پاورپوینت کامل سرگذشت «شبه دانشگاهها» در ایران ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سرگذشت «شبه دانشگاهها» در ایران ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرگذشت «شبه دانشگاهها» در ایران ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سرگذشت «شبه دانشگاهها» در ایران ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
حیطه کار و وظیفه «دانشگاهها» به عنوان مراکز تولید دانش و تربیت دانشجو برای همه شناخته شده است. اما به غیر از دانشگاهها، ما با مؤسسات و مراکز خصوصیای مواجه هستیم که خارج از رسم و نظم دانشگاهی با برگزاری کلاسها و سمینارها و فعالیتهای فرهنگی-پژوهشی سعی دارند در فرآیند «تولید دانش»، «تربیت اذهان» و «رشد آگاهی» سهمی را در جغرافیای فکری کشور از آن خود کنند؛ مراکزی که «پاراآکادمی» خوانده میشوند.
حیطه کار و وظیفه «دانشگاهها» به عنوان مراکز تولید دانش و تربیت دانشجو برای همه شناخته شده است. اما به غیر از دانشگاهها، ما با مؤسسات و مراکز خصوصیای مواجه هستیم که خارج از رسم و نظم دانشگاهی با برگزاری کلاسها و سمینارها و فعالیتهای فرهنگی-پژوهشی سعی دارند در فرآیند «تولید دانش»، «تربیت اذهان» و «رشد آگاهی» سهمی را در جغرافیای فکری کشور از آن خود کنند؛ مراکزی که «پاراآکادمی» خوانده میشوند. «گروهاندیشه» قصد دارد «نقش و جایگاه پاراآکادمیها در سپهر اندیشهای ایران» را از نگاه صاحبنظران به بحث و بررسی نشیند. دکتر ناصر فکوهی هم در همین راستا درخواست ما را اجابت کرد و در شمارههای آتی دیدگاههای دیگر استادان در این زمینه منتشر خواهد شد. «ایران» صاحبنظران و اندیشمندان علومانسانی و اجتماعی را به تأمل در این نوشتار فرا میخواند و از انتشار نقد و نظرها استقبال میکند.
بحث درباره مؤسسات «پاراآکادمیک» یا «پیرادانشگاهی»، یعنی مؤسساتی که در کنار دانشگاه و گاه در برابر دانشگاه، وظایفی را انجام میدهند که قاعدتاً برعهده دانشگاه است، دارای ابعاد بسیار زیاد و بسیار پیچیدهای است.
ابتدا بگویم در این یادداشت، منظور ما مؤسسات کمک آموزشی یا مؤسساتی که به هر شکلی با توجه به فرآیندهای موجود در نظام آموزش عالی ما سوءاستفادههای مالی میکنند و مقاله میفروشند یا مقالات علمی بینالمللی مینویسند و… نیست. منظور ما مؤسسات اغلب معتبر و دارای حسن نیاتی است که در جایی بین فضای روشنفکرانه و فضای آکادمیک قرار میگیرند: برخی از مسئولان و همینطور استادان و مخاطبان و استفادهکنندگان از خدمات این مؤسسات، نیز دانشگاهی هستند یا بودهاند. اما شمار بزرگی از کنشگرانشان هرگز یا اصولاً دانشگاهی نبوده، یا تحصیلاتی در سطوح اولیه و در رشتهها نامربوط به آنچه «تدریس» میکنند، دارند. بسیاری از آنها اصولاً تخصصی ندارند و در کشور ما بیشتر مترجمانی بودهاند که کارشان گاه بسیار پراهمیت، تأثیرگذار و ارزشمند است، اما به باور ما به شیوهای نه چندان مشروعیت یافته به «متخصص» در زمینه ترجمه خود بدل شدهاند (چیزی که در کشورهای توسعهیافته تقریباً نادر است).
روشن است که در هیچ یک از مباحث، روی سخن ما با مؤسسه یا شخص خاصی نیست و بحث شامل مواردی میشود که جنبه عمومی داشته و اکثریت قریب به اتفاق این مؤسسات همچون دانشگاههای ما را دربر میگیرند. نکته دیگر اینکه، بحث ما در اینجا به حوزه علوم اجتماعی و انسانی محدود است.
وقتی دانشگاهیان «رسانهای» میشوند!
با توجه به نکاتی که در مطلع بحث گفته شد، از چند اصل پایهای حرکت کنیم که به گمان ما قاعدتاً باید در مورد آنها، اجماعی نسبی وجود داشته باشد: دانشگاه و نظامهای تحصیلات عالی، در جوامع مدرن امروزی مکان اصلی و متمرکزی هستند که دانش اجتماعی و انسانی از طریق آنها تولید و منتقل میشوند. حتی وقتی با دانشگاهیان بسیار رسانهای یا با دانشگاهیان بسیار معترض و شورشی (شخصیتهایی مثل جودیت باتلر، پیر بوردیو، کارنل وست، نوام چامسکی و…) روبهرو هستیم، چه رسانهای شدن از روشهای کلاسیک مثل مطبوعات و برنامههای رسانهای رادیو – تلویزیونی انجام شود و چه از طریق رسانهای شدن دانشگاهی، مثلاً پخش کلاسهای درس و فایلهای صوتی یا تصویری سخنرانیهای دانشگاهی علمی از طریق شبکههایی مثل یوتیوب و یوتیون و..، در همه موارد، ما اغلب با حضور دانشگاهیانی روبهرو هستیم که در رسانه حضور پیدا میکنند و نه با حضور «طرد شدگان» یا «افراد خودساخته»ای که به دلیل علاقه و پیشینه کاریشان در موضوعهای علمی و تخصصی اظهارنظر کنند و به بحثها دامن بزنند.
مشارکتکنندگان در رسانهها و مؤسسات و برنامههای ترویج علم، حتی زمانی که حرفه رسمیشان «روزنامهنگار» و «مدیر برنامه رسانهای» است (مثلاً مورد فرید ذکریا) عموماً دارای تحصیلات دانشگاهی بسیار مشخص و در سطح بالایی هستند و ورود به رسانه برایشان یک «محکومیت» نبوده بلکه بیشتر یک «انتخاب» است و دستمزدهایشان نیز به نسبت دانشگاهیان اغلب بالاتر است؛ آنها اغلب خود انتخاب کردهاند که به جای دنبال کردن یک خط سیر حرفهای دانشگاهی به سوی رسانه بیایند؛ زیرا بر این باور بودهاند که از طریق رسانه هم کمک بیشتری به علم میکنند و هم تأثیر بیشتری بر مخاطبانش خواهند داشت.
اما و اگرهای رسانهای کردن دانش
با توجه به آنچه گفته شد بر این نکته اصرار دارم که «رسانهای کردن» و «ترویج» دانش و شناخت، برخلاف آنچه اغلب در کشور ما پنداشته میشود، با «تخصص داشتن» یا «تخصص دانشگاهی داشتن» در حوزه مورد بحث تضاد ندارد و برعکس اغلب با آن هماهنگ است.
کسی که در تلویزیون کشوری مثل فرانسه برنامهای بسیار مردمی درباره موسیقی کلاسیک اجرا میکند، عموماً تحصیلات تخصصی بسیار بالایی در این حوزه دارد و صرفاً از سر «علاقه» و به اصطلاح به صورت آماتوری وارد این عرصه نشده است و این امر نه فقط در حوزههای هنر و ادبیات بلکه بویژه در حوزه شاخههای علومانسانی و اجتماعی بشدت مورد تأکید است (نگاه کنید به عنوان مثال به ترکیب مجلاتی مثل «فلسفه»، و «علوم انسانی» در فرانسه).
وقتی اسامی کسانی مثل فوکو، دریدا، بوردیو، بودریار، بدیو، رورتی، دولوز و… را میبینیم باید کاملاً از این ذهنیت که اینها روشنفکرانی «طرد شده» از دانشگاه بودهاند، بیرون بیاییم: اگر این افراد خود نخواستهاند گفتمان دانشگاهی را تأیید کنند، بر اساس نظریههایی کاملاً دقیق و روشن و علمی بوده است و نه تحت فشار این و آن مقام و تمایل به جلب مخاطب. تقریباً همه اینها جزو معتبرترین استادان دانشگاههای جهان بوده و بخش اصلی فعالیت خود را نیز در مقام استادان همین دانشگاهها و با انجام وظایف علمی در معنای کلاسیک آن انجام میدادهاند. شکی نیست که ماجرای مناقشه رسانهای شدن یا نشدن البته در اروپا و امریکا نیز وجود داشته و دارد اما در حال حاضر، بیشتر طرفداران این حضور در عین حفظ سطح بالای علمی برنده بودهاند تا کسانی که تمایل به باقی ماندن در «قلعه تسخیرناپذیر آکادمی» را دارند. حضور سیستماتیک چهرههای دانشگاهیای که نام برده در رادیو و تلویزیونها و برنامههای اینترنتی و با توجه به اینکه جزو برجستهترین دانشمندان جهان در حوزه علوماجتماعی و انسانی هستند، شاهدی بر این ادعا است.
رد و بدل شدن دانش در سطح «آماتوریسم»
حال اگر مقایسهای با مؤسسات «پیرادانشگاهی» و مدرسان و برنامههای آنها در کشور خودمان داشته باشیم، میبینیم که اصل بسیار رایج در این مؤسسات استفاده از کسانی است که اکثراً (و البته نه همیشه) جایگاه چندانی نه به عنوان دانشجوی موفق و نه به عنوان استادی برجسته نداشتهاند و کسانی هم که از برنامههای آنها استفاده میکنند، هر چند برخی از آنها دانشجو هستند، اغلب در حوزهای که به کلاسش آمدهاند، دانشجو نیستند. بنابراین کل کار را میتوان در حوزه «آماتوریسم» طبقهبندی کرد که به خودی خود یک نقص نیست اما در کشوری چون ایران زمینهای برای نقائص زیادی میسازد.
«خود ساخته بودن» یا «طرد شدگی» در مؤسسات پارا آکادمی که باز در بسیاری موارد بیشتر «ادعا» هستند تا واقعیت، به نوعی «اصل» است و نه «حاشیه»؛ و اغلب این مؤسسات نیز از همین «برند» برای تبلیغ خود استفاده میکنند: یعنی اصل تبلیغ آنها بر این محور قرار دارد که کسانی که دارای اعتبار اجتماعی و علمی بسیار بالایی هستند ولی به دلایل مختلف (و اغلب سیاسی) جامعه یا دولت در دورههایی به آنها اجازه فعالیت نداده و «طرد»شان کرده، ما به ایشان و به شما فرصت میدهیم تا از دانششان استفاده کنید.
فرض بر این است که «این افراد به صورت شخصی توانستهاند دانش خود را از سطح استادان بالاتر ببرند و این مؤسسات دانشجویان علاقهمندی را که نمیتوانند برنامههای دانشگاهی و «استادان بیسواد» را تحمل کنند در رابطه با استادان بینظیری قرار میدهیم که دانشگاه نمیتواند تحملشان کند.»
آیا این ادعا درست است؟
آیا ادعایی که در بالا طرح شده، درست است؟ به باور ما تا حد زیادی، بله و تا حدی هم، خیر. در این یادداشت نیز تلاشمان ساختن یک سیاه و سفید دیگر نیست و قصد آن را داریم به یک نتیجهگیری مثبت برسیم. اما و اگرها و ملاحظات زیادی وجود دارد که باید به هر دو جنبه توجه داشت. در یک سوی ماجرا، دانشگاههای ما قرار دارند که شاید بیش از نیم قرن است روی مدلهای بسیار کهنه اداره میشوند و کمیگرایی و ایدئولوژیزدگی برایشان مهمترین اصل و اساس است. این فرآیند بویژه در ۱۰ سال اخیر بشدت تقویت شد و با بسیاری از سیاسی کاریها نیز همراه بوده است: برخی از استادان برجسته بازنشسته شدند یا در دورههایی از دانشگاهها بیرون رانده شدند.
برنامههای دانشگاهی ما در علومانسانی و اجتماعی اسفبار و سطح سواد تخصصی و فرهنگ عمومی اغلب استادان نیز در حد مطلوبی قرار ندارد و این در حالی است که نظامهای ارزیابی و ارتقا به صورت گستردهای در حال اعلام «
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 