پاورپوینت کامل شرق شناسی و روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شرق شناسی و روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شرق شناسی و روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شرق شناسی و روشنفکری در ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

شرق‏شناسی به عنوان پدیده‏ای که در چند سده اخیر کشورهای شرقی با آن مواجه هستند، عبارت است از مطالعات و تحقیقاتی که کشورهای غربی در مورد مسائل تاریخی، اجتماعی، مردم ‏شناسی، زبان شناختی، فرهنگی، مذهبی و غیره کشورهای شرقی انجام می‏دهند. در مورد اهداف و انگیزه‏ها و شیوه پژوهش‏های شرق‏شناسی نظرات متفاوتی بیان شده است که مهمترین آن‏ها دو نظریه است. یکی اینکه شرق‏شناسی مجموعه مطالعات بی‏غرضانه و علمی است و اشخاص بنا به ذوق و علاقه به آن مشغول می‏شوند.

مقدمه

شرق‏شناسی به عنوان پدیده‏ای که در چند سده اخیر کشورهای شرقی با آن مواجه هستند، عبارت است از مطالعات و تحقیقاتی که کشورهای غربی در مورد مسائل تاریخی، اجتماعی، مردم ‏شناسی، زبان شناختی، فرهنگی، مذهبی و غیره کشورهای شرقی انجام می‏دهند. در مورد اهداف و انگیزه‏ها و شیوه پژوهش‏های شرق‏شناسی نظرات متفاوتی بیان شده است که مهمترین آن‏ها دو نظریه است. یکی اینکه شرق‏شناسی مجموعه مطالعات بی‏غرضانه و علمی است و اشخاص بنا به ذوق و علاقه به آن مشغول می‏شوند. غرض از مطالعات شرق‏شناسی شناخت و کشف تمدن‏ها و مسائل مختلف جامعه شرقی است و چون و چرا در شیوه و نتایج مطالعات آنها جز از جهت معیار و ملاک‏های علمی وجهی ندارد و تنها با پژوهش دقیق‏تر و علمی‏تر می‏توان درستی یا نادرستی مطالعات شرق‏شناسی را معلوم کرد. نظر دیگر این است که شرق‏شناسی به مقتضای منافع و مصالح اروپائیان به وجود آمده و در پشت سر این پژوهش‏ها اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نهفته است. و مراکز متعدد شرق‏شناسی نیز در راستای این اهداف به وجود آمده‏اند و به صورت غیر مستقیم یا مستقیم نتیجه پژوهش‏های شرق‏شناسی در جهت استیلا و استعمار کشور‏های شرقی به کار می‏رود.

برای قضاوت دقیق‏تر در این باره و پی بردن به ماهیت شرق‏شناسی باید دورویه بورژوازی غرب و مبانی تشکیل دهنده این تمدن را درنظر گرفت و تکیه بر هر یک از نظریات فوق پاسخ سوال را ناقص می‏گذارد و صرفا دیدن یک روی قضیه است. واقعیت این است ، همان‏طور که تمدن اروپایی بر دو پایه بنا نهاده شده است یکی علم و دانش و فناوری و پیشرفت‏های علمی و تکنولوژی، دیگری هم استعمار و استثمار کشورهای جهان سوم برای تامین منافع و استفاده از بازار و منابع اولیه آن‏ها برای کارخانجات صنعتی خودشان است.

در مورد رویه نخست می‏توان بسیاری از شرق‏شناسان را مثال زد که با علاقه و انگیزه خود به دنبال پژوهش در موضوعات شرق‏شناسی رفته و چه بسا عمر خود را بر سر این کار گذاشته و در بسیاری موارد یک نوع علقه ذاتی بین شرق‏شناس و موضوعات پژوهشی بوجود آمده است. اما رویه دیگر تمدن اروپایی که شرق‏شناسی به تبع آن برآمده و در خدمت آن است، رویه استعماری و استثماری آن است و شرق‏شناسی در این زمینه معطوف به اهداف و کارکردهای کاملات مشخص سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می‏باشد. در این نگرش شرق‏شناسی هم شامل نویسندگان، جامعه شناسان، مورخان، فیلسوفان و زبان‏شناسان است که در مورد موضوعات شرق‏شناسی کار می‏کنند و هم یک سبک و شیوه‏ای از تفکر است که بر پایه جهان‏بینی و معرفت‏شناسی ویژه‏ای استوار است که بین شرق و غرب تفاوت قائل است(

cliford,2001,p23

). شرق‏شناسی گفتمانی است که شرق رازآلود در نظر غربیان را به پدیده‏ای قابل فهم و معقول در درون شبکه‏ای از طبقه‏بندیها، جداول و مفاهیم معرفی می‏کند که به‏وسیله آن شرق همزمان هم تعریف شده و هم تحت نظارت قرار می‏گیرد. وظیفه شرق‏شناسی کاستن از پیچیدگی‏ بی‏پایان شرق و ایجاد نظم مشخص در سنخ‏ها شخصیت‏ها و ساختارها بود. از مهمترین ویژگی‏های گفتمان شرق‏شناسی که در نتیجه پژوهش‏های شرق‏شناسی به وضوح دیده می‏شود و خود نیز در بسیاری از موارد برآمده از مبانی نظری تمدن غربی می‏باشد می‏توان به موارد ذیل اشاره نمود:

– دشمنی با اسلام: دشمنی غرب با اسلام ریشه طولانی دارد و به آغازین سده پیدایش اسلام بر‏می گردد که در طی سالیان متمادی تداوم پیدا کرده است. پس از ظهور اسلام تنها نیروی اسلام بود که اروپا را در زمینه‏های سیاسی، فکری، و اقتصادی وی تهدید می‏کرد و همواره قلب سرزمین‏های اسلامی نزدیکترین منطقه به اروپا بود و از پایان سده اول هجری / هفتم میلادی اسلام در چهره‏های گوناگون عربی، شمال آفریقایی و اسپانیایی و عثمانی بر اروپای مسیحی تفوق و برتری داشت و آن را تهدید می‏کرد. و این مسئله پیوسته نویسندگان و اندیشه‏گران مسیحی را رنج می‏داد و نوشته‏های آنان نشانگر بیم و تنفر عمیق آن‏ها از اسلام و مسلمانان است( حائری، ۱۳۷۳، ص۵۲ ) .

در مورد نگرش اروپائیان نسبت به اسلام و مسلمانان گونه‏ای اندیشه همگانی رشد و استقرار یافت که از یکپارچگی فراوانی برخوردار بود و این نگرش یک بنیان مستحکم و اساسی یافت بطوریکه پس از درهم‏شکستن وحدت مذهبی و ایدئولوژیکی چه در زمینه تقسیم مسیحیان به کاتولیک و پروتستان و چه در جریان گسترش مادیگری و انکار خدا همچنان پا‏بر‏جا ماند( حائری،همان، ص۵۳ ).

بسیاری از مهمترین روشنفکران، متفکران، و بنیانگذاران رنسانس و تمدن جدید غربی تا شرق‏شناسان و نویسندگان دهه‏های اخیر در ارائه نظریات خصومت‏آمیز درباره اسلام و مسلمانان پیشگام و متفق‏القولند. چنانچه منتسکیو به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین متفکران در بررسی شرق و بخصوص اسلام از این مسئله برکنار نیست. نظریات وی و کسان دیگری چون ولتر درباره اسلام همراه با نا‏آگاهی، کینه و عداوت همراه بود و این نگرش ناشی از بدبینی و دشمنی جهان غرب با اسلام و نیز ناشی از آموزه‏های جدید اومانیستی بود. چنانچه در مورد گروش مردم به اسلام منتسکیو بیان می‏دارد که (( دیانت اسلام به زور بر مردم تحمیل شده است چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده و باعث شدت و سختی شده است و اخلاق و روحیات مردم را نیز تشدید کرده است )) ( منتسکیو، ۲۵۳۵، ص۶۷۸ ).

در بسیاری از پژوهش‏های شرق‏شناسی درباره اسلام، پیامبر اسلام به شیادی می‏ماند که سعی می‏کند خود را مثل حضرت عیسی بشناساند و در پیامبری و آوردن دین جدید از وی تقلید ‏نماید. آن‏ها با ارائه مجموعه‏ای از آثار تفسیری و تاویل گون، اما بسیار ماندگار درباره اسلام اعتبار آن را در مقام دین و فرهنگ در معرض تردید و پرسش قرار دادند. و عقب‏ماندگی و انحطاط و انزوای تاریخی مسلمانان را به مسائل ذاتی و درون‏مایه آن نسبت دادند. در نگاه ویژه شرق‏شناسی، اسلام چون با یک قیام ناگهانی شکل گرفت دچار یک انحطاط سریع و تمام‏عیار نیز شد و این دین قادر به برآوردن وعده‏هایش در‏مورد جهان و انسان نیست و بر‏اساس این نگرش، شکوفایی و زوال اسلام با ارجاع به ویژگی‏های ذاتی و تغییر‏ناپذیر شیوه فکری و ذهن مسلمانان تبیین می‏شود و در تاویل جامعه‏شناختی خود بر وجود نقصان ذاتی در ساختار اجتماعی اسلام و شکاف‏های ادعایی در جامعه اسلام تاکید می‏شود.

دیگر اینکه حتی اگر اسلام را شکل ناقصی از مسیحیت پل مقدس ندانیم حداقل این است که دین خشکی است و اسلام در حوزه معنوی فقط به سنت یهوی- مسیحی وابسته است و در نهایت وقتی شرق‏شناس در موضوع کار خود غوطه‏ور می‏شود فاصله روحی و نفرت فرهنگی خاصی بوجود می‏آید که شرق‏شناس را از اسلام جدا کرده و در او نسبت به شرق و اسلام انزجار پنهانی بوجود می‏آورد( ترنر، ۱۳۸۴، ص۲-۱۳۱). گذری بر آثار مورخین و شرق‏شناسان بنام دوره کلاسیک شرق‏شناسی به تمامی موید این مدعاست چنانچه آثار نلدکه، گلدزیهر، لامانس، توماس کارلایل، موئیه و دیگران سرشار از چنین اظهاراتی است( دسوقی، ۱۳۷۶، ص۳۷-۳۱).

شرق‏شناسی جدید هم با کسانی چون برنارد لوئیس و دیگران از نگرش‏ها و نظریات قدیمی برکنار نیست، هرچند تحولات و تطورات زیادی در شرق‏شناسی رخ داده است، اما بن‏مایه نگاه خصومت‏آمیز با اسلام همچنان پایدار مانده است. اسلام در نظر لوئیس عبارت است از نیرویی ارتجاعی و ذاتاً خصمانه-علی‏الخصوص در ارتباط با غرب- نامعقول و متعصب، متمایل به تسخیر جهان، اسیر بی‏بصیرتی خود- که ناشی از تنگ‏نظری‏های لایتغیر سنتی است- و بالاتر از همه پدیده‏ای که از همزیستی با ادیان و مردمان دیگر جوامع مطلقاً ناتوان است. در مقایسه با غرب یک اسلام خشن و با تعصب وجود دارد و در مقابل آن یک غرب سکولار معقول مدرن که بین آن‏ها کشمکش استوار است( میرسپاسی، ۱۳۸۴ ، ص۱۰۲).

در نظریه هانتینگتون به عنوان یکی از مهمترین نظریه‏پردازان معاصر اسلام به طور ذاتی غیر و معارض غرب است و دیگر اینکه کل تمدن‏های غیر غربی به طور ذاتی غیر بوده و دست‏کم این استعداد را دارند که دشمن غرب باشند. اینجاست که در‏َ‏می‏یابیم مکاشفات هانتینگتون در‏باره جهان جدید، قطعات ساده‏ای از لفاظی‏های شرق‏شناسانه کلاسیک است و بدین‏سان دوگانه‏انگاری وجود شناختی بین غرب و شرق دوباره مورد تاکید قرار می‏گیرد( میرسپاسی، همان، ص۱۰۳).

– نژادپرستی: اگرچه در یک بررسی کلی می‏توان ریشه نژادپرستی اروپائیان را به نگاه خاص یونانیان به دیگر اقوام و همسایگان خود نسبت داد که در مقابل خودشان آن‏ها را بربر می‏نامیدند و تنها یونانیان را دارای آداب و فرهنگ می‏دانستند. در دوره اعتقاد نیز مسیحیان نگاه تحقیرآمیزی نسبت به یهودیان و مسلمانان داشتند و نسبت به آن‏ها تحقیر روا می‏داشتند و بخصوص یهودیان را در داخل جامعه اروپایی به عنوان کشندگان مسیح مورد انواع آزارها قرار می دادند.

اما با شروع انقلاب صنعتی و نیز پیدایش رژیم‏های مبتنی بر دولت- ملت، نظریات جدیدی در‏مورد برتری نژادی بنا به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پدیدار گشت. گرچه مسئله نژادپرستی در اروپا پدیده تازه‏ای در جامعه غربی نبود لکن استدلال‏های جدید زیست‏شناختی مبتنی بر نظریات داروین و دیگران این موضوع را حیات ویژه‏ای دادند. چنانچه در سراسر مغرب‏زمین از این مفاهیم برای توجیه امپریالیسم جدید در سده نوزدهم و بیست استفاده می‏شد. ملی‏گرایان تندرو برای وصول به عظمت ملی استدلال می‏کردند که احتیاجات فردی می‏باید تابع منافع ملی باشد و غالباً تاکید می‏کردند ملت‏ها نیز درگیر تنازع بقا هستند و تنها آنهایی که اصلح و انسب باشند باقی می‏مانند( فوگل، ۱۳۸۰، ۲ / ۱۱۲۲).

استوارت چمبرلن(۱۹۲۷-۱۸۵۵) در آلمان با انشاء کتابش با عنوان (( شالوده‏های سده نوزدهم)) تاثیر خاصی در آلمان بر‏جای نهاد. در نظر وی آلمانی‏های کنونی نوادگان خالص‏نژاد آریایی بودند که نژاد آریایی تحت رهبری آلمان می‏باید خود را برای حفظ تمدن مغرب زمین و نجات آن‏ها از تهاجم مخرب نژادهای پست‏تر چون یهودیان، سیاه‏پوستان و شرقیان آماده کند( همان،ص ۱۱۲۳).

در مورد برتری نژادی آریایی ها بویژه شاخه توتن اظهار می‏دارد که آن‏ها از برتری فکری، اخلاقی و جسمانی در میان خویشاوندان خود برخوردارند. و آن‏ها رسالت دارند که بر میراث عهد عتیق سلطه یافته و بنیانگذار تمدن جدیدی باشند و تنها در صورت اختلاط با سایر نژادها بخصوص سامیان و شرقیان است که خصایل نیکو و برتری نژادی‏شان تبدیل به خصایل پست و ناپسند می‏گردد(بومر، ۱۳۸۰ ، ص۷۶۰).

در انگلستان و آمریکا هم تلاش‏های زیادی در راستای نظریه‏پردازی جهت تداوم استعمار و استثمار کشورهای شرقی وآفریقایی صورت می‏گرفت چنانچه هویت و ویژگی‏های فردی و اجتماعی افراد را در میراث ژنتیکی بیان می‏کردند که فرد بر اساس میراث بیولوژیکی خاصی زاده می‏شود که تشکیل دهنده هویت قومی و فرهنگی وی بوده و از جمله منش‏های فردی و صفات روان‏شناختی است که حالتی کم‏و‏بیش فطری دارد( کوش، ۱۳۸۱،ص۱۴۴).

برای توجیه برده‏داری نیز اقدام‏هایی در توجیه به ظاهر علمی برحسب وحشیگری آفریقائیان مادون انسان صورت پذیرفت.برای نمونه کتاب تاریخ جامائیکا اثر ادوارد لانگ (

E.long

) که در سال ۱۷۷۴ انتشار یافت. این استدلال‏ها برخی از اندیشمندان تحت نفوذ روشنگری را بر‏آن داشت تا هواداری از برده‏داری را تداوم ببخشند و تا آنجا پیش رفتند که اعلام کردند سیاه‏پوستان در مرتبه انسانی قرار ندارند(هارمن، ۱۳۸۶، ص۳۱۲).

– اروپا‏محوری: از دید بسیاری از منتقدین شرق‏شناسی چون ادوارد سعید، محمود دسوقی و دیگران، شرق‏شناسی نوعی گفتمان به معنای فوکویی کلمه است در رشته‏ای بسیار منظم و روشمند که فرهنگ اروپایی به مدد آن توانست شرق را در دوره مابعد روشنگری ابداع، تولید و کنترل کند و شرق به ابژه‏ای مناسب برای مطالعه در دانشگاه، برای نمایش در موزه، بخش‏های نظری در‏باب انسان شناسی، زیست‏شناسی، زبان‏شناسی،تاریخی و نژادی درباره انسان و برای ارائه مواردی در تائید نظریه‏های فلسفی، اقتصادی و جامعه‏شناختی راجع به توسعه، انقلاب و منش‏های ملی و مذهبی تبدیل گردید. شرق‏شناسی از طریق نظامی از تقابل‏های دوتایی عمل می‏کند که در آن غرب، داشته‏ها، ویژگی‏های فرهنگ و تمدن خود را با کشورهای شرقی به ارزیابی و مقایسه می‏پردازد و پس از بررسی، ارزیابی و تحلیل به این نتیجه می‏رسد که اصلی‏ترین مؤلفه تشکیل دهنده اروپایی این ایده است که هویت اروپایی در مقایسه با تمام فرهنگ‏ها و مردمان غیر‏اروپایی و شرقی و اسلامی برتر و والاتر است(میلز و براویت، ۱۳۸۵، ص۲۰۵).

در این نگرش شرق‏شناسی به خودی خود نمایی از حضور و سیادت علمی، فرهنگی و سیاسی غرب است و غرب بر‏آن است تا به شرق ثابت کند که در عقل و خرد و اندیشه و روش نیز برتر است و باید شرق علم و فرهنگ و تاریخ و آرمان خود را در غرب بجوید. این ایده‏پروری‏ها مقدمه و زمینه‏ای برای استیلای سیاسی-فرهنگی غرب بر شرق بود. از طرف دیگر در تاریخ‏پردازی شرق‏شناسی تلاش گردید پیشینه تمدن جهانی از شرق بریده شود و تا آنجا که نویسندگان تاریخ امپریالیستی غرب ریشه‏های تمدن شرق و اسلامی را برساخته اروپائیان می‏دانستند که توسط یونانیان بنا نهاده شده بود.(دسوقی، همان، ص۱۷و۲۰) این تحلیل‏ها به همان اندازه که نتیجه واقعیت‏های قابل ارجاع تاریخی بود به همان اندازه هم محصول اوهام و خیال‏پردازی‏های غرب درباره دیگری و غیر بود و هدف آن همسان کردن اشکال غیر غربی زندگی با چهارچوب‏های از پیش‏ساخته شده اروپایی بود که مسلماً چنین پژوهش‏هایی حتی با وجود مجهز بودن آنها به سلاح علمی و فلسفی صرفا اقدامی پژوهشگرانه نبود بلکه با رخدادهای سیاسی و اقتصادی آن زمان ،به ویژه با نیازهای اجرایی و اداری امپراتوری استعماری در ارتباط بود و هدفی چپاولگرایانه را دنبال می کرد.(دالمایر،۱۳۸۴،ص ۲۴۱)

ازنمونه‏های قابل استناد دو تن از مهمترین و تاثیرگذارترین نویسندگان اروپایی یعنی منتسکیو و هگل است که تحلیل نگرش‏های خاص آن‏ها درباره شرق بخوبی نشان‏دهنده ماهیت اروپا‏محوری و برتری‏جویی و استعمار‏طلبی غربیان درباره شرق است.

((نامه‏های ایرانی)) منتسکیو دستاویزی است برای مبارزه با اقتدار و سلطه دینی و سنتی جامعه فرانسه و آرائ شرقی عاملی است که مدرنیته اروپایی به وسیله آن تقابل با سنت‏های نابخردانه را آغاز می‏کند. و استبداد را در زادگاه مدرنیته یعنی فرانسه محکوم می‏کند. استفاده منتسکیو از مدل شرقی و ایرانی و عرضه آن در این مصاف اتفاقی نیست. وی نیروهای ارتجاعی جامعه فرانسه را تبدیل به شرقی می‏کند که دارای تفکر و منش و روش استبدادی و ظالمانه است که هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد. از دید منتسکیو در کل نگاه عقل‏گرای غربی، شرق همچون یک دنیایی تصور می‏شود که بر سرتاسر آن سبوعیت و قدرت مطلق و افسارگسیخته‏ای حاکم است و شرقی‏ها در استفاده از تجارب و اختراعات غربی‏ها عاجز و در تجارت و صنعت ناتوانند(میرسپاسی، ص۵۵-۵۲).

هگل به عنوان نخستین فیلسوفی که مفهوم روشنی از مدرنیته به‏دست داد و ایده‏ها و نظریاتش به طور قطع انقلابی در عرصه تفکر بود و پس از وی تقریباً همه متفکران متأثر از آراء و نظریات وی بودند و حتی تا امروز تقریباً همه متفکران از تأثیر عظیم فکری از تأثیر عظیم فکری وی برکنار نیستند. نگرش همگون و مشابهی با دیگر شرق‏شناسان درباره شرق و تاریخ و فرهنگ آن دارد، و به طور کاملاً آشکار دیدگاه‏های اروپا‏محورانه و برتری‏جویانه جامعه و فرهنگ غربی در نظریاتش در مقام مقایسه و ارزیابی جوامه غربی و شرقی دیده می‏شود که به سختی می‏شود آن را در پشت فلسفه‏ورزی عقلی پولادین پنهان ساخت.( میرسپاسی، ص۶۹) در نظر هگل جامعه شرقی، جامعه‏ای ایستاست چرا که این جامعه به طور ثابت در تسلط طبیعت است. اذهان شرقی نیز اذهان غیر‏عقلانی‏اند و قدرت آن را ندارند تا خود را از استغراق در گرداب طبیعت برهانند. ساختار سیاسی این جوامع به طور ذاتی استبدادی است، زیرا آن‏ها آن مایه از خود ندارند که برای آزادی لازم است.

هگل در‏پی تهیه گزارشی از شرق و زمانه خودش است و به این نتیجه می‏رسد که شرق معتقد بود و امروز نیز هست که تنها یک تن آزاد است و بر مبنای چنین رأیی جای شگفتی ندارد که هگل به ناگاه از آسمان به زمین هبوط می‏کند و از یک فیلسوف درون‏گرا به سیاست‏ورزی استعمارگر مبدل می‏شود و سخنانی از این دست بر‏زبان می‏اورد که (( انگلستان یا ترجیحاً کمپانی هند شرقی، اربابان هند هستند و این تقدیر محتوم امپراتوری‏های آسیایی است که مطیع اروپائیان می‏باشند، چنانچه چینی‏ها نیز در یکی از همین روزها مجبور خواهند شد به تقدیر خود تن در‏دهند)) (

Solomon,1983,p.102-104

) .

هگل معتقد است که روح، خانه خود را تنها در غرب می‏یابد و در آنجا به کمال مطلوب مطلوب خود می‏رسد اما شرق مسیر حرکت روح را گم می‏کند و به طور ذاتی بدون تغییر می‏ماند و آشکارا بیان می‏کند که شرق فاقد ویژگی‏های انسانی و فرهنگی لازم است تا خود به آزادی دست یابد و به کنایه بیان می‏دارد که این برعهده غرب است که بر فرهنگ‏های شرق تفوق و سیادت یابد تا آن‏ها را به رهایی رهنمون کند و تنها راه ممکن برای شرقی‏ها در جهت نیل به تاریخ جهانی و تحقق یک دنیای برتر فرهنگی، پذیرش برتری غربی‏هاست( میرسپاسی،همان ص۷۴).

– گرایش به فرهنگ باستانی یونان و روم:از دوره رنسانس یکی از گرایش‏های اساسی نویسندگان و متفکران اروپایی به فرهنگ و آداب و رسوم دوران یونانی و رومی بود. خود لغت رنسانس به معنی نوزایی و تولد مجدد است و منظور از آن دوره‏ای است که در آن تجدید حیات ادبی و علمی دوران باستان در اروپا امکان‏پذیر شد. اروپائیان از آن جهت این دوران را رنسانس نامیدند که به نظر آن‏ها عصر رستاخیز پیروزمندانه روح فرهنگ یونان و روم پس از هزار سال استیلای بربریت قرون وسطایی بود( ویل دورانت، ج۵ ، ص۷۷).

اومانیست‏ها در ترسیم سیمای انسان دلخواه خود طبعاً به نمونه‏های باستان رجوع کرده و بر این اعتقاد بودند که زندگی و تفکر در دوره هزار ساله مسیحیت چیزی جز غفلت و تاریکی نبوده است و برای تجدید عظمت باید به فرهنگ و ادب باستانی نظر داشت. آن‏ها این دوران را فارغ از تعصبات دینی دانسته و علم و ادب این دوران را عقلانی‏تر می‏شمردند و افرادی مانند فرانچسکو پترارک و نیکولائونیکولی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.