پاورپوینت کامل قطب در برابر قطبیسم ۶۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قطب در برابر قطبیسم ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قطب در برابر قطبیسم ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قطب در برابر قطبیسم ۶۹ اسلاید در PowerPoint :
تکفیر و خشونت مفاهیمی است که ظاهرا امروز به سید قطب نسبت میدهند و وقتی از قطبیسم سخن میرود ظاهرا منظور جریانهای تکفیری است اما امتیاز کار دانشگاهی نسبت به دنیای سیاست و مطبوعات در این است که بر دقت تاکید دارد و هر گونه دقتی پیچیدگی میآورد، در نتیجه از منظر دانشگاهی شاید نتوان به راحتی خشونت را به سید قطب نسبت داد و از آثار متفاوت او دریافتهای متفاوتی به دست آید و نوعی پیچیدگی و گیجی و آشفتگی حاصل میآید. اتفاقا از دل همین پیچیدگی و آشفتگی است که اندیشه و حقیقت ظهور میکند.
ریشههای خشونت را باید در ساختارهای اجتماعی جست و نه اندیشهها
محسن آزموده: در سال های اخیر با رشد جریانهای افراطی و تکفیری، برخی به سادگی به یافتن ارتباط هایی میان عمل و گفتار این گروهها و اندیشمندان مسلمان می پردازند. ایشان مدعی اند که برای مثال می توان خشونت عریان گروههای سلفی را در آثار متفکرینی چون سید جمال، محمد عبده، سید قطب و … بازجست و با این حکم به تخطئه این اندیشمندان و کسانی می پردازند که می کوشند در مسیر پرسش های ایشان تلاش میکنند. البته که نمی توان یک اندیشه را با خشونت یا مدارا لااقتضا دانست، اما سارا شریعتی معتقد است که منابع اصلی خشونت را باید در جای دیگری جستوجو کرد، این منابع را باید در ساختارهای نابرابر اجتماعی، استعمار خارجی و استبداد داخلی جست. سارا شریعتی در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران اندیشه سید قطب را محصول فرایند رادیکالیزه شدن مدام میداند که در جامعه ریشه دارد. به همین خاطر توصیه میکند به جای تاکید مدام برای مقصر معرفی کردن این متفکر یا آن اندیشه، بهتر است برای خشکاندن ریشه خشونت به جامعه بازگردیم. او در این نشست که در ادامه سلسله نشستهای مرکز فرهنگ و اندیشه جهاد دانشگاهی برگزار میشد، با رویکردی جامعهشناختی به بازخوانی متن نشانههای راه در بستر زندگی سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی سید قطب پرداخت که از نظر میگذرد:
****
تکفیر و خشونت مفاهیمی است که ظاهرا امروز به سید قطب نسبت میدهند و وقتی از قطبیسم سخن میرود ظاهرا منظور جریانهای تکفیری است اما امتیاز کار دانشگاهی نسبت به دنیای سیاست و مطبوعات در این است که بر دقت تاکید دارد و هر گونه دقتی پیچیدگی میآورد، در نتیجه از منظر دانشگاهی شاید نتوان به راحتی خشونت را به سید قطب نسبت داد و از آثار متفاوت او دریافتهای متفاوتی به دست آید و نوعی پیچیدگی و گیجی و آشفتگی حاصل میآید. اتفاقا از دل همین پیچیدگی و آشفتگی است که اندیشه و حقیقت ظهور میکند. روژه بستید میگوید: حقیقت همیشه در «سایه روشن» است. اندیشه یکپارچه و یکدست نیست و در نتیجه وقتی از خشونت در سید قطب صحبت میکنم، مقصودم سید قطب آخر در کتاب نشانههای راه سال ۱۹۶۰ است و در مجموع نمیتوان از یک سید قطب یکدست سخن گفت. هدف ما نیز در اینجا به تعبیر پاسکال که بوردیو همیشه در کلاسهایش تاکید میکرد این است: نخندیم، تاسف نخوریم، مسخره نکنیم، فقط تنها و تنها بفهمیم. پرسش بحث فعلی این است که اگر رگههایی از اندیشه خشونتگرا در سید قطب هست، ریشههای آن کدام است؟ آیا ریشه آن آموزهها است یا شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ ضمن آنکه رویکرد بحث من جامعهشناختی است، با همه سودمندیها و مشکلاتی که این رویکرد دارد. با این رویکرد تصویر ساده سید قطب بنیادگرای نظریهپرداز خشونت شکسته میشود. سید قطب شخصیتی پیچیدهتر از این کلیشههاست و مثل بسیاری از اندیشمندان مسلمان در چرخهای از استعمار خارجی، استبداد داخلی، تنگنظریهای نهادهای رسمی دین و خرافات عوام که در جامعه مصر زمانش رایج بود، مستهلک شد و به مسیری افتاد که شاید ادامه منطقی آغاز زندگیاش نبود. عابدالجابری این شرایط را با تعبیر ادبیات محنت یاد میکند. به نظر من این شرایط اغلب کسانی است که در تاریخ مدرن و منحط کشورهای اسلامی زندگی میکنند. زندگی سید قطب را نیز باید با این رویکرد خواند.
تبار فکری سید قطب
از نظر من سید قطب را هم در تداوم و هم در گسست با جریانات پیش از خودش باید شناخت. اهمیت شناخت این تبار در آن است که به نظرم این سخنان برخی روزنامهنگاران که انقلاب ایران تحت تاثیر سید قطب بوده یا بسیاری از متفکران ما را شاگردان سید قطب میخوانند، معتبر نیستند. قبل از انقلاب تنها چند متن سید قطب ترجمه شده که این متون نیز چندان گستردگی نداشتهاند که بتوانیم از تاثیر اساسی او یاد کنیم. اکثر کتابهای سید قطب بعد از انقلاب که به فارسی ترجمه شده و جامعه فکری ایران جز استثنائاتی دیر با اندیشه او آشنا شده است. کتاب نشانههای راه که موضوع بحث من است، در سال ۱۳۷۷ یا ۱۳۷۸ به فارسی ترجمه شده است. در نتیجه اخوان المسلمین او را میشناختند، اما ایرانیان خیر. این به سید قطب اختصاص ندارد، دیگر چهرهای که دیر در ایران شناخته شد، علی عبدالرازق است که کتاب بسیار مهمش اسلام و مبانی حکومت تازه بیش از یک دهه است که به فارسی ترجمه شده است. گفته میشود این کتاب از زمان تاسیس چاپ تاکنون بیشترین تاثیر را در کشورهای عربی گذاشت و باعث شد نویسندهاش تکفیر شود. اما همین متن مهم نیز تازه ۱۵- ۱۰ سال است به فارسی ترجمه شده است. بر این اساس شاید بتوان گفت که جریان فکری و روشنفکری در جامعه ما با اندیشههای حوزه عرب چندان آشنا نیست و آن اندازه که متفکران غربی را میشناسد، اندیشمندان عرب را نمیشناسد.
در ۱۰ سال اخیر البته همایشها و نشستها و آثار بیشتری درباره سید قطب برگزار و منتشر شده است و آشنایی ایرانیان با او رو به افزایش است. متاسفانه یکی از دلایلی هم که سید قطب در این دهه مطرح است، ظهور و رشد و گسترش جریانات موسوم به قطبی، بنیادگرا، جهادی و… است. اما تبار فکری سید قطب چیست؟ قرن بیستم را قرن بیداری کشورهای اسلامی خواندهاند. تاکید بر تعبیر «بیداری» اهمیت دارد. در ادبیات غربی از عصر روشنگری پس از تاریکاندیشی قرون وسطایی یاد میشود، اما در کشورهای اسلامی از استعاره خواب و بیداری یاد میشود و دوره قبل را دوره خواب و تخدیر و قرن بیستم را عصر خیزش و انگیزش میخوانند، زیرا در این قرن است که اکثر کشورهای اسلامی به استقلال رسیدند و جنبشهای سیاسیشان علیه استعمار اروپایی به نتیجه میرسد. بسیاری از متفکران شناخته شده متعلق به قرن بیستم هستند. الغای خلافت عثمانی به عنوان آخرین خلافت اسلامی در دهه ۱۹۲۰ اندیشه سیاسی را بسیار فعال میکند. یکی از چهرههای مهم این بیداری، سید جمالالدین اسدآبادی است. البته باید او را در کنار محمد عبده یک زوج در نظر گرفت. در علوم انسانی زوجهایی چون مارکس- انگلس اهمیت دارد. زوج سید جمال-عبده نیز نقش تعیینکنندهای دارد. جریان سید جمال- عبده به عنوان یک جریان اصلاح دینی و عقلانی و مبارزه با خرافات، بازگشودن باب اجتهاد شناخته میشود. در این میان شیخ محمد عبده چهره بسیار ناشناختهای در میان ایرانیان است که الهیات عقلانی او باید مورد توجه قرار بگیرد. اما میراث سید جمال-عبده به نظر پارادوکسیکال بود، یعنی به همان میزان که یک اندیشه گسترده میشود، میتواند دچار تحریف واقع شود. پارادوکسیکال بودن این میراث نیز به این معناست که هم جریان اصلاح فکر دینی یا روشنفکری دینی خود را به آن منسوب کرد و هم جریان بنیادگرایی یا اصولگرایی یا… البته نامها اهمیت دارند و ما در کشورهای اسلامی با جدال نامها مواجه هستیم. اما سوال این بود که چه کسی شاگرد سید جمال- عبده و میراثدار واقعی اوست؟
فیلالی انصاری یکی از کسانی که در این زمینه کار کرده و میگوید: همه چیز از آغاز قرن بیستم با مناقشه بر سر میراث سیدجمال و شیخ محمد عبده آغاز شد. مناقشه میان دو شاگرد این مکتب؛ رشید رضا و علی عبدالرازق. رشید رضا از نظر فیلالی انصاری بنیانگذار جریان اسلامگرایی یا جریان اسلام سیاسی یا مسامحتا بنیادگرایی دینی است و علی عبدالرازق بنیانگذار جریان اصلاح دینی یا روشنفکری دینی است. سید قطب شاگرد رشید رضا است و در ادامه جریان او قرار میگیرد؛ در حالی که چهرهای چون فضل الرحمان شاگرد علی عبدالرازق است. با پذیرش این تقسیمبندی میتوان میان دو جریان عقلانی و «بنیادگرایانه» تمایز قایل شد. به نظر من این دستهبندی کارآمد است، مثل زوج سنت- مدرنیته، اما به همان میزان بهدردنخور هم هست. یعنی تا حدی دستهبندی میکند و بیش از آن معنایی ندارد. اما چرا کارآمد است، زیرا نشان میدهد که رشیدرضا متفکر سوری شاگرد شیخ محمد عبده است که متاسفانه به دلیل موضعگیریهایش علیه تشیع چندان در ایران شناخته نمیشود و کسی سراغش نمیرود. حتی شهید مطهری او را مصلح دینی نمیداند و میگوید او در دین فساد میکند. سید قطب نیز شاگرد رشیدرضا است، اما تنها یکی از منابع او رشید رضا است، دیگر مرجع مهم فکری او مودودی است. او جهاد در اسلام را از مودودی میگیرد. اما باید توجه شود که پیروی از این دو کی و کجا صورت میگیرد؟ سید قطبی که با ناسیونالیسم و پان عربیسم مخالف است، در گسست با تبار رشیدرضا است. بنابراین اندیشه سید قطب را در برخی آثار میتوان از سویی در تداوم رشید رضا و از سوی دیگر در گسست با او خواند. سید قطب با ناسیونالیسم حسن البنا، بنیانگذار اخوانالمسلمین مرزبندی دارد و در اینجا اخوانی نیست. او ضمن گسست با پانعربیسم، با مکتب عقلانی شیخ محمد عبده نیز گسست ایجاد میکند و آنها را اصحاب کتاب میخواند و معتقد است عمل نیز در کنار عقیده مهم است. او به اهمیت عمل و پراکسیس و حرکت تاکید میکند. در نتیجه سید قطب تکفیر، هیچ نسبتی با میراث سید جمال و محمد عبده ندارد و حتی میتوان گفت با رشیدرضا و مودودی هم گسست ایجاد میکند. یعنی میتوان گفت سید قطب از دورهای به بعد خود را ایزوله (محبوس و محصور) میکند و رادیکال میشود. این سید قطب رادیکال را نمیتوان در تداوم جریانات اسلامی خواند. اینجا شاهد گسست هستیم بنابراین تبار سید قطب تداوم و گسست است.
رویکرد زندگینامهای به سید قطب
در حوزه علوم اجتماعی از روش زندگینامه دفاع میکنم. در کشورهای ما تاریخ محصور حافظههاست و به دلایل مختلف تاریخ استخراج نشده است. ما حافظههای ممنوع، حافظههای مجروح و حافظههایی چونان بغض داریم و در نتیجه اگر بخواهیم بخشهایی از جامعه را بشناسیم، ناگزیریم فراسوی اسناد و مدارک و کتابها از احضار حافظههای افراد بهره بگیریم تا به شکل پازلی به بازسازی یک دوره تاریخی بپردازیم. زندگی سید قطب نیز با استعمار خارجی و استبداد داخلی و تنگنظریها گره خورده است. اهمیت استعمار در آن است که امروز یکی از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 