پاورپوینت کامل حکمتِ شمس ۶۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حکمتِ شمس ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حکمتِ شمس ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حکمتِ شمس ۶۴ اسلاید در PowerPoint :

شمس تبریزی در مجموعه‌ای که به نام «مقالات شمس تبریزی» گردآوری شده است، نقل می‌کند که به کسی گفتند که خوانچه‌هایی می‌برند. آن کس در جواب گفت: به من چه؟ گفت آخر این خوانچه‌ها را به خانه تو می‌برند. باز در جواب گفت پس به شما چه؟ یعنی اگر به طرف خانه من می‌برند چه ربطی به شما دارد و اگر به طرف خانه من نمی‌برند، چه ربطی به من دارد. یکی از ارکان تفکر شمس تبریزی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین اشخاص معنوی جهان بشری، همین داستان «به من چه؟» است.

گفتاری از استاد مصطفی ملکیان پیرامون سلوک معنوی شمس تبریزی

شمس تبریزی در مجموعه‌ای که به نام «مقالات شمس تبریزی» گردآوری شده است، نقل می‌کند که به کسی گفتند که خوانچه‌هایی می‌برند. آن کس در جواب گفت: به من چه؟ گفت آخر این خوانچه‌ها را به خانه تو می‌برند. باز در جواب گفت پس به شما چه؟ یعنی اگر به طرف خانه من می‌برند چه ربطی به شما دارد و اگر به طرف خانه من نمی‌برند، چه ربطی به من دارد. یکی از ارکان تفکر شمس تبریزی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین اشخاص معنوی جهان بشری، همین داستان «به من چه؟» است. تلقی «به من چه؟» مبتنی است بر اینکه هیچ چیز در زندگی ما جز کردار، در سرشت و سرنوشت‌مان مؤثر نیست و کردار یعنی دگرگونی‌هایی که ما در جهان درون و بیرون پدید می‌آوریم.

مصطفی ملکیان در اوایل دهه ۸۰ به طرح پروژه‌ای به نام «عقلانیت و معنویت» پرداخت و با استفاده از «مکتب‌های سوم و چهارم روانشناسی» بر بازخوانی سنت فکری-فرهنگی خودمان متمرکز و در این راستا بر آثار و اندیشه‌‌های مولانا و شمس تبریزی معطوف شد. «حکمتِ به من چه» یکی از مؤلفه‌هایی است که او به تبیین و تفسیر آن در «مقالات شمس تبریزی» پرداخته است. که البته چاپ آن توسط «ایران» لزوما به معنای تأیید این نگرش یا این حکمت نیست.مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی مصطفی ملکیان با موضوع «حکمت به من چه در مقالات شمس تبریزی» است که با حضور جمعی از شاگردانش به مناسبت سالگرد وفات مرحوم مهندس محمد رضوی ایراد شد.

«حکمت به من چه؟»؛ تلقی‌ای بسیار عمیق و معنوی از جهان است که در طول تاریخ به وفور در بسیاری از عرفا و متفکران ژرف‌اندیش دیده می‌شود. در این بحث قصد دارم به حکمت «به من چه؟» در «مقالات شمس تبریزی» و توصیه‌پذیری و سودمندی آن برای ژرفا بخشیدن به زندگی درونی بپردازم.

شمس تبریزی در مجموعه‌ای که به نام «مقالات شمس تبریزی» گردآوری شده است، نقل می‌کند که به کسی گفتند که خوانچه‌هایی می‌برند. آن کس در جواب گفت: به من چه؟ گفت آخر این خوانچه‌ها را به خانه تو می‌برند. باز در جواب گفت پس به شما چه؟ یعنی اگر به طرف خانه من می‌برند چه ربطی به شما دارد و اگر به طرف خانه من نمی‌برند، چه ربطی به من دارد.

یکی از ارکان تفکر شمس تبریزی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین اشخاص معنوی جهان بشری، همین داستان «به من چه؟» است.

سرشت و سرنوشت‌مان را با «کردار»مان می‌سازیم

تلقی «به من چه؟» مبتنی است بر اینکه هیچ چیز در زندگی ما جز کردار، در سرشت و سرنوشت‌مان مؤثر نیست؛ نه «سرشت» ما با چیزی جز عمل و کردار خود ما ساخته شده است و نه «سرنوشت» ما جز با عمل و کردار خود ما ساخته خواهد شد. همه‌چیز باز می‌گردد به اینکه ما چه کرداری داشته باشیم.

بنابراین انسانیت خود ما و همه آن چیزی که سرشت و سرنوشت ما را تعیین می‌کند، به «کردار» ما بستگی دارد و کردار یعنی دگرگونی‌هایی که ما در جهان درون و بیرون پدید می‌آوریم. (در این مقدمه اول، مرادم از «سرشت» وضع نسبتاً ثابت شخصیت و از «سرنوشت» تطورات این شخصیت در طول زندگی از بدو تولد تا مرگ است).

چه «دانسته»‌هایی به درد ما می‌خورد؟

مقدمه دوم برای توضیح حکمت «به من چه؟» این است که ما باید به دنبال دانستنی‌هایی باشیم که این دانستنی‌هاـ نفیاً و اثباتاً- در طرز عمل و کردار ما تأثیر بگذارند. دانستنی‌هایی که وقتی ما آنها را می‌دانیم

، در رفتار ما هیچ‌گونه تأثیری نمی‌گذارند و وقتی که نمی‌دانیم مثل وقتی خواهد بود که خواهیم دانست؛ اینها دانستنی‌های زائداند؛ چیزهایی که بار اضافی روان و ذهن آدمی‌اند.

بسیار چیزها که یاد گرفته شده است یا آموختنی است- که حتی ممکن است علم، گزاره یا باوری مطابق با واقع باشد- می‌تواند بار خاطر ما باشد و اسباب آزار کسانی خواهد شد که با ما سر و کار دارند. بنابراین در میان همه چیزهایی که می‌توانیم بیاموزیم باید همیشه این دغدغه را داشته باشیم که چیزی را بیاموزیم که با یک، دو، یا چند واسطه در طرز عمل ما مؤثر باشد.

بنابراین ما دانسته‌هایی زائد داریم و این دانسته‌های زائد چه بسا بخش اعظم دانسته‌های ما را شامل شود. امکان این هست که ما از طریق این دانسته‌ها به شهرت، محبوبیت، قدرت، ثروت، جاه و مقام برسیم و وجهه اجتماعی کسب کنیم. اما درعین‌حال، همان دانسته‌هایی که ما را به ثروت

، قدرت، جاه و مقام

، حیثیت اجتماعی

‎‎‎

، شهرت و محبوبیت رسانده‌اند و به هرحال برای ما نوعی توفیق اجتماعی به همراه آورده‌اند

، می‌توانند ما را «گرانبارتر» کنند و گرانباری جز این نیست که چیزی با ما هست که سرعت راه رفتن ما را کند می‌کند. اگر بناست راهی رفت و بناست به جایی رسید، چیزهایی که مزاحم رسیدن هستند از مقوله بار هستند و کسی که این بار را دارد گران‌بار است ولو همه از باری که روی دوش‌شان هست اظهار خشنودی ‌کنند و او را مدح و تحسین کنند.

اگر این مقدمه دوم را به جد بگیریم معنایش این است که سؤال‌هایی که قبل از اینکه به ذهن ما راه پیدا کنند زندگی ما متفاوت نیست با بعد از اینکه به ذهن ما راه پیدا می‌کنند و سؤال‌هایی که قبل از اینکه جواب پیدا کنند وضع ما متفاوت نمی‌شود با وقتی‌که جواب پیدا می‌کنند؛ سؤال‌هایی که اگر جواب

x

را پیدا کنند وضع ما متفاوت نمی‌شود با وقتی که جواب

y

را پیدا می‌کنند، سؤالاتی که این ویژگی سه‌گانه را دارند، به تعبیر عارفان، سؤال‌هایی هستند که «به تو ربط ندارند»؛ «لایعنی»‌اند.

از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است که «دَع ما لا یعنیک»، یعنی آنچه را به تو ربط ندارد فرو بگذار. چیزهایی را که به ما ربط ندارند باید فروگذاریم، حتی اگر زیباترین چیز به لحاظ زندگی اجتماعی باشد؛ یعنی ولو بهترین زیوری باشد که ما در زندگی اجتماعی می‌توانیم داشته باشیم و در میان همگنان خودمان انگشت نما شویم.

علم ناسودمند را نباید آموخت

وقتی این دو مقدمه را کنار هم می‌گذاریم، یک نتیجه عملی اخلاقی پدید می‌آید و آن این است که خیلی از چیزها را نباید آموخت؛ آموختن خیلی چیزها به ظاهر برای ما جذاب است ولی در باطن سم مهلک‌اند، یعنی بسیاری از دانسته‌های ما از مقوله زهر شیرین‌اند؛ خوشایند‌اند اما به مصلحت ما نیستند. این همان تلقی‌ای است که در زبان دینی- هم در زبان دینی ادیان ابراهیمی و هم در ادیان شرقی، مخصوصاً آیین هندو- از آن به «علم ناسودمند» یا زیان‌مند تعبیر می‌شود.

در یکی از دعاها آمده است که «اللهم انّی اعوذبک من علم لا ینفع» (خدایا پناه می‌برم به تو از علمی که سود ندارد). علمی که سود ندارد علم است

و جهل یا جهل مرکب نیست؛ سخنی است مطابق با واقع ولی سودی برای ما ندارد بلکه زیان هم دارد. این تلقی، تلقی‌ای است که ما را به نوعی گزینش‌گری در طلب‌های خودمان در ناحیه واقعیت‌ها، دانش‌ها و کردارها می‌کشاند.

واقعیت‌های بی‌ربط

نتیجه اول این تلقی این است که بسیاری از واقعیت‌ها هستند که در عین اینکه واقعیت‌اند اما به ما ربطی ندارند و نباید خودمان را در کنار این واقعیت‌ها بگذاریم و اگر خود را در کنار این واقعیت‌ها بگذاریم، به تعبیر قدما، انسانی در کنار سنگی می‌مانیم و این کار هیچ سودی عاید انسان نمی‌کند. ممکن است این واقعیت‌ها، از منظر فلسفی واقعیت‌هایی بسیار مهم و محل بحث اولیه باشند. شمس دراین باب چنین می‌گوید:

«گفت خدا یکی است. گفتم: اکنون تو را چه؟ چون تو در عالم تفرقه‌ای، صدهزاران ذره، هر ذره در عالم‌ها پراکنده، پژمرده

، فروفسرده. او خود هست، وجود قدیم او هست. تو را چه؟ چون تو نیستی.» بنابراین، از نظر شمس تبریزی کسی که اجزای وجودش با هم دست نداده‌اند از وحدت و یکپارچگی و پر و پیمانی خدا چه سودی می‌برد؟

شمس تبریزی نظیر این سخن را در جایی دیگر از «مقالات» در مقامی دیگر گفته است: «از عالم توحید تو را چه؟ از آنکه او واحد است تو را چه؟ چو تو صدهزار بیشی. هر جزوت به طرفی. هر جزوت به عالمی». ما که تکه‌پاره‌هایمان این طرف و آن طرف عالم پراکنده است و هر جزومان به طرفی افتاده است از وجود به هم پیوسته خدا چه سودی می‌بریم؟ این واقعیت، واقعیتی است که از منظر دینی و حتی فلسفی بسیار مهم است.

شمس در جای دیگری از مقالات نقل می‌کند که در همدان واعظی مشبّهی (قائل به تشبیه در باب خدا) آمد و بر مردم همدان منبر می‌رفت و آنها را تحذیر می‌داد که دور باشید از کسانی که درباره خدا به تنزیه قائل‌اند و آیاتی که به تشبیه تعلق دارند می‌خواند که در خود قرآن آمده است که «الرحمن علی‌العرش استوی (خدا بر تخت نشسته است) و خود خدا فرموده است که یدا… فوق ایدیهم یا وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره. واعظ می‌گفت که پس خدا جسم است و همه ویژگی‌های آن را دارد. هفته‌ای می‌گذرد و واعظی اهل تنزیه به همدان می‌آید. شب‌ها بر منبر می‌گفت: ای مردم از مشبهه بر حذر باشید و مبادا خدا را جسم بینگارید. خود قرآن گفته است: «هوالاول و الآخر والظاهر و الباطن» یا «لیس کمثله شیء» یا «اینما تولوا فثم وجه‌الله» و از این دست آیات. مردم سخ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.