پاورپوینت کامل عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عاشورا، نماد مرگِ آگاهانه ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
اقعه عاشورا به گواه تمامی مورخانی که با این واقعه روبهرو شدهاند، یک واقعه استثنایی است. چرا؟ ما میشنویم که در محرم سال ۶۱ هجری قمری عده قلیلی توسط سپاه کثیری به شهادت رسیدند. از این نمونهها در تاریخ فراوان داریم. میشنویم که این کشتار به صورت فجیعی صورت گرفته است. باز هم در تاریخ نمونه چنین وقایعی کم نیست. میشنویم که اینها افراد فضیلتمندی بودند، صاحب فضیلت هایی بودند و کشته شدند. باز هم ممکن است در تاریخ وقایع زیادی را سراغ داشته باشیم که در آن افراد فضیلتمندی مظلومانه توسط عده کثیری کشته شده باشند.
گفتاری در تجربه مرگ و اتصال به هستی مطلق در قیام امام حسین(ع)
واقعه عاشورا به گواه تمامی مورخانی که با این واقعه روبهرو شدهاند، یک واقعه استثنایی است. چرا؟ ما میشنویم که در محرم سال ۶۱ هجری قمری عده قلیلی توسط سپاه کثیری به شهادت رسیدند. از این نمونهها در تاریخ فراوان داریم. میشنویم که این کشتار به صورت فجیعی صورت گرفته است. باز هم در تاریخ نمونه چنین وقایعی کم نیست. میشنویم که اینها افراد فضیلتمندی بودند، صاحب فضیلت هایی بودند و کشته شدند. باز هم ممکن است در تاریخ وقایع زیادی را سراغ داشته باشیم که در آن افراد فضیلتمندی مظلومانه توسط عده کثیری کشته شده باشند. میشنویم که اینها قهرمانانه کشته شدند نه با زبونی و خواری. باز هم در طول تاریخ حوادث زیادی را ممکن است سراغ داشته باشیم، که افرادی در آن قهرمانانه به قتل رسیدهاند و کشته شدهاند. همچنین میشنویم که این افراد خود به استقبال مرگ میرفتند. آنچه در تجربه قیام امام حسین(ع) جای تأمل و دقت فراوان دارد، نوع مواجهه امام و یارانش با مقوله مرگ و شهادت است.
استقبال آگاهانه از مرگ
در طول تاریخ حوادثی که در آن افرادی به استقبال مرگ، آن هم به نحو آگاهانه بروند، کم است. حتی فراتر از این، میشنویم که این افراد مسابقه در مرگ داشتهاند، به پیشواز مرگ میرفتند و این مرگ را برای خودشان شهادت میدانستند. این مسأله جای درنگ دارد. اینکه انسانهایی بافضیلت، قهرمانانه بشتابند به سمت مرگ، آن هم آگاهانه. چرا شگفت انگیز و چرا قابل تأمل است؟ از این جهت که بالاخره همه موجودات محدود متناهی فانی با پایان گرفتن زندگی، روبهرو هستند. پایان گرفتن زندگی به معنای پایان یافتن حیات، هر موجود زندهای علائم حیاتی دارد که به واسطه آنها میگوییم این جاندار است، این زنده است. پایان یافتن حیات برای همه موجودات زنده هست. همه انسانها هم از آن جهت که موجود زندهاند، با پایان یافتن حیات روبهرو هستند و زمانی به طور طبیعی میمیرند. یعنی همین موجودی که علائم و نشانه هایی از زندگی را در خود داشت دیگر این نشانهها و علائم را از خود بروز نمیدهد. این مرگ طبیعی مرگی است که یا مورد انتظار او بوده و یا مورد انتظاراو نبوده است یعنی مرگ دفعی در اثر حوادث غیرطبیعی. اما تمامی این موجودات زنده از جمله تمامی انسانها مادامی که حیات دارند، در پی حفظ حیات خود هستند، صیانت نفس میکنند. اصلاً یکی از خصوصیات موجود زنده صیانت نفس است بخصوص اگر این موجود زنده، موجود زنده آگاه باشد. ما به عنوان موجودات زنده تدابیر تدافعی زیادی را اتخاذ میکنیم. برای اینکه بمانیم، حیات داشته باشیم، حیاتمان پابرجا بماند و در معرض تهدید قرار نگیرد. انسانها مثل سایر موجودات جاندار دیگر میخورند برای اینکه نمیرند، بتوانند خودشان را حفظ کنند. میآشامند برای اینکه نمیرند. خانه میسازند برای اینکه خودشان را محفوظ نگه دارند و نمیرند. تولید مثل میکنند برای اینکه از خودشان نسلی به جای بگذارند، به نحوی بمانند؛ یعنی اگرهم پایانی برای حیات آنها هست، این پایان موجب نشود به کل آثار آنها محو شود.
مرگ تجربهای فردی
در مورد موجود آگاهی مثل انسان فراتر از مسئله پایان یافتن حیات، با فعلی به نام مردن روبهرو هستیم که فعل بسیار عجیبی هم هست. مردن به عنوان یک فعل، مردن به عنوان یک تجربه، یک تجربه آگاهانه. تجربه مردن برای همه انسانها یکسان نیست. همه ما میمیریم. همه ما این مردن را در مورد دیگران کم یا بیش تجربه میکنیم. البته تجربه هم که میگوییم، در واقع یک تجربه عجیب است؛ چون تجربه مرگ تجربهای است که هرکس خودش باید انجام دهد. واقعیت این است که دیدن اینکه کس دیگری مقابل ما محتضر است و بعد هم میمیرد، به منزله این نیست که ما عین درک او و عین تجربه او را داریم. تجربه بسیار عجیبی است یعنی تجربهای است یکباره در زندگی ما و هیچ کس هم جایگزین ما در این تجربه نیست. هرکس مرگش را خودش تجربه میکند. هیچ کس جایگزین کس دیگری نیست. در واقع میتوان گفت که ما تجربه مردن دیگران را نداریم چون جای آنها نیستیم. با گفتن اینکه همه میمیرند، فکر میکنیم که یک دانستنی برای ما حاصل شده است. در حالی که این دانستن ما غیر از یک آگاهی بیواسطه مستقیم و تجربه ملموس مرگ است. مردن من، مردن همه نیست. مردن من، مردن من است؛ اختصاصی من است. هیچ کس با من در این تجربه شریک نیست. اینکه ما جمله «همه میمیرند» را صد بار هم تکرار کنیم یا مرتب در ذهنمان مرور کنیم، اینکه حتی مرتب به خودمان تذکر دهیم، این غیر از وقوف و تجربه بیواسطه مرگ است. با گفتن اینکه همه میمیرند ما گمان میکنیم که این مردن را میشناسیم. درحالی که اتفاقاً این طور نیست. یک شناخت ظاهری، یک شناخت نما جایگزین شناخت واقعی شده است. «همه میمیرند» یعنی چه؟ من که صحبت «همه میمیرند» را نداشتم. من که پرسشم «همه میمیرند» نبود. پرسش من پرسش از مرگ بود، به عنوان مرگ خودم، این موجود: «من» و این تجربه، تجربهای غیرقابل انتقال است. فکر میکنیم و از دیگران میشنویم که مرگ حق است، مرگ برای همه هست. آیا این مساوی است با وقوف، آن آگاهی، آن تجربه مستقیم مرگمان؟ آیا با شنیدن اینکه همه میمیرند، ذهن پرسش کننده من پرسشگر به یک آرامش و به یک پاسخ میرسد؟ من که صحبت از همه نکرده بودم. من صحبت از مرگ به عنوان تجربه مستقیم و بدون واسطه خودم داشتم.
چیستی مرگ؟
چه کسی میتواند به من پاسخ دهد که این مرگ چیست؟ در واقع ما به نوعی خود را با این جملات راضی میکنیم و فکر میکنیم که میدانیم. دانش نمایی جای دانش را گرفته است. به نحوی خود را ارضا میکنیم. اتفاقاً به نوعی دچار غفلت از یک پرسش واقعی میشویم، یک پرسش عمیق، یک پرسش تعیین کننده در زندگی. فراتر از آن به دلیل اینکه این پرسش، پرسش عجیبی است و نحوه یافتن پاسخش هم نحوه یافتن عجیبی است، در واقع هالهای از جهل اطراف آن را میگیرد و هرچیزی را که ما نتوانیم به نحوی از انحاء نسبت به آن نوعی شناخت پیدا کنیم، از آن کمی هم میترسیم. آخر در این عالمی که ما در آن زندگی میکنیم، یکی از راه هایی که به وسیله آن از نامأنوس بودن، از وحشتی که وحشت آگاهی انسانی است که دارد میفهمد، به در میآییم، این است که کوشش میکنیم به نحوی آن را به ادراک خود درآوریم. ابتدا اسمی بر آن میگذاریم برای اینکه از جهل مطلق بیرون بیاییم. میگوییم این گلدان، آن میز و…. بعد تلاش میکنیم تا به نحوی از طریق حسمان، از طریق خیالمان، از طریق فهممان، از طرق مختلف آن را به چنگ آوریم. اگر چیزی به هیچ وجه به چنگ ما درنیامد، نسبت به آن یک حالت دغدغه پیدا میکنیم و از آن میترسیم. حتی نسبت به آن نوعی دشمنی میورزیم. چیزی را که انسان نداند و نسبت به آن جهل داشته باشد، به آن دشمنی میورزد. از آن میگریزیم، فرار میکنیم. حتی به لحاظ روانشناختی این طور است که ما چیزی را که نتوانیم در عمق ذهنمان به نحوی دنباله اش را ببندیم، تکلیف خود را با آن روشن کنیم، بدانیم چیست، نسبت به آن واهمه پیدا میکنیم و آن را از ذهنمان پس میزنیم. اصطلاحی در روانشناسی داریم، میگوییم ریجکت میکنیم، پس میزنیم، عقب میاندازیم. این در حالی است که با این پس زدن و به نحوی خود را در یک نوع پرده غفلت نسبت به چیزی قرار دادن، این مسأله حل شدنی نیست.
علت مرگ هراسی
در عمق ذهن همه ما، در درونمان، این دغدغه نسبت به مرگ و اینکه مرگ ما را احاطه کرده و میکند حضور دارد؛ حتی در ناخودآگاه ما. این گریزی که ما از روبهرو شدن با این پدیده و این واقعه در زندگی داریم، گریز مفیدی نیست و فایدهای به حال مان ندارد. قُل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم. این مرگی که شما از آن میگریزید، به درستی که شما را ملاقات خواهد کرد و با آن روبهرو خواهید شد. أینما کنتم یدرککم الموت ولو کنتم فی بروج مشیده. هرجا باشید مرگ شما را ادراک میکند، احاطه میکند و میگیرد ولو اینکه در برج هایی نشسته باشید که آنها را بسیار زینت دادهاید و مستحکم ساخته اید و برای حفاظت از خود در آنها قرار گرفته اید که مصون بمانید. و چنان که عرض کردم چون احاطه بر این پدیده برای ما کار دشواری است و یا برای بسیاری از ما ناممکن است، یک نوع هراس در ما ایجاد میکند. چرا هراسناک است؟ به این خاطر که ما ذاتاً بودنمان مساوی است با این پیوندهایی که با غیر خودمان برقرار کرده ایم. این چیزی است که ما به نام زندگی میشناسیم. زندگی روزمره ما عبارت است از این پیوندها و تعلق ها. تعلقی که با غیر داریم. درحالی که مرگ مساوی است با قطع این تعلقها. هر پیوندی که با غیر داشتیم و مجموعه این پیوندها زندگی ما را تشکیل میداد، قطع میشود. هرچیزی را که به خودمان منسوب میکردیم، میگفتیم این مال من است، به نوعی در ارتباط با من است؛ در یک لحظه این اتصال، این نسبت، این پیوند، این ربط قطع میشود. میگفتیم لباس من، انگشتر من، ساعت من، خیلی عجیب است، اگر خوب دقت کنیم آنچه ما زندگی مینامیم، مجموعه این پیوندهاست. و مردن یک تجربه بسیار غریب است که در آن این پیوندها قطع میشود. حالا این من میماند بدون پیوندها. بعد جای سؤال دارد که آیا اصلاً من میماند یا من اصولاً عبارت است از مجموعه این پیوندها. یعنی اگر همه این پیوندها بریده شد و قطع شد، من کجاست؟ بسیاری از افراد خودشان را در همین ارتباطها و پیوندها تعریف کردهاند. من مساوی است با ثروت من، من مساوی است با خانه من، من مساوی است با همسر من، من مساوی است با شهرت من، من مساوی است با شغل من و امثال اینها. اگر ما خودمان را با پیوندهایی که با این غیرها داریم یکی دانستیم و بین خودمان و ارتباط هایمان این همانی برقرار کردیم، با قطع این پیوندها و روابط چه میشود؟ میماند یک من، من توخالی؛ چون تا به حال همواره من در ارتباط با غیر تعریف میشده است و الان دیگر غیر نیست. حالا دیگر «من» چیست؟ این ابهام، این سؤال بزرگ در درون ما هست ولو اینکه نخواهیم با آن مواجه شویم، آتش آن در عمق ذهن ما و در عمق ضمیر ما زبانه میکشد. این پرسش ما را آرام نمیگذارد و چون نمیتوانیم به آن پاسخ دهیم، اتفاقاً بیشتر به همان چیزهایی که خودمان را با آنها تعریف کرده بودیم میچسبیم. یعنی درست به همان چیزهایی که ظاهراً باید از آنها فاصله بگیریم برای اینکه به من به عنوان چیزی که با غیر تعریف نشده است برسیم. درست معکوس عمل میکنیم. اتفاقاً بیشتر به آنها رو میآوریم و میچسبیم. به همین دلیل اگر بشنویم که جماعتی به مرگ پشت نمیکنند، از مرگ نمیگریزند و به پیشواز مرگ میروند، خیلی برای ما عجیب است. اگر مرگ پایان حیات است، اینکه دیگر به استقبال رفتن ندارد؛ دیگر پیشگامی کردن ندارد؛ دیگر هروقت رسید، رسید. چرا پیشگامی کنیم؟ چرا مسارعه کنیم؟ چرا بخواهیم با یکدیگر مسابقه دهیم؟
آیا مرگ پایان حیات است؟
میشنویم که در روز عاشورا افرادی بر هم پیشی میگیرند. خیلی عجیب است. گاهی از کثرت شنیدن چیزی دیگر آن چیز معنای خودش را برای ما از دست میدهد. یکی از چیزهایی که جا دارد بیشتر به آن توجه کنیم این است که سعی کنیم با هر واقعهای سرجای خودش آشنا شویم. تکرار مطالب در مجالس مختلف باعث میشود که مطلب معنای خودش را بتدریج از دست بدهد. اگر واقعاً ما باشیم و خودمان و رویارویی با واقعهای عظیم مثل مرگ خودمان که هیچ کس هم در این تجربه جایگزین ما نیست و حالا بشنویم کسانی دارند مسارعه میکنند، پیشی برهم میگیرند، برایمان خیلی عجیب است. اگر حیات برای موجود آگاهی مثل انسان به معنای این است که ما امکان هایی را تحقق ببخشیم، اگر انسان به عنوان مجموعهای از امکانها باشد که میخواهد این امکانها را به فعلیت برساند و تحقق بخشد و مجموعه حیاتش عبارت باشد از همین به تحقق رساندن امکان ها، آنگاه به نظر میرسد که مرگ یک امکان جدید نیست که بخواهد از ناحیه ما به فعلیت برسد و بنابراین تلاش کنیم که به نحوی آن را محقق کنیم و برای تحقق
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 