پاورپوینت کامل “رساله تفاوت”؛ گام نخست هگل در فلسفه متعالیه ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل “رساله تفاوت”؛ گام نخست هگل در فلسفه متعالیه ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل “رساله تفاوت”؛ گام نخست هگل در فلسفه متعالیه ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل “رساله تفاوت”؛ گام نخست هگل در فلسفه متعالیه ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :
“رساله تفاوت” نخستین اثر هگل است که در زمان حیات او به چاپ رسیده است. نگارش اثر از اواسط ماه مه تا اواسط ماه ژوئیه سال ۱۸۰۱(احتمالاً) زمان برده وتاریخ چاپ آن ماه سپتامبر سال ۱۸۰۱ است. این رساله نخستین مکتوب دانشگاهی هگل در مقام “مدرّس بیمواجب”(Privatdozent) دانشگاه ینا و متنی بسیار مهم در درک فلسفه بعدی او است. هگل، هُلدرلین و شلینگ از زمان تحصیل در حوزه علوم دینی توبینگن فلسفه ایدهآلیستی فیشته را فلسفهای انقلابی میدانستند. هگل در دوره اقامت در برن اعتقاد داشت که تکمیل نظام فلسفی کانت میتواند به انقلابی در حیات اجتماعی آلمانها بینجامد(نامه مورّخ ۱۶ آوریل، ۱۷۹۵، هگل به شلینگ از برن). او بخش عمده فعّالیتهای خود را تا هنگام ورود به ینا در سال ۱۸۰۱ به تمهید مقدّماتی برای پیشبُرد این انقلاب مصروف داشت.
مقاله زیر،دارای دو بخش است. بخش نخست که عمده مقاله را شامل میشود شرحی بر مضامین و زمینه شکلگیری یکی از رسالههای ابتدایی هگل با عنوان «تفاوت در نظامهای فلسفی فیشته و شلینگ». بخش دوم و انتهایی مقاله، به رابطه ما و هگل و به طور کلی وضعیت فعلی فلسفه در ایران میپردازد.
***
تاریخ نگارش “رساله تفاوت”
“رساله تفاوت” نخستین اثر هگل است که در زمان حیات او به چاپ رسیده است. نگارش اثر از اواسط ماه مه تا اواسط ماه ژوئیه سال ۱۸۰۱(احتمالاً) زمان برده وتاریخ چاپ آن ماه سپتامبر سال ۱۸۰۱ است. این رساله نخستین مکتوب دانشگاهی هگل در مقام “مدرّس بیمواجب”(
Privatdozent
) دانشگاه ینا و متنی بسیار مهم در درک فلسفه بعدی او است. هگل، هُلدرلین و شلینگ از زمان تحصیل در حوزه علوم دینی توبینگن فلسفه ایدهآلیستی فیشته را فلسفهای انقلابی میدانستند. هگل در دوره اقامت در برن اعتقاد داشت که تکمیل نظام فلسفی کانت میتواند به انقلابی در حیات اجتماعی آلمانها بینجامد(نامه مورّخ ۱۶ آوریل، ۱۷۹۵، هگل به شلینگ از برن). او بخش عمده فعّالیتهای خود را تا هنگام ورود به ینا در سال ۱۸۰۱ به تمهید مقدّماتی برای پیشبُرد این انقلاب مصروف داشت.
هگل، پس از ترک حوزه انجیلی توبینگن، شلینگ را از برن تحت نظر گرفته بود و با او مکاتبه داشت. نخستین رساله فلسفی شلینگ، با عنوان “درباب امکان صورتی از فلسفه در معنای عام”، در سال ۱۷۹۴، یعنی در سال آخر تحصیل در حوزه، منتشر شد، و شلینگ را پیرو فیشته نشان میدهد. اما او تدریجاً موضع مستقلی از فیشته اتخاذ کرد، که عمده دلیل آن گرایش او به ایدهآلیسم مطلق هُلدرلین و جذب او به سمت فلسفه متعالیه طبیعت بود. فیشته بهعمد در قبال تغییر موضع این “حواری” کوتاهمدّت موضع نگرفت؛ اما تغییر موضع شلینگ از چشمان تیزبین گوته که نسبت به “آموزه علم”(
Wissenschafslehre
) فیشته بدگمان بود پنهان نماند، و به وساطت او بود که شلینگ در سال ۱۷۹۸(در ۲۳ سالگی) به استادی فلسفه در دانشگاه ینا منصوب شد.
پس از دورهای فترت، هگل در دوم نوامبر سال ۱۸۰۰ به شلینگ نامه نوشت و آمادگی خود را برای ورود به عرصه فلسفه آکادمیک اعلام کرد. شلینگ در پاسخ او را به ینا دعوت کرد. با ورود به ینا(ژانویه ۱۸۰۱)، هگل در آپارتمانی در مجاورت خانه شلینگ مأوا گزید. مدتی را کماکان به مطالعات سیاسی خود ادامه داد، ولی به توصیه شلینگ از ایده “انقلاب فلسفی”و “معلم مردم”فاصله گرفت و درگیر تتبع محض فلسفی شد. بررسی تاریخ فلسفه معاصر[آلمان] را وجهه همت خویش ساخت که حاصل آن “رساله تفاوت” است. این احتمال نیز وجود دارد که شلینگ او را به نوشتن “رساله تفاوت”ترغیب کرده باشد. آن طور که از زندگی نامه هگل برمیآید، هگل درباره طرح این رساله بهتفصیل با شلینگ مشورت کرد.
هگل از دوره فرانکفورت رابطه سردی با فلسفه فیشته داشت؛ در فرانکفورت او بیشتر تحت تأثیر هُلدرلین بود: مؤسس “ایدهآلیسم مطلق” با درکی جدید از مفهوم”فلسفه وحدت”، که از ۱۷۹۵ تأثیر عمیقی بر هگل گذاشت. هُلدرلین نظامسازی فلسفی را با فیشته آغاز کرده بود؛ البته به این معنا که در مفاهیم فیشتهای استحاله پدید میآورد و تدریجاً آنها را از حیثیت فیشتهایشان عاری میساخت. فیشته سرانجام علناً شلینگ و هُلدرلین را مردود شمرد. ظاهراً در رد فلسفه شلینگ از سوی فیشته، نگارش و چاپ “رساله تفاوت”، به قلم کسی که او را “از مریدان پروفسور شلینگ” میدانستند، کارگر افتاد. شکاف از پیش موجود میان فیشته و شلینگ پس از نگارش این اثر دیگر قابل ترمیم نبود. حتی اگر شلینگ را “مشوق” هگل در نگارش این مکتوب بدانیم، او در ابتدای کار نسبت به دامنه و ژرفای تأثیر رساله همکار خود تصور روشنی در ذهن نداشت.
موضع فلسفی هگل در هنگام نگارش”رساله تفاوت”
“رساله تفاوت” با اینکه نخستین اثر منتشرشده هگل است، نخستین نوشته فلسفی او نیست. هگل تا آن هنگام نظام فلسفی خود را ارائه نکرده بود، و درک موضع او در بدو ورود در مناقشه فیشته و شلینگ آسان نیست. اما پیش از آنکه به عنوان هوادار “نظام فلسفی شلینگ” شناخته شود، موضع خود را در مکتوبی توضیح داده بود که از سال ۱۹۰۷ به اینسو تحت عنوان “پاره نظام”(
Systemfragment
)شناخته میشود. تاریخ این مکتوب که جز دو برگ منفصل آن(از کل ۴۷ برگ) به دست نیآمده، «۱۴ سپتامبر سال ۱۸۰۰» است، یعنی چند ماه پیش از ورود هگل به ینا نوشته شده است. در این مکتوب هم وظیفه فلسفه غلبه بر تعارضات و ثنویتهای مابعدالطبیعی است اما فیلسوف جوان هنوز فلسفه را قادر به تکمیل این وظیفه نمیداند، و معتقد است که انسان باید برای غلبه بر تعارضات به سطح عالیتر یعنی دین تشبث کند. بهعلاوه، تعریفی کمابیش شلینگی از “روح” ارائه میدهد که هنوز در قید طبیعت است و با تعریف بعدی او تفاوت اساسی دارد:”این ارتقاء انسان، منظور نه ارتقاء از متناهی به نامتناهی بلکه از حیات متناهی به حیات نامتناهی، دیانت نام دارد. در تقابل با کثرت انتزاعی[مرگ] میتوان حیات نامتناهی را روح نامید»(
TJ
۳۴۷). هگل در واپسین بندهای این مکتوب به نارسایی نظریه “من استعلایی” فیشته نیز اشاره میکند. با در نظر گرفتن شباهت مضامین “پاره نظام” و “رساله تفاوت”میتوان دریافت که خطوط اساسی فلسفه وحدت(اعمّ از فلسفه هُلدرلین یا شلینگ) پیش از ورود هگل به ینا در ذهن او تکوین یافته بود. فلسفه وحدت، یا به تعبیر دقیقتر فلسفه متعالیه، غلبهای است بر ثنویت مضمر در فلسفه انعکاسی که نتیجه آن “اصالتِ فاعلِ درونذات”(
Subjektivismus
) است که ایدهآلیسم آلمانی، در معنای عامّ، اساساً در رد آن تکوین یافته بود. پس هر انعکاسی میباید تعالی یابد و به فلسفه متعالیه بدل شود.
تقابل معنایی “انعکاس” و “تعالی”
اصطلاح
Spekulation
(مشتق از
speculum
لاتینی، به معنی “آینه”) در فلسفه مَدرسی و حتی فلسفه کانت با اصطلاح “نظری”قابل بیان است. در نقد عقل محض، “فلسفه نظری” قابل حمل بر متعلق یا موضوع معرفت و نیز مفاهیم است. چون در این نحو بازسازی موضوع توسط کانت، واقعیت آینه تمامنمای آگاهی و حاصل انعکاس خودِ آگاهی در خود است، هگل در دو نوشته مهم ینا، “رساله تفاوت”و ایمان و دانش(۱۸۰۳)، فلسفه کانت و همه فلسفههای منشعب از آن، جز فلسفه متعالیه، را “فلسفه انعکاسی”(
Reflexionsphilosophie
) یا “فلسفه فاهمه”نامیده است.
شلینگ و پس از او هگل اصطلاح
Spekulation
را در معنایی ویژه و گاه عیناً معادلِ
contemplatio
به کار میبردند. معنای مورد نظر هگل و شلینگ از این اصطلاح”نظری”/ “نظرورزانه” در مقابل “عملی” نیست. هگل نخست این اصطلاح را به معنای مورد نظر شلینگ در نظام ایدهآلیسم استعلایی(۱۸۰۰) به کار برده است که با شرح و بسط بعدی خود او تفاوت دارد.
پیشتر کانت در نقد عقل محض(۱۷۸۱) درباره “شهود” گفته بود: «تفکّراتِ بدون محتوا، تهی، [و] شهوداتِ بدون مفاهیم، کور اند. در نتیجه، به همان میزان که ضروری است مفاهیم خود را حسی سازیم، (یعنی موضوعات را در شهود به آنها اضافه کنیم)، ضروری است که شهودات خود را معقول (
verst
ه
ndlich
) سازیم (یعنی آنها را در ذیل مفهوم درآوریم)» (
A
۵۱
/B
۷۵). شلینگ “من استعلایی” فیشته(آموزه علم، ۱۷۹۴) را نیز در زمره “شهود عقلی” میدانست، مفهومی که کانت در نقد قوه حکم(۱۷۹۰) از آن تعریف موجزی ارائه کرده بود. در نقد قوّه حکم در ذیل عنوان «درباب خصوصیت فاهمه بشر، که از طریق آن مفهومِ غایتی طبیعی برای ما ممکن میشود» (§۷۷) این عبارات در مورد “شهود عقلی” آمده است: «اگر یک کل مادی را، بر طبق صورتش، به عنوان فرآوردهای حاصل اجزا و قوا و امکاناتِ آن فرآورده، در ترکیبشان با یکدیگر… مورد ملاحظه قرار دهیم(
betrachten
): نوعی تولید(
Erzeugung
) مکانیکی را به تصور درآوردهایم. اما از این نوع[تولید] هیچ مفهومی از کل به عنوان غایت، که همه امکان درونیاش را کلیت واحدی بنا به ضرورت از پیش وضع میکند(
vorausgesetzt
)، کلی که قوام و نوع تأثیر اجزا به آن وابسته و متکی است، حاصل نمیشود،[یعنی] همانطور که[علیالاصول] میباید یک جسم آلی[= اُرگانیک] را به تمثل درآوریم … اما، همانطور که نشان داده شد، نتیجه نمیشود که تولید مکانیکی چنین جسمی غیرممکن باشد؛ زیرا چنین قولی به این معنی است که هر فاهمهای میباید چنین وحدتی از پیوندِ کثرات را، بیآنکه ایده وحدت درعینحال علّت موجده (
erzeugende Ursache
) آن باشد یعنی بدون فرآوری(
Hervorhebung
) از روی نیت، غیرممکن(یعنی متناقض) تصور کند. درعینحال، اگر موجه میبود که ذاتهای مادی را به عنوان اشیاء فینفسه در نظر بگیریم(
anzusehen
) در عمل باز همین نتیجه حاصل میشد …اما لااقل آنجا ممکن است که جهان مادی را به عنوان پدیدار صرف مورد ملاحظه قرار دهیم، و به چیزی به عنوان شیء فینفسه(که پدیدار نیست) به عنوان جوهر مقوّم(
Substrat
) بیندیشیم، و شهود عقلی متناظری برای آن فراهم آوریم(حتی اگر شهود متعلق به ما نباشد): به این ترتیب یک دلیل واقعی(
Realgrund
)، مافوق حسی، البته غیرقابل شناخت برای ما، برای طبیعت وضع میشود که ما خود بدان تعلق مییابیم…». از هر دو مورد اشاره کانت نتیجه میشود که “شهود عقلی” مرتبط به شیء فینفسه و هدف آن، یافتن جوهر مقوّم”مافوق حسی” برای طبیعت است. کانت بهتصریح منکر نقش “شهود عقلی” در تشکیل و تکوین معرفت بشری و برای آن نقش تنظیمی قائل بود. اما اشاره گذرای کانت در وجود فیلسوفان جوانی چون هلدرلین، شلینگ و هگل، آتشی برافروخت که دستمایه تأسیس فلسفه وحدت و فلسفه متعالیه توسط ایشان شد، و آنها را از ایدهآلیسم انتقادی کانت دور ساخت. با گذشت کمتر از یک دهه، روایت شلینگ از “شهود عقلی” بیشتر در خدمت نظام فلسفی خود او درآمد. او اکنون بیشتر در پی آن بود که فلسفه وحدت، یعنی فلسفه “وحدت طبیعت و امر استعلایی”، را تکمیل کند، تا دنبالهروِ صرف فرزانه کُنیگسبرگ بماند.
فیشته نیز در “مقدمه دوم بر آموزه علم”(۱۷۹۷) به اهمیت “شهود عقلی” پی برده مینویسد: «این شهود را که فیلسوفان بهدرستی شهود از خویشتنِ خود در تکمیلِ عمل میدانند و اعتقاد دارند که مفهومِ من به واسطه آن تکوین مییابد، شهودِ عقلی مینامم. شهودِ عقلی آگاهی بلاواسطه است، از اینکه من عامل هستم، و از اینکه چه عملی را به انجام میرسانم: شهود عقلی همان است که من به واسطه آن چیزی را میشناسم، زیرا من عامل به آن هستم»(
FSW
۴۶۳). و جلوتر تأکید میکند که: «این شهود عقلی تنها رکنِ رکین و موضع استوار برای کل فلسفه است. هر چیزی که در آگاهی واقع شود را میتوان به یاری آن توضیح داد؛ فقط و فقط به یاری آن»(
FSW
۴۶۶). و مشخصاً تأکید میکند که بدون “شهود عقلی” نمیتوان به قانون اخلاقی اندیشید. نگرانی او نیز همچون کانت هنوز این بود که با “نقد عقل محض”، چگونه میتوان از اصول اخلاقی دفاع کرد.
اما سابقه بحث شلینگ، علاوه بر کانت، ریشههایی در فکر سده پانزدهم میلادی هم داشت، یعنی فلسفه نیکولاؤس کوسانوس، عارف متأله و فیلسوف آلمانی، است که در آن به “شهود عقلی”(
intellectualisintuitio
) به مثابه “معرفت به شِقّ ثالث” توجه خاص شده بود. بهعلاوه، بحث او ناظر به مبحث “عشق عقلی به پروردگار”(
amordeiintellectualis
) در فلسفه اسپینوزا نیز بود. شلینگ از برآیند بحث این متفکران نتیجه گرفت که در دوران جدید، «شهود عقلی به معنای قوه مشاهده امر کلی در جزئی و امر نامتناهی در متناهی است»؛ و “شهود عقلی” را “اسم اعظم فلسفه” نامید و تأکید کرد که: «بدون شهود عقلی، فلسفه بی فلسفه!»(
VS
۳۳). منظور شلینگ از “شهود عقلی” اولاً نوعی قوه معرفتی است که نه به طریق بطیء برهانی و استدلالی بلکه دفعتاً در وعاء ذهن حادث میگردد: از اینرو، نوعاً از جنس “شهود” است؛ ثانیاً قوهای است که این توانایی را دارد تا امر “غیرقابل مشاهده” را به رؤیت عقلی ببیند: از اینرو، “عقلی” و به قول کانت مافوق حسی است. این تلقی شلینگ از مقولهای که نه به بیان و برهان مستدل درمیآید و نه قابل اشتراک میان آگاهیها است، کافی بود تا “شهود عقلی” را به زمینه بحث رُمانتیکها بدل نماید. “مطلق حسی/استتیک” در هنر به یاری این مفهوم توضیح داده میشد. نووالیس، هُلدرلین، و شْلِگل در نحوه شرح و بازنمایی شلینگ از “شهود عقلی” همان چیزی را مییافتند که خود پیشتر بدان اعتقاد آورده بودند.
شلینگ در “نظام ایدهآلیسم استعلایی”(۱۸۰۰) نخستین دوران “تاریخ خودآگاهی” را “شهود خلاق” نامیده و خصیصه اصلی آن را “ترکیب/ تألیف”(
Synthesis
) دانسته است؛ به پیروی از فیشته، در بحث شِلینگ، “من” که میان دو واقعیت عملی خود و شیء به تعارض پی برده، ناگزیر است تا عمل سومی را تعریف کند که طی آن این تعارض مرتفع میشود. حل این تعارض در فاهمه ممکن است؛ شلینگ مینویسد: «دوران نخست[تاریخ خودآگاهی] با ارتقاء من به مرتبه فاهمه به پایان میرسد»(
SAS
۵۲۲). در تقسیمبندی شلینگی، مرحله دوم این تاریخ “انعکاس”(
Reflexion
) است، که در طی آن فاهمه به شناخت بدل میشود، و این متناظر است با فلسفه کانتی؛ و سرانجام در فلسفه استعلایی، خودآگاهی “توضیح”(
Erkl
ه
rung
) داده میشود، که موضوعِ آن “عمل مطلق اراده” است. در “بازنمایی نظام فلسفی من”(۱۸۰۱) شلینگ مدعی شد که “من استعلایی” فیشته به لحاظ شهودی همارز “خدا یا طبیعت” اسپینوزا است.”شهود عقلی” در معنایی که شلینگ منظور دارد در “فلسفه استعلایی” ممکن میشود که مقدمات آن را کانت در نقد سوم فراهم آورده بود.
از پیچیدگی این تقسیمبندی که بگذریم، یادآور میشویم که هگل دست کم تا سال ۱۸۰۴ در مورد مفهوم “انعکاس” به همین طرحواره شلینگ اعتقاد داشت، اما مانند هر فیلسوف بزرگی نظر فیلسوف بزرگ دیگر را بدون تصرف نمیپذیرفت. آنچه بعدها نظریه آگاهی و خودآگاهی هگلی نامیده شد، و تکوین آن را به “پدیدارشناسی روح” بازمیگردانند، کلاً مغایر با بحث شلینگ است. این نظریه موضوع این مقاله نیست، اما مهم این است که هگل مضمون و محتوای استدلال شلینگ را در “رساله تفاوت” به چه طرز ظریفی تغییر و چگونه آن را مجدداً تعبیر کرد. خواننده متن “رساله تفاوت” برای فهم آن نخست باید این مقدمات هگلی را در نظر داشته باشد:
هگل در “رساله تفاوت”از فلسفهای سخن به میان آورده و آن را
spekulativ
نامیده، در معنایی که فیلسوفان مابعدکانتی بدان نظر دارند. برگردان این معنای شلینگیـهگلی به فارسی غیرممکن است، به چند دلیل: الف) اصطلاح
Spekulation
از کلمه لاتینی
speculum
مشتق است به معنای “آینه”که آن نیز تلویحاً “انعکاس” را تداعی میکند، و در همه زبانها با
Reflexion
خَلط میشود. ب) در اصل لاتینی این اصطلاح به معنای “مشاهده” یا حتّی “شهود” متعارف است.اما نزد عرفای سدههای میانه، این اصطلاح به معنی “شهود” یا “علم لدنی” بود، و بهخصوص به مشاهده ذات باری در وعاء اطلاق میشد، یعنی منصرف بود از تجربه متعارف، و از اینرو، عرفای مسیحی و آؤگوستینوس آن را در معنای “حکمت غنوسی”(
Gnosticism
) و “حکمت الهی”(
Theosophy
) به کار میبردند. ج) بوئثیوس(
Boethius
)این اصطلاح لاتینیتبار
speculatio
را در فلسفه مدرسی سدههای میانه و سده هفدهم به عنوان معادل ههههه یونانی و مترادفِ اصطلاح دیگر لاتینی
contemplatio
به کار برده است. لازم به ذکر است که همین معنای اخیر، از فلسفه مدرسی به فلسفههای فاهمه منتقل شده است، به نحوی که نزد کانت معمولاً هرجا سخن از
spekulativePhilosophie
به میان آمده، کمابیش معادلِ فلسفه “نظری” یا “نظرورزانه” شمرده میشود. به این ترتیب، “ترجمه” و “برگردان” این اصطلاح چندان که به نظر میرسد آسان نیست، در عوض میباید معادل را “یافت” یا “وضع کرد”. هگل کمابیش از دوره جوانی این کلمه را در معنای اصطلاحی به کار گرفته و همواره به وجه “عرفانی”آن نیز نظر داشته است. تفکر
spekulativ
سوّمین و واپسین مرحله تفکر هگلی است؛ یعنی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 