پاورپوینت کامل حاشیه‌ای انتقادی بر یک دفاعیه ۸۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حاشیه‌ای انتقادی بر یک دفاعیه ۸۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاشیه‌ای انتقادی بر یک دفاعیه ۸۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حاشیه‌ای انتقادی بر یک دفاعیه ۸۷ اسلاید در PowerPoint :

نقدی بر مصاحبه‌ جوزف روز در مورد فلسفه‌ علم هایدگر

پروفسور جوزف روز، استاد فلسفه و از مهم‌ترین شارحان فلسفه‌ هایدگر است که گری گاتینگ در کتاب فلسفه‌های قاره‌ای علم، بخش هایدگر را به شرح او از فلسفه‌ علم هایدگر اختصاص داده است. مصاحبه‌ انتقادی خانم صادقیه با این استاد فلسفه و پاسخ‌های مبسوط ایشان، من را بر آن داشت که یادداشتی درباره‌ این گفت‌وگو تنظیم کنم. از این‌رو مطالب زیر را باید نوعی حاشیه‌نویسی البته از نوع انتقادی بر پاسخ‌های جوزف روز تلقی کرد.

نقدی بر مصاحبه‌ جوزف روز در مورد فلسفه‌ علم هایدگر

پروفسور جوزف روز، استاد فلسفه و از مهم‌ترین شارحان فلسفه‌ هایدگر است که گری گاتینگ در کتاب فلسفه‌های قاره‌ای علم، بخش هایدگر را به شرح او از فلسفه‌ علم هایدگر اختصاص داده است. مصاحبه‌ انتقادی خانم صادقیه با این استاد فلسفه و پاسخ‌های مبسوط ایشان، من را بر آن داشت که یادداشتی درباره‌ این گفت‌وگو تنظیم کنم. از این‌رو مطالب زیر را باید نوعی حاشیه‌نویسی البته از نوع انتقادی بر پاسخ‌های جوزف روز تلقی کرد.

گفت و گو با جوزف روز در مورد فلسفه‌ علم هایدگر را اینجا بخوانید.

****

از هستی‌شناسی بنیادین شروع می‌کنم و بحران علوم نوین که موضوع نخستین پاسخ پروفسور روز بوده است. تاریخ علم یکی از بهترین مراجع برای واکاوی مفهوم بحران در مورد علم است. چنانچه بپذیریم موضوع تبیین پدیدارها بنیادی‌ترین و ریشه‌ای‌ترین مساله‌ علم است؛ آن‌گاه خواهیم دید که همواره علوم زمانی با بحران مواجه شده‌اند که در انجام این مهم ناکام گشته‌اند. اینکه بحران تبیین چگونه و چه زمان، تحت چه شرایطی رخ می‌دهد یکی از اصلی‌ترین نقاط انشقاق بین مکاتب اصلی فلسفه‌ علم اعم از واقع‌گرا، برساخت‌گرا و تجربه‌گرا بوده‌است. با این همه چنین به نظر می‌رسد همگی این مکاتب در این موضوع اتفاق نظر داشته‌باشند که خود بحران از اساس بحران در تبیین است، اما آیا بحرانی که هایدگر از آن سخن می‌گوید همین است؟ روز در شرح هایدگر از قول او چنین می‌گوید:

«جنبش «واقعی» علوم زمانی رخ می‌دهد که مفاهیم بنیادین آنها اصلاحی جزئی یا بنیادین را که در نوع خود روشن و شفاف است، تجربه کنند. آنچه سطح پیشرفت یک علم را تعیین می‌کند این است که آن علم تا چه اندازه قادر است از پس بحرانی که دامنگیر مفاهیم بنیادین آن می‌گردد، برآید.»

به واقع هایدگر بحران علوم را بحرانی در مفاهیم بنیادین آن علم می‌داند. باید توجه داشت که به چند دلیل این سخنی از بیرون فعالیت علمی است. نخست آنکه همان‌گونه که اشاره شد، تاریخ علم وجود بحران در آن را در ناکارآمدی تبیینی نشان می‌دهد؛ دیگر آنکه دانشمندان چندان نگران مفاهیم برساخته‌ علوم‌شان نیستند. بهترین شاهد برای این ادعا، مکانیک کوانتومی و مباحثی است که پیرامون مفهوم برخی قوانین و حالات در آن طرح شده است. آیا بیشتر فیزیکدانان نگرانی‌ای از بابت مفهوم موج-ذره‌ای بودن نور دارند؟ یا تعابیر رایج در مورد اصل عدم قطعیت ذرات بنیادی و طرد مفهوم علیت در این حوزه، دغدغه‌ای جدی برای دانشمندان فراهم کرده است؟ به نظر می‌رسد پاسخ غالب در این موارد منفی است. پس آنچه هایدگر در مورد علوم درک کرده، نگرشی است که نه مبتنی بر تاریخ علم و نه با دیدگاه دانشمندان سازگار است. با این همه هنوز می‌توان به او حق داد. چرا که پیشرفت‌های خیره‌کننده‌ علوم به‌خصوص علم فیزیک در دوران زندگی او، بحران‌های مفهومی فراوانی در این علوم را ایجاد کرده است. مفاهیمی چون فضا و زمان مطلق، ساختار فضا و زمان، سرعت، هم‌زمانی، علیت، موج، ذره و… همگی در پرتو نظریه‌های نوین دچار گسست مفهومی با تلقی پیشینیان شدند.

در مورد این شکل از بحران چنانچه منظور هایدگر دقیقا همین باشد که البته فلسفه‌ او به گونه‌ای نبوده که بتوان از این بابت اطمینان خاطر حاصل کرد، می‌توان به او در زمینه وجود بحران در علوم نوین خاصه فیزیک حق داد، اما شواهد و قراینی است که ما را در مورد چنین تفسیری از او به شک می‌اندازد. او به جای اشاره به هستارهای نظری خاص چون پوزیترون یا نوترینو و… از امر انتیک سخن می‌گوید. از سوی دیگر هایدگر از فقدان هستی‌شناسی بنیادینی سخن می‌گوید که عاقبت معلوم نمی‌شود راهکار عملی دستیابی به آن چیست؟ به نظر می‌رسد چنانچه هایدگر در این فقره با ذکر مثال و شواهد بیشتر و روشن‌تر در واژگانی عمومی‌تر و دورتر از ادبیات خاص خودش به بسط مفهوم مورد نظرش می‌پرداخت، با قاطعیت بیشتری می‌شد موضوع بحران علوم نوین از منظر او را به نقد کشید.

نکته‌ دیگری که پروفسور روز به آن اشاره کرده، مفهوم بحران در آثار متاخر هایدگر است که دو وجه پیدا می‌کند؛ نخست آنکه هایدگر نسبت به کنار گذاشته‌شدن هر‌گونه درک و دریافتی از مسایل اساسی بشر و عدم پرسش از میزان کارآمدی و کفایت فهم علمی جهت مواجهه با موقعیت وجودی‌مان منتقد است. او معتقد است چنین موضوعاتی بدل به ارزش محض شده‌اند و اولویتی در روند پژوهش علمی ندارند. دیگر آنکه او از آزاد شدن بالقوگی‌های فناورانه و دستاوردهای نابودگر آن سخن می‌گوید. بنابراین در این بخش بحران با دو مفهوم دیگر به علم نسبت داده می‌شود. یکی بحران در زمینه‌ معنای زندگی و دیگر بحران فناوارنه، اما هایدگر تا چه اندازه در این دو قسمت محق است؟ ابتدا درباره مورد نخست سخن می‌گویم یعنی بحران فقدان معنای زندگی در علوم نوین. این دیدگاه در مورد علم تا حدودی درست و تا حدودی نادرست است، اما جنبه‌های صادق و کاذب این ادعا را باید در شمول و گستردگی آن فهمید. این ادعا کاملا درست است که آن دسته از مسایل وجودی، خاصه در مورد موقعیت ما به عنوان موجودات هوشمند آگاه و میرا، و دانا به این میرایی با تفسیرها و تلقی‌های خاص فلسفه‌های پدیدارشناختی و اگزیستانسیال در مورد زندگی که در این فلسفه‌ها گاه صورت بیانی عاطفی و ادبی یافته است را در علوم نمی‌توان دید.

در علوم از هراس‌های وجودی خبری نیست و مرگ‌آگاهی و مسایلی از این دست راهی به مطالعات علمی نمی‌برند. اما این همه‌ ماجرا نیست. زیست‌شناسی به عنوان یکی از علوم پایه و زیست‌جامعه‌شناسی۱ به عنوان یکی از زیرشاخه‌های نو پای آن، پای علم را به مباحثی باز کرد که به نظر می‌رسید هرگز علم را به آن‌ها راهی نباشد. اخلاق که از دیرباز از محوری‌ترین موضوعات مورد مناقشه میان فلاسفه بوده و همواره مکاتب فلسفی در مورد آن دیدگاه‌ها و نگرش‌های متنوع و گاه مغایری داشته‌اند، یکی از این حوزه‌هاست. فلسفه‌ زیست‌شناسی با طرح موضوع اخلاق زیستی۲، با تکیه بر نظریه‌ داروین به نظر می‌رسد که طی تمام این سال‌ها موفق به ارایه‌ نظریه‌ای در تبیین امر اخلاقی شده باشد که نه متکی بر دستگاه‌های فلسفی بلکه ریشه گرفته از نظریه‌ انتخاب طبیعی است.

از سوی دیگر زیست‌جامعه‌شناسان دست به تعبیر، تفسیر و تبیین بسیاری از رفتارها، روابط و هنجارهای بشری با تکیه بر الگوهای مستخرج از نظریه‌ انتخاب طبیعی زدند. دامنه‌ این تعابیر امروزه حتی به فلسفه‌ هنر نیز کشیده شده است. از سوی دیگر پیشرفت علوم مغز و اعصاب و پیدایش شاخه‌ دانشگاهی مستقلی تحت عنوان علوم‌شناختی۳ درصدد ورود به دنیای پر رمز و راز احساسات و عواطف و بیم‌ها و هراس‌های ماست. بی‌تردید بخشی از این بیم‌ها و امیدها از قبیل ترس از مرگ یا نابودی، احساس زمان و سایر موضوعات وجودی بخشی از برنامه‌های متخصصان علوم‌شناختی است. بنابراین هایدگر در این فقره چندان دقیق نگفته است. البته او آن‌قدر زنده نماند که بالندگی و رشد این شاخه‌ها را ببیند، اما حتی در دهه‌های واپسین زندگی او این علوم و زیرشاخه‌ها در حال توسعه بودند. بدین ترتیب علوم آرام‌آرام به حیطه‌ پرسش‌های وجودی و اخلاقی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند اما این ورود هنوز آن جنبه‌ خاص فلسفه‌های وجودی را پیدا نکرده و هنوز اساسی‌ترین پرسش در زمینه‌ بود و نبود ما جنبه‌ علمی، دست‌کم به معنای رسمی آن نیافته است.

در مورد بحران فناورانه‌ علوم نوین دیدگاه‌های هایدگر بسیار جدی و اثرگذار هستند. او با طرح مفهوم گشتل نسبت به خاصیت تعرض‌آمیز فناوری هشدار داده بود. هایدگر در پرسش از فناوری نسبت به وجود صفات خطرناکی در فناوری نوین اعلام خطر کرده ‌بود. هرچند راه‌حل بحران در همین یادداشت در رویارویی و مواجهه‌ آگاهانه با آن تلقی شده است اما کلبه دیگر یادداشت او، نوعی بازگشت به زندگی روستایی را توصیه می‌کند. آنچه از منظر فلسفه‌ علم هایدگر و موضوع بحران اهمیت دارد، آن است که او با روشی هرمنوتیک ضمن اختلاط مفاهیم علم و فناوری به این نتایج می‌رسد و این همان اشتباهی است که او و بسیاری چون او مرتکب می‌شوند.

باید متوجه بود آنجا که علم از هست‌های جهان سخن می‌گوید، فناوری درصدد «باید باشد» هاست. علم در کار شدن نیست بلکه از شدن هستی خبر می‌دهد اما فناوری خود می‌خواهد در این شدن سهیم شود و برای این منظور نیاز به نظامی ارزشی دارد که بایدها و نبایدهای چنین شدنی را به او دیکته کند. ملاحظه می‌شود که فناوری برخلاف علم امری به شدت ایدئولوژیک است. آرمان علم نمی‌تواند تا به این اندازه ارزشی باشد. تنها ارزش برای علم عبارت از آن است که راوی صادقی برای رویدادهای جهان خارج باشد و از روایت‌های کاذب فاصله بگیرد و برای حصول این هنجار باید تا سرحد امکان اجازه‌ ورود گزاره‌های ارزشی را به دستگاه خود ندهد. به طور متقابل فناوری آکنده از ارزش‌هاست. وقتی در علم می‌پرسیم جهان چگونه است در فناوری پرسش از این قرار می‌شود که جهان چگونه باید باشد یا به عبارت دیگر جهان چگونه می‌توانست باشد یا جهان چگونه بود بهتر بود یا جهان چگونه شود تا اهداف و منافع‌مان را بیشتر و بهتر پیش ببرد. این بایدها، چگونگی‌ها و بهترها خود را در بسیاری از مصنوعاتی نشان می‌دهد که حاصل فناوری‌هاست و در علم جایی ندارد. در علم از صادق و صادق‌تر سخن می‌گوییم و نه بهتر و کاراتر. بنابراین خلاف آنچه هایدگر گفته است به بیانی هایدگری، علم و فناوری امر واحدی را نامستور نمی‌سازند.

آنجا که علم درصدد نامستورسازی امر واقع و جهان خارج است، فناوری برخی از توانش‌های نظام ارزشی‌مان را نامستور می‌کند و البته که بین این دو تفاوت بسیار است. چنانچه معنای این تفاوت را خوب درک نکینم بسیاری از معضلات و مشکلات ناشی از فناوری را به علم نسبت می‌دهیم و از آن نظام ارزشی که شکل‌دهنده و خالق فناوری خاصی بوده‌ است، غافل می‌شویم و البته این همان التقاط نادرستی است که در نگرش هایدگری رخ می‌دهد و تکنولوژی را از دیگر مظاهر بحران علم نوین معرفی می‌کند.

پروفسور روز نیز همین نگرش هایدگری را ادامه می‌دهد

«علوم نیروهای بالقوه و قابلیت‌های تکنولوژیکی را آزاد ساخته‌اند؛ به‌طوری که فعلیت آنها می‌تواند به نابودی مواد شکننده و شرایطی اجتماعی بینجامد که زندگی را برای بشر معنادار ساخته‌اند. برای نمونه، امکان جنگ هسته‌ای یا تغییرات کشنده آب‌وهوایی که امروز زندگی بشر را بیشتر از زمان های دگر تهدید می‌کند.»

در این فقره طوری بحث می‌شود پنداری مصنوعات تکنولوژیکی چون بمب هسته‌ای حاصل صرف نظریه‌های فیزیک هسته‌ای هستند. توجه کنید بمب هسته‌ای یا نیروگاه هسته‌ای به خودی خود از نظریه‌های فیزیک ذرات بنیادی و ساختار ماده استخراج نمی‌شود بلکه همیشه برای ساخت چنین چیزهایی به چیزی بیش از یک نظریه‌ علمی نیاز است. نظریه‌ علمی صرف ساختار موجود در جهان را توضیح می‌دهد. ایده‌ فوران مخرب و نابودگر انرژی از آن یا مهار آن به گونه‌ای که بتوان از آن انرژی الکتریکی استخراج کرد، همگی چیزهایی بیش از نظریه‌ علمی هستند.

اگر علم نوین آن‌قدر خوب موفق به توضیح و تبیین پدیدار شده است که می‌توان با تکیه بر آن چنین مصنوعاتی را ساخت، ایراد و بحران نه در علم نوین بلکه در آن ایده‌ای است که از چنان نظریه‌ای، چنین فناوری‌ای را تولید می‌کند و این ایده چیزی بیش از نظریه‌ ناب علمی است. آن نظام ارزشی که بر اساس نظریه‌های علمی قصد شکل‌دهی و ایجاد مصنوعات را دارد در خود نظریه‌ علمی موجود نیست. منابع متعدد دیگری در کار ایجاد این نظام ارزشی هستند. یکی از این منابع نگرش دینی است که انسان را به عنوان اشرف مخلوقات در مرکز جهان هستی قرار می‌دهد و او را مترصد تغییر طبیعت پیرامونش می‌سازد آن‌گونه که بیشترین بهره را از آن ببرد. حال آنکه همین انسان در روزگار‌ باستان و پیرو نگرش یونانی درصدد هماهنگ کردن خود با کیهان و نیروهایی بود که خدایان متعدد بر آن حکم می‌راندند.

بنابراین علم به خودی خود منجر به فناوری خاصی نمی‌شود، اما نظریه‌های علمی در مسیر خلق مصنوعات نوین از لوازم مورد نیاز هستند، اما کافی نیستند. پس بحران‌های حاصل از فناوری، حاصل نظریه‌های علمی نیست و اطلاق چنین بحرانی به علم از اساس نادرست است، اما این موضوع را از زاویه‌‌ای معکوس می‌توان برای علم مطرح کرد. به این شکل که اگرچه نگرش علمی به خودی خود و به تنهایی منجر به فناوری و بحران‌های فناورانه چون جنگ هسته‌ای یا بحران‌های زیست‌محیطی نمی‌شود، اما سیطره‌ نگاه فناورانه و تفوق آن بر تمام شئون زندگی، رویکرد ما به علم را نیز تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. در این حالت علوم بیشتر از آن جنبه مورد عنایت قرار می‌گی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.