پاورپوینت کامل رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
آن زمانها که در یک دبیرستان کاتولیک در کوینز نیویورک، محصل بودم، گمان مىبردم که فلسفه هر چند مادر علوم، اما خود خدمتکار الهیات است. محاوره میان فلسفه و الهیات ظاهرا گاهى شکل دستورهاى بانویى (الهیات) به خدمتکار فاضل و مطیعش را به خود گرفته است. اما اگر هم چنین باشد به آن زمانهاى دور مربوط است. بیشتر فلاسفه و بسیارى از متالهان، حداقل از عصر روشنگرى به بعد در اندیشه اروپا، با این راى که فلسفه باید در خدمت الهیات باشد مخالفت کردهاند، اما نتیجه، به جاى آن که رهایى فلسفه باشد، این بوده که فلسفه در خدمت فرزندان خود یعنى علوم طبیعى و انسانى قرار گیرد.
آن زمانها که در یک دبیرستان کاتولیک در کوینز نیویورک، محصل بودم، گمان مىبردم که فلسفه هر چند مادر علوم، اما خود خدمتکار الهیات است. محاوره میان فلسفه و الهیات ظاهرا گاهى شکل دستورهاى بانویى (الهیات) به خدمتکار فاضل و مطیعش را به خود گرفته است. اما اگر هم چنین باشد به آن زمانهاى دور مربوط است. بیشتر فلاسفه و بسیارى از متالهان، حداقل از عصر روشنگرى به بعد در اندیشه اروپا، با این راى که فلسفه باید در خدمت الهیات باشد مخالفت کردهاند، اما نتیجه، به جاى آن که رهایى فلسفه باشد، این بوده که فلسفه در خدمت فرزندان خود یعنى علوم طبیعى و انسانى قرار گیرد. واقعگرایان دانشمند نفس وجود را با فرمانهاى نهایى علم تعیین مىکنند. حال این بر سر رابطه میان فلسفه و الهیات چه مىآورد؟ از نظر بسیارى رابطه میان فلسفه و الهیات براى همیشه گسسته است و بسیارى از علماى الهیات مسیحى این را به سود الهیات مىدانند. از نظر آنان، فلسفه هیچگاه خدمتکار خوبى نبوده و همواره، بیش از آن که حلال مشکلات باشد، مشکلآفرین بوده است.
البته عالمان اسلامى با این دیدگاه ناآشنا نبودهاند. براحتى مىتوان مسلمانانى را یافت که نسبتبه فلسفه، بویژه فلسفه اسلامى، مشکوکند; حتى هستند کسانى که چون غزالى فلسفه را کفر مىدانند. بقیه به این راضىاند که فلسفه به کار خود بپردازد و کارى به آموزههاى الهیات نداشته باشد.
اما فلسفه نمىگذارد به فراموشىاش بسپارند. براى این که دیگران، حتى آن متالهانى که مایلند فلسفه راه خود را برود، مورد توجهش قرار دهند شیوه خاص خود را داشته است. فلسفه کسانى را که نادیدهاش انگارند به فقدان عقل متهم مىکند و از آنجا که مدعى است که عقل، حد فاصل میان انسان و حیوان است این اتهام منجر به این مىشود که نادیدهانگاران، دون انسان تلقى شوند.
این است که پس از صعود و سقوط مکتب اصالت تحقق (پوزیتیویسم)، و پس از آن که اعلام شد فلسفه خدمتگزار علوم طبیعى است و کارش حل و فصل مسائل تهمانده مىباشد، فلسفه تحت پوشش جدید فلسفه دین پا به صحنه مىگذارد و عشوهگرانه سؤالهایش را به عالم الهیات عرضه مىکند. در ظاهر، اکثر یا بیشتر سؤالها، سؤالهایى هستند که عالمان الهیات در طول قرنها با آن مانوس بودهاند: چگونه مىتوان وجود خدا را اثبات کرد؟ علم خداوند به افعال مختارانه انسان چگونه است؟ آیا خداوند مىتواند سنگى بیافریند آن چنان بزرگ که خود نتواند آن را بلند کند؟ علم خداى ازلى به جهان مادى زمانمند، چگونه است؟ و…. در حالى که بظاهر، اینها همان سؤالهایى هستند که عالمان الهیات از آن زمان که عقل براى اولین بار در کار دین به کار گرفته شد با آن مانوس بودهاند، وقتى که انسان با مباحث جدید مربوط به این سؤالهاى آشنا مىشود درمىیابد که فلسفه دین آن طور هم که مىنماید معصوم نیست. سؤالها فلسفه دین سؤالهاى دخترى سادهدل نیست که در تلاش است تا به بهترین وجه ممکن ایمانش را فهم کند. فلسفه سالها در خدمت علوم بوده است و بردگى آن در مقابل علوم، مستلزم سازگاریهاى بىشمارى با انسانگرایى، مادهگرایى، جسمگرایى، طبیعتگرایى و دیگر ایدئولوژیهایى است که خصم دینند و هنگامى که فلسفه سؤالهاى خود را براى عالمان الهیات مطرح مىکند، استدلالهاى تمامى این ایدئولوژیها را در مقابل هر واکنش احتمالى آنها در آستین دارد. عالم الهیات اگر بخواهد در مقابل این سؤالها با شرح مباحث مضبوط و موجود در متون سنتى، چه مسیحى و چه اسلامى، واکنش نشان دهد، به نادانى و بى ارتباطى با مسائل درخور اعتناى این عصر متهم خواهد شد.
فلسفه دین به هیچ وجه صرفا نامى دیگر براى الهیات عقلانى، به معناى سنتىاش نیست، چرا که درست همان معیارهاى عقلىاى که در مسائل الهیاتى به کار گرفته مىشوند، تغییر یافتهاند. اگر عالم الهیات نمىخواهد غافلگیر شود، باید آماده باشد تا این ضوابط را زیر سؤال برد و بدین سان موضعى خردهگیرانه و نامانوس در قبال ملاکهاى عقلى اتخاذ کند.
امروزه محاوره میان فلسفه و الهیات صرفا امرى نیست میان ذهن سؤالگر فیلسوف و روح پرهیزکار عالم الهیات. هر سؤالى با انتظارهایى ناگفته، در مورد نوع جوابى که ممکن است شایسته بنماید، همراه است. هر جستجویى از دلیل، معیارى را براى تبیین، پیش فرض دارد. انتظارها و پیشفرضهایى که فلسفه دین را تغذیه مىکنند عمیقا رنگ و بوى اندیشه جدید غرب را با خود دارند. از آنجا که خیلیها که در حیطه فلسفه دین قلمزده و کتاب منتشر مىکنند، فلسفه تحلیلى را آموزش دیده اند; معیارهاى فلسفه تحلیلى که به میزان زیادى متاثر از پوزیتیویسم، پراگماتیسم و اندیشه دانشمندان علوم طبیعى است نقشى مهم و ظریف در این عرصه ایفا مىکند.
این واقعیت که بسیارى از فیلسوفان دین، و حتى بیشتر علماى الهیات مسیحى، بیش از فلسفه تحلیلى، تحت تاثیر چیزى هستند که «فلسفه قارهاى» نام دارد وضعیت را پیچیده کرده است. بیشتر فلاسفه قارهاى مهم، فرانسوى و یا آلمانىاند حال آن که اکثر فیلسوفان تحلیلى در دانشگاههاى آمریکا و یا انگلیس تحصیل کردهاند. در حالى که در بخش اعظم قرن بیستم اندیشه تحلیلى بر فلسفه آمریکا فایق بوده، در ده یا پانزده سال گذشته اندیشه قارهاى در فلسفه آمریکا نقشى مهمتر ایفا نموده است. چیزى شبیه «فلسفه جهانى» در حال ظهور است، اما جهان اسلام تا حد زیادى از این فلسفه جهانى کنار گذاشته شده است. دلیل این امر نه میل به سرکوبى اندیشه اسلامى، بلکه آن است که ما مسلمانان بجد نکوشیدهایم تا داخل بحثشویم. اگر ما برآنیم که وارد گود شویم باید توجه داشته باشیم که این مباحثه در اقلیمى جریان دارد که اغلب خصمانه است و در بستر توقعات، ضوابط استدلال، و پیشفرضهایى روى مىدهد که بسیارى از آنها کاملا با آن چه در علوم اسلامى یافت مىشود بیگانهاند.
قبل از آن که عالم اسلامى بخواهد به سؤالهایى بپردازد که فلسفه دین معاصر مطرح کرده، بایستى نکات فوق را مد نظر داشته باشد.
در اینجا و در دنباله مقاله، منظور ما از الهیات چیزى است که نه تنها کلام بلکه عرفان نظرى، اخلاق دینى و حتى برخى از مباحث فقه و اصول را در بر مىگیرد. آنچه در ظاهر، محاورهاى است میان فیلسوفى که بر عقل محض تکیه دارد با یک عالم الهیات، در واقع بحثى است پیچیده در مورد فلسفه، علوم، الهیات و ایدئولوژیهاى مختلفى که بر این عرصههاى گسترده مجاهدت فکرى اثر گذاشتهاند.
شاید موضع عالم اسلامى در مقابل این تعقید وضعیت، موضع طرد باشد و گفته شود که فلسفه دین، ثمره نگرشهاى فکرى غرب به علم و دین است و به جهان اسلام ربطى ندارد. گفتگو میان فلسفه و الهیات در واقع گفتگویى است میان یک فیلسوف غربى با یک عالم الهیات مسیحى. ولى نادیده گرفتن فلسفه دین، نوعى ریسک و قبول خطر است. ایدهها و نگرشهاى تغذیهکننده فلسفه دین، در درون حصارهاى چند دانشگاه در سرزمینهاى دور افتاده بیگانه محصور نیست، بلکه بخشى از جو فرهنگى غرب استبا حجم و اندازهاى آن چنان وسیع که خود را براى هجوم به جهان اسلام آماده مىکند و حتى این هجوم را قبلا آغاز کرده است، خوشایند ما باشد یا نباشد.
تجارت بینالمللى اندیشهها اکثرا اندیشههاى غربى را نمىتوان کند کرد، تا چه رسد به آن که بخواهیم آن را متوقف کنیم. ما که، در این زمینه، با عدم موازنه تجارى مواجهیم باید تلاشهایى را جهتحفاظت از بازارهاى محلى خود به عمل آوریم، اما در نهایت تنها سیاست موفق، سیاستى است که در آن تولیدات محلى برخوردار از کیفیت صادراتى به نحو وافر در دسترس قرار گیرند. از آنجا که انواع مختلف محصولات فکرى غرب در بازار، فراوان است، ما مسلمانان نمىتوانیم انتظار داشته باشیم که، به این زودیها در همه عرصهها، سهم خود را از بازار به دست آوریم. ولى مىتوانیم انتظار داشته باشیم که در حوزههایى که در گذشته تفکر اسلامى قوت خود را در آن نشان داده رقابتى تهاجمى داشته باشیم و آن را مبنا قرار داده، به حوزههاى دیگر نیز گسترش دهیم. اندیشه اسلامى براى آن که بتواند در بازار بینالمللى افکار رقابت نماید نه تنها باید به شک و تردیدهایى پاسخ گوید که متفکران مختلف غرب به آن دامن زدهاند، بلکه باید این کار را به گونهاى انجام دهد که بروشنى، اسلامى باشد. ما نمىتوانیم تنها به جوابهایى که مسیحیها ارائه کردهاند نظر کرده و سپس به جستجوى حدیثى برخیزیم که این جوابها را اسلامى بنمایاند. تدوین الهیات اسلامى جدید، که با روال علوم اسلامى بویژه کلام، فلسفه و عرفان سازگار باشد، به کارى تمام وقت و جدى نیاز دارد.
اینک با به خاطر سپردن این نکات مىتوانیم مرورى کنیم بر چند نمونه از سؤالهایى که فلسفه دین براى علماى الهیات مطرح کرده است:
از ژرفترین عرصههایى که باید بر آن مرورى داشت عرصه معرفتشناسى است. در قیاس با همعصران ما، متفکران دوران میانه به این عرصه عنایتى کمتر داشتهاند. چگونه ما پى مىبریم که خداوند وجود دارد؟ جواب سنتى مسیحیان و مسلمانان به این سؤال این بود که ما مىتوانیم براهین قیاسى مستحکمى اقامه کنیم که از مقدماتى بدیهى تشکیل شده و نتیجه آن بیانگر وجود خدا باشد. اشکال این جواب این است که بسیارى از مقدماتى که در گذشته به قدر کافى بدیهى به نظر مىرسید اکنون مورد سؤال قرار گرفته است. مثلا نقش این اصل را در نظر گیرید که مىگوید عدم تناهى در علتهاى بالفعل محال است (تسلسل در علل). برخى از فیلسوفان، فیزیکدانها و ریاضىدانهاى غرب در درستى این اصل تردید کردهاند. در دفاع از این اصل کتابى نوشته شده که در آن برخى از آراى فلاسفه اسلامى مورد توجه واقع شده است: «برهان کیهانشناختى کلام» نوشته ویلیام لین کرایگ در فلسفه دین معاصر یکى از موارد نادرى است که طى آن آرایى از سنت اسلامى بویژه آراى ابوحامد غزالى مورد توجه قرار گرفته است. بحث مستمر در باره این اثر در نشریات تحقیقى، آن هم شانزده سال پس از چاپ کتاب، گواهى استبر اهمیت آن. اما نکته مهم این است که اصلى که در طول قرنها بدیهى به نظر مىآمده، اکنون در معرض مشاجراتى شدید قرار گرفته است. در نگاه اول چنین مىنماید که ما در اینجا با موردى از اصل عقلى مواجهیم که در فلسفه و الهیات اسلامى، از آن دفاع مىشود و در جدال با شکاکان جدید غرب به معرض آزمایش گذاشته شده است. اما اگر دقیقتر بنگریم خواهیم دید که این اصل، خود در داخل سنت فلسفه اسلامى تطور خاص خود را داشته است. وقتى به صدرالمتالهین قدس سره مىرسیم اصل امتناع تسلسل، به مجموعه علل بالفعل و موجود که همزمان واقع شوند، محدود مىشود. مساله مورد سؤال این است که چگونه اصلى بىقید و شرط در فلسفه اسلامى، مقید گشته است. چرا که برخى مثل غزالى همان اصل نامقید را یک اصل بدیهى عقلانى مىدانستند و تقریرى از اصل که هنوز مورد دفاع کریگ است مقید به قید «همزمان بودن علل» نیست!
در هر صورت تقریبا نوع مسائل فلسفه دین از همین قبیل است. فلاسفه که از اصولى که در علوم طبیعى و یا ریاضیات به کار مىرود اثر پذیرفتهاند، شبهاتى را در باره اصولى که قبلا بدیهى و یا تقریبا بدیهى تلقى مىشد و در براهین اثبات خدا به عنوان مقدمه مورد استفاده قرار مىگرفت، دامن زدهاند. نتیجه، یک معضل معرفتشناختى است. امروزه چیزى که زمانى ادعا مىشد که معلوم است مشکوک شمرده مىشود. شبهات مطرحشده غیر قابل جواب نیستند، اما تنظیم جوابها نیازمند مقدار متناسبى از کارکشتگى است; از جمله باید تا حدى با فیزیک و ریاضیات جدید آشنا بود.
ویلیام لین کریگ و کونتین اسمیت در کتابى جدید، مشاجرههاى میان برهان کیهانشناختى و فیزیک جدید را مطرح کردهاند. این کتاب «خداشناسى، الحاد و کیهانشناسى مبتنى بر مهبانگ» نام دارد.
بحث و مشاجره درباره براهین سنتى اثبات وجود خداوند، برخى را به آنجا کشانده که سؤال کنند آیا واقعا این براهین براى یک اعتقاد معقول دینى ضرورىاند. در میان فیلسوفان دین، آلوین پلانتینجا به خاطر دفاع از چیزى که آن را «معرفتشناسى اصلاح شده» مىنامد مشهور شده است. (۱) ادعاى پلانتینجا این است که براى مسیحى متدین، اعتقاد به وجود خداوند، به نحوى شایسته پایهاى است، یعنى به استدلال نیاز ندارد. وى مدعى است که جان کالون پایهگذار کلیساى اصلاحى نیز دیدگاهى مشابه داشته است. (۲)
کالون شک داشت که آیا انسان گناهکار مىتواند وجود خدا را با برهان اثبات نماید، اما فیلسوفان کاتولیک که به عقل انسانى اعتماد بیشترى داشتهاند با موضع پلانتینجا زیر فشار قرار گرفتهاند. براى ما بویژه واکنش کاتولیکها در مقابل پلانتینجا جالب است; چرا که در سنتشیعى نیز به عقل حرمتى مشابه مىنهادهاند. من تردید دارم که در درازمدت واکنشهاى فیلسوفان و متالهان کاتولیک و مسلمان از حیث متفاوت بودن با هم مشابه باشند. (۳) برخى از متفکران کاتولیک که در این مساله تحقیق کردهاند از معرفتشناسى مبناگروانه حمایت کردهاند، اما اکثریت آنان در پى آن بودهاند که با دیدگاه مورد دفاع پلانتینجا زمینه مشترکى بیابند.
ویلیام آلستون شخصیت دیگرى است که از معقول بودن معتقدات دینى، بدون تکیه بر براهین سنتى اثبات وجود خداوند، دفاع نموده است. (۴) آلستون لبه شکگرایى مدرن را به سمت الحاد برمىگرداند و ادعا مىکند که دلایل ما براى اعتماد به تجربه حسى بیش از دلایل ما براى اعتماد به انکشافهاى دینى نیست. از آنجا که معتقدات مبتنى بر تجربه حسى، معقول تلقى شدهاند بایستى در باب معتقدات دینى هم همین تلقى را داشت. اثر آلستون همچون کار پلانتینجا انبوهى از انتقادها و جوابهاى مجدد را به دنبال داشته که تکیه بیشتر آنها بر مسائل معرفتشناختى از قبیل: ماهیت معرفت و عقلانیت، ایمان و اعتقاد، یا دلیل و توجیه مىباشد.
دیگر مدافعان ایمان مسیحى استدلال نمودهاند که از طریق بررسى ضوابط استدلالى که امروزه در علوم طبیعى به کار گرفته مىشود، و با آنچه هیوم و کانت تصور مىکردند فاصله بسیار دارد ،مىتوان به شک و تردیدهایى که هیوم (۱۷۷۶-۱۷۱۱) و کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) در مورد عقلانیت معتقدات دینى دامن زده اند پاسخ گفت. (۵) در این مباحثات، این فلسفه علم است که عالمان الهیات باید به آن رو آورند تا به کسانى که به علم ایمان دارند و به دین نه ثابت کنند که این طور نیست که جبههگیرى آنان ناشى از وفادارى آنان به ضوابط عقلانى علوم تجربى باشد.
در بسیارى از مباحث مربوط به عقلانیت ایمان دینى، مفهوم تجربه دینى نقشى محورى ایفا مىکند. این امر بویژه در مورد نوشتههاى اصحاب معرفتشناسى اصلاح شده و نوشتههاى ویلیام آلستون صادق است. اما در مورد نوشتههاى دیگران از جمله گرى گاتینگ (۶) ، ریچارد سوین برن (۷) و جان هیک (۸) نیز صادق مىباشد. مفهوم تجربه دینى مفهومى است که بویژه براى تفکر اسلامى ناآشناست، چرا که این مفهوم در اروپا و ایالات متحده در نوشتههاى فردریک شلایرماخر و ویلیام جیمز ظاهر شده و پیامد فشارى بوده که متفکران دینى احساس کردند از سوى میراث هیوم و کانت، رمانتیسم و تجربهگرایى بر آنان وارد مىآید. حتى تعبیر
Religious experience
چنان است که ترجمه آن به فارسى و یا عربى مشکل است. ظاهرا ترجمهاى که بیشتر مورد قبول است «تجربه دینى» است ولى کلمه «تجربه» طعم و بوى آزمایشگاه و تکرار را با خود دارد حال آن که مفهوم غربى کلمه از این خصوصیات عارى است. معادلهاى دیگرى هم که ممکن است پیشنهاد شوند هریک مشکلات خاص خود را دارند. براى نمونه ادراک، شناخت و معرفت، هر یک تنها وقتى متناسب هستند که واقعیتى به نحو درست دریافت گردد; در حالى که تعبیر «تجربه دینى» براساس فرض ما از حیث این که مطابق با واقع استیا صرف توهم، خنثى است. آن را باید در قیاس با دادههاى علمى فهم کرد و درست همان طور که دانشمند [تجربى] از عقل بهره مىگیرد تا قضاوت کند که کدام یک از فرضیههاى رقیب بهتر مىتواند دادههاى تجربى موجود را تفسیر کند، گرىگاتینگ و ریچارد سوین برن هم معتقدند که فرضیه وجود خدا بهتر مىتواند دادههاى شهود و احساسات باطنى شخص را تفسیر نماید. اما از سوى دیگرآلستون و پلانتینجا مدعى اند که براى مؤمن، این قضیه که خداوند وجود دارد بیشتر شبیه به این پیشفرض دانشمند [تجربى] است که جهانى فیزیکى هست که مىتوان آن را مورد کاوش قرار داد و دادههاى تجربى، اطلاعاتى را در باره آن منتقل مىنمایند. آنان معتقدند که شهودها و احساسات دینى و از جمله مشاهدات عرفانى، دادههایى فراهم مىآورند که حامل اطلاعاتى در باره خداوند و ارتباطش با مؤمن است، اطلاعاتى که پیشفرضش وجود خداوند است. گفتن این که از نظر آلستون و پلانتینجا پیشفرض تجربه دینى وجود خداوند استبه این معنى نیست که از نظر این فیلسوفان وجود خداوند یک فرض صرف است، چرا که آنان برآنند که این فرض، فرضى است موجه، و موجه بودن آن را مىتوان با یک بررسى معقول از رابطه میان این فرض با انواع تجربههاى دینى که در زندگى مسیحى مهمند اثبات نمود.
تکیه بر تجربه دینى، برخى از فیلسوفان مانند ویلیام پرادفوت (۹) ، استون کاتز (۱۰) و نلسون پایک (۱۱) را به تبیین معرفتشناسانه گزارشهاى عرفا کشیده است. آنان سؤالهایى را مطرح مىکنند از قبیل این که: آیا مىتوان میان آنچه به قلب عارف جلوه مىکند و نحوهاى که او این جلوهها را تفسیر مىکند تمایز با معنایى قائل شد؟ آیا جلوههاى عرفانى باید مشابه جلوههاى حسى باشند، آیا عرفاى متعلق به سنتهاى مختلف، تجاربشان یک نوع است؟ آیا تعلیم و تربیت، نوع تجربهاى را که عارف خواهد داشت تعیین مىکند و آیا از نظر خود عرفا این تجربهها داراى دلالت معرفتشناختىاند؟ در اینجا ما با مسائلى مواجهیم که فیلسوف و عالم الهیات مىتوانند پیرامون آن به یکدیگر خدمت متقابل ارائه دهند. عالم الهیات، زمینه آموزه اى را براى فیلسوف فراهم مىسازد که گزارشهاى مربوط به تجربههاى عرفا برحسب آن فهم مىشود و فیلسوف، تحلیلى انتقادى هم از آموزه و هم از گزارش فراهم مىسازد تا بتواند تجربههاى عرفانى را در چارچوب یک تئورى معرفتشناختى گستردهتر بگنجاند.
این تنها معرفتشناسى نیست که به مثابه سرچشمهاى از معضلات که در فلسفه دین براى الهیات مطرح شده عمل مىنماید، عملا تمامى شاخههاى فلسفه بر فلسفه دین تاثیراتى داشتهاند و سؤالهایى را در مورد آموزه کلامى دامن زدهاند.
یکى از شاخصترین عرصههاى فلسفه، مابعدالطبیعه است و علماى مابعدالطبیعه از دیر زمان رابطهاى نزدیک با الهیات، بالاخص الهیات اسلامى داشتهاند. متالهان مسلمان، مسیحى و یهود اغلب براى تبیینآموزههاى الهیات به نظامهاى مابعدالطبیعىاى توسل جستهاند که بر اندیشه یونان باستان مبتنى است. بسیارى از فیلسوفان دین نظامهاى مابعدالطبیعى دیگرى را ترجیح دادهاند; در نتیجه خود را در تلاشى درگیر ساختهاند که هدفش بیان مجدد آموزههاى دینى است، به طریقى که زبان حکمت قدیم در آن به کار نرود. به هر حال گاهى، آموزه چنان با حکمت قدیم در هم تنیده شده که جدا کردن آنها مشکل است. مثلا آموزه مسیحى تثلیثبرحسب متافیزیک جواهر، صور، اشخاص و صفاتى تبیین گشته که از فلسفه یونان و روم اتخاذ شدهاند. بسیارى از متفکران جدید مسیحى اکنون تصدیق مىنمایند که تقریرهاى سنتى آموزه تثلیث در این قالبها موفق نبوده است. اما آنان به جاى رد این ادعا که خدا را باید به عنوان تثلیث اقدس فهم کرد، مدعى شدهاند که این آموزه را با کنار گذاشتن این ادعا که خدا سه شخص است اما یک جوهر، و یا با ارائه تفسیرى از این ادعا که در قرون گذشته قابل تصور نبوده استبهتر مىتوان توضیح داد.
رابرت کامینگ نویل، سرپرستحوزه کلامى بوستون، بالمره، اصل ادعا را کنار مىگذارد و از تثلیثبه عنوان سه جهتیا سه جنبه از الوهیت که با رجوع به خلقت فهم مىشود دفاع مىنماید. از نظر وى خداوند سرچشمه خلقت،پایان یا غایتخلقت و خود عمل خلقت است. در الهیات نویل غیر از این مقدار، چندان چیزى از آموزه سنتى تثلیثباقى نمانده است. (۱۲)
توماس. وى. موریس، فیلسوفى که در دانشگاه نوتردام در ایندیانا تدریس مىکند، دفاع سنتىترى از تثلیث ارائه مىدهد. موریس براى آن که از تقریرى از تثلیثگرایى اجتماعى در مقابل ادعاى ارتدادى برخى از متکلمان الهیات پویشى که مىگویند خداوند نیازمند به جهان است دفاع کند، از روشهایى بهره مىجوید که فیلسوفان تحلیلى ابداع کردهاند. الهیات پویشى خود به عنوان واکنشى در برابر مابعدالطبیعه جواهر بسط یافت و الهامبخش آن آراى وایتهد و هارتشون بود مبنى بر این که جهان از حوادث بالضروره با هم مرتبط تشکیل شده است. (۱۳)
از دیگر آراى مابعدالطبیعى جدید که بر مباحث مربوط به آموزه تثلیث اثر گذارده است، تئورى هویت نسبى است. مطابق این راى نسبت هوهویت همواره مشمول مقولهاى است که آن مقوله در ذیل آن مندرج است. مدافعان تثلیث مانند پیترگیچ و پیتر وان اینواگن از تئورى هویت نسبى، براى دفاع از این قضیه استفاده کردهاند که در حالى که اشخاص تثلیث ممکن استبا هم متفاوت باشند در عین حال ممکن است همه یک خدا باشند. (۱۴)
از دیگر عرصههایى که فیلسوفان دین در آن آراى متخذ از منطق و ریاضیات جدید را به کار گرفتهاند عبارت است از مباحث مربوط به برهان وجودشناختى آنسلم درباب وجود خدا، معضلات فراوان مربوط به صفات الوهى، ماهیت فعل الوهى، مسؤولیت انسان و علم ازلى خداوند، چگونگى خلق عالم از عدم و مشکل شر.
اخلاق از معرفتشناسى قدیمىتر است و حداقل به قدمت مابعدالطبیعه. تاملات فلسفى در باب خیر و شر، خطا و صواب، و فضیلت و رذیلت همواره با اندیشه دینى عجین بودهاند و امروزه نیز فیلسوفانى که دغدغه اصلى آنان ماهیت ارزش است و اخلاقیات، به سؤالهایى مهم دامن مىزنند تا علماى الهى با آن کلنجار روند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 