پاورپوینت کامل رژیم علوم انسانی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رژیم علوم انسانی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رژیم علوم انسانی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رژیم علوم انسانی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
فوکو در کتاب مجازات و تنبیه سه دوره که در هریک گونهی خاصی از مجازات محور بود را شناسایی میکند. در دورهی اول، مجازات بر محور حاکم میچرخد؛ حاکم بهعنوان همهکارهی کشور که زندگی و مرگ افراد در دستان او بود، سخنانش در قانون تبلور یافته بود. نقض قانون، نقض سخن پادشاه بهحساب میآمد و فرد خاطی باید در مقابل خشم او پاسخگو باشد. مجازات به شکل شکنجه در ملأعام که نمایشی از قدرت پادشاه بود به اجرا درمیآمد، در این مراسم خشونتبار شخص بزهکار مورد حملهی بدنی واقع میشد، مضروب و مثله میگردید.
درآمدی بر چیستی تبارشناسی در اندیشهی فوکو
متن زیر قسمت سوم و پایانی مقاله درآمدی بر چیستی تبارشناسی در اندیشه فوکو است.
فوکو در کتاب مجازات و تنبیه سه دوره که در هریک گونهی خاصی از مجازات محور بود را شناسایی میکند. در دورهی اول، مجازات بر محور حاکم میچرخد؛ حاکم بهعنوان همهکارهی کشور که زندگی و مرگ افراد در دستان او بود، سخنانش در قانون تبلور یافته بود. نقض قانون، نقض سخن پادشاه بهحساب میآمد و فرد خاطی باید در مقابل خشم او پاسخگو باشد. مجازات به شکل شکنجه در ملأعام که نمایشی از قدرت پادشاه بود به اجرا درمیآمد، در این مراسم خشونتبار شخص بزهکار مورد حملهی بدنی واقع میشد، مضروب و مثله میگردید. مجرم در همان حینی که شکنجه میشد مجبور به اعتراف میشد و باید حقیقت عادلانه بودن شکنجه و نیز حقیقت اتهامات را تصدیق کند؛ در اینجا حقیقت و قدرت در هم میآمیختند، بدینترتیب قدرت و تمامیت قانون بار دیگر اعاده میگردید و بیحرمتی جبران میشد. «بدنی که نابود میشد و خاکسترش به باد میرفت، بدنی که به موجب قدرت بیپایان پادشاه قطعه قطعه و نابود میگشت، خود نه تنها حد آرمانی بلکه حد واقعی مجازات را تشکیل میدهد.» (فوکو،
b
۱۹۷۹
:
۵۰)
در اثنای سدهی هجدهم اصلاحطلبان به طرفداری از انسانیت، سبعیت مفرط در شکنجه دادن را بهعنوان ناروا و زیادهروی آشکاری که نه به نفع مردم و نه به نفع حاکمیت میباشد و باید برای دستیابی به عدالت و توزیع عقلانیتر قدرت متوقف گردد، محکوم ساختند. استدلال آنان این بود: «در این خشونت… جور و استبداد با مقاومت روبهرو میشود، هریک دیگری را به همراه میآورد… عدالت کیفری به جای انتقام گرفتن میباید تنها مجازات کند» (همان: ۷۴). بدینترتیب شکل دوم مجازات نمایان شد؛ آنان بنا به نظریهی قرارداد اجتماعی معتقد بودند که جرم تجاوز به حریم پادشاه نمیباشد، بلکه نقض عهد اجتماعی بود که در آن جامعه بهطورکلی قربانی میگردد، لذا مجازات حق جامعه به شمار میرفت. هم جرم انجامشده نسبت به کل جامعه میباید مجازات گردد و هم مجرم بایستی به جایگاه مناسب و مفید خود در جامعه بازگردانده شود. چنین رویکردی متکی بر ویژگی اپیستمه عصر کلاسیک یعنی نمایش و بازنمایی میباشد؛ فن دخل و تصرف در نمایشها میتوانست تکنیکی برای نظمبخشی درست و کاراتر و مستمر به زندگی اجتماعی به دست دهد. طبعاً اجرای درست این تکنیک نیاز به دانش دقیقی داشت، جداول زیادی تهیه گشت که در آن انواع مختلف جرم و مجازات متناسب هر جرمی گرد هم آمده بودند. در فرایند این بررسیها معلوم شد که جرم واحدی هنگامی که از اشخاص مختلف دارای روحیات و طبقات اجتماعی گوناگون سر میزند، تبعات متفاوتی هم بر روی خود شخص مجرم و هم بر روی اجتماع به بار میآورد؛ از همین رو، تأکید بسیاری بر خصوصیاتهای فردی اجتماعی بزهکاران صورت گرفت. «فردیسازی [ویژگی مجرم] هدف نهایی قوانینی بود که بهدقت تنظیم شده بودند» (همان: ۹۹). این قضیه موجب پیشرفت علوم انسان گشت، چراکه فردیسازی با خود نیاز به مشاهده و ابژهسازی انسان را به همراه داشت. ادعای اصلاحطلبان این بود که گرچه بدنها را مورد مطالعه قرار میدهند اما هدف اصلی آنها روح انسانها و اصلاح آن میباشد. در این روند مقاومتهای مردمی از شخص بزهکار نیز از میان میرفت، چراکه شخص مجرم منبعی برای آموزش و راهنمایی مینمود که به همگان درس اخلاق میداد. «شعرای مردمی سرانجام به کسانی خواهند پیوست که خود را مبشرین عقل ازلی میدانند؛ آنها نیز اخلاقگرا خواهند شد.» (همان: ۱۱۲)
زندان که در گذشته مفهوم اصلی مجازات را دارا نبود، اینک در قرن هجدهم با طلوع شکل سوم مجازات در کانون توجه قرار گرفت. هدف دیگر نه اصلاح روح و نه اصلاح ذهن فرد مجرم، بلکه مقصود ایجاد شرایطی منظم و تحت نظارت برای آموزش، اصلاح و تربیت رفتار و نمود آن در بدن وی بود، موفقیت زمانی حاصل میشد که بدنهای مطیع و سربهراهی ایجاد میگشت. «پذیرش دقیق مسئولیت برای بدن و برای ساعات روز شخص محکوم، تنظیم حرکات و رفتار او بهوسیلهی دستگاه اقتدار و دانش، جراحی منظم و مرتب محکومین به منظور بازپروری آنها، اعمال این قدرت به طور مستقل و جدا از پیکرهی جامعه و قدرت قضایی به معنی دقیق آن» (همان: ۱۳۰). انضباط نهاد نیست بلکه تکنیک است، این تکنیک به خاطر موفقیت در ارتش و زندان بهمرور وارد عرصههای دیگر جامعه همچون مدارس، بیمارستانها، کارگاهها، معماریها، شهرسازی و در نهایت به همهی گوشهکنارهای جامعه تسری یافت. انضباط جانشین اشکال دیگر قدرت نمیشود بلکه آنها را محاصره و استعمار میکند، آنها را به هم پیوند میزند، سیطرهی آنها را بسط میدهد، کارایی آنها را تشدید میکند و «بالاتر از همه تسری تأثیرات قدرت بر ریزترین و دورترین عناصر را ممکن میسازد» (همان: ۲۱۶). استخدام این تکنولوژی در ابعاد دیگر جامعه به خاطر ایجاد بدنهای «مطیع و سربهراهی است که مورد انقیاد، بهرهبرداری، تغییر و اصلاح قرار گیرد (همان: ۱۳۶). در شکل جدیدی که جامعه به خود گرفته است بُعد مربوط به فاعل معنابخش هرچه بیشتر نادیده و مسکوت گذاشته میشود و از اهمیت آن کاسته میگردد. برنامه ازاینقرار بود: واحدهای کوچکی انتخاب کنید، آنها را از هرگونه ابعاد ذهنیت و معنا تهی سازید، عملکردهایی که این واحدها را پیوند میدهند را بهصورت قواعد رسمی درآورید و آنها را در مقیاس بزرگ به کار گیرید. فوکو این تکنولوژی انضباطی را که همه جای جامعه را در بر گرفته چنین تعریف میکند:
«لحظهی تاریخی انضباطها وقتی فرا رسید که فن بدن آدمی پیدا شد، فنی که تنها معطوف رشد مهارتهای آن و یا تشدید انقیاد آن نبود، بلکه به شکلگیری رابطهای ناظر بود که بدن آدمی را هرچه سودآورتر میشود، مطیعتر میسازد و بالعکس… بدن آدمی وارد دستگاهی از قدرت میشود که آن را میکاود، فرومیشکند و از نو بازسازی میکند… انضباط… بدنهای مطیع و سربهراه … و آمادگی [انضباطپذیری] بیشتر و سلطهی بیشتر ایجاد میکند» (همان: ۱۳۷ و ۱۳۸).
انضباط نه بهصورت آشکار با اعمالی چون شکنجه افراد یا برپایی درس اخلاق، بلکه از طریق روشهای پنهان و متواضعانهی نظارت سلسلهمراتبی و تربیت عمل میکرد؛ اما این نظام یک حلقهی مفقوده داشت تا به عملکردهای آن وحدت ببخشد، این حلقهی مفقوده، مجازات بهنجارسازی بود. فوکو این مجازات را بهعنوان «خردهمجازات» توصیف میکند. با تشخیص جزئیترین وجوه رفتار روزمره، تقریباً هر چیزی به طور بالقوه قابل مجازات میشد. میتوان از «خردهمجازاتهای مربوط به زمان (تأخیر، غیبت، وقفه در انجام کار)، مربوط به فعالیت (بیتوجهی، غفلت، بیحالی)، مربوط به بدن (شکل ایستادن یا راه رفتن، حرکات و اشارات نامنظم، عدم رعایت نظافت) و مربوط به جنسیت (ناپاکی، جلفی)» سخن گفت (همان: ۱۷۸). هر رفتاری باید در یکی از دو چهارخانهی «خوب» و «بد» جای میگرفت و بدینسان هر خطای کوچکی قابل ارزیابی کمّی و درجهبندی میشد. این روشهای تجزیهی کمّی امکان تشکیل پروندهای عینی در مورد هر فردی را میداد. بنابراین «انضباط با ارزیابی دقیق اعمال دربارهی افراد داوری میکند؛ مجازاتی که اعمال میشود در درون دایرهی دانش دربارهی افراد ادغام میشود» (همان: ۱۸۱).
دو تکنیک نظارت و بهنجارسازی در معاینه ادغام میگردند و تکنیک اصلی قدرت را میسازند. اوج کنترل بر بدنها زمانی اتفاق میافتد که بر بینایی متکی باشد. «معاینه، انقیاد کسانی را که بهعنوان موضوع تصور شدهاند و موضوعسازی کسانی را که منقاد شدهاند، آشکار میسازد» (همان: ۱۸۵) باید از طریق دستکاری در طرحهای پیشین معماری، طرح جدیدی همچون اردوگاههای نظامی ریخت تا مشاهدهپذیری را بهراحتی در اختیار قدرت بگذارد.
طرح جرمی بنتام که فوکو آن را «جامعهی سراسربین» (۱۷۹۱) میخواند، تکنیک خوبی در اختیار قدرت گذاشت تا اهدافش را محقق کند؛ توسط این طرح افراد به طور کامل همیشه در معرض دید قرار میگیرند و امکان کنترل شدید که برای اصلاح آنها لازم است صورت گیرد. معماری ساختمان چنان است که حتی اگر نگهبانی حاضر نباشد، فرد محبوس به خیال اینکه مراقبت مستمر، پایانناپذیر و سراسری است، باز بر طبق قوانین دولت رفتار میکند. افراد یاد میگیرند که منضبط باشند یا از طریق این باور که به طور بالقوه تحت مراقبت هستند انضباطی درونی[۱] را در خود پرورش میدهند؛ این قدرت جدید، غیرشخصی، پراکنده، مستمر، انضباطبخش و بینام است و درعینحال زمینهی اعمال سلطه بر ابعاد فزایندهای از زندگی اجتماعی را ایجاد کرده است. جامعهی سراسربین صرفاً فن بسیار کارآمد و هوشمندانهای برای نظارت بر افراد نیست، بلکه همچنین آزمایشگاهی برای تغییر حال آنها است. «نظام سراسربین نمادی از قدرت نیست و به چیز دیگری اشاره نمیکند و همچنین معنای عمیق و نهفتهای ندارد، بلکه در درون خود حامل تعبیر خود و دارای نوعی شفافیت است» (دریفوس و رابینو، ۱۳۸۹: ۳۲۰). بنتهام عقیده داشت در این جامعه «هر رفیقی به نگهبانی تبدیل میشود». فوکو میگوید «احتمالاً بیرحمانهترین بُعد این اندیشهی و همهی کاربردهای آن همین است. در این شکل از ادارهی امور، قدرت کلاً به کسی که آن را به شیوهای مطلق و به تنهایی بر دیگران اعمال کند، واگذار نمیشود، بلکه این ماشینی است که در آن هرکسی گرفتار میشود، چه کسانی که این قدرت را اعمال میکنند و چه کسانی که در معرض آن هستند» (فوکو، ۱۹۸۰: ۱۵۶).
نظام سراسربین نمونهی کاملی از مراسم دقیق قدرت است که بهموجب شیوهی عملکرد خود، عرصهای بر پا میدارد که در آن تکنولوژی سیاسی بدن امکان عمل پیدا میکند؛ این الگو در ساختن طرحهای عظیم شهری، مسکنسازی برای طبقهی کارگر، ایجاد زندانها، مدارس و غیره اجرا شد. «به ما میگویند زندانها مملو از جمعیت شده؛ اگر جمعیتمان مملو از زندان شده باشد چه؟» (فوکو به نقل از میسی، ۱۹۹۴: ۲۵۸) افراد کاملاً در معرض مشاهده و نظارت قرار گرفتند. همین واقعیت مراقبت و رؤیتپذیری مستمر و دائمی است که راز تکنولوژی انضباطی را تشکیل میدهد. «در این فضای سلطه و استیلا، قدرت انضباطی، توانمندی خود را اساساً از طریق نظم و ترتیب بخشیدن به اشیا آشکار میسازد. معاینه، بهاصطلاح مراسم و آیین اینگونه موضوع گشتگی است» (فوکو،
b
۱۳۷۹
:
۱۸۷).
تمرکز روشهای سراسربینی بهنوبهی خود امکان پیدایش رشتههای دانش خاصی را فراهم ساخت که به نحو توفیقآمیزی در زندانها اعمال شدند و آنها را به آزمایشگاهی برای ایجاد مجموعهای از دانشها دربارهی مجرمین و جرائم به کار گرفته شد. «نمیگویم که علوم انسانی از درون زندان پدیدار شدند، لکن اگر این علوم توانستهاند شکل بگیرند و اینهمه دگرگونیهای ژرف در صورتبندی دانایی ایجاد کنند، به این دلیل بوده است که آنها بهواسطهی اسلوب خاص و جدیدی از قدرت به ما منقل شدهاند … که مستلزم حضور روابط مشخص دانش در روابط قدرت بوده است… انسان بهعنوان فاعل دانایی، موضوع و محصول همین محاصرهی تحلیلی همین سلطه/مشاهده است» (همان: ۳۰۵).
فوکو با برداشت خاصی که از جنسیت دارد، تصور مقبول و رایج که جنسیت و غریزهی جنسی را ماهیتی بنیادین و انگیزهای درونی و ذاتی میداند، مورد تردید قرار داده و آن را مسئلهای تاریخی کرده و به درون روابط قدرت و سیاستهای اعمالشده بر بدن میکشد. فوکو زندگی جنسی و جنسیت را دو مقولهی جدا از هم میداند؛ زندگی جنسی امری است مربوط به خانواده. «بیشک باید پذیرفت که روابط جنسی در هر جامعهای به گسترش وصلت و قرابت سببی میانجامد» (فوکو، ۱۹۷۸: ۱۰۶). قبل از قرن هجدهم قوانین با هدف ازدواج، قرابت و ارث، شئون مختلف اجتماع را سامان داده و اعمالی را ممنوع یا مجاز اعلام میکرد، لکن جنسیت فارغ از مسئلهی وصلت و قرابت بوده و موضوعی فردی به شمار میآید که با لذات خصوصیِ پنهان، زیادهرویهای خطرآفرین برای بدن و تخیلات مخفی و محرمانه سروکار دارد. «ما از قرن هجدهم جنسیت و از قرن نوزدهم غریزهی جنسی داشتهایم؛ آنچه پیش از آن داشتیم بیشک شهوت بود» (فوکو، ۱۹۸۰: ۲۱۱). از آنجا که وی به وجود جنسیتی فراتاریخی و بینفرهنگی اعتقاد ندارد با تمام قوا میکوشد نشان دهد که جنسیت ما با چیز دیگری پیوند دارد، این «چیز دیگر» همان اشکال خاص قدرت است. اعمال قدرت بر بدن فرد و اعمال کنترل بر نوع انسان در قرن هجدهم به خاطر توجه به مسئلهی جنسیت به هم پیوند خوردند و به تکنولوژی اصلی قدرت مشرف بر حیات تبدیل شد. جنسیت مجرایی برای پیوند فعالیت بدنی و فعالیت حیاتی نوع انسان است.
وبر مسئلهی جنسیت را بهعنوان نوعی ریاضتکشی غیردینی معرفی میکند؛ لکن فوکو بر اساس مبانی خود معتقد است که این رویکرد نه سبب کاهش علاقه به جنسیت بلکه ایجاد گفتمان و توجه بسیار به این مسئله گردید. «موضوع مورد علاقهی اصلی… بدن، تندرستی، درازی عمر، زادوولد و اصل و نسب طبقاتی بود» (فوکو، ۱۹۷۸: ۱۲۳). برای نیل به این اهداف، برنامههای مختلفی چون تأمین رفاه اجتماعی، منع از زنا با محارم، مقابله با بیماریهای آمیزشی و ایجاد فاحشهخانههای مجاز و به طور خلاصه انضباط گستردهای به نام حفظ بهداشت عمومی و از ترس فساد و انحطاط نسل صورت گرفت.
در این دوران جنسیت مورد توجه اجتماعی، موضوع پژوهشهای علمی، کنترل اداری گردید، چراکه این سالها قدرت با ترفند و زیر لقای سرکوب جنسیت، توجهها را بدان جلب کرده و «تحریک و تشویقی تنظیمشده به اشکال گوناگون برای گفتوگو» در این باره انجام گرفت (همان: ۳۴). «دستگاه قدرتی که بر کل این عارضهی بیگانه متمرکز میشد، هدفش سرکوب آن نبود بلکه میخواست بدان واقعیتی تحلیلی، مشهود و پایدار ببخشد» (همان: ۴۴). ازاینرو فوکو هویت جنسی یا رهایی جنسی را ذاتاً فارغ از سلطه و یا ضرورتاً مخالف سلطه در درون جامعه نمیداند؛ در این خصوص وی اغلب مورد سوءفهم قرار گرفته است. اعتقاد در قرن ۱۸ و ۱۹ بر این بود که آن رمز سلامت، بیماری و هویت فردی را به دست میدهد؛ این مسئله در وهلهی اول در مورد طبقهی بورژوازی اعمال شد؛ همچنان که تکنولوژی انضباطی بهطورکلی بهعنوان وسیلهای برای کنترل طبقات کارگری و پایین جامعه پدید آمده بود. طبقهی بورژوازی با تنظیم دقیق مجموعهای از نمادهای مربوط به جنسیت، خود را از نمادهای اصل و نسب اشرافی و از طبقات کارگر که حامل خطرات جنسی مختلف پنداشته میشدند مجزا کرد. قبل از آن چنین طبقهبندیهایی در سایهی گفتمان مذهبی صورت میگرفتند که شهوت، گناه و اخلاق مسیحی را به هم پیوند میداد، اما بهتدریج جمعیتشناسان و مقامات پلیس دست به تفحص تجربی در خصوص مسائلی چون فحشا، آمارهای جمعیتی و نحوهی انتشار بیماریها زدند؛ این محققان به جای اندرز دادن دربارهی اهمیت جمعیت، به تعبیهی روشهایی برای مداخله در زندگی جنسی مردم رسیدند. «زندگی جنسی چیزی نبود که انسان تنها دربارهاش داوری کند، بلکه چیزی بود که اداره و کنترل میشد، چیزی همانند یک توانایی عمومی بود که اتخاذ روشهای مدیریتی را ایجاب میکرد و میبایست در گفتمانهای تحلیلی به آن پرداخته میشد. در قرن هجدهم، زندگی جنسی بهصورت موضوعی در آمد که به پلیس مربوط میشد» (همان: ۲۴)؛ بدینترتیب جنسیت بهعنوان عنصری اساسی در استراتژی قدرتی پیدا شد که فرد و جمعیت هر دو را به نحو توفیقآمیزی به دامان قدرت مشرف بر حیات پیوند میزد.
در آغاز قرن نوزدهم با ورود پزشکی به مقولهی جنسیت تحول عمدهای صورت گرفت. نقطهی عطف عمده تفکیک علم پزشکی راجع به جنسیت از علم پزشکی راجع به بدن بود. علم به خدمت گرفته شد تا کل رموز زیستشناسانه و روانی جنسیت را بهدقت هرچه تمامتر بشناسد؛ این تفکیک بر اساس کشف و تشخیص «غریزهی جنسی [صورت گرفت] که میتوانست وجوه نامتعارف، انحرافات اکتسابی، بیماریها و روندهای آسیبشناختی را بازنماید» (همان: ۱۱۷). غریزهی جنسی «نامی است که میتوان به فراوردهای تاریخی بخشید، واقعیتی نهانی نیست که فهمش دشوار باشد، بلکه شبکهی سطحی عظیمی است که در آن انگیزش بدنها، تشدید لذات، تحریک به گفتار، تشکیل دانشهای خاص و تحکیم سلطهها و مقاومتها برحسب برخی استراتژیهای قدرت و دانش با یکدیگر پیوند پیدا میکنند» (همان: ۱۰۵ و ۱۰۶). غریزهی جنسی اسطورهای تاریخی است که میان علوم زیستشناسی و کردارهای هنجاربخش قدرت مشرف بر حیات پیوند میزند. فرضیهی سرکوب بهزودی خود را در چهرهی روانکاوی هویدا ساخت؛ روانکاوی در اعماق روان افراد به جستوجوی امیال سرکوبشده میگشت و با وعدهی درمان، بیمار را تشویق به جستوجو در گذشته و اعتراف مینمود. روانکاوی معتقد به ریشه داشتن تمام انحرافات جامعهی بشری در امیال سرکوبشده داشت؛ از طرف دیگر شخص با روانکاوی خود میتوانست حقیقت و هویت خود را دریابد.
در آغاز قرن نوزدهم دولت با اعلام اینکه از لحاظ علمی تابوی زنا با محارم قاعدهی عام تمام جوامع میباشد، دست به کنترل آن برد؛ در مقابل روشنفکران کوشیدند تا با علم روانکاوی و سخن گفتن در مورد زنا، این تابو را بشکن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 