پاورپوینت کامل آیندهی ناممکن بدون علوم انسانی دیدگاههای ادبی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیندهی ناممکن بدون علوم انسانی دیدگاههای ادبی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیندهی ناممکن بدون علوم انسانی دیدگاههای ادبی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیندهی ناممکن بدون علوم انسانی دیدگاههای ادبی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
آینده علوم انسانی در آینده، نقش علوم انسانی و دانش انسان در هر زمینهی تحقیقاتی و تفسیر و کاربرد نتایج آن برای بشر، بستگی به ظرفیت همهی علوم برای گشودن در بر روی پژوهشهای میانرشتهای، که نمیتوان آنها را تنها از درون یکایک آن رشتهها تصور کرد (صرفنظر از انتخاب عنوان درون-رشتهای، چند-رشتهای یا میان-رشتهای برای آنها)، خواهد داشت.
آیندهی ناممکن بدون علوم انسانی: دیدگاه
های ادبی / مترجمان: حمید ورمزیاری، فاطمه باقری
اسوند اریک لارسن [۱،۶،۹،۱۱]، سوزان بسنت [۲]، نائومی سِگال [۳]، مدس روزندهال تامسن [۴ و ۱۰]، جَن بااتِنز [۵]، پاتریزیا لومباردو [۷]، تئو دیهائن [۸]
علوم انسانی چه نقشی در آینده خواهد داشت؟
آینده علوم انسانی در آینده، نقش علوم انسانی و دانش انسان در هر زمینهی تحقیقاتی و تفسیر و کاربرد نتایج آن برای بشر، بستگی به ظرفیت همهی علوم برای گشودن در بر روی پژوهش
های میانرشته
ای، که نمی
توان آنها را تنها از درون یکایک آن رشته
ها تصور کرد (صرف
نظر از انتخاب عنوان درون-رشته
ای، چند-رشته
ای یا میان-رشته
ای برای آنها)، خواهد داشت.
۱- مقدمه
علوم انسانی در رفع چالش
های عظیم اجتماعی و فناورانهی کنونی چه حرف
هایی برای گفتن دارد؟ در این مقاله ۹ نوشتار کوتاه ارائه شده که توسط اسوند اریک لارسن از همکاران و اعضای بخش مطالعات ادبی و نمایشی آکادمی اروپا(۱) گرد
آوری شده است؛ این افراد در تغییرات درونرشته
ای خود در حوزه
هایی که به معرفی آنها می
پردازند حضوری فعال دارند و حوزه
های میانرشته
ای نوظهوری را معرفی می
کنند، بینش
های جدیدی ارائه می
دهند، به دستاوردهای فرهنگی جدید اشاره می
کنند و همکاری
های جدیدی در شکل
گیری طرح کلی چشم
انداز تحقیقاتی قرن بیستویکم را شکل می
دهند. دغدغهی اصلی آنها آیندهی علوم انسانی نیست، بلکه آینده با علوم انسانی است و نوشتارهای هریک با همین علاقهی جسورانه
نسبت به بقای علوم انسانی کلید خورده
است.
امروزه فشارهای اقتصادی بهمثابه استرس
های روزمره در بسیاری از مؤسسات تحقیقاتی سرتاسر اروپا بهویژه در حوزهی علوم انسانی احساس می
شود؛ بنابراین، جای تعجب ندارد که پژوهشگران در بسیاری از رشته
های این حوزه بدون توجه به وضعیت مؤسسه و وابستگی
شان به آن، این پرسش کاملاً بجا را بپرسند: آیندهی علوم انسانی چه خواهد شد؟ بااینحال، ممکن است با لحن ملایم و دفاعی همچنین بپرسیم: آیا این پرسش مطرح
ترین پرسش روز است؟
هنگامی که در قرن هجدهم علوم انسانی معاصر پیرامون شناخت یک اندازهی تاریخیت واقعیت جهان طبیعی و نیز دنیای زندگی انسان شکل گرفت، رشته
های پیش از عصر روشنفکری نزدیک به علوم انسانی معاصر که فلسفه برجسته
ترین آنها بود، بازتعریف شدند و همهی رشته
های تاریخی مرتبط با ادبیات، هنر، زبان، فرهنگ و غیره شکل گرفتند و مرحله به مرحله جایگاه نهادینه
ای در آموزش و پژوهش کسب کردند. مقوله
ای که از زمان پیدایش بسیاری از رشته
ها بهتدریج مورد فراموشی قرار گرفته این است که مشکلات جنجالی که باید به آنها پرداخته شود، در حاشیهی این رشته
ها قرار دارند؛ یعنی در نقطه
ای که چالش
های میانرشته
ای پدیدار می
شوند. این شرایط متغیر باعث ایجاد فشار برای بازاندیشی در این رشته
ها بهطورکلی، جابهجایی مرزهای تثبیتشده و شاید حتی تبدیل یک رشته به رشته
ای کاملاً متفاوت می
شود. تاریخیت که امکان پیدایش علوم انسانی معاصر را فراهم ساخت به علوم انسانی این امکان را نیز بخشید که در پاسخ به چالش
های در طول تاریخ شکلگرفتهی جهان زندگی بشر و نیز در محدودهی بینش
های نظری و تحلیلی به وجود آمده توسط رویه
های رشته
های مختلف، خود را بازتعریف کند.
می
توان گفت که هستهی علوم انسانی، تغییر شکل، ابزار و شرایط برای تعامل انسان با جهان پیرامون خود اعم از جهان طبیعی و جهان اجتماعی است. در مقایسه با بسیاری از رشته
های علوم پایه که در گذشته آن
ها را علوم سخت می
نامیدیم، یک پیش
شرط علوم انسانی همواره گنجاندن مؤلفهی انسانی در این تعامل و پیوسته مطرح کردن پرسش
های اساسی پژوهش و همچنین پرسش
های بسیار پیچیده
تری مرتبط با انگیزه، اهداف، وجدان و غیره از این منظر است. زبان به اندازهی مادهی تاریک پدیده
ای طبیعی و به همان میزان موضوع پژوهشی مرتبط و اسرارآمیزی است، اما نمی
توان آن را بدون در نظر گرفتن ذهنیت انسان مورد مطالعه قرار داد. هیچ منجمی بدون زبان و ذهنیت در پس ایده
ها و تفاسیری که امکان پرسیدن پرسش
های اساسی و توضیح پاسخ
هایی به آنها را به او می
دهد قادر نیست به پرسش
های مربوط به مادهی تاریک بپردازد. یک متخصص اعصاب می
تواند بدون در نظر گرفتن ذهنیت انسان پرسش
هایی دربارهی فرایندهای عصبی بپرسد، اما اهمیت نتایج در نهایت بستگی به امکان دقت پژوهش (اعم از پژوهش درونمغزی یا برونمغزی) دارد. پیشرفت پزشکی هرگز نمی
تواند بدون داشتن دانش عمیق از فرهنگ
هایی که در آن مردم باید در مورد نقش احتمالی پزشکی مدرن متقاعد شوند در خدمت ملل جهان باشد؛ تجربیات مبارزه با ایدز در آفریقا حاکی از این مشکل است.
در آینده، نقش علوم انسانی و دانش انسان در هر زمینهی تحقیقاتی و تفسیر و کاربرد نتایج آن برای بشر، بستگی به ظرفیت همهی علوم برای گشودن در بر روی پژوهش
های میانرشته
ای، که نمی
توان آنها را تنها از درون یکایک آن رشته
ها تصور کرد (صرف
نظر از انتخاب عنوان درون-رشته
ای، چند-رشته
ای یا میان-رشته
ای برای آنها)، خواهد داشت. بنابراین، حوزه
های پژوهشی جدید بر روی نقشهی علوم و مثال
های ارائهشده در این مقاله را نمی
توان در یک گروه ثابت بر اساس یک ساختار استدلالی جمع کرد، لیکن آنها بر اهمیت عمل زیر سؤال بردن مرزهای یک رشته تأکید می
کنند. امکان مواجهه با چنین چالشی نیز می
تواند نمونه
ای از راه
های پیش رو باشد.
نوشتارهای مختصر ارائهشده در این بخش توسط متخصصان ادبی تهیه شده است که فعالانه در تغییرات درون رشته
های خود در زمینه
هایی که در اینجا معرفی می
کنند نقش داشته
اند. با شروع از مطالعات ادبی، این نوشتارها قصد دارند فرصت
هایی مناسب برای آینده با علوم انسانی معرفی کنند که این کار را از طریق تغییر متعادل اما پیوستهی گرایش رشته
های مختلف مطالعاتی خود بهسوی رشته
های ناشناخته و گسترده
تری انجام می
دهند که علوم انسانی را بدون تغییر رها نخواهند کرد و همچنین علوم انسانی و سایر علوم را با دعوت به ایجاد همکاری
های جدید برای شکل
گیری طرح چشم
انداز پژوهشی قرن بیستویکم به چالش می
کشند.
۲- مطالعات ترجمه
در جایگاه رویه
ای ادبی ترجمه هزاران سال وجود داشته است، اما مطالعهی نظام
مند ترجمه بهمثابه رشته
ای دانشگاهی جدید است. اصطلاح «مطالعات ترجمه» در اوایل دههی ۱۹۷۰ توسط جیمز هولمز، نظریه
پرداز و مترجم آمریکایی ساکن هلند ابداع شد. در دههی ۱۹۷۰ جلساتی بین دانشمندانی اهل اسرائیل، هلند، بلژیک، اسلواکی (که آن زمان بخشی از چکاسلواکی بود) و دیگران منجر به طرح
ریزی پژوهش در حوزه
ای معروف به «مطالعات ترجمه توصیفی» یا نظریهی نظام
های چندگانه گردید. در سال ۱۹۸۰ کتاب سوزان بَسنت با عنوان مطالعات ترجمه شرح مختصری از این رشتهی تازه شکل
گرفته ارائه داد که می
توانست مورد استفادهی دانشجویانی قرار گیرد که قصد داشتند به برخی موضوعات نظری مهم از قبیل تعاریف تعادل، کاهش و افزایش در ترجمه و ترجمهناپذیری بپردازند؛ این کتاب مشکلات خاص ترجمهی ادبی را نیز مطرح کرد و شرح مختصری از تاریخ ترجمه در اروپا را شامل می
شد. تا اواسط دههی ۱۹۸۰، اصطلاح «مطالعات ترجمه» کاربردی همگانی پیدا کرد و اسامی محققانی مانند بسنت و آندره لُفِور، خوزه لمبرت، لارنس ونوتی و گیدن توری بهتدریج مطرح
تر شد.
در سال
های اولیه، تفاوت آشکاری بین دوره
های تربیت مترجم وجود داشت که این تفاوت اغلب به تمایز بین مطالعات ترجمه شفاهی و مطالعات ترجمهی (مکتوب) تازه ابداعشده مربوط می
شد. امروزه این تفاوت
ها کم
رنگ شده
و اصطلاح «مطالعات ترجمه» شامل تربیت مترجم و مطالعهی زبان خارجی و نیز دروسی برگرفته از مطالعات ادبی و زبان
شناسی و حتی نظام
های نشانه
ای فرهنگی وسیع
تری در رسانه
های مختلف می
شود. آنچه واضح است این است که اشتیاقی جهانی در مطالعهی بسیاری از جنبه
های ترجمه وجود دارد و این اشتیاق تا حد زیادی در نتیجهی تغییرات اقتصادی و سیاسی جهان در اوایل دههی ۱۹۹۰ فزونی یافته است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پایان تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی و باز شدن درهای چین به روی غرب همگی پیامدهای معرفت
شناختی داشتند که می
توان آنها را به وضوح در افزایش علاقه به مطالعهی ترجمه در سراسر جهان مشاهده کرد. از دههی ۱۹۹۰ به بعد تعداد رساله
ها، همایش
ها، دوره
های تحصیلی در تمامی سطوح و نشریه
ها حتی فراتر از میزانی که نخستین پشتیبانان مطالعات ترجمه در دههی ۱۹۷۰ قادر به تصور آن بودند، افزایش یافته است. نشریات تخصصی مهم مطالعات ترجمه امروزه شامل
Bable
،
Forum
،
Meta
،
Perspective
،
TTR
،
Target
،
Translation Studies
،
Translation
،
The Translator
می
شود.
موضوع مهم دیگر در دههی ۱۹۹۰ مفهوم
سازی ترجمه به گونه
ای بود که الزاماً شامل مفهومی بسیار فراتر از انتقال زبانی است. «چرخش فرهنگی» در مطالعات ترجمه که سوزان بسنت و آندره لفور آن را مطرح کردند، از این جنبه بسیار تأثیرگذار بود که بر اهمیت انتخاب نگرش کل
نگرانه
تر به ترجمه و بررسی بافت
های دوگانه
ای تأکید می
کرد که در آنها هم متن مبدأ و هم ترجمه (که متن مقصد نیز نامیده می
شود) خلق می
شوند.
با پیشرفت این رشته، حوزه
های پژوهشی تماماً جدید به وجود آمده
اند که مجموعهی موضوعات گستردهی زیر تنها برخی از حوزه
هایی را نام می
برد که متخصصان مطالعات ترجمه در سرتاسر جهان در حال توسعهی آنها هستند: بررسی هنجارهای ترجمه و ارتباط ترجمه
ها با معیارهای زیبایی
شناختی غالب در برههی خاصی از زمان، کنار گذاشتن خودکامگی متنی مدعی اصالت، جایگاه مترجمان و آثار ترجمهشده و نقش ترجمه در تاریخ
های ادبیات ملی، مسائل جنسیت در ترجمه، اهمیت ترجمه در متون پسااستعماری، تغییر مفاهیم اخلاق ترجمه، خود-ترجمه، حالتی را شامل می
شود که نویسنده اثری را در بیش از یک زبان ایجاد می
کند، ترجمهی کاذب که در آن نویسنده ادعا می
کند متنی ترجمه شده است درحالیکه نیست، ترجمهی گفتمان سیاسی و پیامدهای ایدئولوژیکی حاصل از آن، ترجمهی اخبار، شامل ترجمهی اخبار بین
المللی اعم از نوشتاری و تلویزیونی، ترجمه دیداری-شنیداری، اجرای زیرنویس و بالانویس، ترجمه و سانسور، ترجمهی بیننشانه
ای، ترجمهی بینزمانی.
به موازات پیشرفت مطالعات ترجمه، در مطالعات ادبی کاربرد استعاری اصطلاحات ترجمه برای بحث پیرامون مهاجرت جهانی، تبادل بینفرهنگی بهویژه پسااستعماریت منجر به ابداع اصطلاح «ترجمهی فرهنگی» (با چرخش فرهنگی در رشته
های مختلف علوم انسانی اشتباه نشود) شده است. پژوهش پیرامون خود-ترجمه، ترجمه و سفرنامه
نویسی، ادبیات جهانی و ترجمه، سه حوزه
ای هستند که در آنها این دو رویکرد متفاوت که یکی بر اساس مطالعهی آثار ترجمهشده و دیگری استفاده از ترجمه بهعنوان استعاره است، شروع به همکاری مولد کرده
اند. با افزایش اهمیت مطالعات ترجمه، مطالعهی ادبیات فراتر از مرزهای سنتی خود رفته و افزایش پژوهش در حوزه
هایی خارج از مطالعات اجتماعی و هنر مانند ترجمه و روانشناسی، ردیابی چشم و تکامل مغز، ترجمه و چندزبانگی را به وجود آورده است.
۳- سواد فرهنگی
چه اتفاقی برای مطالعات ادبی افتاده است؟ امروزه محققان ادبی حقیقتاً چه کار می
کنند و چرا سایرین باید به کار آنها علاقهمند باشند؟ محققان ادبی چه پاسخی به «پرسش
های روز» مانند جهانی شدن، جهانی شدن فرهنگی، تفاوت فرهنگی، پیشرفت
های فناوری و تغییرات حیات جسم دارند و چگونه پژوهش این محققان از تصورشان (یا تصور سایر افراد) از آنها بهمثابه یک مجموعه رشتهی تغییریافته در علوم انسانی پیشی گرفته است؟
این تغییر یکشبه اتفاق نیفتاده بلکه اخیراً سرعت گرفته است. در اوایل قرن بیستم، منتقدانی نظیر فرانک ریموند لیویس(۲)، رنه وِلک (۳) و اریش آورباخ(۴) دربارهی تأثیرات ادبیات در آینده اندیشیدند و درکی نظام
مندتر از چگونگی خوانش افراد را جایگزین تأکید بر روی ویژگی
های منحصر نویسندگان، تاریخ
ها و آثار (
oeuvres
) کردند؛ این متفکران در پی تعریف حدود مطالعات ادبی و در نتیجه حفظ استقلال این رشته بودند، به این مفهوم کار پیشینیان را ادامه می
دادند؛ بااینحال، مطالعات ادبی از دههی ۱۹۶۰ با ظهور نظریهی انتقادی فرانسه و اقتباس از آن، به منظور اندیشیدن دربارهی موضوعات و رویه
های خود، از سنت لغت
شناسی «محض» و نقد متنی جدا شد و شروع به وامگیری از سایر رشته
ها مانند انسان
شناسی، زبان
شناسی، فلسفه و روان
کاوی کرد. طی چند دههی پس از آن، مطالعات ادبی رنگ و بوی سیاسی
تری به خود گرفت: متون از نگاه فمینیستی، مطالعات هویت و گرایش جنسی، مطالعات پسااستعماری و غیره مورد خوانش قرار می
گرفتند و بدینسان در عوض، نوبت به معطوف کردن نگاه ادبی به سایر موضوعات رسید.
در سال ۲۰۰۰، فرانکو مورتی استدلالی مبنی بر کنار گذاشتن خوانش نزدیک (
close reading
)، که موضوع اصلی مطالعات ادبی است، به نفع «خوانش دور (
distant reading
) که بر واحدهایی بسیار کوچک
تر یا بسیار بزرگ
تر از متن یعنی صناعات، مضامین، مجازها یا ژانرها و نظام
ها تمرکز می
کند»، ارائه کرد. متن نباید از بین برود و نخواهد رفت؛ اما موضوعی که مرتبط
تر با نوع پژوهشی است که «افرادی که در گذشته بهعنوان محققان ادبی شناخته می
شدند» امروزه انجام می
دهند، مفهوم متنیت است، یعنی روش پرسش و پژوهش در مورد موضوعات فرهنگی یا اجتماعی غیرمتنی به شیوه
ای ادبی.
گروهی از محققان اروپایی از سال ۲۰۰۷ برای توسعهی پروژهی بازاندیشی مطالعات ادبی در بافت تحقیقی میانرشته
ای فعلی همکاری کرده
اند. خطرات اصلی هر پژوهش میان رشته
ای -که امروزه مطمئناً همهی ما چه به صورت گروهی یا فردی از آنها آگاهیم- این است که پژوهش به خاطر سرگردان بودن در «فضای بین» رشته
ها تمایز خود را از دست می
دهد، یا اینکه یک حوزه از رشته (عموماً علوم انسانی) با تغییر نام یا اقتباس زبان، سبک یا ژست رشتهی قوی
تر که با آن تناسب دارد، همسرگونه و مهاجرگونه متحول می
شود. رشتهی «مطالعات ادبی و فرهنگی» (با سرواژهی
LCS
در انگلیسی) چندزبانه و چند رشته
ای است، اما خاص بودن، ریشه
ها و زبان خود را حفظ می
کند؛ در حقیقت این رشته چگونگی دوجانبه بودن تبادل اطلاعات را برای مثال نه صرفاً تبدیل اخلاق زیستی در مارسل پروست بلکه تبدیل پروست در اخلاق زیستی بررسی می
کند.
«متنیت» یکی از چهار مفهوم محرک مطالعات ادبی و فرهنگی (
LCS
) است که هم مشخص
کنندهی روش دریافت و تشخیص موضوعات و هم شیوهی خوانش آنهاست. پرسش خوانش که در «عصر بدگمانی» یعنی اواخر قرن بیستم در مرکز توجه قرار داشت، به نوع جدیدی از سواد فرهنگی در عصر «مدرنیته سیال» تبدیل گشته است. سه مفهوم دیگر، «تخیلی بودن»، «بلاغت» و «تاریخیت» است. اگر دقت کنیم که هر موضوع یا فرایند فرهنگی دست
ساخت بشر است، می
توان گفت به صورت متنی ترکیب یافته، یعنی شکل گرفته، بافته یا ساخته شده است. تخیلی بودن مانند سایر اشکال مجازی ممکن است وابسته به قانون باشد به این مفهوم که قوانین حقه
بازی را بدیهی فرض کند، اما وابسته به قوانین طبیعی نیست: داستان تخیلی دروغ نیست بلکه ادعاهایش دربارهی حقیقت قابل آزمایش نیست. تصور داشتن اهداف احتمالی تأثیرات قطعی برای زبان (یا ساختارهای مشابه) «بلاغت» نامیده می
شود. همهی رویه
ها و ساخته
های دست بشر از «تاریخیت» برخوردارند، یعنی در طول زمان امتداد داشته
اند و تابع زمان بوده
اند و صرف
نظر از اینکه آیا در فضا امتداد یافته
اند یا خیر، بارِ گذشتهی آنها در فهم معنایشان کلیدی است.
طرح «سواد فرهنگی» صدها محقق از اروپا و فراسوی آن را در کارگاه
ها، همایش
ها و آثار منتشرشده گرد هم آورده است تا بر روی این چهار حوزهی اصلی مطالعات ادبی و فرهنگی یعنی حافظهی فرهنگی، مهاجرت و ترجمه، متنیت دیجیتال و زیست سیاست (
biopolitics
) و جسم تمرکز کنند. برنامهی فعلی آن برگزاری یک گردهمایی از اساتید دانشگاه و سیاست
گذاران اروپا با موضوع نقش مطالعات ادبی و فرهنگی در پژوهش و تحصیلات عالی در قرن بیستویک است.
۴- علوم انسانی دیجیتال
علوم انسانی دیجیتال حوزهی میان
رشته
ای نوظهور در علوم انسانی است که شاید بهترین مسیر برای رسیدن به هدفی در نظر گرفته می
شود که تا به حال دست
نیافته باقی مانده است. دیجیتالی شدن تقریباً همه مواد فرهنگی، سیطرهی دیجیتال در تولید تمامی مصنوعات جدید و کاربرد مداوم رسانه
های دیجیتال توسط گروه
های وسیعی از جامعه مانند محققان علوم انسانی، جایگاه علوم انسانی دیجیتال را مستحکم می
سازد. درخواست
های سرمایه
گذاری در بسیاری از پروژه
های تحقیقاتی به دنبال گنجاندن یک مؤلفهی علوم انسانی دیجیتال است و مکانیسم
های پیچیدهی فشار و کشش سرمایه
گذاران را به سمت چنین پروژه
هایی سوق می
دهد. درعینحال، در بین متخصصان نوعی نومیدی وجود دارد که ناشی از دست نیافتن به نقطه
ای است که علوم انسانی دیجیتال برای ایجاد بینش
های جدید و روش
های آینده
نگرِ فعالیت وعده
های بسیار داده است.
خانهی علوم انسانی دیجیتال بزرگ است و امروزه کمابیش شامل رویکردهای عادی به اشتراک
گذاری اطلاعات و انتشارات و نیز پروژه
های زیربنایی عظیمی می
شود که در آنها متون و تصاویر دیجیتالی شده و در دسترس پژوهشگران و عموم مردم قرار می
گیرند؛ اگرچه حقوق کپی
رایت همچنان کارکردهای سادهی دیگری نظیر ایجاد پیکرهی متنی از متون قرن بیستم در کتابخانه
ها را با هدف تجزیه و تحلیل بیشتر با ابزارهای دیجیتالی منع می
کند، بااینوجود، با نگاه به گذشته، ساختن آرشیوهای دیجیتالی در کنار پیدایش اینترنت بهطورکلی بی
شک یکی از چشمگیرترین دستاوردهای فرهنگی سال
های اخیر تلقی خواهد شد.
از جنبهی آموزشی، ابزارهای بسیاری وجود دارند که دانشجویان و (پژوهشگران) می
توانند برای استفاده به طریق مشابه لزوم تبحر یافتن فرد در جستوجوی کتاب در کاتالوگ کتابخانه، آنها را فراگیرند. پایگاه
های داده
های جدیدی در دسترس قرار گرفته
اند و توانایی جستوجوی واژگان و بسامدها در پیکره
های بزرگ تنها تعداد اندکی از روش
هایی به شمار می
روند که در آنها ایده
های الگوهایی را که در گذشته مبهم و حدسی بودند می
توان در تار و پود فرهنگ، بهویژه هنگام مطالعهی تاریخیت مفاهیم، دقیق
تر مورد بررسی قرار داد.
از لحاظ پژوهشی، چالشی آشکار برای از عهدهی کار برآمدن وجود دارد: شبکهی پیچیده
ای از مهارت
ها و دانش که از متخصص هنری، ادبی، تاریخی و غیره؛ و رویکردهای فنی
تر و کمتر اثبات
شده از پژوهشگر علوم انسانی دیجیتال انتظار می
رود. در حالت ایدئال افرادی وجود خواهند داشت که صاحب هر دو جنبهی لازم برای ایفای نقش علوم انسانی دیجیتالی محض در یک رشته باشند، اما متأسفانه در حال حاضر بهندرت چنین افرادی می
توان یافت. بااینهمه، پیشرفت اغلب نتیجهی همکاری با تفاهم مناسب بین پژوهشگران سنتی و پژوهشگران دارای تخصص رایانه است.
در آیندهی نزدیک جالب
ترین و چالشبرانگیزترین بخش علوم انسانی دیجیتال نحوهی ارتباط آن با پژوهش و آموزش در رشته
های مختلف مرتبط خواهد بود و نیز اینکه آیا رویکردهای جدید قادر به تغییر رشته
ها هستند و چگونه. از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران این چالش پرسش مهمی را در ذهن تداعی می
کند: آیا پروژه
های علوم انسانی دیجیتال تغییردهندهی پرسش
های پژوهشی مهم امروز هستند، یا چنین پروژه
ها و رویکردهایی اساساً «تنها» شواهد عملی محض بیشتری را در پاسخ به پرسش
های دیرین فراهم می
آورند؟ مسلماً مهم است که امکان تعیین پرسش
ها را به محدودیت
های ماشینی واگذار نکرد و برعکس، از محدودیت
های ماشین
ها مطمئن شد و برای مثال دریافت که چگونه تفسیر حتی یک متن کوتاه چالشی هولناک برای گنجاندن رایانه در پژوهش است.
یکی از محققان نمونه که مابین علوم انسانی سنتی و رویکردهای دیجیتال فعالیت می
کند، فرانکو مورتی است. بیشتر محققان اتفاقنظر دارند که کار وی هم بنیان خوبی در سنت تاریخ ادبیات دارد و هم به دنبال آن است که محدودیت
های بینشی را با انجام پژوهش
های جدید از بین ببرد؛ او همچنین بهصورت گروهی در لابراتوار ادبی استنفورد (
Stanford Literary Lab
) و نیز در قالب یک محقق سنتی انفرادی کار می
کند، آنچه کار وی را نمونه می
سازد توانایی نظر دادن در سطوح مختلف پیچیدگی متنی از طریق تمرکز، نه تنها بر روی ظرفیت
های رایانه بلکه بر روی مدل
هایی است که می
توانند بینش
هایی فراتر از آنچه خوانش کموبیش شهودی پیکرهی پژوهش به دست می
دهند، در اختیار بگذارند؛ برای نمونه او با استفاده از نظریهی شبکه در نمایشنامه
های یونانی، پیرامون ساختارهای تکمتن
ها مطالبی را به رشتهی تحریر درآورده است. ساختارهای عناوین را در هزاران متن تحلیل کرده و حتی از پیکره
های بزرگتری برای نمونه در پژوهش در زمینهی رمان بورژوایی استفاده کرده است؛ در نتیجه وی به این سه حوزه می
پردازد که همهی تاریخ
شناسان ادبی بهنحوی باید به آن بپردازند: ۱) ایجاد پیکره
های قابل خوانش که بتوان آنها را خواند و مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ ۲) بافتمند کردن آنها در ارتباط با شمار بسیار زیادی از سایر متون که بهموجب آن فرد باید به خوانش
های سایرین تکیه کند؛ (۳) گنجاندن بافت فرهنگی عمومی که بر اساس اصول سایر رشته
ها ایجاد و تاریخی شده است.
مورتی و بسیاری از سایر محققان با استفاده از مدل
ها و ابزارهای دیجیتالی قادرند نه تنها به منابع ثانویه تکیه کنند بلکه در حقیقت تحلیل
های بافتمندشده
ای از انبوه مطالبی به عمل آورند که جز از طریق دیجیتالی کردن گردآوری اطلاعات دسترسی به آنها میسر نیست، زیرا هیچکس «عمر نوح» ندارد. آگاهی کامل از تاریخ رشته و همهی سطوح دانشی که در کار پژوهشی دخیل است همچنان مورد نیاز است، اما در بهترین شرایط، برخورد سازنده بین پرسش
های پژوهش و روش
های جدید یافتن الگوها در متون و بین متون از طریق داده
های عظیم و دیجیتالی و تأثیر گسترده
تر آنها بر فرهنگ، وابسته به افزایش کیفیت پژوهش و آموزش در برهه
ای است که نسل
های جدید هرروزه از چنین رویکردهایی نه بهمثابه انقلابی در این حوزه که باعث تخریب رشته
ها شود بلکه در قالب روش
هایی که باید از ابتدای دورهی کارشناسی در برنامهی درسی گنجانده شوند، استفاده خواهند کرد.
۵- آموزش خلاق
همان
گونه که ژان ماری شافر (۵) به طور معنی
داری اثبات کرده، بحران ادبیات و کاربرد آن کمتر از طریق کاهش فرضی تأثیر اجتماعی آن و کاهش سواد سنتی همراه آن تا از طریق بحران آموزش ادبیات، که دیگر با تجربیات خوانندگان واقعی مطابقت ندارد، تعریف شده است؛ بنابراین، تمام تأملات در زمینهی شیوه
های جدید پژوهشی در کسب دانش و انجام پژوهش ادبی و نیز در زمینهی آیندهی تأمین بودجهی این برنامه
ها، باید مسائل آموزش را نیز مدنظر قرار دهند؛ مادامیکه برنامه
های پژوهشی جدید انحصاراً روی کاوش حوزه
ها و پرسش
های جدید، بهصورت تاریخی یا نظری، بدون توجه به پیشرفت اشکال جدید از تعامل بین پژوهش و آموزش متمرکز است، گروه
های ادبیات دانشگاه
ها با سؤال دشوار نقش خود مواجه خواهند بود. نه تنها مؤسسات سرمایه
گذار بلکه دانشجویان، شیوه و برنامهی آموزشی چنین گروه
هایی را که در اثبات توانمندی خود برای ایجاد تفاوتی واقعی با مشکل مواجهند، مورد تردید قرار خواهند داد (برای مشاهدهی رویکرد جامعه
شناختیِ عدم هماهنگی بین برنامهی ارائهشده از سوی گروه
های ادبیات و آنچه دانشجویان در واقع از آنها انتظار دارند به جیم کالینز، ۲۰۱۰ مراجعه کنید).
چندین دهه تصور بر این بوده است که پاسخ احتمالی این پرسش را می
توان در ایجاد برنامه
های نوشتار خلاق یافت، این برنامه
ها امروزه در حال ورود به برنامه
های درسی اروپا و نیز ایالات متحده (البته نه به یک اندازه) هستند، بااینحال، به چندین دلیل برنامه
های نوشتار خلاق خود به همان اندازه بخشی از مشکلات بحرانی هستند که سعی در رفع آن دارند، در حقیقت نمی
توان انکار کرد که نوشتار خلاق تأثیری پایدار در شیوهی خواندن و نوشتن امروز ما داشته است، بااینوجود، (حداقل) ۹۹% از دانشجویانی که برنامه
های نوشتار خلاق برای آنها فراهم شده است عملاً هرگز فرصت استفاده از دانش و توانایی
های خود را در هیچ موقعیت حرفه
ای نخواهند داشت، به علاوه، نوشتار خلاق دیدگاه به شدت سنتی نویسندهی ادبی بهمثابه پیشه
وری منحصربهفرد (بعضی
ها به آن نابغه را می
افزایند) را بازتولید می
کند که دیگر بازتابدهندهی واقعیت ادبیات معاصر نیست.
اگر بخواهیم سرمایه
گذاری ایجادشده در آموزش و پژوهش ادبی را توجیه کنیم، باید در پی راه
حل
های کاملاً متفاوت دیگری باشیم؛ البته حمایت دولتی و خصوصی بهویژه در مورد انواع پژوهش و رویه که از لحاظ اقتصادی باثبات نیستند قطعاً می
تواند کمکی مبرم انجام دهد، اما همانطور که کیندلی استدلالی قانع
کننده ارائه می
کند، این راه
حل فارغ از عوارض جانبی مخرب نیست؛ نخست، به این دلیل که در اینجا حتی حمایت از اشکال تجربی
تر خواندن و نوشتن نمی
تواند از محدودیت
های سازمانی فراتر رود و دوم، این راهبرد گرایش به افزایش اهمیت انواع خاصی از ادبیات به بهای انواع دیگر دارد (برای نمونه مقالهی ادبی مقولهی آموزشی مطمئن
تری نسبت به شعر یا نمایشنامهی تجربی است).
بااینوجود رویکرد متفاوتی امکان
پذیر است، می
توان بافت مادی و اقتصادی را که همهی انواع ادبیات را تعیین می
کند، نقطهی آغاز قرار داد؛ از یک سو، بی
شک هر نوع نوشتاری ارتباطی تنگاتنگ با رسانه
ای خاصی دارد و این واقعیت مطمئناً احتمالات زیادی دربارهی دیدگاهی جدید پیرامون ارتباط بین متن و بافت {ها} در اختیار ما قرار می
دهد و از طرف دیگر، و با در نظر گرفتن این واقعیت که اصل اقتصادی مبناییِ نوشتار، بازتولید خودکار و بهره
برداری تجاری از آثار منحصربهفرد است، ادبیات نیز یک صنعت خلاق یا فرهنگی است که باید از این دیدگاه تدریس شود. مسائل دیجیتالی
سازی در نقطهی تلاقی وابستگی رسانه
ای و محدودیت
های اقتصادی قرار دارند، لیکن اشتباه است که آنها را تنها سکوی آموزش نوشتار خلاق بدانیم.
دیجیتالی
سازی وابستگی ادبیات بر رسانه
ها را آشکارا واضح
تر از اشکال پیشین ابزار واسطه مانند چاپ که امروزه کمابیش عادی
سازی شده
اند، می
نماید. دیجیتالی
سازی بر روی مؤلفهی صنعتی تمام جنبه
های خواندن، نوشتن و توزیع آثار رایج تأکید می
کند و با توجه به گذشته این حقیقت را برجسته می
سازد که تولید و چاپ کتاب همیشه فعالیتی صنعتی
بوده است. چگونه این بینش
ها ابداع اشکال جدید آموزش و مطالعهی ادبیات را تحت تأثیر قرار می
دهد؟ عمدتاً به دو طریق: اول، با توجه به آموزش دانش و مهارت
های جدید، با تمرکز بر جنبه
های رسانه
ای نوشتار (که همهی دانشجویان باید برای نمونه بیش از یک دانش بنیادی، هم بهصورت نظری و هم بهصورت عملی، دربارهی نشر اینترنتی کسب کنند) و هم جنبه
های اقتصادی ادبیات (همهی دانشجویان باید آگاهی کافی از شیوهی کمک مؤسسات در تولید یا عدم تولید ادبیات داشته باشند)؛ و دوم، با توجه به آموزش عملی طی دوران کارآموزی، برای نمونه در انتشاراتی
ها، کتابخانه
ها، مؤسسات فرهنگی و غیره، و نیز از طریق فعالیت پروژه
محور (به هیچ دانشجویی نباید اجازه داد که بدون حداقل گذراندن دروسی شامل این مؤلفهها در برنامهی درسی خود مدرک بگیرد).
چنین ابتکاراتی مستلزم مدرسانی از نوع جدید است که دانش نظری و نقادانهی ادبیات آنها باید از طریق سایر توانش
ها، ترجیحاً در صنایع سازنده و از طریق تجربهی مدیریت پروژه
های ادبی و فرهنگی، کامل، غنی و متنوع گردد، این تغییر فراتر از بحث روز ارزشیابی است که اغلب مرز بین دانش
پژوهی حقیقی و اجرای عملی را حفظ می
کند. نوع جدیدی از آموزش سازنده و عملی می
تواند تغییری ایجاد کند که طبق باورهای نویسندگان علوم انسانی-دیجیتال، مستلزم بازتدوین اساسی دانش
پژوهی علوم انسانی است. در اینجا هدف اصلی دیگر مطالعهی آثار سایرین نیست بلکه تولید و شکل
دهی چنین آثاری در قالب اقدامی آموزشی، بازابداع خلاق تلاش
های فکری، اجتماعی و فرهنگیِ اولین محققان پرشور عصر رنسانس است.
۶- مطالعات حافظه
نگرانی در مورد ارتباط حافظه با ادبیات و هنر به قدمت تاریخ فرهنگی است و اغلب در تقابل با فراموشی در نظر گرفته می
شود؛ در آن شرایط توجه اصلی روی محتوای حافظه و ویژگی
های آرشیوی آن قرار داشت، اما پیشرفت ابزارهای کمک حافظه تخصصی به مدد مقابله با فرایند فراموشی آمده
اند و در تاریخ معاصر (از حدود سال ۱۸۰۰) تمرکز متوجه حافظه بهمثابه فرایندی گردید که در زمان حال که در آن فراموشی لازمهی بازسازی گذشته است، اتفاق می
افتد. حافظه نه تنها مستلزم ظرفیتی برای به یادآوری و به خاطر
س
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 