پاورپوینت کامل عرفانِ عصر صفوی ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عرفانِ عصر صفوی ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفانِ عصر صفوی ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفانِ عصر صفوی ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
در بخش مخطوطات بنا داریم تعدادی از مکاتیب و ترسلات عرفانی قرون ۹ و ۱۰ ه.ق را منتشر نماییم. این آثار که همراه با توضیحات و شرح مشکلات منتشر خواهد شد بیانگر جلوه ها و گرایشات خاص تصوف در عصر صفوی است و می دانیم که تصوف و عرفان در عصر صفوی تغییرات مهمی در شکل و محتوا داشته و راه متفاوتی را برگزید. به همین دلیل لازم بود طی مقدمه ای در این باره توضیحاتی داده شود. این نوشته، مقدمه ای بر مخطوطات و مکاتیب عصر صفوی است که از شماره آتی تقدیم خوانندگان عالیمقام اطلاعات حکمت و معرفت خواهد شد.
مکاتیب و ترسّلات عرفانی حکما و عالمان روزگار صفویه
در بخش مخطوطات بنا داریم تعدادی از مکاتیب و ترسلات عرفانی قرون ۹ و ۱۰ ه.ق را منتشر نماییم. این آثار که همراه با توضیحات و شرح مشکلات منتشر خواهد شد بیانگر جلوه ها و گرایشات خاص تصوف در عصر صفوی است و می دانیم که تصوف و عرفان در عصر صفوی تغییرات مهمی در شکل و محتوا داشته و راه متفاوتی را برگزید. به همین دلیل لازم بود طی مقدمه ای در این باره توضیحاتی داده شود. این نوشته، مقدمه ای بر مخطوطات و مکاتیب عصر صفوی است که از شماره آتی تقدیم خوانندگان عالیمقام اطلاعات حکمت و معرفت خواهد شد.
***
عرفان و تصوّف در دوران صفویان، دستخوش تحولات کمّی و کیفی فراوانی شد و هر چند در ابتدای امر، این صوفیان بودند که گرد شاهاسماعیل بنیانگذار سلسله گرد آمده و با یاری دادن به او، تأسیس حکومت ملّی و مستقل صفویه را میسر ساختند. امّا دیری نگذشت که علما و فقهاء، جایگزین ایشان شده و در مهام امور، مشاور شاهان و وزرا و حکام متنفّذِ محلّی شدند و به تدریج صوفیان را کنار نهاده و در مرحلهای به چنان قدرت و نفوذی دست یافتند که فتوا به حرمت تصوّف داده و هر چه مرتبط بدیشان بود را مخالف دین و شریعت و موافق بدعت و واجد کراهت اعلام کردند.
با این همه، تصوف جان سختتر از آن بود که میدان را خالی کند. شاید نوعی ظاهرگرایی خانقاهی و درویشی، از انظار عمومی رخت بر بست و تا حدودی تضعیف شد، امّا در مقابل، کیفیتی از عرفان ظهور کرد که تا حدّی کمسابقه بود. «صفویان تصوف و تشیع و سیادت و سیاست را به هم آمیختند و… در عرصه تفکر و فرهنگ، عرفان فلسفی و فلسفه عرفانی و فلسفه و عرفان دینی پدید آمد و صدرالدین در این جهش فکری بیشترین سهم را حائز بود؛ زیرا تفکر مشایی و فلسفه اشراقی و عرفانی ابن عربی را بر پایه الهیات تشیع به یکدیگر نزدیک کرد و جهانبینی نوینی ارائه داد. شاگردان صدرالدین همچون فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۰ ق) و فیاض لاهیجی (متوفی ۱۰۵۲ ق) پس از او در ادامه و تکامل تفکری که به همه پایههای فکری و دینی توجه داشت، سهم مهمی داشتند و در این راه، سخت کوشیدند و آثاری عظیم خلق کردند.»۱
برای درک تصوف در دوران صفویه، لازم است کمی در تاریخ پیشین تحقیق نموده و حداقل دو قرن قبل از آن را موردتوجه قرار دهیم، زمانی که «تصوف در قرن هشتم و نهم در ایران، به صورت یک گرایش عمومی درآمد. خانقاههای فراوانی در گوشه و کنار ایجاد شد و مردمان زیادی از هر سوی، برای دیدار شیخ و تجدید عهد با وی و استفاده دینی و علمی و حتی تفریحی، راهی خانقاهها میشدند. یکی از مهمترین خانقاههای این دوره، خانقاه اردبیل است که به شیخوخیت شیخ صفیالدین اردبیلی (م ۷۳۵) آغاز شد و به تشکیل دولت صفوی انجامید؛ بنابراین طبیعی بود که دولت صفوی، بنای خود را بر پایه قدرت خانقاهی و نیروهای اصلی آن که قزلباش نامیده شدند، استوار کند. صفویان قدرت سیاسی خویش را با کمک قزلباشان و صوفیان به دست آوردند و آن زمان که به قدرت سیاسی دست یافتند، و تا دهها سال بعد، تنها پایگاه مستحکم آنها همین گروه بودند».۲
در فاصله قرون نهم تا دوازدهم هجری، سه اتفاق بسیار مهم در حیطه تصوفِ ایرانی رخ داد. اول فراگیری و رشد مذهب شیعه و پیوند وثیق اغلب صوفیان و فرقههای تصوف با امامیه، دوم تشکیل حکومت صفویه و نقش اساسی صوفیان در ارکان آن، و سوّم گذار از یک دوره اقبال و رونقِ تصوّف و منقلبشدن فضای فرهنگی و سیاسی در قرون ۱۱ و ۱۲ بر ضد آن، به واسطه مخالفت علمای اخباری و برخی فقهای قدرتمند و تنفّر عموم از افراط کاری قزلباشان و عوامِ صوفیان.
قبل از ظهور صفویه، هم تشیع و هم تصوف، شریعت و طریقت محبوب نزد ایرانیان بودند و حقیقت را در این مذهب و شیوه جستجو میکردند. نهضتهای بزرگ صوفیه، نظیر سربداران، حروفیان، نوربخشیه، مشعشعیان و مرعشیان و… همگی شیعه مذهب بودند. همین جریانات در ظّل تحقیقات نظری بازمانده از صوفیان و متفکرانی همچون سیدحیدر آملی و شاه نعمتالله ولی و بسیاری از شارحان ایرانی آثار ابن عربی، از شالودههای مستحکم تئوریک نیز برای موجودیت در عرض سلاسل غیرشیعی صوفیه نظیر نقشبندیان و چشتیه و سهروردیه و قادریه و… برخوردار شدند.
«در این دوره مذهب تصوف نزد ایرانیان آنچنان شهرت و رواج داشت که به تعبیر بَحرانی: طایفه عجم میل فراوان به آن داشتند و در تمایل به آن مبالغه میکردند. با این حال به چند علّت، اسباب افول تصوّف در ایران فراهم شد: ۱) مفاسد اخلاقی میان صوفیان قزلباش و خودسری آنها که سبب شده بود خطری برای حکومت محسوب شوند؛ ۲) کثرت جماعت قلندران و درویشان لااُبالی که غالباً از هند میآمدند و چون با سلسلههای رسمی ارتباط نداشتند به آنها درویشان بیشرع میگفتند؛ ۳) انحصارطلبی صوفیان صفویه که در ذُم و طردِ دیگر سلسلههای صوفی میکوشیدند؛ ۴) نفوذ علما و فقهای مخالف تصوّف».۳
فضای صوفیانه رادیکال از یک سو، و علاقمندان فراوان آموزههای عرفانی در سوی دیگر، طیفی حیرتانگیز از آموزههای باطنی و تصوّفی را در قرون نهم تا یازدهم در سراسر ایران به حرکت و جنبش درآورد. امّا به دلایل اجمالی که ذکر آن رفت، این خیزش سیاسی ـ معنوی، ماهیتی دیالک تیکی داشت و اَضدادِ خود را از همان ابتدا در ذات خود پرورش میداد. تضادها پرتعداد بود و نشانههای وحدت جماعات مذهبی و صوفی با هم یا فرقههای تصوف با یکدیگر به سرعت رنگ باخت و از میان رفت. حتی میان عامه درویشان و عارفانِ عالِم اگر هم مدتی اندک، موازنهای موجود بود، به تدریج کمرنگ شد و در میانه عصر صفوی، جریانهای ضدتصوف مشروعیت و قدرت چشمگیری یافتند.
رفتارهای بیمدار و بیمهار قلندران و درویشان دورهگرد و صوفیان عوام و صوفینمایان فرصتطلب و خرقهپوشان لوتخوار، که قزلباشان نیز یکی از همین گروهها بودند، نقش اساسی در بدنامی و انحطاط تصوف، و سرانجام تشویق علما و متشرعه بر علیه صوفیه و توفیق در سرکوب قطعی ایشان در قرون یازدهم و دوازدهم داشته است. این رخداد، یک حادثه عظیم و تعیینکننده در تاریخ ایران محسوب میشود که هنوز دامنه تأثیر آن قابل ملاحظه است. با این همه، تصوف در ایران از میان نرفت، زیرا ایران مهد تصوف و پرورشدهنده همه طرق و سلاسل اصلی و زادگاه مهمترین آثار و آداب صوفیه بوده است. آنچه در پی این پروسه تاریخی رخ داد، تحوّلی در صورت و معنای تصوف بود که به دست گروهی از حکمای فرهیخته و با قریحه عصر صفوی و کمی پیش از آن محقّق گردید و برگ تازهای به تاریخ پربار عرفان و تصوف اضافه کرد. زمینههای اولیه این تحول تاریخی و فرهنگی، ریشه در نظریات شارحان ابن عربی داشت که در قرون هفتم تا نهم، عرفان نظری را به بالاترین سطوح ممکن ارتقا دادند و نظامی معنایی و معنوی خلق کردند که در عین پیچیدگی، بسیار جذّاب بود و به تدریج با سلسله مراتب معنوی و مذهبی شیعه نیز مقارنه و تطبیق یافت و اتحاد شگفتانگیزی میان این دو پدید آمد. آثار و تعالیم ابن عربی «از چند نظر در بررسی تاریخ تصوف در ایران اهمیت دارد: یکی ارتباط وی با مشایخ ایرانی، مثل شهاب الدین عمر سهروردی و شیخ سعدالدّین حمّویه و شیخ اوحدالدین کرمانی؛ دوم، تأثیر وی در حکمت عرفانی شیعی با طرح صریح و بسط موضوعاتی چون ولایت و انسان کامل و وحدت وجود؛ سوم، نفوذ آرای وی در نثر و نظم عرفانی فارسی؛ چهارم، سهم عمده او و شارحان آثارش در تأسیس عرفان نظری در ایران. تصوف با ابن عربی، صورت حکمی یافت و مطالبی که در تصوف عمدتاً به نام ولی با مسّما بود، در حوزه تصوف ابن عربی نام خاص یافت و اصطلاحاتی از قبیل وحدت وجود و اعیان ثابته در آثار صوفیه رایج شد و تصوّف موضوع و مبادی و مسائل خود را پیدا کرد و به عالم نظر راه یافت و خصوصاً در جرگه علوم اسلامی درآمد و بعدها علم تصوف یا عرفان نظری نام گرفت..»۴.
به نوشته استاد ذبیحالله صفا: «در قسمت اول از عهد صفوی، چه در میان عالمان دین و چه در بین حکیمانی که عادتاً تألیفهایی در برخی از دانشهای شرعی نیز داشتند، تمایل به عرفان و واردشدن در بحثهایی از قبیلِ یگانگی هستی و گرایش به عشق و مکاشفه عرفانی و ماننده اینها را مشاهده میتوان کرد؛ و اینها همگی تربیتیافتگانِ سده دهم هجریاند که تا پاره ای از سده یازدهم میزیسته و هر یک به نوعی از زلال معرفت عرفانی سیراب بودهاند و گفتارشان گاه با جذوههایی از شعله شوق و جذبههایی از پرتو ذوق صوفیانه همراه بود…».۵
این گروه از عالمان «که به عرفان نظری و فردی علاقهمند بودند، طبعاً به دلیل آن که در روشهای معرفتی با عامه متصوّفه، هم روش بودند و نوع خاصی از الفاظ و مفاهیم و قالبهای بیانی و حتی رفتاری را به صورت مشترک با آنان به کار میبردند، از دید مخالفان تصوف، با صوفیان یکجا مورد حمله قرار میگرفتند. به علاوه، این قبیل عارفان نسبت به کسانی که صوفیان آنها را مشایخ خود تلقی میکردند، کسانی چون حلاج، غزالی، محییالدین عربی، نمیتوانستند بیعلاقه باشند. از این جا بود که علمای ضدّتصوّف، به مرور بر ضدّ این عالمان نیز دست به اقدامهای علمی و عملی زدند. در واقع، جریان تصوّف و عرفان، از نظر مخالفان، جریان واحدی بود که مراتب متعددی داشت؛ از عالمترین افرادی که به عرفان نظری و تربیت فردی تکیه داشتند تا صوفیان بازاری که کشکول به دست و یاهوکشان در کوچه و بازار چرخش میکردند یا در خانقاهها و توحیدخانهها در محفلهای ویژه فرقههای موجود، شرکت میکردند. از نظر مخالفان … همان آشنایی با کلمات مشایخ صوفیه، حتی اگر در آغاز به قصد عمل به شرع باشد، در نهایت به تنفّر از شرع میانجامد. لذا بود که با این دسته از علمای شیعه که بسیاری از آنان مقید به شرع نیز بودند، اما نوشتههایشان حال و هوای نوشتههای غزالی و محییالدین عربی را داشت، مخالفت میکردند.»۶
برخی محققان معتقداند که این تضاد، ریشههای تاریخی کهنتری دارد و «مبارزه عالمان مذهبی اسلام، خاصّه شیعه با صوفیان امری تازه نبود، جنگی دیرینه بود که از قرنهای پیشین بازمانده و بدین عهد رسیده بود. سیدمرتضی ابن داعی رازی، عالم شیعی قرن ششم و هفتم هجری، صوفیان را به کفر و الحاد نسبت داده و بزرگانی از قبیل حسین بن منصور حلاج و شبلی و بایزید بسطامی را کافر و ملحد دانسته و مقالات ایشان را از مقوله کفر و زندقه شمرده و «صد هزار لعنت» بر آنان و بر کسانی دیگر از همین فرقه فرستاده است زیرا به نظر او صوفیان بیدین و مردود و زندیق و دشمن اهلبیت و تارک فرایض و وضو و نماز و غسل هستند.
علت این دشمنی عالمان شیعه با صوفیان آن است که عالمان مذکور ولایت و راهبری خلق را خاصّ امام و در غیبت وی ویژه نوّاب او میدانند و حال آن که صوفیان اقطاب و مشایخ خود را در زمره اولیاءالله در آورده، اطاعت از آنان را پنهان و آشکارا واجب میشمارند و به عالمان شرع که مدعی جانشینی پیامبر و ائمه دیناند وقعی نمیگذارند … با توجه به این نکته، تا هنگامی که عالمان مذهبی شیعه به قدرت تام خود در عهد صفوی دست نیافته بودند، صوفیان کم و بیش از تعرّض آنان رنجی نمیدیدند. اما دیری نکشید که با توانیابی این دسته، دشنام گفتن و نسبت دادن کفر و زندقه و الحاد بدانان و تألیف رسالهها و کتابها در ردّ تصوّف و نکوهش صوفیان آغاز شد و این درست مصادف بود با اوایل قسمت دوم از دوران پادشاهی صفویان».۷
به هر حال، بر چنین بستری، عرفان حکمی یا علمایی، که گرایش و ذائقه و ویژگیهای خاصی داشت، در میان برخی از بزرگترین حکما و علمای عصر صفوی رواج یافت. یکی از مؤلفان صوفیه، نام برخی علمای بزرگ قرون هشتم تا دهم را در شمار عارفان این دوره ذکر کرده و از هر یک شواهدی معطوف به گرایش و باور به صوفیه و عقاید ایشان آورده است. از جمله شهید اول، سیدحیدر آملی، جمالالدین احمد بن فهد حلّی، شیخ علی بن هلال جزائری، سیدمحمد بن فلاّح شوشتری مشعشعی، شهید ثانی، محقق کرکی، شیخ محمد بن علی احسایی، سیدنورالله شوشتری، شیخ به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 