پاورپوینت کامل صورتهای عقلی حاصل فرایند تاریخی ۷۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل صورتهای عقلی حاصل فرایند تاریخی ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل صورتهای عقلی حاصل فرایند تاریخی ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل صورتهای عقلی حاصل فرایند تاریخی ۷۲ اسلاید در PowerPoint :
نشست «نقد عقل تاریخی در فلسفهی دیلتای» از سوی گروه روششناسی و تاریخنگاری پژوهشکدهی تاریخ اسلام با حضور منوچهر صانعی درهبیدی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و دکتر محمدعلی مرادی برگزار شد. گزارش پیش رو سخنان صانعی درهبیدی در این نشست است. ایشان ترجمه آثار دیلتای را در کارنامه خود دارد.
معصومه آقاجانپور: نشست «نقد عقل تاریخی در فلسفهی دیلتای» از سوی گروه روششناسی و تاریخنگاری پژوهشکدهی تاریخ اسلام با حضور منوچهر صانعی درهبیدی، استاد دانشگاه شهید بهشتی و دکتر محمدعلی مرادی برگزار شد. گزارش پیش رو سخنان صانعی درهبیدی در این نشست است. ایشان ترجمه آثار دیلتای را در کارنامه خود دارد.
مقدمه
دیلتای کتابی به نام نقد عقل تاریخی ندارد، اما این اصطلاح نقد عقل تاریخی یکی از عنوانهای فلسفهی دیلتای است. همانطور که میدانید چند جلد از آثار دیلتای به زبان فارسی در دسترس است، وی مبتکر و پایهگذار علوم انسانی است (دیلتای را بهعنوان کسی که در علوم انسانی دست به ابتکار زده میشناسند).
من در مقدمهی جلد اول کتاب گفتهام که پیشینهی علوم انسانی به ارسطو میرسد، ولی دیلتای اصطلاح آلمانی
Geisteswissenschaften
را به کار برده که ترجمهی تحتاللفظی آن «علوم روحی و معنوی» است، اما «علوم انسانی» ترجمه میشود -قرار است در این مورد صحبت بکنیم-. بعد از اصطلاح «علوم انسانی»، دومین عنوانی که در نوشتههای دیلتای و مفسران او و از جمله در صفحات ۵۹، ۸۸، ۹۱ و ۵۷۴ جلد چهارم کتاب وی، اصطلاح «عقل تاریخی» و «نقد عقل تاریخی» به کار رفته است. تیتر دیگری که در فلسفهی حیات وجود دارد این است که فلسفهی دیلتای، فلسفهی حیات (
Philosophy of life
) است. در ادامه به ارتباط این دو و همچنین ارتباط آن با علوم انسانی اشاره خواهم کرد، منتها بیشتر سعی خواهم کرد بحث را بر اصطلاح «عقل تاریخی» متمرکز کنم؛ در واقع نقد عقل تاریخی نوعی قرینهسازی با اصطلاحی است که کانت به کار برده است که منظور همان نقد عقل نظری و نقد عقل عملی است. اجمالاً بیان خواهم کرد که دیلتای در کجا با کانت اختلاف دارد.
جایگاه عقل در میان فیلسوفان
در مورد عقل در حدفاصل ارسطو تا دکارت -فلسفهی اسلامی هم در آن دورهی تاریخی مندرج است- فکر میکردند عقل یک جوهر مجرد روحانی یا معنوی است که ویژگیهای چنینوچنانی دارد و ذات انسان را هم تشکیل میدهد که در اینجا نیازی به پرداخت آن نیست. اینکه در متون فلسفی انسان را بهعنوان حیوان ناطق تعریف میکنند به معنای انسان عاقل است و عقل موجودی است جوهری و قائم به ذات و دارای شعور و عنصر خدایی که انگلیسیها به آن چیزی که ما آن را ناطق مینامیم،
Rational
میگویند. منظور از حیوان عاقل این است که انسان تنها موجودی در روی کرهی زمین است که از عقل برخوردار است. عقل موجودی است که اولاً بهاصطلاح فلسفی، جوهری یعنی مستقل، قائم به ذات، بینیاز از ماده است؛ ثانیاً دارای شعور و آگاهی است و ثالثاً عنصری خدایی و از جنس الوهیت است و… سابقهی این صحبتها به افلاطون میرسد. ارسطو میگوید، انکساغورث است که چنین اصطلاحی را به کار برده است.
noos
در زبان یونانی به معنای عقل است و در زبان انگلیسی به
reason
ترجمه شده و ما هم به آن «عقل» میگوییم. تجدیدنظرها از زمان دکارت و در فلسفهی اوست که آغاز میشود. هیوم برای نخستین بار بهصراحت جوهریت عقل را انکار کرد، او گفت که روح انسان یا جنبهی معنوی انسان مجموعهای است از آگاهیها.
هیوم بحثی در این مورد دارد که اصولاً شخصیت ما را چه چیزی تشکیل میدهد. تا قبل از هیوم (ارسطو تا دکارت) جواب این بود که شخصیت ما را عقل ما تشکیل میدهد. هیوم مدعی شد که مجموعه احساساتی که از طریق تجربههای پراکنده در ذهن ما بازتاب پیدا میکند به دلیل تکرار و تمرین و ممارست عملی از طرف خود ما، یک جریانی به نام «تداعی اندیشهها» در ذهن ما شکل میگیرد و این شخصیت ما را تشکیل میدهد و از عقل جوهری که از ارسطو تا دکارت در مورد آن بحث میشد، خبری نیست. هیوم میگفت که حقیقت ذات انسان همین مجموعه تجربهها و ادراکات حسی و پراکنده در طول عمر است. کانت سعی بسیار کرد که عقل جوهری را بازسازی کند. رابطهی کانت و هیوم، رابطهی ظریف و دقیقی است؛ کانت میگوید هیوم مرا از خواب جزمیت بیدار کرد. برتراند راسل که معمولاً مسائل فلسفی را با شوخی و تفنن مخلوط میکند، وقتی این مطلب را نقل میکند، میگوید: «حیف که دوباره خوابش برد.» منظور جزمیتهایی است که در فلسفهی کانت وجود دارد. آن جزمیتها در مورد عقل، چیزی است که مورد نقد دیلتای واقع میشود. دیلتای به طور خلاصه در نقد حرف کانت و کوششهای او برای بازسازی عقل میگوید: عقل چنانکه قدما گفته بودند و در متون مسیحیت هم مورد تأیید است، یک جوهر مجرد، روحانی و آسمانی است، اما ساختار آن به اعتبار تشخص و تعین، در تجربه رخ میدهد؛ یعنی با کمی مسامحه میتوان گفت که از نظر کانت، عقل با تجربه عقلی میشود، این عقل جوهری در قالب مقولات عمل میکند.
کانت در مقولات عقل نظری خود فهرست دوازدهتایی از مقولات ارائه داده و در نقد عقل عملی هم یک فهرست دوازدهتایی دیگر ارائه داده که متناظر با آن دوازدهتا است، بعد در کتاب «فلسفهی حقوق» و «دین در مقولهی تنها»، مقولات پراکندهی دیگری را اسم میبرد؛ این مقولات در مجموع ساختار جوهری عقل را تشکیل میدهند.
بنابراین در فلسفه کانت نمیشود گفت عقل ساختار تاریخی دارد؛ عقل ساختار متافیزیکی دارد. خود کانت که منتقد متافیزیک است، به معنای خاصی متافیزیک را به کار میبرد و کتابی به نام «مابعدالطبیعه اخلاق» دارد که در دو باب فلسفهی فضیلت و فلسفهی حقوق است. این ساختار متافیزیکی عبارت است از یک مبدأ فرضی برای مقولاتی که کانت سعی کرده به انحای مختلف فهرستی از آنها را ارائه کند. حال این عقل منهای تجربه، به نظر کانت مجموعهای از ظرفهای خالی است؛ یعنی از نظر کانت، عقل هیچ آگاهی ندارد مگر اینکه تجربه کند. کانت این مطلب را در ابتدای مقدمهی نقد عقل نظری عنوان میکند؛ کانت در آنجا میگوید: «ما هیچ معرفتی بدون تجربه نداریم.» به این دلیل روی کانت تأکید میکنم که تمام این حرفها دستمایهای میشود برای دیلتای.
تأثیر دیلتای از مورخین
دیلتای که در سال ۱۹۱۱ از دنیا میرود، وارث سنت فلسفی است که در درجهی اول فلسفهای آلمانی است، فلسفهای که از دکارت و اسپینوزا به لایبنیتس رسید، این تفکر با لایبنیتس وارد آلمان شد، البته لایبنیتس فیلسوف آلمانیزبان نبود بلکه به لاتین مینوشت، اما به اعتبار ملیتش، از لایبنیتس به بعد با دو نسل، کانت بهعنوان مؤسس ایدئالیسم آلمانی پیدا میشود و بعد از وی هم هگل و… که در نسلهای بعد به دیلتای میرسد. بنابراین برای اینکه بفهمیم دیلتای چه میخواهد بگوید، لازم است اجمالاً بدانیم که از ارسطو تا دکارت چه خبر بوده و بعد هیوم چه اشکالی وارد کرد و کانت چگونه سعی کرد این اشکال را برطرف کند.
در نیمهی دوم قرن هجدهم و شاید نیمهی اول قرن نوزدهم، متفکرانی در اروپا وجود دارند که اصطلاحاً فیلسوف نیستند، اما حرفهایی در تاریخ زدهاند که مورد استفاده دیلتای واقع شده است؛ حاصل این حرفها این شد که جوهریت عقل و حتی آن مقداری که کانت در رابطه با آن صحبت میکرد مورد تردید واقع شدند و حرف کسانی که به لحاظ حرفهای مورخ بودند، این بود که عقل در تاریخ ساخته میشود. اینها چون فیلسوفمآب نبودند، چندان با واژهی «عقل» کار نداشتند؛ یعنی میگفتند مجموعه شعور یا آگاهی انسان که به اعتبار تجلی خارجی میشود فرهنگ (
calture
)، حاصل کوششهای عقلانی انسان است و اگر میگوییم کوششهای عقلانی، منظورمان این نیست که یک جوهری به نام عقل وجود دارد، چنانکه ارسطو یا دکارت فکر میکردند، منظور از کوششهای عقلانی کوششهای فرهنگی است؛ یعنی کوشش برای تأسیس حکومت، احزاب سیاسی، اتحادیهها و اصناف، نهادهای مدنی، مفاهیمی مانند ازدواج و دوستی، نهادها و برنامههای علمی و هنری و حتی کشاورزی و صنعت؛ اینها مجموعه محصولاتی است که انسان با کوششهای خودش به وجود آورده است، در واقع وقتی میگوییم عقل، منظور این دستاوردهاست.
عقل به طور خلاصه یعنی فرهنگ؛ البته باید توجه داشت که بین فرهنگ و تمدن فاصلهی ظریفی وجود دارد. مهمترین این چهرهها فرگوسن در انگلیس است که از انباشت سرمایهها صحبت میکند و میگوید: «مدنیت اصولاً انباشت تجربههاست.» به نظر فرگوسن هرچه بیشتر میگذرد انسان در طول تاریخ بهعنوان موجودی فرهنگی، چاقتر میشود؛ یعنی فرهنگ غنیتر و قویتر میشود، برای اینکه تجربههای نسلهای قبلی برای نسل بعدی میماند و همینطور ادامه پیدا میکند. بنابراین به زبان عامیانهتر، امثال هگل و کانت در همهی زمینهها از افلاطون و ارسطو بسیار باسوادتر بودند، در زمینهی فیزیک، کشاورزی، طبیعیات و … به نظر فرگوسن تجربهی فرهنگی انسان در طول تاریخ شکوفاتر میشود، چون اصولاً کوشش فرهنگی نوعی ذخیرهسازی است.
مورخ انگلیسی دیگر، گیبون است. گیبون از رشد و سقوط تمدنها صحبت کرده است، وی حرفهایی زد که بعدها و در قرن بیستم مورد استفاده آرنولد جی. توینبی و ویل دورانت قرار گرفت، قبل از اینها هم آگوست کنت از این مفاهیم استفاده کرد. گیبون اعتقاد دارد مجموعه تلاشها و کوششهایی که یک ملت به خرج میدهد تا یک نهاد مدنی در علم، سیاست، هنر، اقتصاد، کشاورزی، تکنولوژی و… تأسیس کند، به یک مرحلهای میرسد و سپس تمام میشود و مجدداً مرحلهی بعد آغاز میشود. مورخی فرانسوی به نام آنروبر ژاک تورگو که اقتصاددان و وزیر اقتصاد لوئی چهاردهم بوده است، از پیچیدگیهای سازمانهای اجتماعی صحبت میکند؛ این مورخ میگوید که در طول تاریخ هرچه انسان جلوتر میرود، سازمانهای اجتماعی پیچیدهتر میشوند و این پیچیدگی از جنس پیشرفت است، وی میگوید: وقتی از پیچیدگی صحبت میکنیم به معنای آن است که وضع بهتر میشود؛ یعنی مفصلتر میشود و دارایی انسان (آگاهی و شعور) بیشتر میشود. در طول تاریخ هرقدر که به عقبتر برمیگردیم، زندگی انسان ساده و ابتداییتر بوده و تاریخ عبارت است از فرایند پیچیدهتر شدن نهادهای اجتماعی.
مارکی دو کندرسه دیگر مورخ فرانسوی است که مدعی شد ترقی انسان در ۳ شاخه اتفاق میافتد. یکی از این ۳ شاخه، غنای اندیشه است؛ یعنی هرچه از تاریخ بیشتر میگذرد، انسان به لحاظ فکر و اندیشه غنیتر و ثروتمندتر میشود. مورد دوم پیروزی عقل است (البته منظور وی پیروزی عقل بر هرآنچه غیرعقل نامیده میشود، است؛ آنچه غیرعقل است یعنی حوزهی احساسات که شامل احساس، عشق، میل، ایمان، عرفان و …). کندرسه مدعی بود بهتدریج این موارد کمرنگ میشوند و عقل مسلط میشوند. این حرفها را شاید بتوان گفت برای اوین بار ولتر مطرح کرد، اما کندرسه در مورد آنها بسیار مفصلتر و سیستماتیکتر بحث کرده است. شاخهی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 