پاورپوینت کامل جنبش‌های اجتماعی ویرانگر یا سازنده ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جنبش‌های اجتماعی ویرانگر یا سازنده ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جنبش‌های اجتماعی ویرانگر یا سازنده ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جنبش‌های اجتماعی ویرانگر یا سازنده ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :

«مردم در سیاست ایران» نام کتابی از دانشمند برجسته تاریخ معاصر میهن ما نیست، بلکه همان‌طور که مترجم محترم کتاب، بهرنگ رجبی، هم در «عنوان» و هم در «مقدمه مترجم» کتاب آورده، مجموعه‌ای است از پنج پژوهش موردی یرواند آبراهامیان که در سال‌های گوناگون نوشته و منتشر شده‌اند. بنابراین، این نام درواقع برداشتی است که به حق مترجم از مضمون این مقاله‌ها داشته است. برای دوستداران پژوهش‌های تاریخ معاصر ایران نام یرواند آبراهامیان با آثار مهمی چون «ایران میان دو انقلاب»، «تاریخ ایران مدرن»، «کودتا» و مقاله‌های پر‌اهمیتی که به صورت کتاب منتشر شده یا در مجله‌های گوناگون به چاپ رسیده‌اند، نامی آشنا، محترم و معتبر است.

«مردم در سیاست ایران» نام کتابی از دانشمند برجسته تاریخ معاصر میهن ما نیست، بلکه همان‌طور که مترجم محترم کتاب، بهرنگ رجبی، هم در «عنوان» و هم در «مقدمه مترجم» کتاب آورده، مجموعه‌ای است از پنج پژوهش موردی یرواند آبراهامیان که در سال‌های گوناگون نوشته و منتشر شده‌اند. بنابراین، این نام درواقع برداشتی است که به حق مترجم از مضمون این مقاله‌ها داشته است. برای دوستداران پژوهش‌های تاریخ معاصر ایران نام یرواند آبراهامیان با آثار مهمی چون «ایران میان دو انقلاب»، «تاریخ ایران مدرن»، «کودتا» و مقاله‌های پر‌اهمیتی که به صورت کتاب منتشر شده یا در مجله‌های گوناگون به چاپ رسیده‌اند، نامی آشنا، محترم و معتبر است. نگارنده با نظر مترجم کتاب هم‌عقیده است که جان‌مایه این پنج مقاله تکیه‌ای است که پروفسور آبراهامیان برای نقش مردم در صحنه سیاست ایران قائل می‌شود. نقش و جایگاه مردم در سیاست، از همان آغاز بخشی مهم از فعالیت‌های پژوهشی یرواند آبراهامیان بوده. «در تاریخ‌نگاری‌هایش بیشتر تمرکز داشته روی تحولاتی که آدم‌ها به‌واسطه خیابان باعث شده‌اند تا تغییراتی که سیاستمداران سر میز مذاکره حاصل داده‌اند». (ص۷)

جمعیت‌های مردمی در انقلاب مشروطه

در همان نخستین مقاله «نقش جمعیت‌های مردمی در انقلاب مشروطه ایران»، نویسنده، این مسئله اساسی را به میان می‌کشد: «اگرچه جمعیت‌ها در همه اعصار ایران مهم بوده‌اند اما تاریخ‌نگارها، جامعه‌شناس‌ها و متخصصان علوم سیاسی همگی توجه اندکی به‌شان کرده‌اند. تحلیل‌گران موافق، همواره آنان را به‌عنوان «مردم»ی ستوده‌اند که برای کشور، آزادی و عدالت مبارزه می‌کنند. (عمده تاریخ‌نگاری‌های انقلاب مشروطه در این دسته جای می‌گیرند.) تحلیل‌گران ناموافق، آن‌ها را «جماعت دیوانه» مزدور خارجی خوانده‌اند یا خرابکارهایی متشکل از «اوباش»، «اشرار»، «اراذل»، «گداهای حرفه‌ای» و «تفاله‌های جامعه». روزنامه‌نگار‌های اروپایی اغلب تصویر «هیولاهایی بیگانه‌هراس» ازشان به دست داده‌اند که رو به سفارتخانه‌های خارجی فحش می‌دهند و آجر پرت می‌کنند و رمان‌نویس‌های شوخ‌طبع هم، با توصیف‌شان به‌سان دارودسته عظیمی دمدمی و مضحک، که سیاستمدارها را بالا می‌برند و پایین می‌آورند، تفریح کرده‌اند.( ن. ک. محمدعلی جمال‌زاده، رجل سیاسی در مجموعه داستانی با عنوان یکی بود یکی نبود، تهران ۱۳۲۰) برای همه اینها جمعیت، چه سزاوار تحسین، چه مستوجب ترس، چه درخور نفرت و چه مایه مزاح، پدیده‌ای انتزاعی بوده نه موضوع مطالعه. هدف این مقاله، غور درباره جمعیت سیاسی در انقلاب مشروطه ایران است؛ به‌دست‌دادن تصویری از نقشش، و این‌که بکاود آیا مطابق تعریفی که گوستاو لوبون در کتابش، جمعیت، می‌خواهد برای ما بسازد، ذهنیتی از خودشان به نمایش گذاشتند «خیلی نازل»، «سبع»، «غیر‌عقلانی»، «ویرانگر» و «متعصب»، یا چنان‌که جورج رود در کتابش، «جمعیت در تاریخ»، در مورد مردمان انگلستان و فرانسه یافته، جماعتی «فوق‌العاده مصمم» که «دمدمی، صرفا غیر‌منطقی، یا کلا معتاد به حمله‌های خونبار به آدم‌ها» نیستند، ترکیب اجتماعی‌شان را بررسی کند، و تا حد ممکن تعریفی به دست دهد از طبقات و گروه‌های متفاوتی که در تظاهرات، گردهمایی‌ها، شورش‌ها و اغتشاشات عمومی مختلف شرکت می‌کنند». (ص۱۱)

پروفسور آبراهامیان تحولات سال‌های ۱۲۸۴ تا ۱۲۸۹ را به دقت مورد بررسی قرار می‌دهد و ضمن اشاره به اینکه در این دوران «ساختار سیاسی شهرها برآمده از توازن پیچیده قدرت میان شاه و بازار بود» می‌نویسد: «هرگاه شاه قدرتمند بود، صنف کدخدا‌ها و منصوبان این صنف را به مسند می‌گمارد – مثلا کلانترها و محتسب‌ها را که حاکمان زندگی شهری بودند. هرگاه شاه ضعیف بود، سران اصناف، بزرگ‌تر‌های خودشان را انتخاب می‌کردند و آنها – که پیوندی با حکومت نداشتند اما روابطی نزدیک با اهل کسب چرا – استقلال‌شان را نشان می‌دادند و در قامت رقبای نظام سیاسی حاکم عمل می‌کردند». (ص۱۲)

انقلاب مشروطیت که در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ به پیروزی رسید، قیام توده‌های شهری بود. صنعتگر و استادکار، بازرگان ثروتمند و تاجر خرده‌پا، عمده‌فروش و دست‌فروش دوره‌گرد، دکان‌دار و پادو مزدبگیر، علما و طلاب، مسلمان و غیر‌مسلمان، همگی به همدیگر پیوستند تا دربار را بشکنند. اگر بخشی از جمعیت کشور بود که با قیام مخالفت یا از آن پرهیز داشت، نه این را به زبان می‌آورد و نه کار را به حرکت‌های خیابانی می‌کشید. شاه و مشاورانش در مواجهه با کشوری که خصم‌شان شده بود، تنها مانده بودند. (ص۲۲) اما اوایل سال ۱۲۸۶ پدیده‌ای تازه در خیابان‌ها رخ نمود: جمعیت محافظه‌کاری که به طرفداری از دربار و علیه مشروطه تظاهرات می‌کردند، سروکله‌شان نخستین‌بار در تبریز پیدا شد، بعد در تهران و نهایتا در دیگر شهرستان‌ها. نیمه دوم سال ۱۲۸۶ دیگر سلطنت‌طلب‌ها جداً مشروطه‌خواه‌ها را به مبارزه طلبیده بودند، آن‌هم در زمین خود آنها. مشروطه‌خواه‌ها انحصار خیابان‌ها را از دست داده بودند. (ص۲۲) سه گروه مجزا را می‌توان در این تظاهرات‌های محافظه‌کارانه تشخیص داد: اشراف، تجار، صنعتگران و کارگرانی غیر‌متخصص که وابسته به اقتصاد دربار بودند نه اقتصاد بازار، و در مواردی طبقات پایین.(ص۲۴) پرسشی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا طبقات پایین به این جریان ارتجاعی پیوستند؟ پروفسور آبراهامیان این مسئله را به دقت تشریح کرده است اما در بخش نتیجه‌گیری مقاله ضمن ارزیابی ارزش نظریه‌های گوستاو لوبون و جورج رود، چکیده آن را هم آورده است که درک درست آن نه‌تنها برای فهم تحولات انقلاب مشروطیت دارای اهمیت است، بلکه برای تحلیل تحولات آتی جامعه ما هم ضروری است: «جمعیت سیاسی نقشی مهم در انقلاب مشروطه ایران ایفا کرد، اما ظاهر و رفتارش کمتر به جماعت شریری می‌مانست که گوستاو لوبون تصویر کرده بود. اکثریتی وسیع از کسانی که در تجمعات، تظاهرات و حتی آشوب‌ها شرکت داشتند، نه بزهکار، اوباش و اراذل اجتماع، بلکه اعضای متین و حتی محترم جامعه بودند؛ تاجر‌ها بودند، بزرگان مذهبی، دکان‌دارها، کارگاه‌دارها، شاگرد‌های کسبه، استادکارها و طلاب، کانون‌های جمعیت‌های انقلابی، بازار و محلات طبقه متوسط‌نشین بودند نه زاغه‌ها. خرد جمعی تظاهر‌کننده‌ها، به صرف جمع‌شدن در یکجا، نزول نمی‌کرد به سطح ویرانگری، اعمال ناسنجیده، بی‌منطقی، حماقت و رفتارهای دمدمی. به عکس، جز وقت‌هایی که به سمت‌شان تیراندازی می‌شد یا گرسنگی رنج‌شان می‌داد، گرایش‌شان به عدم خشونت بود. در معدود مواردی که راه دادند به خشونت، به ساختمان‌ها حمله کردند نه به آدم‌ها…. اهدافی را پی می‌گرفتند که جزء منافع طبقاتی و گروهی‌شان بود. وقت‌هایی که شعارهایی دیگر بازگوکننده منافع‌شان نبود، بی‌هیچ افسوس و عذاب وجدانی از یک طرف می‌کندند و می‌پیوستند به تجمعات رقیب. بریدن تهی‌دستان از جبهه انقلاب و پیوستن‌شان به اردوگاه ارتجاع نه نشانه دمدمی‌بودن ذاتی‌شان، بلکه نتیجه نارضایتی آنها از طبقه متوسط مرفه و انقلاب بورژوایی‌اش بود. این حقیقت که نارضایتی‌شان را از طریق پیوستن به مرتجعان ابراز کردند، علامت حماقت‌شان نبود، بلکه دلالت بر فرهنگ سیاسی سنتی در اواخر سده سیزدهم شمسی داشت. (ص۴۰)

جمعیت‌های مردمی در سیاست ایران

مقاله دوم «نقش جمعیت‌های مردمی در سیاست ایران؛ ۱۳۳۲-۱۲۸۵» به‌طور عمده به جمعیت‌هایی می‌پردازد که پس از شهریور ۱۳۲۰ و از سرگذراندن دوره سرکوب دهشت‌بار رضاشاه به صحنه باز می‌گردند و تا مرداد ماه ۱۳۳۲ که بار دیگر دربار توانست به پشتیبانی ارتش دولت را براندازد و مهار خیابان‌ها را به دست گیرد، به فعالیت خود ادامه دادند. طی این ۱۲ سال، جمعیت عنصری مهم در عرصه سیاست بود و اگرچه بسیاری تلاش کردند توده‌های مردم را بسیج و از خیابان‌ها همچون سلاح استفاده کنند، فقط دو تشکیلات بودند که موفقیتی چشم‌گیر داشتند: حزب توده ایران و جبهه ملی ایران.(ص۵۱) اوج فعالیت‌های حزب توده ایران در سال‌های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ بود. حزب مردادماه ۱۳۲۴ در روز ملی‌شدن مشروطه، تظاهراتی مردمی در بیشتر از ۲۰ شهر برگزار کرد. یک روزنامه‌نگار غیرتوده‌ای، جمعیت راهپیمایان در تهران را بیشتر از چهل هزار نفر برآورد کرد… در روز کارگر در اصفهان، مراسم چهل هزار نفر را جذب خودش کرد؛ در تهران پانزده هزار نفر و در آبادان هم به گفته تایمز لندن و هم مطبوعات حزب توده، هشتاد هزار نفر. مهرماه ۱۳۲۵ همه این رکوردها شکسته شدند، وقتی در تهران در مراسم پنجمین سالگرد تأسیس حزب صد هزار نفر شرکت کردند. (ص۵۲) با سرکوب حزب توده ایران در آذرماه ۱۳۲۵، خیابان‌ها کمابیش خالی و بی‌سر‌و‌صدا ماندند تا مهرماه ۱۳۲۸ که گروهی کوچک از نمایندگان ضد دربار به رهبری دکتر محمد مصدق، تظاهراتی مختصر در محوطه اطراف کاخ شاهی برگزار کردند. مصدق در یک سال نه فقط حمایت و پشتیبانی تعدادی سیاست‌مدار، بلکه توده‌هایی مردمی در خیابان‌ها را هم جلب کرد… مصدق را خیابان‌ها به قدرت رسانده بودند؛ ماندنش در منصب نخست‌وزیری هم به لطف همان خیابان‌ها بود. هربار مخالفان، چه در مجلس و چه در دربار، روی دستش بلند می‌شدند، صاف دست به دامان مردم می‌شد. (ص۵۲) پروفسور آبراهامیان در همین صفحه، ضمن نتیجه‌گیری از مسئله مطرح‌شده گزاره مهمی را مطرح می‌کند: «جمعیت یکی از عوامل اثر‌گذار در عرصه سیاست نبود؛ از عوامل اصلی بود».

پروفسور آبراهامیان در پایان مقاله دوم بار دیگر به نظریه جورج رود بازمی‌گردد و با استناد به مطالعه او درباره انقلاب‌های فرانسه و انگلستان، می‌نویسد: «رود، در مورد فرانسه و انگلستان به بسیاری نتایج می‌رسد که در مورد ایران هم صدق می‌کند. در هر سه جامعه، جمعیت ابزار – اغلب تنها ابزار – بیان توده‌ها بود… در جمعیت‌های هر سه جامعه، چهره‌های مشابهی رخ نمودند. کسانی که به باستیل حمله کردند، در شورش‌های گوردون نقش داشتند و در ایران در راهپیمایی‌های سیاسی شرکت می‌کردند، نه لات، دزد، بزهکار، ولگرد، یا بیکار، بلکه چهره‌های معقول و حتی محترم اجتماع بودند…در تهران، همچنان که در پاریس و لندن، کانون‌های اصلی فعالیت‌های رادیکال نه زاغه‌ها بلکه مناطق صنعتی، کارگاه‌ها و محل‌های کسب‌و‌کار و تجارت بودند… هم در اروپا و هم در ایران، هرچه جامعه پیشرفت کرد و رادیکالیسم غیر‌مذهبی جای وفاداری به قدرت و دین سنتی را گرفت، همچنان که در اروپا، کمبود نان و قیمت‌های بالا اغلب نقش محرک در کشاندن مردم به جنبش‌های سیاسی‌ای را داشتند که دغدغه‌هایشان صرفا مسائل اقتصادی نبود…به‌علاوه در هیچ‌کدام از سه کشور، جمعیت‌ها دمدمی و نامعقول نبودند؛ جز به وقت گرسنگی و قحطی، سفاک و خون‌ریز هم نبودند. وقت‌هایی هم که شورشیان دیگر زیاده از حد می‌افتادند به ویرانی و تخریب، آماج خشونت‌شان بیشتر املاک و بناها بود تا آدم‌ها. در غالب مواقع، مقام‌های حکومتی خون می‌ریختند – تظاهر‌کنندگان به‌ندرت… سه تفاوت عمده هم می‌توان دید. یکم، در ایران ناآرامی عمومی فقط در شهرها و شهرستان‌ها درمی‌گرفت اما در اروپا همان‌قدر در روستاها شایع بود که در شهرها. دوم، در ایران جمعیت‌ها موفق‌تر بودند از همتاهای فرانسوی و انگلیسی‌شان. سوم، اروپا در دوران پیشرفت اقتصادی، گذار از آشوب و بلوا به اعتصاب و تظاهرات و راهپیمایی سازماندهی‌شده را از سر گذراند؛ در ایران این تغییر، اتفاق نیفتاد چون اعتصاب عمومی، تجمع مردمی، و اعتراض سازماندهی‌شده، هم خصایص جامعه پیشا‌صنعتی و هم جامعه نیمه‌صنعتی بودند». ( ص۷۷ )

جمعیت‌های مردمی در انقلاب ایران

در مقاله سوم «نقش جمعیت‌های مردمی در انقلاب ایران» پروفسور آبراهامیان، بار دیگر با استناد به نظریه جورج رود در دو کتاب پیشگامش «جمعیت در تاریخ» و «جمعیت در انقلاب فرانسه» و امانوئل لروا لدوری و کتاب کلاسیک‌شده‌اش «کارناوال رومیان: قیام مردمی در میان رومی‌ها، ۱۵۸۰-۱۵۷۹» می‌نویسد: «جمعیت می‌تواند منطقی، پیش‌بینی‌پذیر و سرجمع آرام و آرامش‌طلب باشد. جمعیت را راهپیمایان تشکیل می‌دهند نه آشوب‌طلب‌ها، مذاکره‌کننده‌هایی که دسته‌جمعی به میدان آمده‌اند و معترضان به مسائل اجتماعی نه جانیانی بی‌سروسامان، اعضای اصلی و لازم اجتماع نه تفاله‌ها و پس‌مانده‌های جامعه. در مجموع جمعیت‌ها متشکل از آدم‌هایی‌اند که به زندگی احترام می‌گذارند و نظر به دستیابی به اهدافی خاص دارند نه کسانی که، به‌ رفتارها و اعمال بی‌دلیل خشونت‌آمیز علیه انسان‌ها میدان می‌دهند.» (ص۸۴) او به شدت به نظریه الیزابت مونرو از مورخان سرشناس بریتانیایی می‌تازد که جمعیت را مشتی اوباش می‌داند که به‌راحتی توسط دیگران تحریک می‌شود و دست به اعمال خرابکارانه می‌زند. (ص۸۵) و در جمع‌بندی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ می‌نویسد: «از کل این ماجراها سه نتیجه، می‌توان بیرون کشید؛ اول، انقلاب به واسطه اعتراضات مسالمت‌آمیز به پیروزی رسید…دوم، بیشتر جمعیت‌ها، به‌خصوص در زمستان ۱۳۵۶ و بهار۱۳۵۷ ، برآمده از گروه‌هایی خلق‌الساعه در دانشگاه‌ها، دبیرستان‌ها و بازارها بودند. مرکزیت مرموزی از دسیسه‌کاران یا دست خارجی پنهانی سازماندهی و هماهنگ‌شان نمی‌کرد…محرک اصلی از پایین بود نه از بالا. روحانیت تا پیش از واپسین هفته‌های قیام، مجموعه‌هایی محوری همچون شورای انقلاب را راه نینداخته بودند… و آخر آن‌که کل کشته‌های راهپیمایی‌ها، بسیار کمتر از آن چیزی بود که گفته می‌شد …» .(ص ۱۲۰)

نویسنده در مقاله دوم (ص۸۰) و مقاله سوم (ص۱۲۳) از نقش کم‌فروغ دهقانان در جنبش‌های اجتماعی ایران انتقاد کرده و آورده است: «متخصصان علوم اجتماعی و تاریخ‌نگاران نتوانسته‌اند برای این پدیده انفعال روستائیان توضیحی بدهند. پاسخ را احتمالا روان‌شناسان اجتماعی خواهند یافت». (ص۸۰) (البته نویسنده محترم در این‌باره مقاله مستقلی دارد که می‌توان آن را در کتاب «مقالاتی در جامعه‌شناسی سیاسی ایران»، یرواند آبراهامیان، ترجمه سهیلا ترابی، نشر پردیس دانش، ۱۳۹۳ یافت). در رد این نظر پژوهشگر ارجمند تاریخ، کامران پورصفر، مقاله‌ای دارد در مجله دانش و مردم شماره ۶ که نگارنده، مطالعه آن را به علاقه‌مندان به این بحث پیشنهاد می‌کند.

مسئله ملی در ایران

در مقاله چهارم «کمونیسم و مسئله اشتراک در ایران» پروفسور آبراهامیان به پدیده نادر داشتن دو حزب کمونیست طرفدار شوروی، حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان، پرداخته است. او در آغاز نظرات توطئه‌انگارانه بعضی پژوهندگان را رد می‌کند: «اغلب تحلیل‌گران به وجود همزمان این دو حزب بی‌اعتنا مانده و آن را صرفا یکی از ترفند‌های استالین برای گسترش نفوذ در خاورمیانه خوانده‌اند. گونتر نولا و هانس یورگن وی‌یه … معتقدند پیداشدن سروکله فرقه دموکرات و گم‌و‌گور‌شدن حزب توده در آذربایجان به دستور شوروی بوده…» .(ص۱۲۵) و بنا بر نظر جورج رود نشان می‌دهد که پیدایش این پدیده از زمینه‌های اجتماعی و سیاسی برخوردار بوده است. «این مقاله مشخصا تلاش خواهد داشت آن شرایط را به واسطه بررسی پس‌زمینه اجتماعی و سیاسی رهبران این دو حزب، باز‌تعریف اهداف و آرمان‌های متضادشان و تشریح تضادها و تعارض‌هایی در اندیشه اشتراکی (منظور مترجم مسئله ملی است) توضیح بدهد که جامعه ایران و جنبش کمونیستی آن زمان ایران را شاخه‌شاخه کرده بود». (ص ۱۲۶) آبراهامیان توضیح می‌دهد که مسئله ملی در ایران دارای زمینه اجتماعی بود و بی‌توجهی به حل علمی آن و سیاست شوونیستی دوران رضاشاه آن را به مسئله‌ای حاد تبدیل کرده بود؛ «شاه تازه، رضا شاه، به محض آن که حکومت قاجار را برانداخت و قدرت خودش را تثبیت کرد، دست به اجرای بسیاری از این برنامه‌ها (برنامه‌های پیشنهادی محمود افشار سر‌دبیر آینده) زد. لباس سنتی را ممنوع کرد؛ هیئتی منصوب کرد برای پاکسازی زبان فارسی از واژه‌های عربی؛ آذربایجان را به دو استان تقسیم کرد، دو استانی که یکی‌شان آمیخته بود با جمعیتی عظیم از کردها؛ شروع کرد به ساختن راه‌آهن سراسری ایران؛ همه بازرگانان خارجی را هدایت کرد به سوی پایتخت؛ دم‌و‌دستگاه اداری مرکزی ایجاد کرد؛ همه انتشاراتی‌های غیرفارسی‌زبان را تعطیل کرد؛ و مهم‌تر از همه، مدارس زبان‌های اقلیت‌ها را خراب کرد و جایشان نظام آموزشی سراسری در کشور راه انداخت که زبان فارسی یگانه زبان رسمی درس‌هاش بود». (ص۱۳۲) آبراهامیان پس از تشریح تحولات سال‌های بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ و ارزیابی برنامه‌های حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان، می‌نویسد: «حزب توده و فرقه دموکرات صرفا دو روی یک سکه نبودند. به‌عکس، بنیان‌های اجتماعی متضاد، منافع مغایر و در مواردی سیاست‌های ناسازگار از همدیگر جدایشان کرده بود… خلاصه‌اش این که حزب توده حزبی طبقاتی بود با تکیه بر روشنفکران و پرولتاریای وطن، فرقه دموکرات سازمانی شکل‌گ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.