پاورپوینت کامل الگوبرداری علوم انسانی از علوم طبیعی غیرممکن است ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل الگوبرداری علوم انسانی از علوم طبیعی غیرممکن است ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل الگوبرداری علوم انسانی از علوم طبیعی غیرممکن است ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل الگوبرداری علوم انسانی از علوم طبیعی غیرممکن است ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

الگوبرداری علوم انسانی ازعلوم طبیعی غیرممکن است و نباید چنین کرد این دو گونه علم متفاوت هستند و به پدیده هایی متفاوت می پردازند تلاش برای الگوبرداری از روش های علوم طبیعی برای اعمال انسانی اشتباه است.

ترجمه : زهیر باقری نوع پرست / الگوبرداری علوم انسانی ازعلوم طبیعی غیرممکن است و نباید چنین کرد این دو گونه علم متفاوت هستند و به پدیده هایی متفاوت می پردازند تلاش برای الگوبرداری از روش های علوم طبیعی برای اعمال انسانی اشتباه است.

عده زیادی بر این باور هستند که نظم جهانی پس از جنگ سرد دائمی است و نمی توان آن را از بین برد، ولی در واقع در حال حاضر این نظم در حال از بین رفتن است؛ مجموعه باورهایی که در اروپا و آمریکا سرسختانه وجود دارد که در آثار افرادی مانند فوکویاما و پیروان تفکر او دیده می شد. از نظر آنها ما وارد دورانی شده ایم که نزاع بر سر ماهیت دولت به پایان رسیده و امکان استبداد مشروع دیگر وجود ندارد. من با این دیدگاه حتی در سال ۱۹۸۹ هنگامی که فوکویاما در تابستان ۱۹۸۹ اولین بار این ایده را در نوشته خود «پایان تاریخ» مطرح کرد مخالفت کردم.

عنوان این مقاله حاوی علامت سؤالی بود، ولی کتابی که بعدها بر اساس این مقاله به چاپ رساند فاقد آن بود. من فکر میکنم علامت سوالی که در مقاله وجود داشت می بایست در کتاب نیز حفظ می شد. من در اکتبر ۱۹۸۹ عنوان کردم که سقوط کمونیسم به پایان تاریخ نمی انجامد بلکه تاریخ سنتی از سر گرفته می شود، تاریخ به شکلی که قبل از جنگ سرد و حتی سده بیستم وجود داشت باز می گردد. یعنی تاریخ به عنوان مجموعه ای از تعارض ها بین ملیت ها، ادیان، قومیت ها به پایان می رسد، تعارض ها بر سر منابع طبیعی از بین خواهند رفت. تعارض هایی که باقی می مانند برخی با دیپلماسی قابل حل خواهند بود و برخی قابل حل نخواهند بود.

گمان می کنم تا حدود زیادی بازگشت به تاریخ سنتی رخ داده است. در پس همه این بحث ها تعدادی باور یا پیش فرض عمومی در مورد دانش بشری و فهم شرایط موجود وجود دارد. من می خواهم سه باور یا پیش فرض را با توجه به تفاوت علوم طبیعی و علوم انسانی بررسی کنم. منظور از علوم طبیعی علومی مانند نجوم، فیزیک، شیمی، زمین شناسی است. علوم انسانی یا علوم اجتماعی نیز علومی هستند که به مطالعه پدیده های انسانی می پردازند.

یکی از موضوع هایی که می خواهم در مورد آن سخن بگویم این است که پاورپوینت کامل الگوبرداری علوم انسانی از علوم طبیعی غیرممکن است ۵۹ اسلاید در PowerPoint و نباید چنین کرد. این دو گونه علم متفاوت هستند و به پدیده هایی متفاوت می پردازند. انسانها ماشین نیستند، برای کارهایی که می کنند دلیل دارند، با توجه به نگرشی که به جهان دارند و باورشان به غلط و درست عمل می کنند. تلاش برای الگوبرداری از روش های علوم طبیعی برای اعمال انسانی اشتباه است.

سه مثال در این زمینه می زنم. اول اقتصادگرایی است که تلاش می کند تمام رفتارهای انسانی را بر اساس تبادلات اقتصادی بفهمد. در اقتصاد معاصر، اقتصاددانی در شیکاگو به نام گری بکر، به همراهی پیروانش، دست به نوشتن مقاله هایی زدند که تمام انواع فعالیت های بشر را از نظر اقتصادی بررسی می کردند. مثلا مقاله ای در رابطه با اقتصاد تغییر مذهب نوشتند که در آن مطرح می شد که افراد برای سود اقتصادی تغییر مذهب می دهند. همچنین از اقتصاد ازدواج، اقتصاد جرم، و اقتصاد جنگ صحبت می کردند. ادعای آنها این بود که اقتصاد می تواند همه چیز را تبیین کند و به تمام مسائل بشری بپردازد.

اقتصادگرایی حتی وقتی به فعالیت های اقتصادی اعمال می شود هم کارآمد نیست. به کارگیری اقتصادگرایی حتی برای بازار هم اشتباه است. چرا که بازار با باورها، فرهنگ، و دوره های جنون کنترل می شود. در واقع، بازار از هیچ یک از دیگر نهادهای انسانی عقلانی تر نیست. دومین نمونه، مدرنیزاسیون است که برخی از فیلسوف های تحت تاثیر مارکس یا دارای تفکر مارکسیستی آن را مدرنیته می نامند.

مدرنیته ایده ای همچنان بسیار رایج است و در غرب توسط فیلسوف ها و نظریه پردازان و نویسنده ها و حتی سیاستمداران به کار گرفته می شود. ایده آنها این است که هنگامی که جوامع مدرن تر می شوند به یکدیگر شبیه تر شده و همگی به نهادهای لیبرال دموکراسی روی می آورند. این هم اشتباه است، جوامع می توانند مدرن تر شوند و به یکدیگر شبیه نباشند و تفاوت داشته باشند. جوامع می توانند خیلی مدرن و خیلی سبعانه اداره شوند. حتی بهترین جوامع مدرن از نظر اخلاقی یکپارچه نیستند.

برخی از جوامع مدرن بسیار بد بوده اند مانند نازیسم یا مائوئیسم یا بلشویسم. پوتینیسم هم اگر صرفا یک پدیده گذرا در تاریخ نباشد مدرن است، بیش از آنکه به تزاریسم شبیه باشد به بلشوویسم شبیه است. اگر پوتینیسمی داشته باشیم باعث می شود روسیه جامعه مدرنی باشد که از لیبرالیسم و دموکراسی فاصله داشته باشد. میتوان جوامعی مدرن داشت که نه دموکراتیک و نه لیبرال باشند، و تا ابد به حیات خود ادامه دهند. هیچ ضرورتی ندارد که جوامع مدرن به ارزش های لیبرالیستی غربی گرایش پیدا کنند.

سومین چیزی که درباره آن صحبت خواهم کرد سرکوب عقلانی دین است. من خودم دیندار نیستم ولی از خدماتی که یهودیت و مسیحیت به تمدن ما کرده اند آگاه هستم. منظور من از سرکوب عقلانی خداناباوری یا باور نداشتن به دین نیست بلکه منظور من طرد مقوله های دینی در رشته های متفاوت است. مثلا در فلسفه آمریکا و انگلستان بحث کردن در مورد دین بسیار سخت است، مگر اینکه در یک دپارتمان الهیات باشید. این باعث شده است بسیاری از آنچه که در دین وجود دارد مانند تفسیر دینی از جهان ناپدید نشده ولی تنها در فضای آکادمی سرکوب شده و خود را در اشکال سکولار نمایان سازد.

همان طور که در مارکسیسم و گونه های به خصوص از اندیشه لیبرال چنین شد. مورد فوکویاما نیز چنین است. ایده های فوکویاما از گونه ای از مارکسیسم هگلی شده می آیند که تحت تاثیر الکساندر کوژو است. آنچه کمتر شناخته شده این است که کوژو خود تحت تاثیر فلسفه دینی سول ویو، اندیشمند روسی، بود که در مورد پایان تاریخ بحث نمود. ایده های او در مسیحیت ارتدوکس و نه مسیحیت غربی ریشه داشتد.

اندیشه های سکولار بسیاری شامل اندیشه های دینی سرکوب شده اند. اگر کسی از تاریخچه دین در تمدن ما آگاه باشد متوجه می شود که حتی ایده «قلمروی سکولار» هم ایده ای مسیحی است که به سنت آگوستین باز می گردد. ولی از آنجایی که فیلسوف ها مانند اقتصاددانان دیگر تاریخ نمی آموزند، تاریخ با رزومه ی خودشان یا استادشان شروع می شود. وقتی من در بریتانیا اقتصاد می خواندم تعداد بسیار کمی از تاریخ اندیشه اقتصادی آگاه بودند و در حال حاضر به ندرت کسی را پیدا می کنید که چنین باشد. تنها افرادی که به تاریخ توجه دارند افرادی هستند که در گذشته مارکسیست بوده اند. بنابراین مارکسیسم مزایایی داشته است هرچند با زیان هایی که به بار آورده قابل مقایسه نیست. یکی از مزایایش این است که اگر مارکسیت باشید باید حداقل یک مقدار تاریخ اقتصاد بدانید. ولی در کل، تاریخ اندیشه در بخش های زیادی از آکادمی تقریبا حذف شده است. خب بنابراین، من درباره این سه مورد میخواهم صحبت کنم و سپس نتیجه گیری میکنم.

ابتدا باید قدری درباره اینکه منظورم از علم طبیعی چیست صحبت کنم. وقتی میگویم پدیده های انسانی را نمی توان با علوم طبیعی مطالعه کرد منظورم این است که جوامع انسانی یا هر نهادی در آن را نمی توان به روش های مکانیستی مطالعه کرد. نهادهای انسانی – حتی اقتصاد – را نمی توان به شکلی مطالعه کرد که گویی ماشین هستند. ولی منظورم این نیست که علوم طبیعی مانند فیزیک ضرورتا مکانیستی هستند. این ایده که فیزیک تصویری از جهان به عنوان ماشینی پیچیده می دهد ایده ای از رده خارج است. یا این ایده که فیزیک تبیین جهان به این معنا است که قوانینی را می توان یافت که مانند قوانین یک ماشین همه چیز را تبیین کنند نیز ایده ای از رده خارج است؛ به ویژه با توجه به پیشرفت هایی که در کوانتوم مکانیک ایجاد شده است. این ایده که جهان جایی برای ارزش های زیبایی شناختی یا معنوی ندارد نیز دلیلی پیشینی ندارد.

در واقع، اگر مانند من فکر کنید و بر این باور باشید که علوم طبیعی روش هایی برای جمع آوری و آزمون دانش است، روش هایی که در هر یک از شاخه های علمی تفاوت هایی دارد، دلیلی ندارد که باور کنیم که علوم طبیعی یک دیدگاه مشخص و واحدی از جهان به ما می دهند. به طور مشخص نیز ماده گرایی مکانیستی که در اواخر سده نوزدهم توسط اندیشمندان مطرح شد نیز اعتباری ندارد. در سده نوزدهم علوم طبیعی نه به عنوان روش بلکه به عنوان نگرشی واقعی به جهان در نظر گرفته می شدند. نگرشی که جهان را به عنوان یک ماشین بزرگ در نظر می گرفت.

در مورد ذهن بشر نیز نگرش آنها این بود که آن یک ماشین پیچیده است. پیشرفت و دانش در این دوران یعنی فهمیدن اینکه این دو ماشین چگونه عمل می کنند. بر اساس این رویکرد تلاشی برای تولید علم اقتصاد به شکلی صورت گرفت که نیازی به بررسی عمل انسان نداشته باشد، یا عمل به عنوان پدیده ای ثانویه در نظر گرفته

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.