پاورپوینت کامل مکاشفه در روند تحول آگاهی ۸۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مکاشفه در روند تحول آگاهی ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکاشفه در روند تحول آگاهی ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مکاشفه در روند تحول آگاهی ۸۵ اسلاید در PowerPoint :
اومبرتو اکو متفکری با شهرت جهانی است. فیلسوف، تاریخدان، منتقد ادبی و داستاننویسی که اواخر سال گذشته در سن ۸۴سالگی درگذشت. رمانهای «نام گل سرخ» و «آونگ فوکو» نوشته او جزء پرفروشترین کتابها در تمام دنیا بودهاند. مقاله زیر که نظرات اکو درباره شکل سواد و تحول در شیوه یادگیری دانش در دنیای کنونی و آینده را مطرح میکند، فصلی از کتاب «تأخیر در روز موعود» (Apocalypse Postponed) است که ترجمه انگلیسی آن در سال ۱۹۹۴ با ویراستاری رابرت لوملی (Robert Lumley) توسط انتشارات دانشگاه ایندیانا به چاپ رسید.
اومبرتو اکو متفکری با شهرت جهانی است. فیلسوف، تاریخدان، منتقد ادبی و داستاننویسی که اواخر سال گذشته در سن ۸۴سالگی درگذشت. رمانهای «نام گل سرخ» و «آونگ فوکو» نوشته او جزء پرفروشترین کتابها در تمام دنیا بودهاند. مقاله زیر که نظرات اکو درباره شکل سواد و تحول در شیوه یادگیری دانش در دنیای کنونی و آینده را مطرح میکند، فصلی از کتاب «تأخیر در روز موعود» (
Apocalypse Postponed
) است که ترجمه انگلیسی آن در سال ۱۹۹۴ با ویراستاری رابرت لوملی (
Robert Lumley
) توسط انتشارات دانشگاه ایندیانا به چاپ رسید. این مقاله را دکتر علی کیافر، استاد برنامهریزی فضاهای آموزشی در دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید، در زمان حیات اومبرتو اکو ترجمه کرده است. یادداشتهای انتهای مقاله و نوشتههای داخل [ ] در متن، توضیحات مترجم برای فهم بهتر یا آشنایی بیشتر خواننده با مطالب مقاله است.
به گفته افلاطون در کتاب فئودرس تات (
Thoth
) یا هرمس (
Hermes
)، که اختراع خط و نوشته منتسب به اوست، اختراع خود را به فرعون تاموس (
Thamus
) عرضه میدارد و این فن جدید را میستاید؛ فنی که به آدمیان اجازه میدهد آنچه را در نبود آن فراموش میکردند، به خاطر بسپارند؛ اما فرعون رضایت خاطر ندارد. میگوید: تات کاردان و ماهر من، حافظه آنچنان هدیه باارزشی است که باید آن را با آموزش متداوم زنده نگاه داشت. با این اختراع تو، مردم دیگر مجبور نخواهند بود که حافظه خود را آموزش دهند. آنها چیزهای مختلف را نه به خاطر یک تلاش درونی، بلکه از راه وجود یک ابزار خارجی به یاد خواهند آورد.
نگرانی فرعون را به خوبی میتوان دریافت. خط و نوشته همچون هر ابزار جدید تکنولوژیکی، به ازای آنچه بر توان انسان افزوده، از آن نیز کاسته است. به همان نحوی که اتومبیل قدرت راهرفتن انسان را کمتر کرده است، خط به خاطر اینکه قوای ذهنی را کم میکرد، ابزاری خطرناک بود؛ چون یک روان متحجر، یک ذهن مسخشده و یک حافظه ماشینی را در اختیار آدمیان قرار میداد.
البته نوشته افلاطون در خود تضادی ریشخندگونه دارد. او بحث خود را درباره نوشته و خط از طریق نوشتن انجام میدهد؛ هرچند که این حرف را در دهان سقراط میگذارد که خود نوشتن نمیدانست. بهاینترتیب، افلاطون ترسی را که در زمان خود او نیز هنوز وجود داشت، بیان میکند. تفکر امری است درونی، یک متفکر واقعی به کتاب اجازه نمیدهد که به جای او فکر کند. در این روزها به دو دلیل بسیار ساده، کسی این نگرانیها را ندارد. اول آنکه میدانیم کتاب وسیلهای برای بازداری انسان از اندیشیدن نیست، برعکس ابزاری است که تفکر را بیشتر دامن میزند. دوم، اگر در روزگاری مردم نیاز داشتند که حافظه خود را برای یادآوری چیزهای مختلف آموزش دهند، پس از اختراع خط آنان همچنین میبایست ذهن خود را آموزش دهند تا بتوانند نوشتههای کتابها را به خاطر بیاورند. کتاب حافظه را به پویش و تکاپو میطلبد و آن را تعالی میبخشد. ذهن را تخدیر نمیکند. این بحث کهنه، هربار که انسان به یک ابزار ارتباط برقرارکننده جدید برمیخورد که به نظر میرسد قصد یا امکان جایگزینی کتاب را دارد، ارزش تأمل و بازنگری پیدا میکند.
در سالهای اخیر پارهای گزارش وحشتزده و نگرانکننده در ایالات متحده آمریکا راجع به نقصان سواد به چاپ رسیده است. بر طبق نظر برخی از ناظران، سقوط اخیر (سال ۱۹۸۷) والاستریت، نهتنها به خاطر اطمینان بیش از حد به کامپیوتر، بلکه همچنین ناشی از این واقعیت بوده که هیچیک از افراد نسل جدید حرفهایها (یاپیها)۱ که بازار سهام را در کنترل خود داشتند، به اندازه کافی درباره بحران سال ۱۹۲۹ اطلاع نداشتند. آنها به خاطر عدم آگاهی تاریخی خود قادر به رویارویی با چنین بحرانی نبودند. این افراد اگر چند کتاب درباره پنجشنبه سیاه۲ خوانده بودند، احتمالا میتوانستند تصمیمهای بهتری بگیرند و از افتادن در بسیاری از دامهای شناختهشده اجتناب ورزند.
من با این نظریه موافقم؛ اما درعینحال برایم این سؤال مطرح است که آیا کتابهای مختلف میتوانستهاند تنها محمل قابل اعتماد برای کسب آگاهی باشند. روزگاری تنها راه فراگیری یک زبان بیگانه (جدا از سفر به خارج) مطالعه از راه کتاب بود. حالا بچهها به دفعات زبانهای دیگر را از راه گوشکردن به صفحههای موسیقی، تماشای فیلم یا برنامههای تلویزیونی به زبان اصلی یا معناکردن دستورالعملهای روی ظرفهای نوشابه میآموزند.
همین قضیه درباره اطلاعات جغرافیایی نیز اتفاق میافتد. من در زمان کودکی بهترین اطلاعات درباره کشورهای بیگانه را نه از طریق کتابهای درسی، بلکه از رمانهای ماجراجویانه (مثلا نوشتههای ژول ورن، امیلیو سالگاری یا کارل می) به دست میآوردم. فرزندان من در سنینی بسیار پایین از طریق تماشای فیلم و تلویزیون خیلی بیشتر از من درباره همان موضوعها میدانستند.
بیسوادی حرفهایها (یاپیها) ی والاستریت، نهتنها معلول برخورد ناکافی با کتاب، بلکه همچنین ناشی از نوعی بیسوادی تصویری- بصری۳ بوده است. کتابهای بسیاری درباره پنجشنبه سیاه ۱۹۲۹ موجودند و هنوز هم به طور مرتب چاپ میشوند (یاپیها را البته میتوان به خاطر نرفتن به کتابفروشی و کتابخانه سرزنش کرد) درحالیکه تلویزیون و سینما بهطور کلی نسبت به هرگونه بازسازی فعالانه و مستند وقایع تاریخی بیعلاقه است. اگر فیلمهای سینمایی تاریخ را به درستی منعکس میکردند، هرکسی میتوانست مثلا تاریخ امپراتوری روم را به خوبی از طریق سینما بیاموزد. گناه هالیوود در این نیست که فیلمهایش را بهعنوان یک بدیل کتابهای تاسیتوس (
Tacitus
) و گیبون (
Gibbon
) پایهگذاری کرده است، بلکه برعکس در این است که برداشتی رمانتیک و دستمالیشده از تاسیتوس و گیبون به تماشاچی تحمیل کرده است. مشکل یاپیها نهتنها در این است که به جای کتابخواندن تلویزیون تماشا میکنند، بلکه همچنین در این است که در شهر نیویورک تنها احیانا در کانال ۱۳ میتوان کسی را پیدا کرد که بداند گیبون چه کسی بوده است. ۴
تأکید من بر این نکات بدین منظور نیست که ثابت کنم امکان دانش و سواد جدیدی وجود دارد که کتاب را منسوخ میکند. خدا گواه است هر پولی که من در زندگی به دست آوردهام – چه بهعنوان ناشر، دانشمند یا نویسنده – از کتاب به دست آمده است. برعکس، نکات من اینها هستند:
۱- امروز مفهوم و مقوله سواد، ابزار ارتباطی بسیاری را در بر میگیرد. یک سیاست آگاهانه نشر سواد و آگاهی باید که امکانات تمام این رسانهها را در نظر بگیرد. برنامههای آموزشی میبایست به استفاده از کل رسانهها و وسایل ارتباطی گسترش یابند. مسئولیتها و وظایف باید با دقت در ارتباط با رسانههای گوناگون تنظیم و متناسب شوند. اگر برای یادگیری زبان، نوار صوتی بهتر از کتاب است، به دنبال نوار صوتی بروید- اگر یک تفسیر کوتاه از شوپن [موسیقیدان برجسته] که بر روی صفحههای جدید موسیقی۵ ضبط شده است به مردم کمک میکند شوپن را بهتر بفهمند، نباید نگران شد اگر مردم دیگر کتابهای پنججلدی درباره تاریخ موسیقی دوران رمانتیسم اروپا را نمیخرند.
۲- با دشمن واهی نجنگید. حتی اگر این درست میبود که امروزه ارتباطات تصویری- بصری بر ارتباطات نوشتاری غلبه کرده است، مساله، مقابله و رویارویی ارتباطات نوشتاری با ارتباطات تصویری- بصری نیست. در عوض مساله این است که چگونه هر دو را میتوان بهبود و تکامل بخشید. در قرون وسطی برای مردم رابطه بصری مهمتر از رابطه نوشتاری بود. کلیساها تلویزیون زمانه خود بودند و تفاوت آنها با تلویزیون امروزی در این بود که مدیران تلویزیون قرون وسطی کتابهای خوبی میخواندند، تخیلات بسیاری داشتند و در راه منافع عمومی کار میکردند.
امروزه بهطور دایم «انتقاد رسانههای گروهی از رسانههای گروهی»، که سطحی و تقریبا همیشه عقبافتاده هستند، ما را دچار سردرگمی و گمراهی میکنند. رسانههای گروهی هنوز تکرار میکنند که دوران تاریخی ما تحت سلطه و غلبه تصاویر است و این در آینده بیشتر و بیشتر هم خواهد شد. گردانندگان رسانههای گروهی خیلی دیر نوشتههای مک لوهان را خواندهاند. نسل جوان کنونی و آینده کامپیوترگرا (
computer- oriented
) است و خواهد بود. مشخصه اصلی یک صفحه کامپیوتر (
monitor
) در این است که بیشتر از تصاویر، حروف الفبا را دربر میگیرد و نشان میدهد. نسلهای آینده حروفآشنا خواهند بود، نه تصویرگرا.
علاوه بر آن، نسل جدید آموزش دیده با سرعتی باورنکردنی بخواند. امروزه یک استاد قدیمی دانشگاه نمیتواند با سرعت یک نوجوان صفحه کامپیوتر را بخواند. همین نوجوانان اگر قرار باشد بخواهند برای کامپیوتر خانگی خود برنامه بنویسند باید لگاریتم و سلسلهمراتب منطق را بدانند یا یاد بگیرند و با سرعت زیادی حروف و اعداد را تایپ کنند. قبلا گفتم که نباید با دشمن واهی بجنگیم. درعینحال اجازه دهید بگویم که از دوستان واهی نیز نباید پشتیبانی کنیم. خواندن یک صفحه کامپیوتر مثل خواندن یک صفحه کتاب نیست. من نمیدانم آیا شما با روند یادگیری یک برنامه جدید کامپیوتری آشنایید یا نه. معمولا این برنامهها قادرند تمام دستورالعملهای لازم را روی صفحه کامپیوتر نشان دهند، اما معمولا استفادهکنندگانی که میخواهند برنامه کامپیوتری را یاد بگیرند و در عین حال دید چشم خود را حفظ کنند یا دستورالعملها را چاپ میکنند و آنها را همچون یک کتاب میخوانند یا اینکه اصلا یک کتاب راهنمای جداگانه میخرند. میشود یک برنامه کامپیوتری را تصور کرد که بتواند به کمک تصاویر بهخوبی یاد بدهد که چگونه یک کتاب را چاپ و صحافی کرد، اما برای یادگرفتن دستورالعملهای نوشتن یک برنامه کامپیوتری به کتاب احتیاج هست. [به عبارت دیگر نیاز به کتاب از بین نرفته بلکه به وسیله انتقال دانش شکل دیگری به خود گرفته است.]
من بعد از گذراندن چند ساعت پشت یک دستگاه کامپیوتر کاملا احساس نیاز میکنم که خیلی راحت در یک مبل بنشینم و روزنامه یا حتی یک شعر خوب بخوانم.
فکر میکنم کامپیوترها در حال گسترش و پخش شکل جدیدی از سوادآموزی هستند اما قادر به برآوردن تمام آن نیازهای فکری که خود برمیانگیزند نیستند. من در دوازده ساعت از شبانهروز انسانی خوشبین و در دوازده ساعت بقیه انسانی بدبینم. در حالت خوشبینانهام رویای نسل کامپیوترگرایی را میبینم که به خاطر اجبار در خواندن صفحه کامپیوتر، با خواندن آشنا میشود، اما در لحظه خاصی احساس عدم رضایت به او دست میدهد و به دنبال نوع متفاوتی از خواندن که آرامشبخشتر است و گونه دیگری از درگیری ذهنی را بهوجود میآورد میگردد. در کتاب گوژپشت نتردام هوگو، هنگامی که فرولو (
Frollo
) کتابی را با کلیسای قدیمی خود مقایسه میکند میگوید: «این، آن دیگری را از بین خواهد برد». فکر میکنم امروز موقع صحبتکردن از کتاب و کامپیوتر میتوان گفت «این به آن دیگری کمک خواهد کرد»,۶
با دشمنان واهی نجنگید. یکی از متداولترین مخالفتها با شبهسوادی (
pseudo-literacy
) که از طریق کامپیوتر یاد گرفته میشود این است که جوانها را روزبهروز بیشتر عادت میدهد تا از طریق فرمولها و عبارات رمزگونه، مانند دیرکتوری، هلپ، فایل، دیسککپی و… صحبت کنند. آیا این را میتوان هنوز سواد نامید؟
من کلکسیونر کتابهای قدیمیام و بسیار احساس شعف میکنم وقتی کتابهای قرن هفدهم را میخوانم که عناوین آنها یک صفحه کامل و بعضی وقتها حتی بیشتر از یک صفحه را دربر میگیرند. مقدمههای این کتابها معمولا چندین صفحه بودند که با ترتیبات و ادای احترام مفصل نسبت به مخاطب مورد نظر که معمولا یک امپراتور یا یک پاپ [رهبر مذهبی مسیحیان] بود، شروع میشدند و در صفحات متعدد به روش متداول در دوران باروک اهداف و خصوصیات متن کتاب را که بعدا آورده میشد، توضیح میدادند. اگر نویسندگان دوران باروک قرار بود کتابهای مدرن علمی ما را بخوانند از وحشت سکته میکردند. مقدمهها تنها یک صفحهاند، خیلی خلاصه موضوع کتاب را مطرح میکنند، از یک بنیاد غیرانتفاعی یا سازمان بینالمللی برای کمک مالی سخاوتمندانهشان تشکر میکنند، خیلی خلاصه توضیح میدهند که نوشتن کتاب تنها با کمک عشق و تفاهم زن یا شوهر یا فرزندان نویسنده میسر شده است و از یک منشی که صبورانه کتاب را تایپ کرده سپاسگزاری میکنند. ما کاملا تمام سختیهای شخصی و آکادمیک نویسنده را که در این چند خط مقدمه مطرح شدهاند، صدها شبی را که در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 