پاورپوینت کامل قدرت و رابطهی آن با سوژه ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قدرت و رابطهی آن با سوژه ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قدرت و رابطهی آن با سوژه ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قدرت و رابطهی آن با سوژه ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
دیدگاه قدیمی قدرت را همچون کالا، منصب ویا غنیمت میداند که در تملک نهاد یا گروهی از افراد قوی است که تنها کاربرد آن نقش منفی سرکوب و تحدید ضعفا و واداشتن آنها به کارهایی که خود نمیخواهند، میباشد. نظریهپردازان مارکسیست نیز همسو با این نگرش هستند، با اضافه کردن این نکته که مناسبات قدرت را مناسبات اقتصادی تعیین میکند. در این نوع نگاه ضعفا یعنی اشخاص فاقد قدرت که در تلاشند آن را به چنگ بیاورند، در سوی دیگر ماجرا قرار دارند. قائلان به فرضیهی سرکوب بر این باورند که تاریخ اروپا شاهد گذار از دورانی از آزادی و صراحت نسبی در خصوص بدن و کلام آدمی در قرون رنسانس به دوران دیگری از سرکوب و دورویی فزاینده بوده است.
درآمدی بر چیستی تبارشناسی در اندیشهی فوکو
دیدگاه قدیمی قدرت را همچون کالا، منصب ویا غنیمت میداند که در تملک نهاد یا گروهی از افراد قوی است که تنها کاربرد آن نقش منفی سرکوب و تحدید ضعفا و واداشتن آنها به کارهایی که خود نمیخواهند، میباشد. نظریهپردازان مارکسیست نیز همسو با این نگرش هستند، با اضافه کردن این نکته که مناسبات قدرت را مناسبات اقتصادی تعیین میکند. در این نوع نگاه ضعفا یعنی اشخاص فاقد قدرت که در تلاشند آن را به چنگ بیاورند، در سوی دیگر ماجرا قرار دارند. قائلان به فرضیهی سرکوب بر این باورند که تاریخ اروپا شاهد گذار از دورانی از آزادی و صراحت نسبی در خصوص بدن و کلام آدمی در قرون رنسانس به دوران دیگری از سرکوب و دورویی فزاینده بوده است. در قرن هفدهم هنوز نوعی صراحت آشکار و زنده غلبه داشت؛«این دوران، دوران حرکات و اشارات آشکار و مستقیم، گفتار خالی از شرم و گنهکاریهای آشکار بود، دورانی که در آن بدنها نمایش داده میشدند و آزادانه با هم اختلاط میکردند و کودکانِ آگاه از امور جنسی در میان خندهیبزرگسالانمیپلکیدند» (فوکو، ۱۹۷۸: ۳)؛ لکن در عصر ویکتوریا آن خندهها جای خود را به «شبهای بیسروصدای بورژوازی عصر ویکتوریا» داد. از این دیدگاه چنین برمیآید که قدرت بهعنوان سرکوب از جانب حقیقت گفتار به بهترین وجه مورد مقاومت و مخالفت قرار میگیرد. حقیقت خود خالی از قدرت نیست، اما قدرت آن در خدمت صراحت و صحت و نوعی خیر والاست، هرچند آن خیر والا چیزی ماهوی تر و حقیقیتر از وضوح و صراحت نباشد.
فوکو با این دیدگاه به شدت به مخالفت برمیخیزد؛ «به نظر من، برداشت سرکوبگرانه نارساتر از آن است که جنبههای مولد قدرت را نشان دهد، وقتی کسی قدرت را نیروی سرکوب تعریف میکند، برداشتی صرفاً قضایی از آن دارد، چنین فردی قدرت را براساس نهی کردن تعریف میکند، در چنین تعریفی قدرت توان ممنوع کردن دارد؛ اما من معتقدم این برداشتی کاملاً منفی، تنگنظرانه و نحیفی از قدرت است که به شکل شگفتآوری رایج است»(فوکو،
e
۱۹۷۹
:
۳۶). وی این سؤال را مطرح میکند که«اگر قدرت همیشه حی و حاضر است، اگر هر وضعیت قدرت بهخودیخود درونماندگار است، پس مقاومت چه لزومی دارد؟ مقاومت از کجا میآید و اصلاً چگونه ممکن میشود؟» (مکدانل، ۱۹۸۶: ۱۲۲) در اندیشهی جدیدی که فوکو عرضه میکند فرضیهی سرکوب کنار گذاشته نمیشود، بلکه فرضیهی سرکوب جزئی از مکانیسم قدرت امروزی که او نام «قدرت مشرف بر حیات» بر آن مینهد، میباشد؛ وی استدلال میکند که قدرت مدرن هنگامی قابل تحمل است که چهرهی خود را پنهان سازد. اگر حقیقت و قدرت نسبت به یکدیگر بیرونی نباشند در آن صورت نفع گوینده و دیگر بازیهای مربوطه جزء شیوههای اصلی عملکرد قدرت مدرن خواهند بود. «قدرت بهعنوان حدی ناب که بر آزادی وضع شده است، دستکم در جامعهی ما، شکل کلی پذیرفتنی بودن آزادی است» (فوکو، ۱۹۷۸: ۸۶). به همین خاطر فوکو آشکارا مفهوم فرضیهی سرکوب را بهعنوان فرض فریبآمیزی در نظر میگیرد که میباید برملا شود. وی اجزای مختلف فرضیهی سرکوب را نه بهعنوانحیلهها و نیرنگها بلکه بهعنوان اجزای اساسی روابط متقابل میان حقیقت و قدرتی میداند که خود در پی تشریح آن است.فوکو برای اینکه به سرشت واقعی قدرت دست یابد در چند گام برداشت ما از قدرت را تغییر میدهد.
در اولین قدم فوکو به جای اینکه هریک از گروه حاکم و گروه محکوم را در طبقه و گفتمانی جدا از یکدیگر که در تقابل با هم هستند قرار دهد، مقاومت را در قدرت جذب کرده و هر دو را در یک گفتمان جای میدهد. گفتمان قدرت که گزارههای قدرتمند وگزارههای مقاومت در دیالکتیک باهم این گفتمان را به پیش برده و زنده نگه میدارند. «نظریههای سیاسی هرگز از دغدغهی فرد حاکم فارغ نبوده است، این نظریهها امروزه نیز خود را با مسئلهی حق حاکمیت مشغول داشتهاند، درحالیکه آنچه به آن نیاز داریم فلسفهیسیاسیایاست که حول محور مسائل حق حاکمیت و در نتیجه مسائل قانون و ممنوعیت شکل نگرفته باشد؛ باید پادشاه را گردن زد، این کاری است که باید در نظریهی سیاسی انجام دهیم» (فوکو،
b
۱۹۷۹:۱۲۱). هیچ رابطهی قدرتی بدون مقاومت وجود ندارد. روابط مقاومت حقیقتیتر و مؤثرترند چون درست در همان نقاطی شکل میگیرند که روابط قدرت اعمال میشوند. لازم نیست مقاومت در برابر قدرت از بیرون نشئت بگیرد تا واقعی باشد. «افراد نه تنها در میان چرخههای قدرت گردش میکنند، همواره و همزمان در معرض اِعمال قدرت قرار دارند و در معرض اِعمال قدرت قرار میدهند،آنها هدف ثابت و مطیع قدرت نیستند، بلکه همواره مؤلفهها و عناصر مفصلبندی آنند؛ بهعبارتدیگر، آدمیان محمل قدرتندنه موضع اِعمال آن» (فوکو،
a
۱۹۷۹
:
۹۸)،همانگونه که لزوماً به سبب هموطن بودن با قدرت شکست نمیخورد، مقاومت همان جایی است که قدرت وجود دارد. از نظر فوکو آنچه از این رابطهی قدرت، جداییناپذیر است، همان نیرویی است که با آن به چالش برمیخیزد یا آن را به زیر میکشد.
بنابراین مقاومت نیز همچون قدرت متعدد است و میتواند در استراتژیهای جهانی ادغام شود. برای برقراری رابطهای که در آن بتوان قدرت را اعمال کرد، باید کسی در میانه باشد که در برابر آن مقاومت کند. فوکو استدلال خود را تا آنجاپیش میبرد که هرجا مقاومتی در کار نباشد عملاً رابطهی قدرت هم در کار نیست؛ بنابراین در نظر او مقاومت مندرج در اِعمال قدرت و همیشه حاضر در روابط قدرت است؛ وی در تاریخ میل جنسی مینویسد: «هرآنجا که قدرت هست مقاومت هم در کار است» (فوکو، ۱۹۷۸). در واقع قدرت از جانب شخص یا گروه خاصی اعمال نمیگردد، بلکه خود قدرت،خویش را بر همهی اشخاص در هر طبقهای بروز میدهد. از آنجایی که فوکو سوژهی مختار را کنار گذاشته، هر دو طبقهی حاکم و محکوم زیر سلطهی روابط قدرتند. «نکتهی مورد نظر او این است که قدرت هم بر طبقهی مسلط و هم بر طبقهی تحت سلطه اعمال میشود» (دریفوس و رابینو، ۱۳۸۹: ۳۱۳). قدرت سیستم را میچرخاند و به گروهی نقش حاکم و به گروه دیگر نقش محکوم عطا میکند؛لذاهرجا که فوکو صحبت از فاعل شناسایی یا فرد صاحب قدرت میکند باید به یاد داشت این فاعل درست مثل فردی که موضوع شناسایی قرار گرفته، بدون اراده و زیر فشار روابط قدرت زیست میکند؛آنها توسط سیستم اینگونه طراحی شدهاند که در جهت افزایش قدرت نقشهایی را به عهده بگیرند، چراکه قدرت محصول ارادهی افراد یا جمع، در نتیجه قصد و نیت نیست.از همین رو، فوکو برخلاف بسیاری از نظریهپردازان مارکسیست چندان علاقهای به بحث در باب سرکوب ندارد و به موضوع مقاومت گرایش دارد. «مفهوم سرکوب مفهومی موذی است خود من هم مشکل بسیاری برای خلاصی از شر آن داشتم» (فوکو، ۱۹۸۰: ۲۱۹).
مارکسیستها بر محوریت دولت در همهیتحلیلهای سیاسی تأکید داشتند چنانکه گویی عاملی فراانسانی است. فوکو در برابر این دیدگاه که تأکید را بر نهاد میگذارد،میگوید: «نمیخواهم بگویم که دولت مهم نیست، منظورم این است که روابط قدرت… ناگزیر از محدودهی دولت فراتر میرود» (فوکو،
a
۱۹۷۹
:
۳۸). الگوی دولت در اندیشهی وی، عمودی و از بالا به پایین نیست.فوکو ما را متوجه این امر میگرداند که مقاومت در برابر سرکوبگری بسی غالبتر از آنی است که تصور میشود؛ او بدین شیوه میکوشد تا افراد را دیگر به چشم پذیرندگان منفعلِ قدرت ننگرد؛در مقالهای دربارهی حاکمیت میگوید:
«بها دادن بیش از حد به مسئلهی قدرت امری ناسازوار است، چراکه نوعی تقلیلگرایی به نظر میرسد. این نوعی تحلیل است که مبتنی است بر فروکاستن دولت به شمار خاصی از کارکردها ازقبیل توسعه دادن نیروهایمولد برای بازتولید روابط تولید؛ و بااینحال این نگرش تقلیلگرا در مورد اهمیت نقش دولت پیوسته آن را به چیزی کاملاً ضروری، بهعنوان هدفی که باید به آن حمله کرد و موضع برتری که باید آن را به تسخیر در آورد، تبدیل میکند. اما دولت در تمام دوران تاریخی خود فاقد چنین وحدت، فردیت و کارکرد دقیقی بوده استوبه تعبیر صریح چنان اهمیتی ندارد، چهبسا در نهایت دولت چیزی جز یک واقعیت ترکیبی و یک انتزاع اسطورهای نباشد که اهمیتش بسی ناچیزتر از آنی است که بسیاری از ما تصور میکنیم» (فوکو ۱۹۹۱
c:
۱۰۳).
او ضمن اینکه بر اهمیت کنترل دولتی و روابط قدرتِ مبتنی بر نابرابری اقتصادی کاملاً آگاه بود اما روابط اقتصادی را نه رابطهای اصلی و بنیادین بلکه یک نوع رابطهی قدرت در میان طیفی از روابط قدرت میدانست به عبارتی دیگر اقتصاد خود جزئی از روابط قدرت است.کنترل انضباطی و ایجاد بدنهای رام و سربهراه بیشک با پیدایش سرمایهداری پیوند دارد. تحولات اقتصادی که به انباشت سرمایه انجامیدند و تحولات سیاسی که به انباشت قدرت منجر شدند کاملاً جدا از یکدیگر نیستند، بلکه در گسترش و پیشرفتهای خود وابسته به یکدیگرند،مثلاً «تسری دادن روشهای نظامی به درون سازمان اقتصادی در مقیاسی گسترده، نمونهای از الگو بخشیدن به تقسیم کار بود که تابع الگویی بود که بهوسیلهی اشکال قدرت برقرار شده بود؛ اما این اشکال قدرت در بخشهای اقتصادی پدیدار نشدند و به آن حوزه نیز محدود نبودند» (فوکو،
b
۱۹۷۹
:
۲۲۱). فوکو این دو تحول عمده را به شیوهی غیر علت و معلولی در کنار هم قرار میدهد، لکن آشکارا اشاره میکند که تکنولوژیهای انضباطی اساس رشد و گسترش و پیروزی سرمایهداری بهعنوان جنبشی اقتصادی را تشکیل میدادند. این تکنولوژیها علت پیدایش سرمایهداری نبودند بلکه زمینههای تکنولوژیکی پیروزی آن به شمار میرفتند. او کوشید تا تحلیل روابط قدرت در بطن سرمایهداری را از این فرضیه که برخی ساختارهای قدرت و سرمایهداری یکسان هستند، بپالاید. چنانکه پاتون میگوید: «شاید این تولید کاپیتالیستی نیست که مستبدانه و سلسلهمراتبی است، بلکه تولید علمی-انضباطی است که کاپیتالیستی است. ما بههرحال میدانیم سازمان علمی-انضباطی نیروی کاروقتی که تولید دیگر به مفهوم دقیق کلمهی کاپیتالیستی نیست، تداوم مییابد.» (پاتون، ۱۹۷۹: ۱۲۴)
در تبیین جدیدی که فوکو ارائه میدهد قدرت نه پدیدهای منفی و نه مثبت است که دارای کاربردی دوگانه است که در عین تحدیدکننده بودن مولد نیز میباشد. قدرت مفهومی هنجاری نیست، لذا ذاتاً نه خوب است نه بد.در واقع فوکو این تفکر را از نیچه وام گرفته وبه بسط آن پرداخته است. «به عقیدهی نیچه میتوان با توسل به آن هویتهایی را به وجود آورد. با کمک قدرت میتوان چیزهای بزرگی به چنگ آورد» (شرت، ۱۳۹۰: ۱۹۶). برخلاف اندیشهی گذشتگان که قائل بودند دانش قدرت میآورد، در تفکر نیچه و فوکو دانش در سایهی قدرت ایجاد میگردد. بدون قدرت شاید هیچ دانشی در تاریخ شکل نمیگرفت. «اگربه کاتالوگ [کتابخانه یک دانشگاه] رجوع کنیم و سرفصل هند یا آفریقا را نگاه کنیم، خواهیم دید که در قرن نوزدهم تولید دانش دربارهی این کشورها توسط نویسندگان بریتانیایی همزمان بوده است با دورهای که شاهد بیشترین میزانِ درگیری استعماری بود»(میلز، ۱۳۸۸، ۳۳). اقدامات سرکوبگرانه حتی در محدودکنندهترین حالت خود، در واقع مولدند، چراکه به ظهور شکلهای جدیدی از رفتار میانجامند، نه اینکه فقط برخی اشکال رفتار را منسوخ یا سانسور کنند. فوکو در تاریخ جنسیت از دورهی ویکتوریا مثال میآورد که کودکان سخت تحت مراقبت و کنترل بودند تا مبادا به استمناء که عملی خطرناک شمرده میشد دچار گردند؛ لکن در عمل دخالت والدین، به دلیل اینکه کودکان احساس کردند که باید اینگونه اعمال را در خفا انجام دهند، انواع متفاوتی از لذت را به بار آورد.«بسیار بیش از اینکه قدرت عامل سرکوب سکسوالیته باشد، سکسوالیته محصول مثبت قدرت است» (فوکو، ۱۹۷۸: ۱۲۰) دقیقاً به خاطر همین کاربرد مثبت داشتن قدرت است که سبب میشود با وجود چهرهی خشن آن، افراد به حضورش در جامعه رضایت دهند. قدرت عامل شکلگیری برساختهای تاریخی تمامی هویتها، نهادها، ایدئولوژیها، باورها، اعمال، مفاهیم و معانی است.
«اگر قدرت هرگز چیزی بیش از سرکوب نبود، اگر همیشه فقط میگفت نه، آیا واقعاً فکر میکنید در این صورت کسی حاضر به اطاعت از آن میشد؟ آنچه باعث میشود قدرت اعتبار خود را حفظ کند، آنچه آنرا مقبول مینمایدصرفاً این واقعیت است که قدرت فقط باری بر دوش ما نیستکه نهی میکند،بلکه از این محدوده فراتر میرود و تولید میکند، ایجاد لذت میکند، به معرفت شکل میدهد و گفتمان به وجود میآ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 