پاورپوینت کامل شش تز در باب فلسفهی روایتگرای تاریخ ۹۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شش تز در باب فلسفهی روایتگرای تاریخ ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شش تز در باب فلسفهی روایتگرای تاریخ ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شش تز در باب فلسفهی روایتگرای تاریخ ۹۱ اسلاید در PowerPoint :
کارل مارکس در جملهای مشهور بر آن است که دیالکتیک هگل را که بر روی سرش ایستاده بود، در فلسفهی خود و انگلس وارونه کرده و بر پاهایش استوار کرده است. در اینجا مارکس علاوه بر آن که بر خطای هگل در ایدهالیستی بودنِ فلسفهاش تأکید میکند، به نحو تلویحی بر بنیان و روش مشترک اندیشهی خود و هگل نیز صحه میگذارد. در ماتریالیسم تاریخیِ مارکس نقش دیالکتیک هگلی کاملأ واضح است اما در بحث حاضر مسئله پیچیدهتر است. هایدن وایت و فرانک انکراسمیت، اندیشمندانی پستمدرن در حوزهی فلسفهی انتقادی تاریخ، فلسفهی خود تحت عنوان «روایتگراییِ استعاری» را درست در نقد مفروضات پوزیتیویستی و بیاعتبار ساختن آرمان تجربیگرایانهی مورخان سنّتی عرضه داشتهاند.
ترجمه: سیدرضا وسمهگر
مقدمهی مترجم: کارل مارکس در جملهای مشهور بر آن است که دیالکتیک هگل را که بر روی سرش ایستاده بود، در فلسفهی خود و انگلس وارونه کرده و بر پاهایش استوار کرده است. در اینجا مارکس علاوه بر آن که بر خطای هگل در ایدهالیستی بودنِ فلسفهاش تأکید میکند، به نحو تلویحی بر بنیان و روش مشترک اندیشهی خود و هگل نیز صحه میگذارد. در ماتریالیسم تاریخیِ مارکس نقش دیالکتیک هگلی کاملأ واضح است اما در بحث حاضر مسئله پیچیدهتر است. هایدن وایت و فرانک انکراسمیت، اندیشمندانی پستمدرن در حوزهی فلسفهی انتقادی تاریخ، فلسفهی خود تحت عنوان «روایتگراییِ استعاری» را درست در نقد مفروضات پوزیتیویستی و بیاعتبار ساختن آرمان تجربیگرایانهی مورخان سنّتی عرضه داشتهاند. اما کریس لورنتز در مقالهی جذاب و آموزنده پوزیتیویسم وارونه با نقدی بنیادین به سراغ مفروضات و آموزههای اساسی «روایتگراییِ استعاری» رفته و با مدعیاتی روشن بر ان است که در عین شگفتی: با وجود تمامی مخالفتهای ظاهری «روایتگراییِ استعاری» در قرائت وایت و انکراسمیت با ذهنیت و رویکرد پوزیتیویستی و تجربهگرایانه اما در واقع این فلسفهی تاریخ پستمدرن چیزی بیش از «وارونه»ای از پوزیتیویسم سدهی نوزدهمی نیست و از این رو به دلیل برخورداری از بنیان مشترک با آن در خطاها و معایبش نیز شریک میشود. پیچیدگی بحث اینجاست که این بار برخلاف مورد مارکس و هگل، وایت و انکراسمیت چنین نقد ویرانکنندهای را نخواهند پذیرفت چرا که نقد و انکار مبانی پوزیتیویستی خصیصهی هویتبخش فلسفهی روایتگرای موردنظر آنهاست. از آن جا که درک و فهم نقد کریس لورنتز مستلزم آگاهی از کلّیت آموزههای «روایتگراییِ استعاری» است، لازم دیدیم که یکی از کوتاهترین و در عین کاملترین و روشنگرترین مقالات فرانک انکراسمیت را ترجمه کرده و به ابتدای این مقاله ملحق کنیم. علیرغم برخی تفاوتها میان روایتگرایی انکراسمیت و وایت و گستردگی و عمق کاهشناپذیر اندیشهی این دو متفکر اما مقالهی حاضر که در نهایت وضوح و روشنی نگاشته شده میتواند خواننده را در درک انتقادات لورنتز بر «روایتگراییِ استعاری» موردنظر آنها یاری دهد.
۱- روایات تاریخی، تفاسیری در باب گذشته هستند
۱-۱ دو اصطلاح روایت تاریخی (
historical narrative
) و تفسیر (
interpretation
)، سرنخهای بهتری برای فهم امر تاریخنگاری به دست میدهند تا اصطلاحهایی همچون توصیف (
description
) و تبیین(
explanation
).
۲-۱ ما تفسیر میکنیم نه آنگاه که دادههای بسیار اندکی در دست داریم بلکه هنگامی که دادههایمان بسیار است. (بنگرید به بند ۳-۴) توصیف و تبیین نیازمند میزان«دقیقی» از داده هستند.
۱-۲-۱ نظریههای علمی، نامتعیّن هستند چرا که شماری بینهایت از این نظریهها ممکن است در باب مجموعهای شناخته شده از دادهها ارائه شوند؛ اما تفاسیر، نامتعیّن هستند چرا که تنها شماری بینهایت از تفاسیر میتوانند در باب همهی دادههای شناخته شده ارائه شوند.
۳-۱ تفسیر، نوعی ترجمه (
translation
) نیست. گذشته به سان متنی نیست که حال میباید به تاریخنگاری روایی ترجمه شود؛ بلکه میباید تفسیر شود.
۴-۱ تفاسیر روایی ضرورتاً از ماهیتی متوالی برخوردار نیستند؛ روایات تاریخی تنها به نحو اتفاقی به داستانهایی شامل یک آغاز، یک میانه و یک پایان مبدّل میشوند.
۱-۴-۱ زمان تاریخی ابداع نسبتاً جدید و البته کاملاً مصنوعیِ تمدن غرب است. آن مفهومی فرهنگی است و نه فلسفی. از این رو ابتناء روایتگرایی (
narrativism
) بر چنان مفهومی از زمان، بنای آن بر ریگ روان خواهد بود.
۲-۴-۱ روایتگرایی میتواند زمان را تبیین کند اما به وسیلهی آن تبیین نمیشود. (بنگرید به ۳-۱-۲ و ۵-۷-۴)
۵-۱ فلسفهی تاریخ، بیست سال پیش رشتهای علمی بود؛ باید از آن سرِ متضادِ علمی بودن یعنی انگاشتن امر تاریخنگاری به سان شکلی از ادبیات دوری جُست. تاریخیانگاری (
historism
) درست در میانهی این دو سرِ طیف واقع است: تاریخیانگاری هر آنچه را که در این دو رهیافتِ علمی و ادبی، برحقّ است برای تاریخ نگاه میدارد و هر آنچه را که در این دو، مبالغهآمیز مینماید، ردّ میکند.
۱-۵-۱ تاریخنگاری (
historiography
)، تفاسیر روایی در باب واقعیت تاریخی-اجتماعی را پرورش میدهد؛ ادبیات آن تفاسیر روایی را اِعمال میکند.
۶-۱ هیچ مرزبندیِ واضحی میان تاریخنگاری و فلسفهی روایی تاریخ وجود ندارد.(بنگرید به ۵-۷-۴ و ۷-۷-۴)
۲- روایتگرایی، گذشته را آن گونه که هست میپذیرد. با یک اینهمانگویی: روایتگرایی، آنچه را که در باب گذشته غیرپروبلماتیک (
unproblematic
) است، میپذیرد. آنچه غیرپروبلماتیک است، واقعیتی تاریخی است. هر دو معنای گزارهی آخری، صحیح هستند. (بنگرید به ۱-۴-۳ و ۲-۴-۳)
۱-۲ لازم است که میان پژوهش تاریخی (
historical research
) (مسئلهای در باب امور واقع) و تاریخنویسی (
historical writing
) (مسئلهای ناظر به تفسیر) تفاوت بگذاریم. این تمایز، نه هرگز کاملأ یکسان، اما مشابه است با تمایزی که در فلسفهی علم میان گزارههای مشاهدتی (
observation statement
) و نظریه (
theory
) قائل میشوند.
۱-۱-۲ نتایج پژوهش تاریخی با بهرهگیری از گزارهها (
statement
) بیان میشوند؛ تفاسیر روایی مجموعههایی از گزارهها هستند.
۲-۱-۲ تمایز جالب توجه، فرقگزاری میان گزارههای مجرّد (
singular statements
) و گزارههای عام (
general statements
) نیست بلکه تمایز میان گزارهی عام و روایت تاریخی است. گزارهی مجرد میتواند هردوی این اربابها (گزارهی عام و روایت تاریخی) را خدمت کند.
۳-۱-۲ تحدیدهای زمانی (
temporal determinations
) ذیل گزارهها بیان میشوند و نه بوسیلهی گزارهها. از این رو تعیّنسازیهای زمانی در حوزهی علاقهی مخصوص فلسفهی روایتگرای تاریخ قرار نمیگیرند. فلسفهی روایتگرای تاریخ با گزارهها سروکار دارد و نه با اجزاء آنها (همچون علائم زمانی).
۲-۲ قرابتی میان فلسفهی پژوهش تاریخی و اجزاء (یا گزارههای) روایت تاریخی موجود است. فلسفهی تاریخنویسی و روایت تاریخی در کلّیتاش نیز به همین قیاس مرتبط هستند.
۱-۲-۲ علیرغم برخی استثنائات (همچون دبلیو. اچ. والش، دبلیو. و. وایت و ال. اُ. مینک)، فلسفهی کنونی تاریخ به نحو انحصاری به فلسفهی پژوهش تاریخی علاقمند است.
۲-۲-۲ بیاعتمادی به کلّانگاریِ (
holism
) (روایتگرایانه)، فلسفهی کنونی را از فهم روایت تاریخی باز میدارد.
۳-۲ اساسیترین و جذابترین چالشهای فکریِ رویاروی مورخ، در سطح تاریخنویسی یافت میشوند. (مسایلی همچون: گزینش، تفسیر و اینکه چگونه تاریخ را ببینیم). مورخ اساساً چیزی بیش از کارآگاه کالینگوود است که به دنبال قاتل جان دو میگردد.
۴-۲ از آنجا که فلسفهی کنش (
philosophy of action
) با اجزاء روایت تاریخی سروکار دارد، هیچگاه نمیتواند بصیرت ما را در باب روایت تاریخی گسترش دهد.
۱-۴-۲ فلسفهی کنش هیچگاه نمیتواند از زبان پیامدهای قصدناشدهی کنش انسانی سخن بگوید. فلسفهی کنش، به مثابهی یک فلسفهی تاریخ، تنها برای تاریخنگاریِ پیشاتاریخیانگارانه مناسب است. ناتوانی در فرارفتن از محدودیتهای فردانگاریِ روششناختی، از لحاظ تاریخنگاری سادهلوحانه است.
۲-۴-۲ تلاشهای فونرایت و ریکور برای حلّ این مشکل فلسفهی کنش توفیقی به همراه نداشته است. معنای تاریخی با نیّت کارگزار متفاوت است.
۳-۴-۲ زبان پیامدهای قصدناشده، زبان تفسیر است. (به طور معمول تفاوتی میان منظر مورخ و منظر کارگزار تاریخی وجود دارد)
۴-۴-۲ استدلال پیوند منطقی (
the logical connection argument
)، خصلتی ویژه روایتگرایی است. (در این استدلال، روایتگرایی، طرحی منطقی فراهم میآورد که در آن دانش در باب گذشته سازمان مییابد)
۳- روایتگرایی، وارث مدرن تاریخیانگاری است. (البته نباید این تاریخیانگاری را با تاریخیانگاریِ مورد توجه پوپر خلط کرد): هر دو (هم روایتگرایی و هم تاریخیانگاری – م) برآنند که رسالت مورخ اساساً تفسیری است. (یعنی یافتن وحدت در کثرت)
۱-۳ تفاسیر کوشش میکنند برای یافتن وحدتی که خصلت چیزهاست. (بنگرید به ۴-۴)
۲-۱-۳ تاریخیانگارها در تلاش هستند برای کشف جوهر، یا آنگونه که خود میخوانند ایدهی تاریخی (
historische ldee
)؛ آن ایدهی تاریخی که آنها فرض میکنند در خود پدیدههای تاریخی حاضرند. اما در مقابل، روایتگرایی بر آن است که تفسیر تاریخی، ساختاری بر گذشته در می افکند و نه آنکه این ساختار را کشف کند چنان که گویی در خود گذشته موجود بوده است.
۳-۱-۳ تاریخیانگاری نظریهای کاملاً رضایتبخش در باب تاریخ است اما اگر از یک نظریه دربارهی پدیدههای تاریخی به نظریهای در باب سخن گفتن از گذشته ترجمه شود. (که در این صورت هر آنچه متافیزیکی بوده حال میباید زبانشناختی شود)
۴-۱-۳ تاجایی که مفهوم پیرنگ (
plot
) یا طرح قبلی مبیّن ساختار یا داستان حاضر در خودِ گذشته به کار میرود، این مفهوم توافقی غیرموجّه است با واقعیانگاریِ (
realism
) تاریخیانگارانه یا روایتگرایانه.
۲-۳ روایات تاریخی، فرافکنی (
projection
)هایی (بر گذشته) یا بازتاب (
reflection
)هایی از گذشته نیستند که از طریق قواعد ترجمه که یا در تجارب روزمرهی دنیای اجتماعی و در علوم اجتماعی، و یا در فلسفهی نظریِ تاریخ ریشه دارند، با گذشته پیوندی بیابند.
۱-۲-۳ تفاسیر روایی نظریه (
theses
) هستند و نه فرضیه (
hypotheses
).
۳-۳ تفاسیر روایی بر گذشته اِعمال میشوند اما با آن مطابق نبوده و بدان ارجاع ندارند. (در تعارض با (بخشهای) گزارهها که چنین هستند)
۱-۳-۳ بخش اعظم فلسفهی کنونیِ روایت تاریخی مفتون تصویر (انعکاسیِ) گزاره است.
۲-۳-۳ زبان روایی در نسبت با خود گذشته موجودیتی مستقل است. یک فلسفهی روایی اگر و تنها اگر این استقلال تأیید شود، معنا مییابد.
۳-۳-۳ از آنجا که تفاسیر روایی فقط اِعمال میشوند و ارجاع نمیشوند (مقایسه کنید با زاویهی دیدی که نقاش از آنجا یک منظره را به تصویر میکشد)، به این دلیل، هیچ رابطهی ثابتی میان این تفاسیر روایی و گذشته وجود ندارد. نیازمندی به وجود چنین رابطهای از یک اشتباه در مقولات نشأت میگیرد.(یعنی درخواست چیزی از روایت تاریخی که تنها به گزارهها بخشیده شده است.)
۴-۳-۳ تفاسیر روایی «شما را از واقعیت تاریخی به بیرون هُل میدهند» نه آن که «شما را به آن برگردانند.» (آنگونه که گزارهها شما را بر میگردانند)
۴-۳ در زبان روایی رابطهی میان زبان و واقعیت به نحو نظاممند متزلزل میشود. (بنگرید به ۲-۱-۵)
۱-۴-۳ معرفتشناسی (
epistemology
) با فلسفهی پژوهش تاریخی مرتبط است اما دغدغهی فلسفه تاریخنگاری یا فلسفهی تفسیر روایی ندارد.
۲-۴-۳ معرفتشناسی که رابطهی میان زبان و واقعیت را تا آنجا که این رابطه ثابت و پایدار باشد، مطالعه میکند، به همهی مسائل واقعی علم و تاریخنگاری که تنها پس از پذیرش معرفتشناسی به مثابهی امر غیرپروبلماتیک سر بر میآورند، بیتوجه میماند. بنیادمندانگاری (
foundationalism
)، اساساً به آنچه فاقد جذابیت است، علاقه دارد.
۳-۴-۳ تأمل فلسفی در اینکه «چه چیزی توصیفات تاریخی را توجیه میکند» انکار و تحقیر تلویحیِ دستاوردهای فکریِ مورخ را در پی دارد.
۴- زبان روایت، زبانی ناظر به عین (
object language
) نیست
۱-۴ زبان روایت، گذشته را به نمایش میگذارد اما نه به نحوی که به بخشها یا وجوه آن ارجاعی داشته باشد و یا با آنها تطابق کند. تفاسیر روایی، از این نظر، به مدلها و مانکنهایی میمانند که طراحانِ مُد برای نشان دادن کیفیات البسه و پوشاکشان از آنها بهره میگیرند. زبان برای نمایش آنچه به جهانی متفاوت از آن تعلّق دارد، به کار گرفته میشود.
۱-۱-۴ روایتگرایی، نوعی سازهانگاری (
constructivism
) است البته نه در باب آنچه که گذشته ممکن است شبیه آن بوده باشد بلکه سازهانگاری در باب تفاسیر روایی گذشته.
۲-۱-۴ تفاسیر روایی، گشتالتی (
Gestalt
) هستند.
۲-۴ از لحاظ منطقی، تفاسیر روایی از ماهیتِ پیشنهادی (
proposal
) برخوردارند.(پیشنهادی برای نظارهی گذشته از منظری معیّن)
۱-۲-۴ پیشنهادها میتوانند مفید و ثمربخش باشند یا نباشند اما نمیتوانند صادق یا کاذب باشند؛ همین مسئله را در باب روایات تاریخی نیز می توان گفت.
۲-۲-۴ هیچ تفاوت ذاتی میان نظامهای نظری (
speculative systems
) و خودِ تاریخ وجود ندارد؛ آنها به شیوههای گوناگون مورد استفاده قرار میگیرند. نظامهای نظری به مثابهی فراروایتهایی به کار گرفته می شوند که با توجه به آنها دیگر روایات میباید سازگار شوند.
۳-۲-۴ تاریخنویسی با متافیزیک در تلاش برای تعریف ذاتِ (بخشی از) واقعیت شریک میشود اما به خاطر نامانگاری (اصالت اسمِ) (
no
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 