پاورپوینت کامل هگل در مقام دفاع از ماکیاوللی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هگل در مقام دفاع از ماکیاوللی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هگل در مقام دفاع از ماکیاوللی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هگل در مقام دفاع از ماکیاوللی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :

مقاله ماکیاوللی در آثار هگل که بخش نخست آن در سایت فرهنگ امروز منتشر شده است کوشش کرد نخست با دوره بندی حیات هگل و تاریخ تکوین، تغییر و تکامل فکری و فلسفی او، جایگاه رسال «دربار نظام رایش» در مجموع آثار هگل نشان داده شود. سپس با توضیحی کوتاه دربار این نوشته اشاره‌ای به سنّتی که هگل بر زمین آن این نوشته را تألیف کرده است شد. در بخش دوم این مقاله به اثر ماکیاوللی بر هگل در این رساله و نکات مهم مربوط به این رساله و مرتبط به بحث اشاره خواهد شد. سپس مروری کوتاه بر ردپای ماکیاوللی در سایر آثار هگل خواهد آمد و در پایان درسی را که ما در این وضع تاریخی و مسائل آن می‌توانیم از این رساله بیاموزیم از دیدگاه خود بیان خواهیم کرد.

بازخوانی رسال «دربار نظام رایش» (۲)

مقاله ماکیاوللی در آثار هگل که بخش نخست آن در سایت فرهنگ امروز منتشر شده است کوشش کرد نخست با دوره بندی حیات هگل و تاریخ تکوین، تغییر و تکامل فکری و فلسفی او، جایگاه رسال «دربار نظام رایش» در مجموع آثار هگل نشان داده شود. سپس با توضیحی کوتاه دربار این نوشته اشاره‌ای به سنّتی که هگل بر زمین آن این نوشته را تألیف کرده است شد. در بخش دوم این مقاله به اثر ماکیاوللی بر هگل در این رساله و نکات مهم مربوط به این رساله و مرتبط به بحث اشاره خواهد شد. سپس مروری کوتاه بر ردپای ماکیاوللی در سایر آثار هگل خواهد آمد و در پایان درسی را که ما در این وضع تاریخی و مسائل آن می‌توانیم از این رساله بیاموزیم از دیدگاه خود بیان خواهیم کرد.

***

بخش مهمی از تاریخ اندیش سیاسی جدید اروپا از تاریخ اثرگذاری ماکیاوللی تشکیل شده است.[۱] له و علیه او موضع‌گیری‌های بسیار صریح و بعضاً دوپهلویی گرفته‌شده است. فیلسوفانی چون بیکن، اسپینوزا، منتسکیو، ولتر، روسو، هردر، فیشته، هگل و نیچه او را ستوده اند. در تاریخ فلسف کلاسیک آلمان نخستین بار یاکوبی در رمان وُلدمار آموز ماکیاوللی دربار قدرت را به تصویر کشید. در مجل نوُیِم تویچه مِرکور در دهه نود قرن هجدهم بحث پر سر و صدایی درباره ماکیاوللی و مشروعیّت یابی دولت از طریق قوّ قهریّه شد، و این پرسش که آیا جمهوری‌هایی که بر مبنای انسان‌محوری و حقوق بشر تأسیس می‌شوند، اجازه دارند همچون نظام‌های سلطنتی مجازات مرگ را به کار بندند، مورد بحث قرار گرفت. هردر پیش ‌از این در «نامه‌ها به‌قصد اعتلای انسانیّت» (۱۷۹۵) به ستایش از ماکیاوللی پرداخته بود و سعی کرده بود به خوانندگان بفهماند که ماکیاوللی را باید در شرایط تاریخی خاصی که در آن می‌زیست، فهمید.[۲] پیش از او اسپینوزا، منتسکیو و روسو از ماکیاوللی تجلیل کرده بودند، چیزی که نمی‌توانسته از نگاه هگل پنهان مانده باشد. زمانی که هگل چند سال پس از هردر به سراغ ماکیاوللی رفت، قصدش توضیح زمین تاریخی اثر ماکیاوللی نبود، بلکه کمک گرفتن از او در آن شرایط اضطراری تاریخی بود که خود هگل در آن به سر می برد. او در طرحی از قطعات دربار نظام رایش تحت عنوان طرح نوشت راین می‌نویسد:

اید یک دولت (نظام سیاسی) که یک ملّت باید تشکیل دهد، برای مدتّی طولانی به‌واسط جاروجنجالی کور بر سر یک آزادی کذایی کم اثر شده است، امری که چه‌بسا تمام فلاکتی که آلمان در جنگهای هفت‌ساله و در این جنگ آخری با فرانسه (تحمل کرده است)، با همه پیشروی عقل و تجربه نسبت به این عربد آزادیِ فرانسوی[۳] (کذا)، کفایت نمی‌کند تا این حقیقت را که آزادی تنها در ارتباط قانونی یک ملّت با یک دولت (نظام سیاسی) امکان‌پذیر است، به عقیده ملّتها درآورَد و یا به‌عنوان یکی از قواعد اصلی علم دولت (نظامات سیاسی) برگزیند.[۴]

او در ادامه همین جملات، کسانی که با کوربینی نسبت به اغراض ماکیاوللی دچار بدفهمی اثر او شده‌اند و هدف او را از نوشتن این اثر، یعنی تأسیس دولت ایتالیا که در فصل پایانی کتاب آمده، درنیافته‌اند و او را مُبلّغ «هدف وسیله را توجیه می‌کنند» دانسته‌اند، به باد انتقاد می‌گیرد. هگل در توضیح جمل مشهور اخیر به شکلی استعاری فنون سیاسی را با فنون پزشکی قیاس می‌گیرد و می‌نویسد:

این‌جا اساساً نمی‌توان از انتخاب وسیله سخنی به میان باشد، چراکه اعضای مبتلا به قانقاریا را نمی‌توان با عرق اسطوخودوس درمان کرد، و در وضعیت مسمومی که آدم کشی و جنایت سلاحی عادی شده است تلاشی نرم و ملایم برعلیه آن جواب نخواهد داد. زندگیِ نزدیک به اضمحلال و گندیدن تنها به‌واسط شیو عملی دردآور و قهرآمیز بازسازی و احیاء خواهد شد.[۵]

هگل در زمانه‌ای می‌زیست که تصویری شیطانی از ماکیاوللی نزد عوام حاکم بود و هنوز برای بسیاری از مسیحیان کتاب او در لیست سیاه کتب ممنوعه‌ای بود که پاپ پاول چهارم ۲۷ سال پس از انتشار اثر قرار داده بود. در شهر اینگولشتات آلمان حتّی اثر او به شکل نمادین آتش زده شد و نزد پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها در هجو و توهین به او گوی سبقت را از یکدیگر ربوده بودند. یک دیدگاه رایج روشنفکرانه در آلمان دیدگاه فریدریش دوم پادشاه منوّرالفکر پروس در کتابش علیه ماکیاوللی (که با کمک و راهنمایی ولتر نوشته شده بود) بود که سیاست را اجرای اصول اخلاقی منشعب از عقل معرفی کرده بود، دیدگاهی که، به بیان هگل و به درستی، پوچی و تهی بودنش بواسط اعمال فریدریش دوم و همینطور آثار مکتوب بعدی او نمایان شد.[۶]

آنچه هگل را تبدیل به مدافع ماکیاوللی کرد، صرف مطالع آثار او نبود[۷]، بلکه شرایط بحرانی مشابهی بود که هگل در آن قرار گرفته بود. نکبتی که رایش را فراگرفته بود البتّه صرفاً محصول عوامل داخلی نبود بلکه سیاست دوگان انقلابیون فرانسوی منجر به تشدید آن شده بود. تندباد حوادث سیاسی و تاریخی چشمهای آرزومند به آزادی امّا بست هگل نسبت به سرشت سیاست جدید و حقیقت قدرت را باز کرد و او را متوجّه این نکت مهم کرد که منطق درونی قدرت در برابر دعاوی اخلاقی قرار می‌گیرد و آنگاه‌ که قدرت حقیقت خود را نشان می‌دهد، اخلاق یکسره رنگ می‌بازد. هگل جدایی دین و سیاست را ضرورت امکان تکوین دولت مدرن می‌دانست و مرزبندی مشخصی را نسبت به گرایش‌های رُمانتیسیستی‌ای داشت که در پی ایجاد هویّتی یکپارچه در اروپا و بازگشت به گذشته و احیاء نوعی وحدت کلیسا و دولت –همچون نوالیس در مسیحی بودن و اروپا (۱۷۹۹)- بودند.

مشهورترین جمل رسال دربار نظام رایش نخستین جمل آن است: آلمان دیگر یک دولت نیست. تعبیری که هگل با ارجاع به برخی حقوقدانان سنّت منشورات رایش دربار آلمان به کار می‌برد، آنارشی است. آلمان از فقدان دولت مدرن و حاکمیّت متمرکز رنج می‌برد و دچار تناقضی حقوقی بود: استفاده از حقوق خصوصی در حقوق عمومی[۸]. استفاده از تعبیر رایش در این رساله، حُسن تعبیری (

Euphemismus

) است که هگل در بی‌معنا شدن واقعیت رایش بدان کنایه و تسخر می‌زند. از نظر هگل آلمان تنها در اندیشه دولت بود و نه در عالم متحقق، دولتی صوری و خیالی و نه دولتی واقعی. نوشت هگل صدایی از آخرین صداهای عشق به میهن در روزگار انحطاط بود. هدف هگل در این رساله نه مطالع دلایل و سرچشمه‌های انحطاط آلمان بلکه پیدا کردن راه خروجی از آن بود. با این‌که هدف هگل، چنانچه خودش می‌گوید، «وارد آگاهی کردن» مناسبات سیاسی و وضعیت آلمان است، امّا از آگاهیِ تحوّل‌یافته انتظار تأثیرگذاری «بی واسطه» ندارد، چراکه «مفهوم و بینش ضرورت برای اثرگذاری تنها بر کنش و عمل بسیار ضعیف است». در عوض او هم‌صدا با ماکیاوللی در فصل پایانی شهریار، تسئوسی از برای رایش می‌طلبد که با قوّه قهریّ فاتحان، ملّت آلمان را متّحد کند.[۹] مهمترین و به‌زعم ما درخشان‌ترین عبارت دربار نظام رایش، عبارتی است که بیانگر تحولی عمیق در دیدگاه هگل است. در صفحه ۱۵۲ چاپ ماینر می‌خوانیم:

اگر هم بخش‌ها به این توافق برسند که آلمان دولتی واحد شود، چنین پیشامدی … هرگز ثمر اندیشه و تأمّل نخواهد بود، بلکه ثمر قوّ قهریّه خواهد بود.[۱۰]

گفتیم که ماینکه بر اساس همین رساله هگل را ماکیاوللی آلمان و پدر «دولت مبتنی بر قدرت»[۱۱] معرفی کرده بود، امری که بعداً دستاویز کسانی همچون هالر در نقد هگل شد، امّا چنانکه آوینری در کتاب خود نظری هگل دربار دولت مدرن نشان داده، هگل را می‌توان نخستین نظریه‌پرداز دولت مدرن در آلمان دانست. باید توجه داشت که اگر کشف ماکیاوللی در ایده آلیسم آلمانی محصول شرایط تاریخی مشخصی بود که یاکوبی، هردر، هگل و فیشته در آن قرار داشتند، کشفِ خود این کشف، و برجسته کردن آن، چند دهه پس از مرگ هگل، خود محصول شرایط تاریخی مشخصی بود که بر سرزمین‌های آلمانی حاکم بود و نهایتاً با تأسیس کشور آلمان توسط بیسمارک و تلاش او برای به رسمیّت شناخته شدن رایش پروس نزد قدرت‌های جهانی و ورود آلمان به تاریخ جهانی به مسیر دیگری افتاد. باری، آنچه هگل در دربار نظام رایش به دنبال آن است، «قدرت» و «حاکمیّت قانون» است.[۱۲] هگل حکومت مطلقه و ماشین دولت را ردّ می‌کند. حتّی تمرکزگرایی فرانسه و پروس به‌عنوان شیوه‌های وسواسی و بسیار مقرّراتیِ سلطه از دایره خارج می‌شود. تاریخ آزادی در سه مرحل استبداد شرقی، جمهوری قُدمایی و نظام نمایندگی به‌عنوان نظام سیاسی تمام دولت‌های مدرن اروپایی بیان می‌شود.[۱۳]

با این‌که هگل موفق به انتشار نوشت دربار نظام رایش نشد، امّا پروژ فلسفی نهفته در آن را ادامه داد. یک پرسش هگل این بود که چگونه اخلاق مدنی باستان با آزادی مدرن آشتی‌پذیر است؟ برای این منظور هگل مقال حق طبیعی را نوشت و به‌ نقد دو دیدگاه رایج تجربی و صوری دربار حق طبیعی پرداخت و با تغییر آموز حق طبیعی از طریق سازگار کردن آن با التزامات مدرنیته، انقلابی در حق طبیعی ایجاد کرد که در آن، اخلاق به دو حوز اخلاق خصوصی و اخلاق سیاسی-عرفی[۱۴]، تدبیر منزل به دو حوز خانواده و اقتصاد بازار (اقتصاد ملّی) و وحدت جامعه و سیاست به دو حوز مستقّل دولت و جامع مدنی تقسیم شدند. انقلاب هگل در فلسف سیاسی واردکردن اخلاق سیاسی-عرفی و اقتصاد بازار به فلسف سیاسی و گشودن فضایی برای جامع مدنی بود.

مسئل فلسفی دیگر هگل، «فهمیدن» آنچه هست و تمییز دادن «آنچه هست» از «آنچه باید باشد» در فلسف سیاسی بود، چیزی که بابت آن از سوی انقلابیّون متّهم به طرفداری از وضع موجود در دور برلین شد. دلیل اتّهام، جمله‌ای معروف از پیشگفتار خطوط بنیادین فلسف حق بود که در آن هگل وظیف فلسفه را به مفهوم درآوردن آنچه هست، دانسته بود. این جمله را برخی هیچگاه نفهمیدند و برخی مورد سوءاستفاده قرار دادند. نکت جالب اینجاست که هگل در دربار نظام رایش که مربوط به زمان فروپاشی و انحطاط آلمان است، همین سخنان را تکرار می‌کند و بار تاریخی‌ای که منتقدان او به جمل معروف دور برلین می‌دادند و به‌واسط آن وی را فیلسوف پروس می‌خواندند، خودبه‌خود بی‌معنی می‌شود و نشان می‌دهد که هگل این دیدگاه را از ابتدا همچون پروژه‌ای فلسفی دنبال کرده است. هگل در ابتدای رساله می‌نویسد:

اندیشه‌هایی که در این نوشته مندرج‌اند، به‌واسط اظهار عمومی این اندیشه ها، هیچ هدف و تأثیر دیگری نمی‌تواند داشته باشد، به‌جز فهمیدن آنچه هست…[۱۵]

***

هگل هیچگاه پس از این چنین مفصّل دربار ماکیاوللی سخن نگفت، با این‌حال ماکیاوللی تأثیری عمیق بر دیدگاه او دربار سیاست گذاشت، تأثیری که همزمان با تندباد حوادثی که هگل در معرض آن قرارگرفته بود، منجر به خروج هگل از مذهب کانتی شد. او بار دیگر در ترم زمستانی ۰۶-۱۸۰۵ در درس‌های رئال فیلوزوفی به توجیه قوّ قهریّه ای پرداخت که بواسط آن قهرمانان در تاریخ موفّق به تأسیس دولت شدند:

برهمان شیو تسئوس که دولت آتن را تأسیس کرد، انقلاب فرانسه نیز با خشونتی هولناک دولت و اساساً کلیّت فرانسه را حفظ کرد. این خشونت استبداد نیست، جباریّت است، سلط سهمگین محض، امّا آن ضروری و به‌حق است، تا جایی که دولت را به‌عنوان فرد متحقّق تأسیس و حفظ می‌کند… شهریار ماکیاوللی با این معنای عالی به نگارش درآمد که در تأسیس دولت به‌طور کلّی آنچه کشتار، حیله و مکر، بی‌رحمی و امثال آن نامیده می‌شود، [لزوما] نباید تعبیر به شرور شود… برخی اثر او را آیرونی دانستند، امّا احساس عمیقی که او نسبت به فلاکت سرزمین پدری‌اش داشت و شور و علاق میهن دوستان او دلیل آموز سنجیده و سرد اوست.[۱۶]

باید توجه داشت دولتی که هگل این‌جا از آن سخن می‌گوید، «دولت گذار» است. دولتی که باید تأسیس شود، تا پس از تأسیس حکومت قانون و مناسبات دموکراتیک را برقرار کند. می‌توان گفت تا قبل از تأسیس دولت مدرن امیدی به برقرار شدن حکومت قانون و تضمین حقوق شهروندی و ارزش‌های مقدّس دنیای جدید، همچون آزادی نیست.

هگل در مکتوبات دیگری جسته‌ و گریخته اشاراتی به ماکیاوللی دارد. مثلاً در رساله‌ای به سال ۱۸۱۶ که به دوّمین رسال وورتمبرگ مشهور است و در آن اشاراتی به کتاب «گفتارها» اثر ماکیاوللی می‌شود، یا خلاصه‌ای که در ۱۸۲۰ از جلد چهارم کتاب مورخ سوئیسی، یوهانس فُن مولر دربار شهریار استخراج می‌کند که تصویری جدید و انتقادی از ماکیاوللی برای هگل هست. در «درس‌های فلسف تاریخ جهانی» در ترم زمستانی ۲۳-۱۸۲۲هگل بار دیگر با توضیح زمین تاریخی ماکیاوللی به تجلیل او می‌پردازد، این بار از چشم‌انداز گذار از سلط فئودالی به سلطنت و تکوین دولت مدرن:

غالباً این کتاب (شهریار) به‌عنوان کتابی که قواعد جباریّت بی‌رحم را گرد هم آورده با اکراه و تنفّر ردّ شده است، امّا ماکیاوللی به قصد متعالی تأسیس دولت، اصولی را پیشنهاد کرده است که بر اساس آنها در هر وضعیتی دولتها باید تأسیس شوند.[۱۷]

در برلین امّا ماکیاوللی وزن سنگینی که در رسال دربار نظام رایش دارد از دست می‌دهد. البته هگل همچنان از ماکیاوللی دفاع می‌کند و می‌نویسد:

ماکیاوللی، این روح بزرگ، در کتاب خود «شهریار»، که بسیاری گمان برده‌اند اسرار و قواعد استبداد را دربردارد، به ویژه ابعادی (از این موضوع: مربوط به جمله قبل) را برجسته کرده است. اگر به‌ویژه فصل پایانی کتاب خوانده شود، توضیحی از کل کتاب به دست می‌آید،این فصل پایانی دربردارند فراخوانی است که از احساسات عمیق میهن دوستان او ناشی می‌شود. ماکیاوللی در آن فلاکت سرزمین پدری‌اش را وصف می کند که به تعداد زیادی اجتماعات و حکومت‌ها تبدیل و دچار زوال و فروپاشی شده است، [اجتماعات و حکومت‌هایی که] همواره در حال جنگ با یکدیگرند و درنهایت به‌ویژه [سرزمین پدری او] را به‌عنوان میدان تاخت‌وتاز به بیگانگان تحویل داده‌اند. ماکیاوللی این اصل را پیش می‌کشد، که وحدت نظام سیاسی (دولت) به‌عنوان عالی‌ترین قانون تمام قوانین دیگر را باید به خود ملتزم کند و سپس او قواعدی را مبنی بر این‌که چگونه این وحدت به دست آمدنی است، مشخص می‌کند. اگر کسی فکر کند ماکیاوللی – شهریار را- در تائید استبداد نوشته است، دچار بدفهمی بزرگی شده است. این کتاب برآمده از احساس عمیق و بی‌آلایش روحی بزرگ است دربار نگون‌بختی و فلاکت سرزمین پدری‌اش. باید تاریخ ایتالیا تا زمان ماکیاوللی را خواند، تا بتوان فهمید، چرا او اثر خود را چنین نوشته است.[۱۸]

می‌توان گفت طی این دو دهه هگل نظام فلسفی خود در فلسفه سیاسی را تدوین کرده و مفاهیم خود را تراش داده و در نظام فلسفی خود جای داده است. دیگر نشانی از مفاهیم عاریتی دور فرانکفورت و ینا نیست،

Volk

و

Volkgeist

به معنی ملّت، و روح ملّی که مفاهیمی منتسکویی و هردری بودند و حتّی در مقال مهم حق طبیعی بسامد بالایی داشتند، جای خود را به

Staat

هگلی می‌دهند. در عین نقد کانت، نشان نوعی کانت گرایی در کتاب فلسف حق به‌وضوح دیده می‌شود، همان‌طور که ردپای ماکیاوللی را می‌توان در سرتاسر کتاب به‌ویژه در پیشگفتار یافت، امّا ماکیاوللی جایگاهی رفیع حتّی به‌عنوان یکی از فیلسوفان سیاسی در کتاب ندارد. در بندهای ۲۷۸، ۳۲۲ و ۳۳۱ می‌توان پژواکی از ماکیاوللی را شنید، به‌ویژه وقتی رتوریک و سخن هگل را با سخنانی که پیش‌ازاین دربار دستاوردهای آموز ماکیاوللی زده بود، مقایسه می‌کنیم.

در این رساله و در آثار بعدی هگل دیگر اثری از اخلاق‌گرایی نمی‌بینیم، چنانچه در اثر اصلی او در فلسف سیاسی، اخلاق خصوصی و غیرسیاسی جایگاهی ندارد بلکه اخلاق همواره با و در نهادهایی همچون خانواده، جامع مدنی و دولت متجلّی می‌شود، و از آن میان تعیین‌کننده‌ترین نهاد، نظام سیاسی یا دولت است.

اگر نیّت ما فهمیدن هگل باشد، نباید سلباً و ایجاباً در این‌جا توقف کنیم. برای کسانی که به دنبال دستاویزی برای حمله به هگل هستند یا برای کسانی که به دنبال تأثیری از هگل برای اثبات عقیده سیاسی خود یا مشروعیّت بخشیدن به اعمال و افکار سیاسی خود هستند، تا این‌جا آمدن کفایت می‌کند. امّا برای آن که قصدش «فهمیدن» هگل است، این پرسش مطرح می‌شود که دولت هگلی چیست؟ پرداختن به این پرسش مجال دیگری می‌طلبد امّا سعی می‌کنیم اشاراتی بدان داشته باشیم.

تعبیر

Staat

نزد هگل را نمی‌توان حتّی در زبانهای اروپایی معادل آن چیزی دانست که به آن در زبان انگلیسی

State

گفته می‌شود. در زبان فارسی نیز این تصوّر رایج است که نهاد اجرایی و اداری کشور، دولت است و قوّه مجریّه در ایران را به‌اشتباه دولت می‌نامند. به همین دلیل توضیح مفهوم

Staat

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.