پاورپوینت کامل یادی از دبیرستان ها و دبیرانم ۷۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یادی از دبیرستان ها و دبیرانم ۷۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادی از دبیرستان ها و دبیرانم ۷۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یادی از دبیرستان ها و دبیرانم ۷۱ اسلاید در PowerPoint :
در ۱۳۳۷ش دور ابتدایی را در دبستان کورش کرمانشاه به پایان رساندم و در دبیرستان پهلوی، که نمی دانم حالا اسمش چیست، با سختی نام نویسی کردم؛ به این دلیل می گویم با سختی که اگر عموهای فرهنگی ام، فرخ و سیاوش زنگنه، معرفم نبودند، اسمم را نمی نوشتند. مدیریت این دبیرستان، که در آن زمان فقط سیکل اول(سه سال اول) داشت، با آقای پروین بود، مردی بالا بلند، جدّی، با انضباط که هم دانش آموزان از او حساب می بردند. دبیرستان پهلوی نزدیک ترین دبیرستان به خان ما بود. ما در کوچ حاج دلال باشی، که بعداً اسمش شد کریمی، پشت بازارچ کلوچه پزی شکرریز ها می نشستیم و محل دبیرستان پهلوی در دامن چیا(= چقا) سرخ و نزدیک بازار گاو کش ها بود که با خان ما بیش از چند دقیقه راه نبود. خانواده، هم به سبب نزدیکی راه و هم به علت شهرتی که آن دبیرستان در نظم و انضباط و سخت گیری کسب کرده بود، اصرار داشتند که در آنجا درس بخوانم، اما دوستانم توی دلم را خالی می کردند و می گفتند اگر بروی آنجا حتماً رفوزه و اخراج می شوی.
در ۱۳۳۷ش دور ابتدایی را در دبستان کورش کرمانشاه به پایان رساندم و در دبیرستان پهلوی، که نمی دانم حالا اسمش چیست، با سختی نام نویسی کردم؛ به این دلیل می گویم با سختی که اگر عموهای فرهنگی ام، فرخ و سیاوش زنگنه، معرفم نبودند، اسمم را نمی نوشتند. مدیریت این دبیرستان، که در آن زمان فقط سیکل اول(سه سال اول) داشت، با آقای پروین بود، مردی بالا بلند، جدّی، با انضباط که هم دانش آموزان از او حساب می بردند. دبیرستان پهلوی نزدیک ترین دبیرستان به خان ما بود. ما در کوچ حاج دلال باشی، که بعداً اسمش شد کریمی، پشت بازارچ کلوچه پزی شکرریز ها می نشستیم و محل دبیرستان پهلوی در دامن چیا(= چقا) سرخ و نزدیک بازار گاو کش ها بود که با خان ما بیش از چند دقیقه راه نبود. خانواده، هم به سبب نزدیکی راه و هم به علت شهرتی که آن دبیرستان در نظم و انضباط و سخت گیری کسب کرده بود، اصرار داشتند که در آنجا درس بخوانم، اما دوستانم توی دلم را خالی می کردند و می گفتند اگر بروی آنجا حتماً رفوزه و اخراج می شوی.
بافتی که خان ما و آن دبیرستان در آن قرار گرفته بود، از نظر شهری و جمعیتی در آن سال ها، بافت سکونتی طبق متوسط بود، اما برخی نقاط در آن ناحیه از نظر فرهنگی واپس مانده بود و تا زمانی که جوان نشده بودیم و قو تمیز نیافته بودیم، ما را از نزدیک شدن به آن نقاط منع می کردند، مثل تپ چیا سرخ که بعداً به پارک بزرگی تبدیل شد، و بازار گاوکش ها که هم از نظر بهداشتی جای مناسبی نبود و هم محل مراجع روستاییانی بود که از اطراف برای خرید و فروش به آنجا می آمدند. اگر عکس هایی از سلمانی، قهوه خانه و جگرکی آن بازار در دست باشد، فقر و نکبت و واپس ماندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی و نیز زمینه های دیگر را به خوبی می تواند نشان دهد. گذر حاج محمد تقی محل چندین دستفروش و بساطی بود و قمار بازها و قاب بازها هر وقت که چشم آقا سید علی، پیشنماز مسجد آن محله را دور می دیدند، بساط قمار را پهن می کردند. آقا سید علی خود شخصاً امر به معروف و نهی از منکر را اجرا می کرد و بارها به چشم خود دیدم که با عصایش به جان قمار بازها، همجنس بازها و کفتر بازهای لات آن گذر می افتاد و به سر و تنشان می کوبید، اما او هم از پس آنها بر نمی آمد و چشمش را که دور می دیدند، باز روز از نو، روزی ازنو.
سال ها بعد که خودم به تدریس پرداختم و با مسائل مختلف آموزشی رو به رو شدم، تازه فهمیدم که آقای پروین در آن بافت اجتماعی ـ فرهنگی با چه مشکلاتی رو به رو بوده و چرا آن قدر در کارش سخت گیری می کرده و سطح نظم و انضباط را بالا نگاه می داشت است. متاسفانه دور شدن من از کرمانشاه به سبب مهاجرت خانواده، و اینکه پس از تحصیلات دبیرستانی دیگر نتوانستم به آن شهر بازگردم، به من مجال نداد که سراغی از آقای پروین بگیرم، با او به گفت و گو بنشینم و پرسش های فراوانی که در بار مدیریت فرهنگی، تربیتی و آموزشی او در ذهنم بود، با او در میان بگذارم. خودم که مدیر شدم، مسئولیت های آموزشی و پژوهشی که بر عهده ام گذاشته شد و با مسائل بسیاری که رو به رو شدم، تازه پی بردم که آقای پروین و همتاهای فرهنگی او در بافتی از فقر و نکبت چه جزیره های امنی ایجاد کرده بودند و چه حق بزرگ ناشناخته ای بر فرهنگ آن شهر و بر نسل هایی داشته اند که در سای نظم و قانون آنها پرورش یافتند، سالم از کار در آمدند و هرکدام در قلمرو خود تاثیرگذار یا خدمتگزار شدند.
دبیرانی که در دبیرستان پهلوی درس می دادند، همگی به سخت گیری و انضباط معروف بودند. یکی از آنها یدالله ایوانی بود، شاید منسوب به ایوان و ایوان غرب، که نامش را به بهزاد تغییر داده بود. مردی با سیما و حرکات و سکنات جدّی، مسلط به درس و کلاس، و روش مند در تدریس ادبیات فارسی. او نخستین دبیر ادبیات من بود. فقط از سخت گیری های او شنیده بودم که نشان می داد اطرافیانم هیچ کدام به ارزش های دیگر او پی نبرده بودند و شخصیت او را نه فقط درست، بلکه اصلاً، نمی شناختند. زمانی دریافتم که بهزاد قصیده سرایی چیره دست و شاعری توانا در شعر عروضی فارسی است که رابطه ام با آن شهر قطع شده بود.
کوچه ای که ما در آن زندگی می کردیم(کوچ کریمی)، محل زندگی چند خانواده بود که افراد برجسته ای از میان آنها برخاستند. نادعلی خان کریمی در دور دکتر محمد مصدق نمایند مجلس شورای ملی بود. برادرش عبدالعلی اهل فضل و شاعر بود. برادر های دیگرش غلامعلی، حسین، جواد هر سه استاد دانشگاه اصفهان شدند. حسین کریمی معاون دانشکد ادبیات اصفهان و از استادان خودم بود. غلامعلی کریمی گذشته از دانش و فضل، به صفات برجست شخصیتی معروف بود. رو به روی خان پدری کریمی ها در همان کوچه، خان دانشگر ها بود که چند برادر و خواهر از همان خانواده، فرهنگی های محترم و خدمتگزاری بودند و برادر کوچکترشان داریوش دانشگر به یکی از برجسته ترین استادان معدن شناس کشور تبدیل شد. باز از همان کوچه چند تن از همبازی هایم به دانشگاه راه یافتند که با دو سه تن آنها همدوره بودم. در کوچه ای که شاید سر تا تهش سیصد نمی شد، چند آموزگار و دبیر، چند کارمند دارایی و دادگستری و شهربانی و شهرداری، چند تاجر محترم بازار زندگی می کردند، اما سه خانواد کفتر باز هم بودند، و نکته ای که می خواهم بر آن تاکید بورزم این است که به رغم اینها، هژمونی( سلط غالب) فرهنگی که بر بچه های آن کوچه بیشتر حاکم بود و نتیج این سلطه هم بعدها آشکار شد، هژمونی فرهنگی فرهنگیان و کارمندان و تاجران محترم نبود، بلکه هژمونی کفتر بازها و فرهنگ رفتاری و مجموع ارزش های وابسته به آنها بود. بافت شهری و محیط اجتماعی با فرهنگ واپس مانده، بسیاری از استعدادها را نابود کرد یا به تباهی کشاند. چالش میان انگیزه هایی برای پیشرفت و مانع های بازدارند فرهنگی، در حقیقت مساله ای بود که پروین و بهزاد و همتاهایشان با آن رو به رو بودند، و راهی که در آن زمان و در آن محیط برایشان ممکن می نمود، یا در عمل موثر تشخیص داده بودند، سخت گیری، نظم و انظباط و انتقال حالتی از بیم، هراس و ترس همیشگی در امثال ما بود که بحث در بار درستی و نادرستی و سود و زیانش در حوز تخصص متخصصان آموزش و پرورش است.
پس از مدت کوتاهی که از آغاز سال تحصیلی گذشت، همراه عده ای از دبیرستان پهلوی به دبیرستان رازی، ته بازار مسگرها، منتقل شدم؛ علت، کمبود ظرفیت در دبیرستان پهلوی بود. از این انتقال احساس سبکباری می کردم و خود را از فشاری ناشناخته آزاد می دیدم، به ویژه آنکه صبح ها با دوستان راه می افتادیم و از خیابان نمی رفتیم، از کوچه پس کوچه ها می گذشتیم و از راه بازار علافخانه به سمت دبیرستان می رفتیم. پارچه های رنگین کردی پسند در پارچه فروشی ها، بوهای تند و خوش و ناخوش، از بوی نان و عطر گیاهان دارویی و روغن و چرم گرفته تا بوی یابو، تاپاله چارپایان بارکش، از چهره های آشنا گرفته تا قیافه های نا آشنا و تازه از راه رسیده، همگی ذهن مرا از دنیای محدودم به دور و دوردست ها می برد. شیطنت هایمان با دوستان در مسیر راه ، صبح را برایمان شاداب تر می کرد. از انتقال به دبیرستان رازی و رفت و آمد پرماجرا به آن لذت عمیقی می بردم.
آقای سردارنیا، که اسم کوچکش را نمی دانم، از تبار سردار کابلی، با قدی نسبتاً کوتاه، سری طاس و عینکی پنسی، در دبیرستان رازی دبیر ادبیات بود. او شوری ادبی در کلاس برمی انگیخت. شعرهای کتاب فارسی را به گونه ای می خواند و با لحنی ادا می کرد که اشتهای ادبی را دست کم در آن عده که به ادبیات گرایشی داشتند، بر می انگیخت. یکی از انگیزه های من در خریدن و خواندن مجل رادیو ایران، شاید همین آقای سردارنیا بود. در هر شمار این مجله معمولاً غزل های نابی چاپ می شد و بسیاری از آن غزل ها را از بر می کردم. هنوزهم هرگاه به این شعر منوچهری( خیزید و خز آرید که هنگام خزان است) برمی خورم، ناخودآگاه می خواهم آن را مانند آقای سردارنیا بخوانم. تا جایی که به یاد دارم، او از جمل معلمانی بود که برای تدریس در مدرس ایرانیان به عراق رفت و دیگر از او بی خبر ماندم. دبیرستان رازی را فریدون دانشگر اداره می کرد و چند دبیر این دبیرستان در رشت طبیعی، مانند آقای جعفری، از بهترین دبیرهای زمان خود بودند.
سال بعد، در ۱۳۳۸ش، به دبیرستان محمد رضا شاه رفتم. عمویم فرخ زنگنه که از ماموریت برگشته بود، دبیر همان دبیرستان بود. شاید به این دلیل دبیرستان خوشایندم تغییر کرد که خانواده خواست زیر نظارت عمویم باشم. شاید خبر شده بودند که با چند تن از همکلاسی ها گاهی از دیوار دبیرستان بالا می رفتیم و می پریدم در ویرانه های بنایی بازمانده از دور محمد علی میرزا دولتشاه، که گویا محل دارالحکوم او بوده است. در پناه ستون ها و زیر سقف هایی که هر آن ممکن بود فرو بریزند، سیگارهایی را که از جعب سیگارهای پدرانمان یا از ذخیره های سیگار در خانه کِش می رفتیم، روشن می کردیم ، دست به دست می چرخاندیم و ناشیانه پک می زدیم. بعضی وقت ها هم از مدرسه در می رفتیم و دوچرخه کرایه می کردیم و می رفتیم چاله کوره، که گویا روزگاری محل کور آجر پزی بوده است. در جاد خاکی پیچایچ و پر دست انداز چال کوره مسابق سرعت می دادیم. چاله کوره اصلاً جای مناسبی برای چرخ سواری چند نوجوان نبود. شاید خبر این جور کارها به گوش خانواده رسیده بود که لازم دیده بودند دبیرستانم را تغییر و مرا زیر نظر یکی از بستگان قرار بدهند.
دبیرستان محمد رضا شاه در آن زمان نوساز و تقریباً در حاشی شهر بود. عصر ها در مدت کوتاهی خودمان را به بیابان درندشتی بیرون از شهر می رساندیم و در زمین های خاکی فوتبال می کردیم، با اینکه حیاط دبیرستان به انداز کافی بزرگ و برای بازی های میدانی ما بسیار مناسب بود. بچه های خاندان های متمول، با نفوذ، فرزندان مقامات بلند پای ارتشی و دولتی، که از جاهای دیگر به کرمانشاه مامور می شدند، غالباً در آن دبیرستان درس می خواندند. مدیریت دبیرستان با آقای امامی، از فر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 