پاورپوینت کامل علم و مذهب ۷۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل علم و مذهب ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علم و مذهب ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل علم و مذهب ۷۴ اسلاید در PowerPoint :

مطمئناً هیچ‌کس در سال ۱۸۷۹ در شهر اولم (Ulm) آلمان نمی‌توانست حدس بزند که روزی یکی از فرزندان این شهر مدال جهانی نبوغ انکارناپذیر را دریافت کند و شایستگی دریافت لقب «چهره‎ی قرن» را داشته باشد (عنوانی که مجله‎ی تایم به او نسبت داد). به همین ترتیب، احتمالاً خود اینشتاین نیز در سال ۱۸۹۵، زمانی که در آزمون ورودی مؤسسه‎ی پلی‌تکنیک فدرال زوریخ در سوئیس رد شد، انتظار کسب شهرت بین‌المللی نداشت.

مقدمه کانگ نا (

Kang Na

)، استادیار مطالعات مذهب:

مطمئناً هیچ‌کس در سال ۱۸۷۹ در شهر اولم (

Ulm

) آلمان نمی‌توانست حدس بزند که روزی یکی از فرزندان این شهر مدال جهانی نبوغ انکارناپذیر را دریافت کند و شایستگی دریافت لقب «چهره

ی قرن» را داشته باشد (عنوانی که مجله

ی تایم به او نسبت داد). به همین ترتیب، احتمالاً خود اینشتاین نیز در سال ۱۸۹۵، زمانی که در آزمون ورودی مؤسسه

ی پلی‌تکنیک فدرال زوریخ در سوئیس رد شد، انتظار کسب شهرت بین‌المللی نداشت. حتی زمانی که کار می‌کرد و در دفتر ثبت اختراعات سوئیس در شهر برن سوئیس ترفیع گرفت (۱۹۰۸-۱۹۰۲)، از شهرت چشمگیر فاصله

ی بسیار داشت چه رسد به اینکه تبدیل به بلندآوازه‌ترین برنده

ی جایزه

ی نوبل فیزیک شود. او این جایزه را در سال ۱۹۲۱ دریافت کرد، اما نه برای نظریه

ی خاص نسبیت خود که عصر اتم را در سال ۱۹۰۵ کلید زد، بلکه برای کشف اثر فتوالکتریک (فرضیه‌ای که در سال ۱۹۰۵ مطرح کرد مبنی بر اینکه پرتوهای الکترومغناطیسی با مواد در تعامل هستند به گونه‌ای که این پرتوها ساختار بلوری و ذره‌ای دارند).

کمی پس از آن، یعنی زمانی که آوازه

ی اینشتاین در میان دانشگاهیان شهرتی جهانی به او بخشید، باز هم کسی نمی‌توانست پیش‌بینی کند که در سال ۱۹۵۲ دولت اسرائیل به وی پیشنهاد جایگاه ریاست‌جمهوری بدهد، پیشنهادی که او آن را نپذیرفت؛ اما این دعوت نشانگر آن است که اینشتاین نه تنها پیوسته درگیر رموز پیچیده

ی هستی بود، بلکه همچنین به‌عنوان انسانی صریح‌الهجه در عرصه

ی سیاست از به قدرت رسیدن نازی‌ها ابراز تنفر می‌کرد، به‌عنوان یک پیامبر صلح بر صلح بین اعراب و یهودیان پافشاری می‌کرد و به‌عنوان یک طرف‌دار صلح در نامه

ی معروف خود به روزولت رئیس‌جمهور وقت آمریکا (۱۹۳۹) در مورد سوءاستفاده‌هایی که به طور بالقوه می‌توان از انرژی اتمی کرد هشدار داد، هرچند از توسعه

ی بمب اتم حمایت می‌کرد. حتی چند روز پیش از مرگش در ۱۸ آوریل ۱۹۵۵، آخرین نامه

ی امضاشده‌اش را به برتراند راسلِ فیلسوف نوشت و تمایل خود را برای امضای بیانیه‌ای مشترک مبنی بر اینکه همه

ی ملت‌ها سلاح‌های اتمی را محکوم کنند، ابراز کرد. ازآن‌پس نشان درخشان وی بر تاریخ بشریت غیرقابل انکار بود، درست همان‌گونه که ژولیدگی موهایش او را منحصربه‌فرد کرده بود.

مقاله

ی زیر درباره

ی رابطه

ی درست بین پاورپوینت کامل علم و مذهب ۷۴ اسلاید در PowerPoint نوشته

ی این اینشتاین فرازمانی است؛ وی بخش اول را در سال ۱۹۳۹ و بخش دوم را در سال ۱۹۴۱ نوشت. در اینجا و در بخش پایانی همین نوشتار است که ما جمله

ی معروف وی را می‌یابیم: «علم بدون مذهب معلول است، مذهب بدون علم نابینا.» او این مقاله را برای شرکت در نشست سالانه در نیویورک در سال ۱۹۴۱ با محوریت نقش علم، فلسفه و مذهب در آرمان دموکراسی آمریکایی نوشت.

اگرچه اینشتاین اغلب انجیل می‌خواند، کاملاً آزادانه درباره

ی خدا حرف می‌زد و بی‌پروا و خجالت، مذهبی بود، اما این مقاله منشی مذهبی را نشان می‌دهد که کاملاً شبیه به منش یک شخص مذهبی عادی نیست؛ او به خدای اسپینوزا که خود را در هماهنگی و همسازی (

harmony

) همه

ی موجودات آشکار می‌کند اعتقاد دارد، نه خدایی که خود را درگیر تقدیر و اعمال انسان‌ها می‌کند؛ ازاین‌رو اینشتاین تصریح کرد: «مذهب من از تحسین متواضعانه

ی روحی برتر و بی‌انتها شکل گرفته است که خود را در جزئیات ناچیز و کوچک نمایان می‌کند، جزئیاتی که ما با ذهن‌های نحیف و ناتوان خود قادر به درک آن‌ها هستیم. این باور عمیقاً عاطفی مبنی بر حضور یک قدرت تدبیرکننده

ی برتر که در جهان غیرقابل فهم نمایان است، نظر من در مورد خدا است.» به علاوه، همان‌طور که این مقاله هم تصریح می‌کند، تأکید اینشتاین بر ابعاد اخلاقی و نوع‌دوستانه

ی مذهب بسیار واضح بود: «انسانیت دلایل بسیاری دارد تا منادیان معیارها و ارزش‌های والای اخلاقی را در جایگاهی بالاتر از کاشفان حقیقت عینی قرار دهد. حقی که شخصیت‌هایی مثل بودا، موسی و عیسی بر گردن انسانیت دارند برای من در مرتبه

ی والاتری نسبت به تمام دستاوردهای یک ذهن سازنده و کنجکاو قرار دارد.» شاید فقط به گونه‌ای طعنه‌آمیز مناسب باشد که بگوییم دقیقاً ذهن سازنده و کنجکاو اینشتاین بود که سرنوشت او را به روی جلد مجله

ی تایم کشاند و او را در میان روح‌های نادری که نبوغ و خلاقیت فوق‌العاده‌شان زینت‌بخش پیشرفت تاریخ بشر است جایگاهی شایسته بخشید.

***

بخش اول

در طول قرن ۲۰ و نیمی از قرن ۱۹، نظر غالب این بود که منازعه‌ای آشتی‌ناپذیر میان دانش و عقیده وجود دارد. این باور در میان ذهن‌های پیشرفته رایج بود که اکنون زمان آن است که عقیده هرچه سریع‌تر جای خود را به دانش دهد؛ عقیده‌ای که بر پایه

ی دانش استوار نباشد خرافات است و ازاین‌رو باید با آن مخالفت کرد. بر اساس این اندیشه، تنها کارکرد آموزش و تحصیل، گشودن راهی برای اندیشیدن و دانستن بود و مدرسه به‌عنوان نهادی برجسته برای آموزش مردم منحصراًٌ باید در خدمت چنین هدفی قرار می‌گرفت.

به ندرت می‌توان تشخیص داد که این دیدگاه خردگرایانه است که چنین زمخت و آشکار بیان شده، البته اگر اساساً بتوان تشخیص داد؛ زیرا هر انسان عاقلی بی‌درنگ می‌تواند دریابد که این موضع تا چه اندازه یک‌طرفه است. اما اگر ذهنمان را بر ماهیت این دیدگاه متمرکز کنیم، درمی‌یابیم که اگر این تز را به‌صورت مطلق و عریان بیان کنیم، چیزی جز همین دیدگاه یک‌طرفه نخواهد بود.

این درست است که عقاید راسخ را به بهترین صورت می‌توان با تجربه و اندیشه

ی روشن پشتیبانی کرد، در این نکته‌ی بدون قید و شرط باید با یک خردگرای افراطی موافقت کرد؛ اما نقطه‌ضعف این اندیشه آن است که آن عقاید راسخی را که برای رفتارها و داوری‌های ما ضروری و تعیین‌کننده‌اند، نمی‌توان تنها بر شالوده

ی این روش علمی سرسخت استوار کرد، این بدان دلیل است که روش علمی هیچ‌چیز فراتر از اینکه امور واقع (

facts

) چطور با یکدیگر مرتبط و مشروط به هم هستند، به ما نمی‌آموزد. میل به چنین دانش عینی، بالاترین سطحی است که بشر ظرفیت آن را دارد. مطمئناً شما نخواهید پنداشت که من می‌خواهم دستاوردها و تلاش‌های قهرمان‌گونه

ی انسان در این حوزه را تحقیر کنم. بااین‌همه، واضح است که دانش نسبت به آنچه هست، مستقیماً دری را به‌سوی آنچه باید باشد، نمی‌گشاید. فرد می‌تواند واضح‌ترین و کامل‌ترین دانش را نسبت به آنچه هست، داشته باشد و بااین‌وجود نتواند از آن استنتاج کند که غایت امیال انسانی ما چه باید باشد. دانش عینی ابزاری قوی برای ما جهت دستیابی به اهداف مشخص فراهم می‌آورد، اما خود غایت نهایی و خواست رسیدن به آن باید از منبعی دیگر نشئت گیرد. طرح این استدلال بسیار ضروری است که وجود ما و فعالیت‌های ما تنها از طریق تنظیم چنین غایت و ارزش‌های متناظر با آن معنا می‌یابد. دانش نسبت به حقیقت فی‌نفسه شگفت‌آور است، اما به‌عنوان یک راهنما ظرفیت بسیار کمی دارد؛ زیرا حتی نمی‌تواند ارزش و موجه بودنِ میل به چنین دانشی {یعنی میل به خودش} را اثبات کند؛ بنابراین، اینجاست که ما با محدودیت‌های اندیشه

ی خردگرایانه

ی محض در مورد وجودمان مواجه می‌شویم.

اما نباید فرض شود که تفکر هوشمندانه هیچ نقشی در شکل‌دهی به غایت و قضاوت‌های اخلاقی ایفا نمی‌کند. وقتی کسی متوجه می‌شود که برای دستیابی به یک هدف، ابزاری مشخص مفید خواهد بود، آن ابزار خود تبدیل به یک هدف می‌شود، این هوش است که رابطه

ی درونی بین اهداف و ابزارها را برای ما شفاف می‌کند. اما تفکر صرف نمی‌تواند درکی از اهداف بنیادین و نهایی به ما بدهد. به نظر من، آشکار کردن این ارزش‌گذاری‌ها و اهداف بنیادین و کاربست سریع آن‌ها در زندگی عاطفی فرد، دقیقاً مهم‌ترین کارکردی است که مذهب باید در زندگی اجتماعی انسان داشته باشد و اگر کسی پرسید که سرچشمه

ی مشروعیت این اهداف بنیادین کجاست، ازاین‌رو که آن‌ها تنها با منطق قابل بیان و توجیه نیستند، می‌توان تنها این پاسخ را داد که آن‌ها در یک جامعه

ی سالم به‌عنوان سنت‌های قوی وجود دارند و بر رفتار و امیال و داوری‌های فرد تأثیر می‌گذارند؛ آن‌ها هستند، به‌عنوان موجودیتی زنده و بدون اینکه برای وجودشان توجیهی نیاز باشد. آن‌ها نه از طریق اثبات، بلکه از گذر مکاشفه و به‌واسطه

ی شخصیت‌های نیرومند، هستی می‌یابند. نباید در پی توجیه آن‌ها برآمد، بلکه در عوض باید سرشت‌شان را به‌صورت ساده و روشن درک کرد.

والاترین اصول برای امیال و داوری‌های ما، در سنت مذهبی یهودی-مسیحی به ما داده شده است. این هدفی والا است که ما با توانایی‌های اندک خود تنها به‌صورت ناکافی به آن دست می‌یابیم، ولی بااین‌حال، اساسی مطمئن برای امیال و ارزش‌گذاری‌های ما فراهم می‌کند. اگر این غایت را از قالب مذهبی آن بیرون بکشیم و تنها به بُعد صرفاً انسانی آن بنگریم، شاید بتوان آن را این‌طور بیان کرد: پیشرفت مسئولانه و آزاد فرد، تا آنجا که وی قدرت و اختیار خود را آزادانه و با خرسندی در خدمت کل بشر قرار دهد. در این برداشت هیچ جایی برای خدا ساختن از یک ملت و یک طبقه نیست، چه رسد به یک فرد. آیا همان‌طور که به زبان مذهب گفته شده، ما همگی فرزندان یک پدر نیستیم؟ به راستی که حتی خدایی بخشیدن به انسانیت به‌عنوان کلیتی انتزاعی هم در روح این آرمان جای نمی‌گیرد، تنها به فرد است که روح داده شده و تقدیر والای فرد، حکومت کردن یا تحمیل خود به هر طریق دیگر نیست، بلکه خدمت کردن است.

اگر به جای شکل به محتوا بنگریم، می‌توانیم این جملات را به‌عنوان بیان موضع دموکراتیک بنیادین به‌حساب آوریم. یک دموکرات راستین می‌تواند ملت خود را بسیار دوست بدارد، حداقل به همان میزان که یک انسان مذهبی در معنایی که ما از آن منظور می‌کنیم، می‌تواند این کار را انجام دهد.

پس در این میان کارکرد آموزش و مدرسه چیست؟ آن‌ها باید به جوانان کمک کنند تا در فضایی رشد کنند که این اصول بنیادین برای آنان مانند هوایی باشد که تنفس می‌کنند. اما آموزش به تنهایی نمی‌تواند از عهده

ی این کار برآید. اگر این اصول والا را در مقابل دیدگان خود قرار دهیم و آن‌ها را با زندگی و روح عصر حاضر مقایسه کنیم، آنچه به وضوح نمایان می‌شود این است که امروزه انسان متمدن با خطری جدی مواجه است. در دولت‌های تمامیت‌خواه این خودِ حاکمان هستند که در جهت نابودی این روح انسانیت می‌کوشند. در بخش‌های کمتر مورد تهدید جهان، ملی‌گرایی و عدم تساهل و نیز سرکوب افراد با ابزارهای اقتصادی است که این ارزنده‌ترین سنت‌ها را در معرض تهدید نابودی قرار می‌دهد.

درک شدت این خطر در حال گسترش است، اما فقط در میان مردمان اهل‌تفکر. جست‌وجوهای بسیاری برای یافتن ابزارهایی برای مواجهه با این خطر هم در جریان است؛ ابزارهایی در حوزه

ی ملی و سیاست بین‌الملل، در قانون‌گذاری یا سازمان‌ها به‌طورکلی. اما پیشینیان گویا چیزی را می‌دانستند که به نظر می‌رسد ما آن را فراموش کرده‌ایم: همه

ی این ابزارها اگر در پس خود دارای روحی زنده نباشند چیزی جز ابزارهایی ناکارآمد نخواهند بود؛ اما اگر شوق دستیابی به هدف در درون ما قویاً زنده است، پس در مسیر یافتن ابزارها برای نیل به هدف و تبدیل آن به عمل نباید دچار رخوت شویم.

بخش دوم

دستیابی به توافق درباره‌ی مفهوم علم کار دشواری نخواهد بود، علم تلاشی است به قدمت یک قرن برای پیوند دادن پدیده

های قابل درک این جهان در کامل

ترین رابطه‌ی ممکن به

وسیله‌ی اندیشه‌ی نظام

مند. به جرئت می

توان گفت علم تلاشی برای بازسازی پسینی امر موجود از طریق فرایند مفهوم

سازی است، اما وقتی از خود می

پرسم مذهب چیست، نمی

توانم پاسخی چنین ساده برای آن متصور شوم و حتی پس از یافتن پاسخی که ممکن است من را در این لحظه‌ی خاص متقاعد کند؛ همچنان قبول دارم که هرگز تحت هیچ شرایطی نمی

توانم حتی تا حدی ناچیز میان همه‌ی کسانی که به این مسئله توجه جدی داشته

اند ایجاد اجماع کنم.

پس در آغاز به جای پرسش از چیستی مذهب باید بپرسم آرمان

ها و آرزوهای شخصی که به من حس مذهبی بودن را القا می

کند، چیست. شخصی که به نور مذهب روشن گشته است برای من کسی است که در بالاترین حد توانش خود را از قیدوبندهای امیال خودخواهانه‌ی خویش رها ساخته و دل

مشغولی او افکار، احساسات و خواسته

هایی است که وی به

خاطر ارزش فراشخصی

شان به آن

ها باور دارد. آنچه از دید من مهم به نظر می

رسد نیروی این درون

مایه‌ی فراشخصی و ژرفای باور به معناداری بی

چون‌وچرای آن است، صرف‌نظر از اینکه تلاشی برای پیوند دادن این درون

مایه با موجودی الهی انجام می

شود یا خیر؛ زیرا در غیر این صورت ممکن نبود بتوانیم افرادی مثل بودا و اسپینوزا را شخصیت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.