پاورپوینت کامل مولانا جلال الدین محمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مولانا جلال الدین محمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مولانا جلال الدین محمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مولانا جلال الدین محمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
مقالهای که در زیر می آید، مجموع بخش های هشتگانهای است که سال گذشته،حدود همین ایام، در روزهای دوشنبه هر هفته، از ۲۳ نوامبر سال ۲۰۰۹/ دوم آذرماه سال ۱۳۸۸ تا ۱۸ ژانویه سال ۲۰۱۰ / بیست و هشتم دی ماه سال۱۳۸۹، در روزنامه معروف گاردین لندن انتشار یافت. این مقالات را دکتر فرانکلین لوئیس استاد دانشگاه شیکاگو، مولف کتاب “مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب (انتشارات نامک، تهران) نوشته است تا عارف و شاعر بزرگ ایرانی، جلال الدین محمد بلخی ر ا که در غرب به رومی مشهور شده ا ست، از دیدگاه محققانه خود، به مردم انگلیسی زبان کشورهای غرب بشناساند.
مقالهای که در زیر می آید، مجموع بخش های هشتگانهای است که سال گذشته،حدود همین ایام، در روزهای دوشنبه هر هفته، از ۲۳ نوامبر سال ۲۰۰۹/ دوم آذرماه سال ۱۳۸۸ تا ۱۸ ژانویه سال ۲۰۱۰ / بیست و هشتم دی ماه سال۱۳۸۹، در روزنامه معروف گاردین لندن انتشار یافت. این مقالات را دکتر فرانکلین لوئیس استاد دانشگاه شیکاگو، مولف کتاب “مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب (انتشارات نامک، تهران) نوشته است تا عارف و شاعر بزرگ ایرانی، جلال الدین محمد بلخی ر ا که در غرب به رومی مشهور شده ا ست، از دیدگاه محققانه خود، به مردم انگلیسی زبان کشورهای غرب بشناساند. به ضرورت تنگنای صفحات روزنامه گاردین، او ناگزیر بود هر بخش از این مقالات را در فضایی ششصد هفتصد کلمهای و بنا براین با ایجاز بسیار بنویسد. با این وصف، خوانندگان بسیاری را به سوی خود جلب کرد و گفت و گوهای اینترنتی فراوانی را بین خوانندگان و دکتر لوئیس به وجود آورد که علاقه مندان می توانند به آنها دسترسی پیدا کنند. کوشش دکتر لوئیس قبل از هر چیز از این جهت مایه سپاس گزاری ست که اذهان غربیان مولوی دوست را باگوشه هایی از مبانی اندیشه ها و تعالیم الهی و انسانی مولانای خراسانی آشنا می سازد تا در دام شیادانی نیفتند که چند سال است با چاپ و انتشار برداشت های ناصواب خود از کلام مولانا، نام او را در غرب، بخصوص در آمریکا، اسباب عوام فریبی و دستمایه سراسر نیرنگ تجارت ادبی و دکانداری روحانی خود قرار داده اند. امیدوارم ترجمه فارسی این مقاله، در این روزها که مصادف با سالروز در گذشت جلال الدین محمد بلخی خراسانی از این جهان ( یازده آذرماه/ هفدهم دسامبر) است باب طبع خوانندگان حکمت و معرفت قرار گیرد. گفتنی آن که این ترجمه در چند جا که – تعدادش به پنج شاید نرسد – با متن اصلی تفاوت دارد. این تفاوت ها با موافقت مولف صورت گرفته است.
مثنوی، کتابِ جهان یا هوسِ عصر جدید؟
ای ناطق الهی و ای دیده حقایق زین قلزم پر آتش، ای چاره خلایق
تو بس قدیم پیری، بس شاه بی نظیری جان را تو دستگیری از آفت علایق
(دیوان شمس، غ ۱۳۱۰، ب ۱۳۸۶۹و۱۳۸۷۰)
جلال الدین محمد بلخی در سال ۱۲۷۳/۶۷۲ از جهان رفت، اما اشعار، احساسات قلبی و بینش عارفانه اش سبب شد که مولانا – “خداوندگار ما” — در هرجایی که پارسی زبانِ ادب، تاریخ و زبان دانش است – از جزایر بالکانِ اروپا گرفته تا بنگالِ پاکستان – مقام گرامی ترین شاعر عارف جهان اسلام را بیابد. نقاشان، شاعران، دانشمندان، دیپلمات ها و متفکران آثار گران سنگ و شاهکارهای عرفانی و ادبی بی نظیر او را بر دیده قبول گذاشتند و ارج نهادند؛ یونسکو، به افتخار هشتصدمین سال تولد او، سال ۲۰۰۷/ ۱۳۸۶ را به نام او جشن گرفت و به یاد او مدالی ضرب کرد که به تصویر خیالی این شاعر عارف مزین است.
جلال الدین محمد بلخی مشهور به رومی در سال ۱۲۰۷/۶۰۴ در شمال رود جیحون، در ناحیه پارسی زبان آسیای میانه، دیده بر جهان گشود. هنوز بچه بود که خانواده اش راه مهاجرت در پیش گرفتند، سوی غرب رهسپار شدند و سرانجام در قونیه، پایتخت امپراطوری سلجوقیان که به نام خلفای عباسی بغداد، بر آناطولی حکومت می راندند، رخت اقامت افکندند. جلال الدین از قونیه، سوی مدرسه های مشهور عربی زبان دمشق و حلب روانه شد؛ در این دو شهر، دانش آموخت و چون به قونیه بازگشت، در سومین دهه زندگی خود، ردای پدر درگذشته خود بر تن کرد. پدرش، بهاءالدین، عالم دین بود و واعظ منبر نشین.
تصویر خیالی مولانا و مجلس سماع
در سال ۱۲۴۴ /۶۴۲ ، شمس تبریزی به قونیه آمد و سبب شد که در شیوه تفکر عرفانی و نحوه زندگی عادی جلال الدین تحولی به وجود آید؛ در نتیجه، او به شعر گفتن آغازید و به سماع کردن پرداخت که نوعی تمرکز توام با تفکر ( مراقبه صوفیانه) است و از حرکات موزون، موسیقی و خواندن شعرهای عارفانه مایه می گیرد. پیروان متأخر مولانا، یعنی مولویه یا به قول غربی ها “درویشان چرخان،” این حرکات را در حالی به نمایش می گذارند که دامن های سفید بر تن دارند و کلاه های شیری رنگ بر سر و با چرخیدن به دور خود، “گردش” ستارگان و آسمان ها را مجسم می سازند. مولانا دگرگونی حیرت انگیز عارفانه ای را که در او پدید آمد و ارادت ورزی شدید خود نسبت به شمس الدین تبریزی را در شعرهای غنائی خود، به خصوص در قالبی که غزل نام دارد، بیان کرده است. طی سی سال بعد از آن، او دیوانی عظیم، شامل چهل هزار بیت، شعر سرود، که بیشتر آن را از زبان شمس الدین خورشید دین گفته است. بدین سبب بود که مجموعه غزل های او به نام دیوان شمس شهرت یافت:
مفخر تبریزیان! شمس حق و دین! بگو!
بلکه صدای توَ ست این همه گفتار من
(دیوان شمس، غ ۲۰۵۶، ب۲۱۷۳)
شمس تبریز مرا دوش همی گفت: “خموش!
چون تو را عشق لب ماست نگهدار زبان!”
(دیوان شمس، غ ۱۹۸۸، ب ۲۱۰۱۱)
بسیاری از غزل های دیوانش شرح پریشانحالی و بی قراری های بنیان کن هجرانی ست که پس از رفتن شمس از قونیه، در دل خود احساس می کرد. شمس مولانا را ترک گفت تا نیاز به راهنمای روحانی را از خاطر جلال الدین محو کند و وادارش سازد که راه خود را در پیش گیرد. خود شمس بیان می دارد که درس های بسیار از مولانا آموخته است و او را آموزگاری بزرگ می داند که خود می تواند شیخی کند، یعنی بر مسند راهنمایی مریدان بنشیند. اما، مصاحبت او با شمس که در مجموع به سه سال نکشید، چشمه ذوق شاعرانه مولانا را روان ساخت، و به تراوش شورانگیز برخی از شگفت آور ترین، خیال انگیز ترین و بدیع ترین تصویرپردازی های شعر فارسی انجامید. گیرم که مولانا جلال الدین، به سبب پیوند شعر با میگساری و بساط عیاشی دربار پادشاهان و چاپلوسی مداحان حرفه ای درباری، مانند بسیاری از واعظان و علمای خداترس، شاعری کردن را خوش نداشته، مجموعه غزلیات او اثری ست سترگ و شایان اهمیت.
پس از رفتن شمس از قونیه، مولانا برای یافتن منبع الهامی تازه، به دو نفر دیگر از یاران خود که در حلقه مریدان او قرار داشتند، روی آورد: صلاح الدین زرکوب ( ف ۱۲۵۸/ ۶۵۷) و حسام الدین چلبی. چلبی همان فردی ست که مولانا جلال الدین، در دهه ۱۲۶۰/۶۶۰، با توجه به فترتی دو ساله که در میان افتاد، مثنوی معنوی را بر او تقریر می کرد و او می نوشت. این منظومه با ناله حزین نی آغاز می شود که به سبب هجران از نیستان و درد سوزان جدا افتادن از سرچشمه حیات روحانی خود ترانه می سراید.
بشنو از نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
(م ن۱/۱/)
بیست و پنج هزار بیتی که پس از آن می آید، شامل حکایت ها، تمثیل ها، لطیفه ها و صحنه های منظوم کوتاه و روایت هایی است که از نظر توالی ساختاری به هم پیوسته نیستند و مولانا آنها را به خدمت می گیرد تا اندیشه های عارفانه خود را به شرح در آورد. مثنوی را به بسیاری زبان ها شرح کرده اند و حتی آن را “قرآنی به لفظ پهلوی” خوانده اند، که گویای اعتقاد است بر این که مثنوی اصل تعالیم عارفانه کتاب آسمانی مسلمانان را بیان می دارد .
بنا براین، مولانا نه تنها نمایش دهنده تمدن اسلامی ( یا میراث ملی مردم پارسی زبان افغانستان ، ایران ، تاجیکستان، و ترکیه)، بلکه نماد فرهنگ جهان است. و به راستی، رواج بازار مولانا در میان مردم آمریکای شمالی که او را نماد روحانیت مدارا پسند می شناسند، در کتاب فروشی ها، محافل شعر خوانی، مجالس موعظه رانی کلیسا ها و در اینترنت، مشهود است. برخی ادعا می کنند که کتاب های شعر مولانا پر فروش ترین کتاب های شعر در ایالات متحده آمریکاست. این کتاب های شعر که موفقیت اقتصادی کلانی حاصل آورده، به قلم نویسندگانی ست که علیرغم بیگانگی مطلق با زبان پارسی، آنها را به انگلیسی “ترجمه می کنند.”
چون یکی دیگر از شاعران ایرانی، عمرخیام ( ف ۱۱۲۱/۵۱۵-۵۱۷) روزگاری در هر گوشه ازجهان انگلیسی زبان جمعیتی به نام خود داشت، اما امروز اشعارش به نسبت آن زمان خوانندگان اندکی دارد، جا دارد این سوال را مطرح سازیم که آیا آوازه امروز مولانا در غرب نیز هوسِ گذرای دیگری را نمایش می دهد؟ آیا ممکن است در چنته ما سخنی پرمعنا پیدا شود تا نه تنها در باره سرمشق افکار و معنویت عصر جدید، بلکه درباره آئین های عارفانه دیگر ادیان کهن سخن بگوییم؟
لایه زیرین
از نظر جلال الدین محمد، واقعیتی که بر حواس ما مشهود است، اغلب، معنی راستین نهفته در دل آن را بر ما پوشیده می دارد. عارفان مسلمان بعد از حلاج( که در سال ۹۲۲/۳۰۷ سرش بر دار رفت) معمولا روی سخنشان در آنِ واحد، با دو گروه است: یکی عامه مردم بی خبر از اسرار بحث های باطنی که شاید این گفت و گوها به چشمشان کفرآمیز آید؛ و دیگری با نخبگان یا خواصی که قدم در راه نهاده اند. مولانا می گوید که قرآن چون مشتمل بر هفت بطن است و طعام خاص و عام، یعنی خوراک هر دو گروه را فراهم ساخته است، آموزگار کامل باید هر نوع غذایی را که با ذائقه و طبع شاگردان بالقوه او مناسب آید، در اختیار آنها قرار دهد ( م ن ۳/ ۷-۱۸۹۴). با این وصف، خوانندگان نیز تا اندازه ای مسول هستند که با دقت گوش فرا دهند و معانی باطنی را که از دهان فرد گوینده بیرون می آید، درک کنند تا راه را بر تاویل و تفسیر ببندند، مانند نی که در ابیات آغازین مثنوی چنین زبان به شکوه می گشاید:
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظنّ خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من
( م ن ۱/ ۶-۵)
جای دیگر می خوانیم:
دیده تن دایماٌ تنبین بود دیده جان جانِ پرفنبین بود
پس ز نقش لفظ های مثنوی صورتی ضالّ است و هادی معنوی
( م ن ۱/ ۵۵-۶۵۴)
مولانا، در مثنوی، بسیاری از مسائل عمده الهیات اسلامی را مورد توجه قرار می دهد و نخست، روی سخن نه با عالمان درس خوانده، بلکه با عامه مردم دارد و می کوشد با استفاده از بحث های شیرین و برهان های آسانفهم، توجه آنها را سوی اندیشه های خود کشد. هدف او آن است که اصول معنویت و معنی دین را به صورتی که روندگان طریق عرفان درک می کردند، توضیح دهد و به این ترتیب، برای آدمی هوشمند و صاحب عقل راهنمایی فراهم سازد تا بتواند با استفاده از آن سردرگمی های اخلاقی و ماوراءالطبیعی خود را مانند هر صوفی واقعی، حل کند. مولانا مباحث الهی خود را در قالب نظام های مرسوم نمی ریزد بلکه، مثنوی او تشکیل شده است از تمثیل هایی که در دل هریک از داستان های این کتاب جای گرفته اند و لطیفه هایی خنده دار و گاه مستهجن، آنها را از هم می گسلد. این همه را مولانا بدان منظور طرح می افکند، که سخنش در دل مخاطبانش بنشیند. او این صحنه های پر نقش را موافق منظور خود مطرح می سازد، از آنها نتایج الهی می گیرد، با آنها به نکاتی اخلاقی اشاره می کند که ادراکات روحانی و عرفانی او را نمایش می دهند، و بدین وسیله خوانندگانش را پند می دهد که به مرتبه های ژرف تر ادراک دست یابند و همت خود را عالی تر و آرمان خود را والاتر سازند. در باره شیوه استدلال تو در توی خاصی که مولوی در مثنوی به کار برده است می توان گفت که او می خواهد خوانندگان سخنانش ، مانند حاجیانی که گرد کعبه می گردند ( م ن ۴/۷۵۳) خود به معنی و مقصود دست یابند؛ اما این شیوه به بحثی بسیار هماهنگ منجر نمی شود. برعکس، بخش های متعدد بحث را حلقه وار در هم می افکند، در حالی که راه را برای پرداختن به جانمایه های اصلی گوناگونی باز می گذارد که چندین بار از منظرهای بسیار کم تفاوت، مطرح می شوند.
یکی از اصولی که اساس دیدگاه مولانا را نسبت به جهان هستی تشکیل می دهد و یکی از موضوعاتی که او مکرر در باره آن سخن می گوید، دوگانگی صورت و معنی ست. منظور او از صورت هر آن چیزی ست که در سطح قرار می گیرد؛ همان حقیقتی که به چشم می آید؛ ظاهر است و آدمی به آن دسترسی دارد؛ حال آن که معنی عبارت است از حقیقتی نا محسوس، نهفته، که ورای صورت است و دست کم پیش چشم هر نظاره گری، همیشه پیدا و ظاهر نیست،
زیرا دیدنش نیاز به بینش درونی و بصیرت معنوی دارد. تن های ما ساکن جهان اجسام است و در این جهان اجسام است که حادثه ها و پدیدارهای ثانوی به وجود می آیند. این پدیدارهای ثانوی در این جهان اجسام، مانند کف هایی هستند که روی آب اقیانوسِ معنی شناورند – یعنی از حرکت امواجِ معانی پدید می آیند، اما ناپایدارند، زودگذرند، تارند و کدر و مانع دیدن و شنیدن و فهمیدن. با این حال، می دانیم که معنی و حقیقت روشن در زیر صورت ها پنهان است.
چشم دریا دیگرست و کف دگر کف بِهِل، وز دیده دریا نگر
جنبش کف ها ز دریا روز و شب کف همی بینی و دریا نی، عجب
( م ن ۳/ ۷۱-۱۲۷۰)
از نگاه مولانا، هر صورت خلقی حادث، یعنی هر صورتی که آفریده و پدیدار شده، نشانه ای است از حقیقتی که در جهان غیب، در جهانی پنهان از چشم ما، وجود دارد؛ شرط آن است که آدمی بداند که چگونه آنها را به درستی از یکدیگر متمایز سازد و بشناسد. گاهی این صورت های خارجی فریبنده اند؛ گاهی بجز عقل سلیم ( که مسئله معرفت شناسی را پیش می کشاند و در زیر به آن خواهیم پرداخت)، نیاز به ادراکی خاص یا پیری روشن ضمیر نیست تا آنها را تفسیر کند. اما بسیار روشن است که از نگاه مولانا، ما باید از مظاهر زودگذر و صورت های ظاهری درگذریم تا معنی باطنی را در جهان بیابیم: رو به معنی کوش ای ظاهر پرست! ( م ن ۱/ ۷۱۰) ما که مثنوی، این دوتایی های دارای معنی حقیقی، را می خوانیم، ممکن است خود را در حلقه افسون و در دام صورت ظاهری حکایات آن گرفتار بهبینیم، اما همیشه باید به یاد آوریم که مولانا ما را به درک معنی حقیقی فرا می خواند.
علم و یقین
آیا ممکن است که دانش به ملاقات خدا منتهی شود؟ از دیدگاه مولانا جلال الدین بلخی علم، همیشه، ناقص و جزوی است. اما، طریق تصوف ممکن است اندکی از حقیقت راستین را به سالک بنمایاند.
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی روی متاب
(م ن ۱/۱۱۶)
با عنایت به این حقیقت که صور و ظواهر روی حقیقت را، چنان که گذشت، مانند پرده می پوشانند، سوالی ناگزیر که از دیدگاه معرفت شناسی مطرح می شود، این است: تا کجا می توان بر عقل و منطق که وسائل کشف و شناخت حقیقت هستند، اعتماد کرد؟ آیا ما آدمیان می توانیم بر علم و اعتقاد خود یقین حاصل کنیم؟ ساده ترین پاسخ از نظر مولانا آن است که حق تعالی از طریق وحی بر پیامبرانش، خود را بر انسان ها آشکار می سازد. اما این پاسخ به ما نمی گوید که آیا ما معنی وحی پروردگار را درست فهمیده ایم و درست تفسیر کرده ایم یا نه؛ گذشته از هرچیز، تفسیر آیات قرآن و فرقه های اسلام مختلف است.
بر هوا تأویل قرآن می کنی پست و کژ شد از تو معنی سَنی
( م ن/ ۱/ ۱۰۸۱)
اعتقادات اسلامیی که مولانا به ارث برد، برای کسب علم و دانشِ مدرسه ای ارزش بسیار قائل است. حدیث هایی که از زبان پیغمبر اسلام، محمد (ص)، نقل شده است، تحصیل را در سراسر عمر پر اهمیت میشمارد و مسلمانان را تشویق می کند که علم را، حتی اگر در چین باشد، بجویند. علمای دین اسلام عقیده دارند که هدف نهایی چنین دانشی فهم احکام شرع اسلام، یا قوانینی است که برای زندگانی سالم و سلوک بر صراط مستقیم در قرآن خدا و سنت پیغمبر آمده است. این همه را می توان از طریق فراگرفتن قرآن و علم حدیث ( آنچه در باره رفتار و گفتار پیغمبر سینه به سینه نقل شده و بر کاغذ آمده است)، و از طریق بهکار بستن احکام و اصول ثابت فقهی، دریافت. مولانا خود سال های بسیار در کسب این علم کوشید و هرگز آن را کوچک نشمرد، گرچه آگاه بود که تحصیل منظم و روشمند علوم دینی در سراسر عمر نمی تواند آدمی مومن را به مرتبه یقین برساند و او را بدان وسیله رستگار سازد. علمای دین اسلام ممکن است برای افزایش قدرت و نفوذ خود به دنبال کسب علم برخیزند و خود را با این تفکر بفریبند که فهم درست و سلوک بر صراط مستقیم از علم بسیار پدید می آید. اما، مولانا میگوید که اصل اساسی ایمان باطنی و روحی شما بسیار مهمتر است از رشته های گوناگون فقه و کلام.
صدهزاران فصل داند از علوم جان خود را می نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری در بیان جوهر خود چون خری
که همی دانم یجوز و لایجوز خود ندانی تو یجوزی یا عَجوز
این روا وآن ناروا دانی ولیک تو روا یا ناروایی، بین تو نیک …
آن اصول دین بدانستی تو، لیک بنگر اندر اصل خود گر هست نیک
( م ن ۳/۵۵-۲۶۴۸)
مولانا حکایت کشتیبان مکتب نرفته و نحوی مغرور را در مثنوی، تعریف می کند. مرد نحوی از کشتیبان میپرسد که دستور زبان عربی ( یعنی علمی که فهم عبارت قرآن را آسان می سازد) می داند یا نه. کشتیبان پاسخ می دهد:
— نه!
نحوی به او می گوید:
— نصف عمرت بر فناست!
آنگاه کشتی به گردابی می افتد و بیم غرق شدنش می رود. کشتیبان از نحوی می پرسد:
— شنا کردن دانی یا ندانی؟
مرد نحوی پاسخ می دهد:
— نه، ندانم!
کشتیبان خبردارش می کند که:
— همه عمرت ای مرد نحوی برفناست؛ زیرا کشتی در این گرداب گرفتار است! ( م ن/ ۱/ ۴۰-۲۸۳۵)
تمدن اسلامی در حکومت عباسیان فرصت تحصیل علوم دیگر از قبیل طب، ریاضیات، فیزیک، نجوم، و فلسفه را نیز فراهم ساخت. کتب فلسفه یونان به زبان عربی ترجمه شد و متفکران مسلمان آن را در دنیای اسلام مطرح ساختند و منطق و بینش نو افلاطونی و فلسفه مشّاء را به صورت مباحث عقلی دین و آئین خود در آوردند. برخی، حتی، فلسفه یعنی قواعد تکمیلی و عقلی علم را برای تأویل دین وحیانی بهکار بستند. محمد غزالی ( ف ۵۰۵/۱۱۱۱) چون به این مسئله اندیشید، فیلسوفان را ناقص یافت. او چهار نکته بحث بر انگیز مربوط به مبحث معرفت شناسی را برگزید تا آنها را به میزان سنجش در آورد و ببیند که آیا این چهار طریق می توانند آدمی را به مرتبه یقین رسانند یا نه. آنها عبارت بودند از فلسفه؛ کلام (چنان که مسلمانان سنی مطرح می کنند)؛ اعتقاد مسلمانان شیعه( بخصوص اسماعیلی ها) بر حجت بودن تفسیر امام معصوم؛ و مکتب عرفانی صوفیان. غزالی، سرانجام، به آنجا می رسد که می بیند علم اکتسابی و عقل استدلالی نمی توانند ما را به مرتبه یقین، درک واقعی و اعتقاد درست برسانند. او نتیجه می گیرد که تنها، دانشِ حاصل از مشاهده، “چشیدن” یا معرفت، که صوفیه از آن سخن میگویند، می تواند به مرتبه یقین راه ببرد – اما، آن نیز متوقف است بر تزکیه نفس، شناخت معنوی صحیح؛ و لطف و فیض الهی. مولانا می گوید آری:
فلسفی منکر شود در فکر و ظن گو برو سر را بر این دیوار زن
(م ن ۱/ ۳۲۷۸)
آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
( م ن ۲/ ۲۳۳۲)
البته، مولانا ارزشمندی خرد آدمی را انکار نمی کند و میپذیرد که عقل قوه ای است که آفریدگار به آدمی داده و دارای کاربرد های مفید و حقیقی است. مشکل در این جاست که هر فردی، تنها، دارای عقل جزوی است و هرگز نمی تواند بدان وسیله به مرتبه علم کامل راه پیدا کند. تنها، عقل کلی، که انبیاء و اولیاء معرف آن هستند، می تواند به علم کامل دست یابد. مولانا این نکته را با تمثیل فیل به رشته تصویر می کشد. این داستان را غزالی و سنائی در قرن ششم/دوازدهم نقل کرده اند، گرچه ریشه آن را در نوشته های مقدس آئین بودا می توان پیدا کرد. چندین نفر که نخستین بار، آن هم در تاریکی، با فیلی روبهرو شده اند، بر قسمت های مختلف بدن او دست می کشند و بدون آن که چشمشان ببیند، با توسل به قیاس و استدلال منطقی، در باره حقیقتی به نتیجه گیری می پردازند که بهطور مبهم پیش رویشان قرار گرفته است. هریک از آنان چون از پیش فیل می روند، بسته به این که گوش، خرطوم، پشت ، پا، یا خرطوم فیل را لمس کرده بود، نظری در باره او ابراز می دارد که با نظرات واقعی مربوط به ماهیت فیل بسیار مخالف است. تنها، نور عقل کلی از فهم جزوی آنان فراتر می رود و تصویر کامل فیل را نمایان می سازد. از دیدگاه مولانا، بدین سبب است که علم حقیقی، تنها، در طریق صوفیانه پیروی از انبیاء و اولیاء، پدیدار می شود:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست
( م ن ۱/ ۱۵۹)
مکتب تصوف مولانا
شریعت و انجام ظاهری احکام دینی برای جویای حقیقت گام نخستین است.
علم آموزی طریقش قولی است حرفت آموزی طریقش فعلی است
فقر خواهی آن به صحبت قائم است نه زبانت کار می آید، نه دست
دانشِ آن را ستاند جان ز جان نه ز راه دفتر و نه از زبان
در دل سالک اگر هست آن رموز رمز دانی نیست سالک را هنوز
تا دلش را شرح آن سازد ضیا پس ألَم نَشرَح بفرماید خدا
( قرآن،۹۴ آیه ۱)
که درون سینه شرحت داده ایم شرح اندر سینه ات بنهاده ایم
(م ن۵/ ۷-۱۰۶۲)
چنین نیست که هر رونده ای پای در راه نهد به مقصد برسد، بلکه از دیدگاه مولانا، طریق تصوف است که بهترین امکان دست یابی به دانش حقیقی را فراهم می سازد. اما، منظور مولانا از تصوف و جست و جو، طلب، دقیقا چیست؟ و این طریقت چگونه با راه شریعت، یا احکام دینی ارتباط پیدا می کند؟ طریقت نه دینی ست جداگانه و نه فرقه ای از اسلام، بلکه روش بجای آوردن آداب دینی و شیوه تربیت و تهذیب نفس است، و هدف آن است که معتقدان را سوی مشاهدات روحانی مبتنی بر آگاهی دینی کشاند.
مکتب تصوف مولانا بر پایه اعمال سنتی مانند نماز و روزه ( از جمله، م ن ۳/ ۷۴- ۲۱۴۷و ۵/ ۵۱-۱۷۴۹)، حج ( اما با تأکید بر حج “باطنی” نه انجام مراسم ظاهری آن، از جمله، م ن۲/ ۵۱-۲۲۳۱)، کف نفس (مهار کردن خویهای پست) و متابعت از پیغمبر نهاده شده است؛ نیز بر صحبت یعنی همدمی و همنشینی با پیر طریق استوار است و پیر که راه را به پایان برده است، می تواند رهرو مبتدی یا نوآئین را راه بنماید، و به او کمک کند تا آداب و عاداتی بیابد فراتر از آنچه در شریعت می توان یافت ( از جمله م ن ۱/ ۲۶-۷۲۲و ۸۸- ۲۶۸۷). اخی های پیرو مولانا، یعنی مولویه، قواعدی وضع کرده اند که لازم می آورد رهرو مبتدی یا نوآئین، پیش از آن که به سماع پردازد، سه سال قوم را خدمت گزارد. سماع، یعنی “رقص و موسیقی روحانی” توام با حالت تفکر عارفانه (مراقبه)، دسته جمعی برگزار می شود. در غرب که سماع درویشان مولویه به صورتی مصنوعی اجرا می شود، نام “درویشان چرخان،” یا “چرخ زن” را به آنان بخشیده است. این کارها را همه مسلمانان به دیده اغماض نمی نگرند. و اعتقاد مولانا به وجود قطب عالم، که با کمک سلسله مراتبی متشکل از اولیای خدا، حفظ و استمرار جهان معنی را بر عهده دارد، در چشم بسیاری مسلمانان سنّی، بسیار بدعت آمیز می نماید ( مولانا اعتقاد خود به وجود قطب را از اعتقاد شیعیان به امامان دوازدهگانهای که در انتخاب آنان به امامت، وراثت نقش موثر دارد، متمایز می سازد):
پس به هر دوری ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است …
پس امام حی قائم آن ولی ست خواه از نسل عمر، خواه از علیست
مهدی و هادی وی است ای راه جو هم نهان و هم نشسته پیش رو
او چو نور است و خر د جبرئیل اوست آن ولی کم از او قندیل اوست
آن که زین قندیل کم مشکات ماست نور را در مرتبه ترتیب هاست
زآن که هفتصد پرده دارد نور حق پرده های نور دان چندین طبق
از پس هر پرده قومی را مُقام صف صف اند این پرده هاشان تا امام
(م ن ۲/ ۲۲-۸۱۵)
گرچه ممکن است برخی مسلمانان مولانا را متشرع ندانند، اما او نه تنها شریعت را انکار نمی کند، بلکه آن را پایه و اساس دین می داند. همان گونه که او در مقدمه منثور دفتر پنجم مثنوی توضیح می دهد،” شریعت همچو شمع است که ره می نماید”— تا نور شمع نباشد ما حتی نمی توانیم در طریقت قدم بگذاریم. اما وقتی که احکام شریعت راه را روشن سازد، سالک باید که جست و جوی را آغاز کند، و چون پای در راه نهد، رفتن او طریقت است و چون به مقصود رسد، آن حقیقت است. کیمیا ماده ای شیمیایی بوده است که گمان می کرده اند مس را به طلا تبدیل می کند. مولانا از این تمثیل نیز استفاده می کند — شریعت مانند دانش نظری تبدیل عناصر است، که آدمی باید در کتاب ها بخواند یا از استاد بشنود و بیاموزد. با ره سپردن در طریقت است که ما تجربه استفاده از مواد شیمیایی موثر بر فلز، را به دست می آوریم؛ مس چون زر شود، به حقیقت رسد. مولانا می افزاید: “کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما این علم میدانیم و عمل کنندگان به کیمیا شادند که ما چنین کارها می کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم.” یا با استفاده از تعبیرات رایج در علم پزشکی می توان گفت که شریعت مانند آموختن علم طب است و طریقت به منزله پرهیز کردن و دارو خوردن و “حقیقت صحت ابدی یافتن.” آدمی آنگاه به سلامت حقیقی دست پیدا می کند که چشم بر این جهان و شهوتهای آن فرو بندد؛ “چون آدمی از این حیات میرد، شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند،” یعنی که در میدانِ دید او جز صورت حق نماند ( سوره۲۸ آیه ۸۸).
اما، شگفتا که این بهخودمردن امکان طرح نظریه عشق را به وجود می آورد یعنی منظره ای خوش را پیش چشم ما پدیدار می سازد که ویژگی اصلی و خصلت جانبخش تصوف پاورپوینت کامل مولانا جلال الدین محمد ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint بلخی و مثنوی او را نمایش می دهد.
مولانا ضمن شرحی ( م ن ۱/ ۵۶-۳۱۵۱) حکایت می کند که چرا پادشاهان صوفیان عارف را پیشِ روی خود می نشانند، حال آن که نگاهبانان را بر دست چپ و مستوفیان و دبیران را بر دست راست خود ایستاده می دارند:
صوفیان را پیش رو موضع دهند کآینه جانند و زآیینه بهند
سینه صیقل ها زده در ذکر و فکر تا پذیرد آیینه دل نقش بکر …
عاشق آیینه باشد روی خوب صیقل جان آمد و تَقوَی القُلُوب
(م ن ۱/ ۳۱۵۳-۳۱۵۶)
مقالهای که در زیر می آید، مجموع بخش های هشتگانهای است که سال گذشته،حدود همین ایام، در روزهای دوشنبه هر هفته، از ۲۳ نوامبر سال ۲۰۰۹/ دوم آذرماه سال ۱۳۸۸ تا ۱۸ ژانویه سال ۲۰۱۰ / بیست و هشتم دی ماه سال۱۳۸۹، در روزنامه معروف گاردین لندن انتشار یافت. این مقالات را دکتر فرانکلین لوئیس استاد دانشگاه شیکاگو، مولف کتاب “مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب (انتشارات نامک، تهران) نوشته است تا عارف و شاعر بزرگ ایرانی، جلال الدین محمد بلخی ر ا که در غرب به رومی مشهور شده ا ست، از دیدگاه محققانه خود، به مردم انگلیسی زبان کشورهای غرب بشناساند. به ضرورت تنگنای صفحات روزنامه گاردین، او ناگزیر بود هر بخش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 