پاورپوینت کامل خورشید خوشنویسی دکتر محمدعلی سلطانی – بخش هفتم ۶۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خورشید خوشنویسی دکتر محمدعلی سلطانی – بخش هفتم ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خورشید خوشنویسی دکتر محمدعلی سلطانی – بخش هفتم ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خورشید خوشنویسی دکتر محمدعلی سلطانی – بخش هفتم ۶۲ اسلاید در PowerPoint :

تأثیر حضور هنری میرعماد در خطه روم به حدی بود که اکثر تذکره‌نویسان او را بانی و عامل ورود خط نستعلیق ایرانی در دولت عثمانی می‌دانند، هرچند که در دوره بایسنغر نیز خط ایرانی در دیار روم رایج بود؛ اما در دوره بخاری این امر جنبه جدی یافت و مکتب میرعماد شیوه‌های پیشین را تحت‌الشعاع قرار داد. سلطان مراد چهارم۱ شیوه جدیدی را از تعلیم بخاری کسب نمود و هنرمندان توانایی چون، محمد چلبی طوپخانه‌ای ـ ناشر پرتلاش و با استعداد مکتب میر ـ و صنیع‌الله آماسیوی و احمد بن حسن (متوفی ۱۰۹۶ق) و احمد طور مش‌زاده (متوفی ۱۱۲۹ق) در استانبول، محمد رفیع افندی شاگرد او و خاتم‌الاساتید خط نستعلیق و مجدد مکتب استاد کل میرعماد قزوینی، و نیز محمد اسعدافندی یساری و فرزندش مصطفی عزت‌افندی بودند که نایره این اجاق را به عرش روم رسانیدند و هیچ مناره و قبّه و بارگاهی نیست که اثری از آثار آنها را زیب جمال نساخته باشد؛ ولی‌الدین افندی از جهت تدوین مکاتیب علی‌الخصوص آثار میرعماد و نگهداری بهترین نمونه‌ها و پاسداری شیوه مکتب میر در ترکیه، تالی محمد صالح‌بن ترابا در ایران است و بسیاری از شاگردان آنان تا زمان اقدام شوم و استعماری تغییر خط در آن سامان (ترکیه)، سردمداران اتحاد و منادیان فرهنگ آسمانی و الهی ایران و اسلام بودند.

تأثیر حضور هنری میرعماد در خطه روم به حدی بود که اکثر تذکره

نویسان او را بانی و عامل ورود خط نستعلیق ایرانی در دولت عثمانی می

دانند، هرچند که در دوره بایسنغر نیز خط ایرانی در دیار روم رایج بود؛ اما در دوره بخاری این امر جنبه جدی یافت و مکتب میرعماد شیوه

های پیشین را تحت

الشعاع قرار داد. سلطان مراد چهارم۱ شیوه جدیدی را از تعلیم بخاری کسب نمود و هنرمندان توانایی چون، محمد چلبی طوپخانه

ای ـ ناشر پرتلاش و با استعداد مکتب میر ـ و صنیع

الله آماسیوی و احمد بن حسن (متوفی ۱۰۹۶ق) و احمد طور مش

زاده (متوفی ۱۱۲۹ق) در استانبول، محمد رفیع افندی شاگرد او و خاتم

الاساتید خط نستعلیق و مجدد مکتب استاد کل میرعماد قزوینی، و نیز محمد اسعدافندی یساری و فرزندش مصطفی عزت

افندی بودند که نایره این اجاق را به عرش روم رسانیدند و هیچ مناره و قبّه و بارگاهی نیست که اثری از آثار آنها را زیب جمال نساخته باشد؛ ولی

الدین افندی از جهت تدوین مکاتیب علی

الخصوص آثار میرعماد و نگهداری بهترین نمونه

ها و پاسداری شیوه مکتب میر در ترکیه، تالی محمد صالح

بن ترابا در ایران است و بسیاری از شاگردان آنان تا زمان اقدام شوم و استعماری تغییر خط در آن سامان (ترکیه)، سردمداران اتحاد و منادیان فرهنگ آسمانی و الهی ایران و اسلام بودند.

سروده

های میرعماد

اکثر تذکره

نویسان عهد صفویه از میر عماد به عنوان شاعر یاد کرده و هر کدام ابیاتی از آثار او را در کتاب خود آورده

اند۲ که حاوی مسائل الهی و اخلاقی و تعلیمی و به

ندرت تغزلی است؛ اما آنچه در شعر میر شایان توجه است، اینکه اشعارش غالباً پیامهای انتقادی او را در بر می

گیرد. از ویژگیهای آثار او تأثیر

پذیری از کلام مولانا جامی است و سایه کاملی از شیوه و سبک نظامی گنجوی در قدرت طبع و تحلیل او دیده می

شود،؛ زیرا ممارست و انس میرعماد با آثار منظوم و منثور جامی از جمله علل عمده این تأثیر پذیری

هاست. و از آثار منثور او حواشی بر کتاب نفحات

الانس جامی است. از سروده

های اوست:

ای ز ازل گوهر پاک آمده

گوهر تو زیور خاک آمده

چنبر نُه

چرخ بسی بیخت خاک

تا تو برون آمدی

ای درّ پاک

باد برد گر همه افلاک را

تخت تو بس مملکت خاک را

چون تو نمودی خط خود را رقم

ما رقم خویش نخواهیم هم

خامه

ات ار بانگ زند بر سپهر

آب شود چشمه رخشان مهر

کلک تو گر در فلک آرد شتاب

لرزه کند چرخ چو دریای آب

خطی از

آن گونه کشی با قلم

کاب ز شعری بری از نثر، هم

تا شد از اندیشه دلت سحرسنج

پای فرو رفت، قلم را به گنج

*

‏خطاب به شاه

عباس صفوی گوید:‏

بزرگوارا، دنیا ندارد آن عظمت

که هیچ کس را در وی رسد سرافرازی

شرف به علم و عمل باشد و تو را همه هست

بدین نعیم مزوّر چرا همی نازی؟

ز چیست اهل هنر را نمی

کنی تمییز

تو نیز نه به هنر در زمانه ممتازی؟

به سوی من تو به بازی نگه مکن که به کلک

دلم به گیسوی حوران همی کند بازی

اگر چه تلخ بوَد، یک سخن ز من بشنو

چنان

که او را دستور حال خود سازی

تو این سپر که ز دنیا کشیده

ای بر روی

به روز عرض مظالم چنان بیندازی

که از جواب سلامی که خلق را با توست

به هیچ مظلمه دیگری نپردازی

‏درباره خود می

گوید:

گر زبانم قضا فرو ببندد

کلک عالیم ترجمان قضاست

پیش خورشید، خامه

ام خورشید

از تحیّر چو دیده حرباست

آن خضرسیرتم که همچو کلیم

در کتابت، مرا ید بیضاست

باز خطاب به شاه گوید:

ز روزگار مرا غصه

ها بسی است که نیست‏

مجال آنکه کنم شمّه

ای از آن تقریر

ز پشتی کرمت کردم این عتاب که او

مشیر و محرم من بود اندرین تدبیر

اگرچه رسم بزرگی، تو بهْ

شناسی، لیک

بگویمت سخنی بشنو و به خرده مگیر

کسی که بر سر احرار سروری جوید

روا ندارد در حق من چنین تقصیر

خطاب به شاه گوید:

شاها، زکات گوش و زبان را ز روی لطف

بشنو ز من سؤالی و تشریف ده جواب

بر من وبال شد هنر من که صد بلا

در ساعتی که من به هنر کردم اکتساب

گو نیست گرد عالم و، گو پست شو فلک

بر من به نیم

جو چو فکندم درین عذاب

طوفان من گذشت به عمری که ساختم

از آب دیده شربت و از خون دل شراب

سهل است این دو روز دگر نیز همچنین

تن دردهم در آنکه نه نانم دهد نه آب

لیکن ز دست فتنه بترسم که عاقبت

هم من ز جان بر

ایم و هم خسرو از ثواب

خطاب به شاه گوید:

جواهری که به مدح تو نظم می

کردم

سخات در دل من سرد کرد چون ژاله

چه سودم از ید بیضا چو تو نمی

دانی ‏

بیان صحبت موسی ز بانگ گوساله

یکی از این حرکتهات این بوَد که همی

فروبری به زمین ننگ و نام صد ساله

درباره

خود می

گوید:

ز من ملوک جهان نام نیک زنده کنند

به قول مرده

دلان، بر میان مزن تبرم

ز جوی لطف و کرم آب ده مرا و ببین ‏

که عاقبت تو چه برها خوری هم از هنرم‏

*‎

ز مخلوق کارت گشایش نیابد

دل اندر خدا بند اگر کار خواهی

ز ناجنس بگریز اگر آفتاب است

تو را سایه

ات بس اگر یار خواهی

*

منم در قلم شیر این نیستان سر خامه

ام سوده بر آسمان

ز اهل قلم نیست همتای من همین قطعه برهان دعوای من

*‎

من بر خلق به صدگونه هنر دارم فخر

سخره بی

هنران گشته، نباشد عاری

آبرو از پی نان دادم بیهوده به باد

آتشم باد، چرا خاک نخوردم باری؟

[از اشعار میرعماد است:]

آنان که رسم عالم امکان نهاده

اند

بنیاد رزق سخت پریشان نهاده

اند

از اژدهای خامه خورم رزق چون بود

آن را که رزق در دم ثعبان نهاده

اند

*‎

ز بس کز آشنایان زخم خوردم

زند گر حلقه گردم اژدهایی

نیاید بر دل من سخت

تر زان

که کوبد حلقه بر در آشنایی

خطاب به شاه گوید:

خدیوا گردن و گوش جهان آراستم لیکن

به دُرهایی که بود از دور آدم تاکنون مخزون

نه طبع هیچ خطاطیش داند بود مشّاطه ‏

نه وهم هیچ استادیش یارد گشت پیرامون

صدف وار از دهان من پر از گوهر کنی، شاید

که

در

مدحت

چو

تیغم یک زبان، پر لؤلؤ مکنون

*‎

چو من دبیر نیابی به هر دیار کنون

به هیچ جای نباشد چو من ثناخوانی

زکلک پر گهرم بین که هر دم آن آرم

که آفتاب به صد ساله نارد، ازکانی

ز دُر غنیّم بی

هیچ مایه بحری

ز لعل شادم بی

منت بدخشانی

*‎

مرا کز هنر سرکشم بر فلک ‏ بمالی چرا زیر پای لئام؟

ندانی کز انفاس کلکم همی‏ معطّر شود مملکت را مشام

از جمله آثار منظوم جالب توجه میرعماد، شعری است در قالب مثنوی که خطاب به فرزندش «گوهرشاد» سروده و در حقیقت باید آن را منشور اخلاقی زنان هنرمند نامید. این نکته نیز بسی قابل تأمل و بررسی است که در قرن دهم و یازدهم که جز معدودی از شاهدخت

ها،

به

ندرت زنان و دختران مورد تعلیم قرار می

گرفتند و حتی هنرمندان و اهل فضل به دختران خود اعتنایی نمی

کردند، میرعماد به تربیت و آموزش و پرورش دخترش گوهر شاد همت بست و در کنار پسرش ابراهیم و سایر شاگردان ممتاز به مرتبه

ای رساند که نام او در زمره گردنکشان هنر خوشنویسی ثبت و ضبط گردید. این نکته در زندگی میرعماد به عنوان توجه به شخصیت زن و همت در پرورش و تعلیم دخترش در زمانی که این عمل حکم سیمرغ و کیمیا را داشت، حاکی از بلندی اندیشه و توجه به آداب اسلام و آیین تربیتی سلسله آبایی اوست.

ای تن تو چشم و چراغ دلم

خوبترین میوه باغ دلم

گر چه تو را دادر

نیک اختر است

نه ز تو در دیده من بهتر است

گاه تماشا به دل باغبان

سرو همان باشد و سوسن همان

بخت که فال تو همایون نهاد

نام تو مستوره میمون نهاد

هست امیدم که به فرخنده فال

نام تو از حال تو گیرد جمال

لیک تو هم کوش کز انجام خود

راست کنی قاعده نام خود

تا چو بریزد تن آزاده

ام

من ز تو شادم که تو را زاده

ام

جان، سگ آن دختر آزاده شد

کز رحم او پدرش زاده شد۳

مایه دُر چو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.