پاورپوینت کامل اهمیت نسخ اعجمی در پژوهش‌های تراثی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اهمیت نسخ اعجمی در پژوهش‌های تراثی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اهمیت نسخ اعجمی در پژوهش‌های تراثی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اهمیت نسخ اعجمی در پژوهش‌های تراثی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

در کتابخانه‌های تراثی جهان، با نوعی از دستنویس‌های نادر مواجهیم که، صرف نظر از تنوّع زبانی آن‌ها، در یک مسأله، اشتراک کامل دارند و آن اینکه همه این آثار، به خطّ و الفبای عربی، نگارش یافته‌اند. این آثار گرچه به لحاظ تعریف جزو نسخ خطی اسلامی به شمار می‌روند ، امّا با این حال، در روند پژوهش‌های تراثی در مجامع علمی ، به محتوای این نوع آثار کمتر توجّه شده است.

بررسی موردی سنّتِ کتابت متونِ کهن یونانی، بوسنیایی و کاستیلی با الفبای عربی[۱]

چکیده: در کتابخانه‌های تراثی جهان، با نوعی از دستنویس‌های نادر مواجهیم که، صرف نظر از تنوّع زبانی آن‌ها، در یک مسأله، اشتراک کامل دارند و آن اینکه همه این آثار، به خطّ و الفبای عربی، نگارش یافته‌اند. این آثار گرچه به لحاظ تعریف جزو نسخ خطی اسلامی به شمار می‌روند ، امّا با این حال، در روند پژوهش‌های تراثی در مجامع علمی ، به محتوای این نوع آثار کمتر توجّه شده است. معرّفی علمی، رمزگشایی، روان سازی متن، همچون تبدیل علمی متن آنها به خطّ کتابتی زبان نسخه و ترجمه این متون کهن، به عربی یا انگلیسی، بخش‌هایی از ضرورت‌های پژوهشی هستند و این متونِ کهن، می‌توانند در بازشناختِ بخش‌های مفقوده تاریخ علوم الهی و بشری، نقشی بنیادی ایفا نمایند. وجود دستنویس‌های عجمی متعدّد درباره اهل بیت (ع)، به زبان‌های بوسنیایی، رومی و کاستیلی، در برخی کتابخانه‌های جهان، ضرورتِ بازشناختِ این متون ظاهر متروکه و مندرس را دو چندان می‌سازد. برای نمونه ‌کسی که درباره تاریخ آندلس و جایگاه اهل بیت (ع) یا خطّ باریکِ جامعه شیعی در آن دیار، پژوهشی انجام می‌دهد، تحقیقاً دستیابی به دستنویسی کاستیلی (با خطّ عربی) که مشحون از اطلاعاتِ منحصر بفرد درباره اهل بیت (ع)، می‌تواند بسترهای مطالعاتی جدیدی را برای وی، فراهم آورد. در این نوشتار، سنّتِ نگارشی مسلمانان در متون اعجمی، در برخی مناطق اسلامی، به اجمال مورد بررسی قرار گرفته است.

کلید واژه‌ها: اهل بیت (ع)، متون اعجمی، نسخ خطی، ترکیه، بوسنی، آندلس (اسپانیا)، زبان عربی، خط کتابتی عربی.

۱- درآمدی بر پیشینه خطّ و الفبای عربی و سنت‌های نگارشی آن

۱-۱. خطّ و الفبای عربی پیش از ظهور اسلام و منشأ اصلی آن

باستان شناسان و زبان ‌شناسان، بر این باورند که خطّ عربی، بنیادی آرامی[۳] دارد و نخستین بار به وسیله ساکنان عرب‌ زبان نبطیه به مرکزیت پترا[۴] از سده دوم میلادی به استقلال رسید و گویشی از زبان آرامی در آن رایج بود که با خطّی مشتقّ از آرامی، نوشته می‌شد. از خط مزبور خطّی موسوم به سینایی نو، تحوّل یافت که تا سده چهارم میلادی در شبه جزیره سینا رواج داشته است. اعراب ساکن نبطیه، همین خط را برای نوشتن زبان عربی اقتباس کردند که در نتیجه، به صورت‌های کوفی (در حیره و بعد در کوفه) و نسخ (در مکه و مدینه) در آمد و خطّ نسخ بعدها، اساس نظام‌های نوشتاری در عالم اسلام قرار گرفت. الفبای عربی با افزودن شش صامتِ ویژه زبان عربی (ث، خ، ض، ظ، ذ، غ) که در خط آرامی وجود نداشت، تکمیل گردید. برای این منظور نقطه‌ای بر هریک از نشانه‌های موجود افزودند. توالی ابجدی الفبای آرامی نیز برهم زده شد تا حروفِ هم شکل در پی یکدیگر قرار گیرند.

باید دانست که تا پیش از اسلام، مدرکی دال بر خطّ و سواد داشتن عرب‌های حجاز نیست، ولی از عرب‌های شمالی عربستان پنج مدرک بدست آمده است که کهن‌ترین آنها مربوط به ۵۱۲ میلادی می‌باشد. از عرب‌های جنوبی (مردم یمن) نیز آثاری بدست آمده ‌است که با حروفِ مسند می‌نوشتند. مردم حجاز که بر اثر صحرانشینی از نوشتن خط بی‌بهره مانده بودند؛ اما اندکی از آنها که کمی پیش از اسلام به عراق و شام رفت و آمد داشتند، نوشتن را از آنها آموختند و عربی خود را با حروف نبطی یا سُریانی (کرشونی) و عبری می‌نوشتند.

برخی تاریخدانان اسلامی بر این باورند که اعراب، از اساس، خط نداشته‌اند و خطی که از حِمیر و انبار در عراق، به عربستان رفته و در زمان ظهور اسلام نشر یافته ‌است. مستند اینها نقل‌هایی است از عبدالله بن عباس، ابن اسحاق، واقدی، حمزه بن الحسن و دیگران (ملک الشعرای بهار، ۱۳۶۹، ج۱). بنابر این دیدگاه، خطّ زبان عربی، متعلّق به آن زبان نیست، بلکه زبان عربی به این خط نوشته می‌شده‌ است و چون آثار مخطوط در قرون اولیه اسلامی و پس از آن، به زبان عربی نوشته می‌شد، خطّی که بـا آن، زبان عربی ثبت می‌گردید، به نام “خط عربی” مشهور گردیده است. خط عربی در آغاز در کلک (قلم) نسخ برگرفته از شیوه نگارش خطّ نبطی نوشته می‌شد. با فتح تیسفون پس از نبرد قادسیه، کلکِ کوفی نیز بر آن اضافه شد که در کوفه رایج شد و این همان کلکی است که دیوانسالاران، اصلاحاتِ خود را بر آن اعمال کردند که بزودی در کلک (قلم) نسخ نیز انجام شد. گرچه بعضی نوشته‌اند که پیش از ۲۰۰ق خطوطی به جز خط کوفی دیده شده است، اما اکثر دانشمندان ابن مقله را اولین مبتکر و مخترع خطّ عربی دانسته‌اند (رفیعی، علی، ۱۳۷۷، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص۶۸۴).

۱-۲. خطّ و الفبای عربی پس از اسلام و سنّت‌های کتابتِ متون

پس از اینکه آئین روح بخش اسلام، با فتوحات اسلامی، به تدریج جهان‌گیر شد، در پی آن، زبان عربی نیز که زبان قرآن کریم به شمار می‌رفت، تدریس و تدرّس ادبیات، بلاغت، کتابت تا صنایع ادبی و فنون نظم و نثر در میان تازه مسلمانان گسترش یافت؛ با هدف اشاعه فرهنگِ قرآن خوانی در میان غیرعربها، اینکه بتوانند بر کلام الهی و ظرایف نکات ادبی آن کتاب آسمانی وقوف یابند و دلائل دیگری همچون شیوه‌های زیباشناسانه و هنری نوشتاری زبان عربی و نیز التزام به فرهنگ اسلامی، به تدریج، سنّتی خودجوش و بدیع، در جوامع اسلامی میان مسلمانان رواج یافت و آن این بود که فردی که در جامعه اسلامی زندگی می‌کرد، با حفظ تنوّع زبان تکلّمی خود، هنگام کتابتِ هر متنی، مطالبِ نگارشی خود را با خط و الفبای عربی، می‌نوشت. لذا از همان سال‌های نخستینی که پیام رحمت بخش قرآن کریم، به سمع جوامع غیر عرب رسید، در اثر شوق به فراگیری آموزه‌های قرآن کریم و کلمات نورانی اولیای دین، که طبعاً مفاهیم همه به زبان عربی بودند، متأثر از این جایگاه و اهمیت این زبان مبین، به تدریج تألیف و نگارش به زبان، خطّ و الفبای عربی نیز گسترش یافت؛ تا جایی که خطّ و الفبای برخی زبان‌ها، مانند فارسی و ترکی، تحت تأثیر شدیدِ فرهنگ اسلامی ـ عربی قرار گرفته و کاملاً تغییر یافت و خطوط اصلی و نگارشی این دو زبان‌، یعنی خطوطِ پهلوی و اورخون، به تدریج در میان مسلمانان، به بوته فراموشی سپرده شدند. البته در این میانه، بر خلافِ این نظرات شایع، برخی زبان‌شناسان ایرانی، بر این باورند که چنین نیست که خطّ فعلی نگارشی زبان فارسی، خطّ و الفبای عربی بوده باشد، بلکه در حقیقت، این خط، تکامل یافته خطّ و الفبای پهلوی یا اوستایی است.

در سیر و تحول تاریخی برخی زبان‌ها، باید گفت که برای دوره‌ای، خطّ و الفبای عربی، جایگزین خطوط اصلی آن زبان‌ها قرار گرفته است. لیکن به جز زبان‌های فارسی (در ایران و افغانستان) و ترکی (لهجه‌های آذری و اویغوری)، اردو، سندی، پشتو و کردی، تقریباً بیشتر این زبانها، در مواجه و مقابله با فرهنگ‌های مهاجم در دوره اسلامی، به تدریج با تغییر خط به لاتین یا کریل، دچار تغییر خطّ شده‌اند، و شاید نمونه اخیر آن را بتوان به تغییر خطّ و الفبای عربی مورد استفاده ترکان عثمانی (ترکیه) اشاره نمود که در پی سقوطِ امپراتوری عثمانی، طبق دستورِ کمال مصطفی پاشا آتاتورک (حکـ . ۱۹۲۳-۱۹۳۸)، خطّ و الفبای عربی که متأثر از زبان قرآن کریم، بوده است، از سال ۱۹۲۸، ملغی گردیده و الفبای آوایی لاتین (با اندکی تغییرات) به جای آن نشست و کلماتِ بی‌شماری از عربی و فارسی را از آن زبان پیراست.

۲- بررسی لغوی واژه عجمی یا اعجمی

لغت‌شناسان برجسته‌ای زبان عرب، همانند فیروزآبادی (۲۰۰۸، القاموس، ص۱۰۲۴) و ابن منظور (۲۰۰۳، لسان العرب، ج۲، ص۴۹)، کلمه “عجم”، از ریشه (ع، ج، م) را به معنای “مبهم” گرفته‌اند. از نظر این دو دانشمند شهیر، “عجم”، به “غیرعرب” اطلاق می‌شود و کسی را که به خوبی نتواند به زبان عربی تکلّم نماید، “عجمی” گویند؛ امّا زمخشری، با تفریق واژگانِ “عجمی” و “اعجمی”، بر این اعتقاد است که لغتِ “اعجمی” یعنی ناروشن صحبت کردن، و واژه “عجمی” یعنی فُرس. اصطلاح عجمی یا اعجمی، در طول تاریخ کاربردهای متعدّدی داشته ‌است و به گونه‌های مختلفی به کار رفته ‌است. در برهه‌ای از تاریخ، به کسی که زبان عربی را نمی‌دانست اعجمی می‌گفتند و آن در دوره موالی و بیش‌تر به ایرانیان اطلاق می‌شده است. این اصطلاح برای نخستین بار در دوره بنی امیه، کاربرد تحقیرآمیزی یافت و کلمه عجم، بیشتر برای مترادفِ پارسی و مجوس بیان می‌شده ‌است. عجم در زبان فارسی و در بیشتر زبان‌های آسیایی مانند زبان هندی، زبان اردو، زبان پشتو، زبان بلوچی، زبان ترکی، معنی ایرانی و زبان فارسی می‌دهد، اما در زبان عربی، امروزه بیشتر به معنی غیرعرب به کار می‌رود.

۳- نسخه‌های خطی اعجمی/عجمی/عجمیه (= الجامیادو)

دانشمندان علم کودیکولوژی در تعریفِ نسخه خطی اسلامی، متفق القولند، هر دستنویسی که با خطّ و الفبای عربی، کتابت گردیده باشد، در دایره شمول نسخه خطی اسلامی قرار دارد؛ بر این پایه تمامی متونی که به زبان‌های غیر عربی، امّا با خطّ و الفبای عربی، کتابت شده باشند، حتی چنانکه از سوی یک غیرمسلمان نگارش یافته باشند، به آن دستنویس، نسخه خطی اسلامی گفته می‌شود و از جمله این آثار اسلامی، متونی که زبان آنها، غیر از زبان عربی باشد، به آنها نسخه خطی اعجمی یا عجمیه گویند. با این تعریف، دستنویس‌های مغولی، ارمنی، سریانی، امهری (حبشی)، قبطی، گرجی، روسی، لاتینی، یونانی، هندی (سانسکریت) و مانند آنها که با خطّ و الفبای خودِ آن زبان‌ها، کتابت شده باشند، جملگی از دایره شمول تعریفِ اصطلاحی یک نسخه خطی اسلامی، خارج هستند، هر چند موضوع آن آثار، اسلامی بوده باشد! برای نمونه یک نسخه خطی فارسی که با الفبای عبری (فارسی‌هود)[۵] کتابت شده باشد، چنان‌که در میان یهودیان ایران، طی قرون متمادی مرسوم بوده است، نسخه خطی اسلامی تلقی نمی‌شود، با این حال اگر دستنویسی به زبان عبری، با خطّ و الفبای عربی کتابت شده باشد، نسخه مذکور، اگر چه به لحاظ موضوعی، متنی اسلامی نیست، امّا از این جهت که کتابتِ آن با خطّ و الفبای عربی، بوده است، در عِداد و تعریفِ اصطلاحی “دستنویس‌های اسلامی” می‌گنجد.

باید دانست امروزه در کتابخانه‌های تراثی بیشترین کشورها، با دستنویس‌هایی مواجهیم که، صرف نظر از تنوّع زبانی آنها، در یک مسأله اشتراک دارند و آن اینکه همه آن آثار، به خطّ و الفبای عربی نگارش یافته‌اند. این متون کتابت شده با الفبای عربی، برخی جزو زبان‌های گروه سامی به حساب می‌آیند، مانند عبری، سریانی، آرامی، حبشی، قبطی، جزّی و …؛ برخی جزو گروه زبان‌های اسلاوی مانند روسی، رومی (یونانی)، بلغاری، بوسنیایی و … که بیشتر در دوره عثمانی نوشته‌ شده‌اند؛ بعضی جزو گروه زبان‌های هند و اروپایی مانند لاتینی، ایتالیایی، فرانسوی، پرتغالی، اسپانیولی، آلبانیایی، فارسی، کردی، سانسکریت و …؛ برخی جزو گروه زبان‌های آلتایی مانند مغولی، مجاری و ترکی (با لهجه‌های متعددِ عثمانی، چغتایی، اویغوری، آذری، باشقیری، ترکمنی، اوزبکی، قرقیزی، قزاقی، قریمی، تاتاری و …) و تعدادی نیز به زبان‌های دیگر مانند فولبی، جاوی، افریکانر، مالاوی، مالیزی، اندونزیایی، بورو، ساساکی، سیرامی، مادوری، سندانی، بوجینی، آچی، مننجابی، مکساری، بربری، مازیغی، هوسا، سواحلی، اردو، سرائیکی، سندی، پشتو، آواری، درگینی و جز اینهاست.

پیش‌تر باید توجه داشت که بررسی روند تاریخی چگونگی نویسه‌های ‌نسخ خطی عجمیه (کتابت شده با خط و الفبای عربی) در سه زبان فارسی، ترکی و اردو ، با اینکه می‌دانیم، این سه زبان مهم، به لحاظ تکثّر نسخ خطی در جهان، بعد از زبان عربی، حائز دومین، سومین و چهارمین رتبه هستند، در این نوشتار، به جهت گستردگی ابعادِ مختلفِ بررسی آنها، بحثی از این نوع دستنویس‌های غیر عربی (کتابت شده با خطّ و الفبای عربی) نمی‌کنیم. به این ترتیب، تمرکز سخنِ این مقال، از میان ۹۰ تا ۹۵% نسخ خطی اسلامی موجود در کتابخانه‌های تراثی جهان (۶۵% عربی، ۲۰% فارسی، ۵% ترکی، ۵% اردو)، تنها روی ۵% باقیمانده آنهاست که به جز این چهار زبان (عربی، فارسی و ترکی) هستند، ولی به خطّ و الفبای عربی کتابت گردیده‌اند و با توجّه به برآورد کارشناسان، مبنی بر وجود پنج میلیون نسخه خطی اسلامی در جهان، در حالتِ بیشینه، تعداد کلّ نسخ خطی اعجمی (عجمیه) در جهان (به جز نسخ به زبان‌های فارسی، ترکی و اردو)، حدود دویست و پنجاه هزار نسخه تخمین زده می‌شود، که در حالتِ خوشبینانه آن، بجهتِ اولویت‌های غیرعلمی مراکز دارای نسخ خطی در جهان، تاکنون شاید کمتر ۱۰% از این نوع آثار کهن، معرّفی نشده باشد و به اعتقاد راقم، شاید بیشترین سهم آثار اعجمی معرّفی شده در جهان امروز هم مربوط به دستنویس‌های بوسنیایی (حمایدو) بوده باشد که طی پانصد سال حضور ترکان و حاکمیتِ امپراتوری عثمانی بر این سرزمین، از سوی دانشمندان بومی مناطق بالکان، تألیف گردیده‌اند. بر پایه برخی تتبعاتِ اولیه، به نظر راقم، رتبه دوم این آثار به نسخ خطی الخامیادو (متون اسلامی متعّلق به مسلمانان آندلس = موریسکوها) و رتبه سوم نیز به نسخ خطی رومی (یونانی)، که مربوط به مسلمانان تحتِ حاکمیتِ سلجوقیان آناتولی (قرن ۶-۷ هجری) و اوایل امپراتوری عثمانی (قرن ۸ هجری) است، اختصاص خواهد داشت.

گفتنی است که در جلد نخستِ کتاب‏شناسی جهانی ترجمه‏های خطی قرآن کریم، ۵۸ دستنویس ترجمه قرآن کریم، به ۵۸ زبان معروف یا گویش محلّی معرفی گردیده است. مشروح‏ترین و معروف‏ترین این زبان‏ها، لاتین، انگلیسی، اسپانیولی = کاستیلی (نجات سفرچی اوغلو، مصطفی، ۲۰۰۰م، کتاب‏شناسی جهانی ترجمه‏های خطی قرآن کریم، ج۱، ص۵-۲۱)، فرانسوی، مالایی و سواحلی بوده است. از میان زبان‏ها و گویش‏های محلی، دو زبان هوسا (از ریشه زبان‏های آسیایی، آفریقایی رایج در آفریقای مرکزی) و زبان جاوا نیز (از ریشه زبان‏های مالایی، متداول در آسیای جنوب شرقی) با تفصیل و اهمیت بیشتری مطرح شده‏اند که در خور توجّه و بررسی است.

۴- زبان بوسنیایی و بررسی موردی چند دستنویس بوسینایی با خط و الفبای عربی (یامیادو/ حمایدو)

زبان بوسنیایی، یا به تعبیر دقیق‌تر، زبان صربوکروواتی، شاخه جنوبی از گروه زبان‌های اسلاوی محسوب می‌گردد. پس از فتح بوسنی و هرزگوئین در قرن پانزدهم میلادی توسط عثمانیان، به تدریج زبان ترکی و زبان عربی و همچنین زبان فارسی (= زبان علمی ـ ادبی ترکان)، میان تازه مسلمانان بوسنی رواج یافت. درباره دستنویس‌های بوسنیایی (حمایدو)، که نوعاً از سوی مسلمانان منطقه بالکان (با مرکزیتِ یوگسلاوی سابق) و با خطّ و الفبای عربی کتابت می‌شده‌ است، باید گفت که بر اساس منابع محلّی بوسنیایی، این نوع متون کهن، به نام‌های یامیادو یا حمایدو شناخته می‌شوند. د. جمال الدین سید محمّد، در کتاب الأدب الیوغسلافی المعاصر در خصوص اصطلاح حمایدو، بر این نظر است که آن ریشه‌ای اسپانیولی دارد (الاعجمیه = الخامیادو)؛ می‌افزاید که این نوع متون برای نگارش متون به زبان غیر عربی با خط و الفبای عربی بکار می‌رفته است آنها، بیشتر طی قرن ۱۷ تا پایان قرن ۱۹ میلادی، برای قصیده سرایی، الهیات، حکایات، عرض حال و مانند آن موضوعات مرسوم بوده است: و أمامنا نوع آخر من أدب المسلمین الیوغسلاف یعرف بالأدب “الیامیادو” أو “الحمایدو” و هی الصیغه الأسبانیه للکلمه العربیه و الأدب الأعجمی؛ و هذا الأدب الأعجمی، عباره عن أدب مؤلَّف باللغه الأمّ أی لغه البلد و هی اللغه الصربوکرواتیه و مکتوب بالحروف العربیه. و من أجناسه الأدبیه المشهوره “القصیده” و هی شعر للمدح أو الرثاء أو شعر دینی و “الإلهیات” و هی شعر دینی خالص و “الحکایات” و هی قصص دینیه أو أسطوریه و منها “العرضحال” و هو عباره عن شکوی أو دعوی أو التماس أو قصیده سیاسیه أو رساله و “المحضر” و هو طلب جماعی أو شکوی. و قد استمرّ هذا النوع من الأدب منذ منتصف القرن السابع عشر و حتّی نهایه القرن التاسع عشر (سید محمّد، جمال‌الدین، ۱۹۸۴، الأدب الیوغسلافی المعاصر، ص۱۶).

به باور صاحب قلم، امروزه شاید، بزرگترین تمرکز و تجمّع نسخ خطی بوسنیایی، در حال حاضر، کتابخانه غازی خسروبیک در شهر سارایوو و برخی کتابخانه‌های محلّی و منطقه‌ای در بوسنی و هرزگوئین بوده باشد؛ برای نمونه تاکنون صدها نسخه خطی از این دست آثار ارزشمند، در میانِ هفده جلد فهرست، با عنوانِ فهرست نسخه‌های خطی عربی، فارسی، ترکی و بوسنیایی در کتابخانه غازی خسروبیک ـ سارایوو (لندن/ سارایوو، ۱۹۶۵-۲۰۱۳)، معرّفی و فهرست گردیده است.

به جز صدها اثر دستنویس به زبان‌های عربی، فارسی و ترکی عثمانی، با محوریتِ اهل بیت علیهم السلام، اختصاصاً در میان آثاری که طی سه قرن (۱۷-۱۹م)، به زبان بوسنیایی و خطّ و الفبای عربی، نگارش یافته‌اند، چندین نسخه خطی با موضوع امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و بانوی دو سرا، حضرتِ فاطمه زهرا، صلوات الله علیهما، در کتابخانه‌های بوسنی و هرزگوئین وجود دارند که نشان‌دهنده ارادتِ عمیق مردمان این خطّه سرسبز، به خاندان عصت و طهارت علیهم السلام است. از آن جمله‌اند این دو نسخه که در کتابخانه غازی خسروبیک در سارایوو نگهداری می‌گردد (

Popara, 2008, pp. 687-693

):

ـ أبیات فاطمه [سلام الله علیها]، گویا از محمّد رشدی (د. ۱۹۰۵)، نسخه شماره

R.7006,5

، آغاز و انجام آن چنین است:

حضرتی فاطمه قد بی شیقالا حسن ای حسین قد بی لولالا

اوز بَشِقو اوواقو بی اوچیلا او جَنتو اود ملبقا وره لو ایما.

*

اود مکیــــــه دو یمنا دولینا اود ضفیـــــــه دو عدَنا شیرینا

راد حسنا ای حسینا ای اوچا حضـرت علی بوغیه داو ای واما.

ـ وفاه فاطمه رضی الله عنها، از ناشناخته، همان نسخه (رساله نوزدهم)، آغاز و انجام آن چنین است:

قد محمّد حبیب الله وفـــــــات بی فاطـــمه مو سکر اوستاده ژالنه بی

شأس مَیسچی سوه اوپلاچو پرویاتی ای اودویشه تغـــوبا یوی پرولاتی.

*

سواق ویدییو قــویه بیو اوتودا شتوی اود بوغا تُویه سلاکه اود مدا

پلاچنــو قوکی وراتیشأ اوداتلن ره قوشـــــــــه إنا إلیه راجـعون.

۵- زبان رومی (یونانی) و بررسی موردی چند دستنویس رومی (عجمیه) با خط و الفبای عربی

زبان رومی (یونانی)، سومین زبان کهن رایج در منطقه آناتولی بوده است. این زبان در حقیقت شاخهِ شرقی زبان یونانی از رده زبان‌های اسلاوی جنوبی می‌باشد. این زبان، تا پیش از حاکمیتِ کامل عثمانیان بر آناتولی، زبان گویش مردمان بومی آناتولی، یا همان آسیای صغیر (ترکیه) بوده است. در سال ۱۰۴۷م/۴۳۹ق، پس از حمله سلجوقیان (جنگ ملازگرد) به آناتولی، که تا آن زمان جزو مناطق مسیحی نشین (ارتودکس) و در واقع بخشی از روم و بیزانس شرقی به شمار می‌رفت، به تدریج به تصرّف مسلمانان و بالمآل سلجوقیان درآمد. زبان رومی، زبانِ رسمی بومیان مسیحی (ارتودکس) آناتولی بوده و مسیحیان این منطقه، طبق سنّتِ دیرین، در نگارش متونِ خود، از خطّ و الفبای یونانی بهره می‌جستند و به احتمال قوی، نگارش متون به زبان یونانی و با خطّ و الفبای عربی، بیشتر از سوی تازه مسلمانان تحتِ حاکمیتِ سلجوقیان آناتولی (قرن ۶-۷ هجری) صورت می‌گرفته است که با زبان عربی آشنایی چندانی نداشتند و برای اینکه به تدریج با نگارش قرآن کریم و آموزه‌های دینی آشناتر شوند، در نوشته‌های رومی خویش، از نویسه‌های عربی بهره می‌جستند و در این سنّتِ نگارشی، احتمالاً به این طریق، می‌خواسته‌اند، وجه تمایزی هم باشد بین نگارش‌های بومیانِ مسیحی آناتولی و کتابتِ تازه مسلمانان بومی منطقه، چه، گویش هر دو به زبان رومی (یونانی) بوده است.

پس از قرن پنجم و ششم هجری و فتح مناطقی دیگر از آناتولی توسط سلجوقیان، همچنین از اوایل امپراتوری عثمانی، قرن ۸ هجری، زبان رومی (یونانی)، با خط و الفبای عربی، به تدریج رواج یافته است و از قرن هشتم هجری، به جهتِ شیوع و غلبه زبان ترکی و حمایتِ حاکمانِ ترکِ عثمانی، اصلِ زبان یونانی و تکلّم و گویش به آن، به تدریج، در مناطق مختلفِ آناتولی به محاق افتاده است و به تبعِ آن، این سنّت نگارشی (= کتابت یونانی با خط عربی) به افول گراییده است، امّا بنا به نوشته استاد نوابی، اصل زبان رومی (یونانی)، تا یکی دو قرن پیش نیز ادامه داشته است: زبان رومی، تا آغاز سده بیستم میلادی، هنوز در بعضی جاهای ترکیه رواج داشته است (نوّابی، همان، ص۶۸۶).

باید دانست که پس از حضور سلجوقیان در آناتولی، در قرن ششم هجری، طی چندین دهه، همزمان با حمله مغولان در اوایل قرن هفتم هجری، به تدریج دانشمندان و شاعران بی‌شماری، از آسیای مرکزی و فلاتِ شمالی و مرکزی ایران، به منطقه امن و ادیب پرورِ آناتولی، مهاجرت کردند و در مرکز حکومتِ سلجوقیان، یعنی قونیه، در میان مسلمانان این منطقه، جز برخی مکاتباتِ رسمی و اداری به زبان عربی، سه زبان نیز، کم و بیش حضور داشتند؛ یکی سلجوقیان (حاکم) که در محاورات و مراوات عادی خود، طبق سنّت رایج خود، به زبان ترکی سلجوقی سخن می‌گفتند و ابیاتی چند از مولانا در دیوان کبیر و مثنوی و نیز اشعاری از سلطان ولد (فرزند مولانا) در ولدنامه و دیگر آثار منظوم وی، از جمله آثار ترکی سلجوقی است.

نباید از نظر دور داشت که در این میانه، بوده‌اند کسانی از دانشمندان و شاعران مسلمان غیر بومی (مهاجر)، که با هدفِ تبلیغ دینی یا بهره‌مندسازی بومیان تازه مسلمان این منطقه از مفاهیم عالی دین و فرهنگ اسلامی، عرفانی و ادبی، در قالبِ وعظ، نصیحت و گفتگو، به زبان رومی (یونانی)، اشعاری سروده‌ یا متونی را به زبان رومی، امّا با خطّ و الفبای عربی، می‌نوشته‌اند؛ در این حوزه، مولانا جلال‌الدین رومی (نیری و دیگران، ۱۳۹۲، “اشعار یونانی در دیوان کبیر مولوی”، ش۱، ص۲۱-۵۸.) و فرزند ادیبِ او، سلطان ولد، دارای سهمی وافر و آن دو پیشگامان این عرصه‌اند. ابیاتی به رومی (یونانی) از این دو ادیبِ برجسته ایرانی، بر جای مانده است؛ چند بیتِ ذیل از جمله اشعارِ یونانی (رومی) منسوب به ملاّی رومی است:

افندس مسین کاغــا یومیندن کــــابیکینونین کالی زویمسن

ـ ای سرورم! دوستت دارم؛ از این رو، حیات ما بهتر و زیباتر می‌شود.

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو نیپو سر کینــیکا چونم من و چونی تو

ـ ای سرور احسانگر و ماه‌روی من! کجایی؟ تو را می‌جویم که بپرسم من چگونه‌ام و تو چگونه‌ای.

یتی بیــــــرسس یتی قومسس بیمی تی پاتیس بیمی تی خسس

ـ چرا بازگشتی؟ چرا چنگ را به صدا درآوردی؟ بگو چرا در پیچ و تابی؟ چه کم داری؟

ایلا کـــالیمو ایلا شاهیمو خــــاراذی دیدش ذتمش انیمو

ـ بیا گل من، بیا پادشاه من، اگر نشئه‌ای نمی‌دهی، باری نفسی بخش و رایحه‌ای نثار کن!

یوذ پسه بنــی پوپونی لالی میذن چاکوسش کالی تویالی

ـ هر کس تشنه شود آب می‌خورد، هرکس بیمار باشد می‌نالد؛ امّا عزیز من زنهار که قدح را نشکنی.

استاد نوّابی درباره محیط زندگی مولانا در آناتولی، می‌نویسند: روزگاری که مولانا و پسرش، سلطان ولد، در کشور روم (آناتولی) می‌زیستند، زبان ادبی و درباری آن دیار زبان فارسی، زبان مهاجمان سلجوقی، ترکی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.