پاورپوینت کامل جسمیت‌یافتگی و مفهوم کرانمندی ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جسمیت‌یافتگی و مفهوم کرانمندی ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جسمیت‌یافتگی و مفهوم کرانمندی ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جسمیت‌یافتگی و مفهوم کرانمندی ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

در همه جای فلسفه‎ی هگل چیزها تنها تا جایی وجود دارند که وساطت شده باشند؛ اگر خواسته باشیم این مسئله را مورد بررسی‎های بیشتری قرار دهیم باید بگوییم که یک چیز دقیقاً تا جایی که برخوردار از کیفیات و کمیاتی است وجود دارد؛ در واقع چیزهای حائز هستی برای هگل عبارتند از وجودهایی که در مقابل و در تضاد با چیزهای دیگر حائز حدی هستند.

نگاهی به مفهوم روح و امر سیاسی در فلسفه هگل (۲)

در همه جای فلسفه

ی هگل چیزها تنها تا جایی وجود دارند که وساطت شده باشند؛ اگر خواسته باشیم این مسئله را مورد بررسی

های بیشتری قرار دهیم باید بگوییم که یک چیز دقیقاً تا جایی که برخوردار از کیفیات و کمیاتی است وجود دارد؛ در واقع چیزهای حائز هستی برای هگل عبارتند از وجودهایی که در مقابل و در تضاد با چیزهای دیگر حائز حدی هستند. برای هگل چیزها تنها تا جایی وجود دارند که تجسم‌یافته باشند، این تجسم‌یافتگی در پیوند با مفهوم وساطت‌شدگی ویژگی

های اساسی آن وجودی هستند که هگل از آن

به‌عنوان

کرانمند یاد می

کند. در هگل به طور عمده نمی

توانیم به{وجود} کرانمند بیندیشیم بی‌آنکه به بی‌کران نیندیشیده باشیم. مفهوم{وجود} کرانمند، در خویش فروبسته و جداافتاده نیست، کرانمند به آنچه جز اوست محدود است، به زبان هگل{با جز-خود} نفی‌پذیر می

شود. اما کرانمند نفی‌شدگی ساده نیست، پس باید نفی را نفی کرد و با این کار تصدیق می

کنیم که{وجود} کرانمند چیزی بیش از کرانمند است، یعنی دمی است در زندگانی {وجود} بی‌کران (کاپلستون، ۱۳۸۶: ۱۷۲). و به‌این‌ترتیب بود که درباره

ی کرانمند گفتیم مهم

ترین عنصر و بنیادین

ترین بخش تشکیل‌دهنده

ی وجود بی‌کران است، آن عنصر بنیادینی که به‌واسطه

ی آن و از طریق آن گایست به بیانگری خاص خود می

رسد. در این بخش سعی خواهیم کرد تا مسائلی در ارتباط با چیستی این عنصر اساسی را مورد بررسی قرار دهیم، همچنین چگونگی رابطه

ای که در نهایت مابین وجود کرانمند و مطلق وجود دارد را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

گفتیم که روح درست مانند هر هستی دیگری در کل دستگاه هگل برای اینکه وجود داشته باشد ضرورتاً به وجهی از تن‌یافتگی نیازمند است؛ بدین‌ترتیب روح باید جسمیت‌یافته شود. اما واقعیت تن‌یافته واقعیتی خارجی است، پاره‌ای خارجی که در زمان و فضا توسعه یافته است؛ ازاین‌رو، آگاهی برای بودن باید{در زمان و مکان} مستقر شود، {آگاهی} باید در جایی، در زمانی باشد؛ اما اگر یک آگاهی در جایی و در زمانی هست، در جای دیگر و زمان دیگری حضور ندارد، بدین‌ترتیب محدودیتی در میان چیزی که هست و چیزی که نیست، دارد؛ این{وجود} کرانمند است (تیلور، ۱۹۷۹: ۲۵).

بدین‌ترتیب می

بینیم که کرانمند عبارت است از آن هستی جسمیت‌یافته

ای که به‌واسطه

ی ضرورت در زمان و در مکان بودگی

اش حائز حدی است؛ در واقع وجه ممیزه

ای نسبت به دیگر چیزها دارد، وجهی که امکان می

دهد بگوییم «الف» در اینجا و در این زمان خاص و به این شکل خاص تجسم یافته است، به‌عبارت‌دیگر، کرانمند آن محدوده

ای از هستی‌شناختی است که می

شود به خاطر حضور داشتنش در یک زمان و مکان خاص و به یک شکل خاص از دیگر چیزها تمیزش داد. بنابراین وجود کرانمند ضرورتاً در پیوند با وجودهای کرانمند دیگری است که جز او هستند؛ این در کنار و متمایز از دیگران بودن است که به هستی کرانمندان معنا می

بخشد، در واقع -و تا جایی که می

شود از محتوای مباحث هگلی فهمید- پایان‌پذیر چیزی است که حدی دارد، وقتی چیزی محدود است لازم می

آید آن‌سوی حدش چیز دیگری باشد، زیرا هر حد یا مرزی نمی

تواند فقط مرز یک چیز باشد و الزاماً حد فاصل میان دو چیز است. پایان‌پذیر بودن یعنی محدود بودن توسط چیز دیگر (استیس، ۱۳۸۱: ۱۹۳).

مفهوم پایان‌پذیر در درون خود -و به ضرورت هستی‌شناختی

اش- مفهوم «دیگری» را به میان می

آورد. چنان

که در بالا دیدیم، کرانمند همواره عبارت است از آن کیفیات موجود در زمان و در مکان که دیگران

حائزش نیستند. بنابراین خواهیم دید که امر کرانمند بنا به حدش ساخته می

شود (اینوود، ۱۹۸۳: ۳۷۵)، حدی که در واقع در پایان آن مجموعه

ی بی

پایانی از امکانات دیگر وجود دارد، مجموعه

ای از چیزهایی که دیگران را خواهند ساخت؛ بدین معنا، دیگری عبارت است از همه

ی آن چیزهایی که «یک چیز» خاص، یک چیز کرانمند به خود اختصاص نداده است؛ در این معنا کرانمند عبارت است از نفی همه

ی آن چیزهایی که در تضاد با او قرار دارند؛ از یک طرف عبارت است از «نه بودن» نسبت به وجود بی

کران -اگرچه هر کرانمندی لخت و دقیقه

ای حیاتی از روح و در ارتباط هستی‌شناختی با آن است- و از طرف دیگر یک «نه بودن» است نسبت به کرانمندان دیگر که برای وجود داشتن «یک چیز خاص» ضرورت دارند. درست به همین دلیل است که می

توانیم بگوییم یک چیز تنها از طریق ضدیت با چیزهای دیگر، همان چیز می

شود (مارکوزه، ۱۳۸۸: ۱۲۶). یا باز به عبارت مارکوزه یک چیز همان وحدت خودش است با ضدش، یا هستی برای خود است همراه با هستی برای دیگری (همان). «یک چیز»، «دیگری» را به طور سلبی در درون خود نهفته دارد؛ در واقع با عنایت به چه چیز بودن الف می

توان گفت که چیزهای دیگر چه محدوده‌ای از امکانات را به خود اختصاص داده‌اند. برای گسترده کردن این بحث لازم است به این مسئله

ی اساسی اشاره کنیم که هر وجود جزئی -کرانمند- از آنجایی که محدوده

ای از چیزهایی است که دیگران نیستند -و درست به‌واسطه

ی همین عنصر منفی- دیگری را در درون خود دارد، همچنین خود دربردارنده

ی حد دیگران است. بدین‌ترتیب، خواهیم دید که یک چیز به‌واسطه

ی نفی دیگران و تعیین خود از مجرای همین نفی هم تعیین‌کننده

ی خود است، به‌واسطه

ی چیزی که به خود حمل کرده است و هم تعیین‌کننده

ی حدود دیگری است، به‌واسطه

ی بیانی و تجسم‌یافتگی چیزی که دیگران نیستند و امکاناتی که دیگران نمی

توانند به خود حمل کنند. بدین‌سان خواهیم دید که هر چیزی به‌واسطه است، چراکه هیچ‌چیز نمی

تواند به صرف خود هستی داشته باشد (تیلور، ۱۹۷۹: ۸۷).

گفتیم که برای هگل آگاهی تنها زمانی ممکن است که سوژه در مقابل ابژه‌ای قرار گرفته باشد؛ اما در مقابل اوبژه

ای قرار گرفتن، به معنای محدود شدن توسط چیز دیگری است و بنابراین لازمه

اش کرانمند بودن است (تیلور ۱۹۷۹: ۲۶). در واقع آگاهی تنها برای موجود کرانمند ممکن است -و در فلسفه

ی هگل خواهیم دید که این کرانمند با عنوان کرانمند حقیقی خوانده خواهد شد.[۱]-، وجودی حائز حد و در زمان و مکان. درست به همین دلیل است که درباره

ی روح گفتیم که عبارت است از آن نظم اندیشیده‌شده

ای که در درون کرانمندان اندیشه‌ورز (انسان) و تحت نیات خاصی درباره‌ی اشکال گوناگون کنار هم قرار گرفتن (برهم‌کنش) کرانمندان به وجود می

آید؛ و در اینجاست که می

توانیم ببینیم که گایست تنها

به‌عنوان

یک رابطه

ی اندیشیده‌شده و در درون انسان است که ممکن است به وجود بیاید.

بدین‌ترتیب خواهیم دید که «چیزی که در هستی خویش به‌وسیله

ی چیز دیگری معین می

شود، در واقع به‌وسیله‌ی خود معین می

شود و فقط به‌وسیله‌ی خود معین می

شود» را هگل

به‌عنوان

پایان‌پذیر حقیقی معرفی می

نماید. در معنای دیگر، وجود کرانمند در ارتباط دیگری به‌واسطه

ی عمل نفی‌آمیزش و در جریان زندگی هرروزه در کار تعیین کردن حدود خود است، فرایندی که -وقتی درباره

ی انسان‌ها در درون زندگی اجتماعی بخواهیم درباره

اش صحبت کنیم- در یک معنا عبارت است از مشخص کردن محتوای خود به‌وسیله‌ی نفی آن ویژگی

های نخواستنی در عمل واقعی در درون زندگی اجتماعی که بناست حدود دیگران را مشخص کند. اگر با همین رویکرد به مطلب مربوط به گایست -در همین نوشتار- توجه ننماییم، خواهیم دید که انسان همواره در درون آن محدودیت

های اجتماعی که در درونش به وجود می

آید در حال تعیین کردن حدود بیانگر خود و دیگری است. در نظر داشتن این رابطه بین خود و دیگری در درون محدوده

ی روحانی حاکم بر زندگی اجتماعی انسان در درون دوره

های زمانی و محدوده

های مکانی خاص از مهم

ترین نکاتی است که خواننده

ی این سطور باید همواره در درون ذهن خود داشته باشد. برای تبیین چیستی و چگونگی وجود کرانمند ناگزیر از در نظر گرفتن کرانمند در یک ارتباط دوگانه با گایست و کرانمندان دیگر هستیم، رابطه

ای که از یک طرف بستر شکل‌گیری کرانمند است و از طرف دیگر حدود و محدوده

های هستی‌شناختی او را تعیین می‌کند.

این رابطه درست مشخص

تر می

شود وقتی که ببینیم در کل دستگاه فلسفی هگل پایان‌ناپذیر حقیقی، خودسامان، یعنی تعیین‌کننده

ی خویش است و به هیچ رو توسط چیز دیگر تعیین نمی

شود، زیرا «دیگرِ» آن در درونش قرار دارد و به‌عبارت‌دیگر، هستی برای خود است و هستی برای خود، هستی پایان‌ناپذیر است. (استیس، ۱۳۸۱: ۲۰۳)

ی فوق از دو جهت مؤید باورهایی است که ما تا اینجا درباره

ی وجود کرانمند و رابطه

ی آن با وجود ناکرانمند در دستگاه فلسفی هگل ارائه دادیم، این ارتباط وقتی مشخص

تر می‌شود که ببینیم در هگل چیزی

به‌عنوان

پایان‌ناپذیر وجود ندارد که نخست مطلقاً پایان‌ناپذیر باشد و بعداً به حکم ضرورت، پایان‌پذیر گردد، بلکه این چیز (فی‌نفسه) از همان آغاز به همان اندازه پایان‌پذیر است که پایان‌ناپذیر. و این در نهایت به این معناست که پایان‌ناپذیر حقیقی حاوی پایان‌پذیر است و اصلاً همان پایان‌پذیر است (همان: ۲۰۱). از طرف دیگر درباره

ی شکل و ضرورت رابطه

ی «چیز» با «چیزهای» دیگر باید این مسئله را یاد آور بشویم که حوزه

ی پایان‌پذیری حوزه

ی آن‌چنان هستی‌ای است که توسط «دیگرِ» آن (توسط چیزی که بیرون از آن واقع است) تعیین شده است. آن «دیگری» که هستی را محدود می

کند فقط نفی است که به

درون آن راه یافته است، هستی متعین، نافی خود را به شکل «دیگرِ» خود در برابر خویش و جدا از خویش دارد؛ ولی در هستی برای خود، این «دیگر» جذب و حل شده است (همان، ص ۲۰۵). و درست وقتی درباره

ی آگاهی می

خواهیم صحبت کنیم، خواهیم دید که این ترکیب حائز اهمیت غیرقابل انکاری است، تا جایی که بدون در نظر گرفتن دیگری

به‌عنوان

یک «نفی برسازنده[۲]» حاضر در وجود کرانمند،

به‌عنوان

یک محدوده

ی حاضر در درون «چیز» هرگز امکان تصور آگاهی برای او قابل تصور نخواهد بود؛ به بیان بهتر، اندیشه با آگاهی بر «جز خود» همانا بر خویشتن آگاه می

شود. (همان:۲۰۵)

تا اینجا گفتیم که پایان‌پذیر چیزی است که حد دارد (حائز کیفیت است)، یعنی در زمان و مکان خاصی و در یک شکل تنی خاصی تجسم پیدا کرده است. همچنین این مسئله را مورد تأکید قرار دادیم که این حد داشتن به معنای محدود شدن -یا اگر هگل بخواهد برای ما صحبت کند خواهد گفت واسطه شدن- توسط «دیگری» است؛ این بدین معناست که ضرورتاً هستی داشتن یک چیز همواره یا در کنار چیزهای دیگر بودن تعریف می‌شود، یا به‌بیان‌دیگر، یک چیز برای اینکه بتواند به‌واسطه

ی کیفیات هستی

اش را اعلام نماید ضرورتاً کیفیات دیگری را از خود سلب کرده است، کیفیاتی که دیگران را آنجایی که من نیستم مشخص می

کند؛ این سلبیت در همه

ی رفتار

های کرانمند حضوری ضروری است و اصلاً همان مکانیسمی است که به‌وسیله

ی آن فردانیت، یگانگی و خاصیت «چیز» به‌وسیله

ی آن تعیین می

شود.

شاید به‌واسطه

ی همین اهمیت‌هاست که عده

ای از شارحان هگل در توضیح رابطه

ای که مابین فرد انسانی با افراد دیگر حاضر در درون جامعه از یک طرف و با جامعه –

به‌عنوان

تجسم‌یافتگی کلی- شرح می

دهند، بر این اعتقاد پافشاری می

کنند: فرد انسان را نمی

توان شناخت مگر اینکه رابطه

ی خاص او با حیات مدینه

ای که او یکی از اعضای آن است فهمیده شود (کریم مجتهدی، ۱۳۸۳: ۱۱۴). در واقع این دسته از تفسیرها -فارغ از دغدغه

هایی که در هریک ضرورت یگانگی فرد را با جامعه

ای که در آن زندگی می

کند

به‌عنوان

یک ضرورت فلسفی و سیاسی می

توان یافت- به‌درستی هستی کرانمند را در پیوند با دیگری نفی‌شده توسط او می

بینند. به هر تقدیر هر تفسیری از دستگاه فلسفی هگل که بخواهد وفاداری‌اش را به کلیات و نتایج سیاسی هگل که آن‌ها را در جریان زندگی

اش از دستگاه سترگ فلسفی

اش استنتاج کرده است، حفظ کند، ناگزیر از تأیید کردن ضرورت چنین رابطه‌ای مابین کرانمند از یک سو و هریک از کرانمندان با روح به طور جداگانه خواهد بود. از نظر ما -با توجه به توضیحاتی که پیش‌تر درباره‌ی مفهوم کرانمند در دستگاه فلسفی هگل ارائه دادیم- یگانگی در مورد مفهوم گایست عبارت است از یک نظم برساخته

ی ذهنی که کرانمندان اندیشه‌ورز هریک می

توانند با عنایت به نیات خاصی که دارند درباره

ی شرایط حاکم به برهم‌کنش کرانمندان اندیشه‌ورز و عمل‌کننده

های دیگر درون وضعیت

های از پیش داده‌شده، ارائه دهند.‌‌ این معنابخشی در ‌درون زندگی هرروزه

ی انسان چگونه اجرا و به نمایش گذاشته خواهد شد (نمایشی که در نهایت و در یک فعالیت نظرورزانه در قالب دستگاه

های معنابخش به زندگی اجتماعی انسان‌ها بروز و ظهور خواهند کرد)؟ درست در اینجاست که می

بینیم کرانمند عبارت است از آن موجود حائز حدی که در جریان ارتباط مداومش با دیگر کرانمندان، امکانات گسترده‌سازی و خودبیانگری گایست را به وجود می‌آورند.

پیش‌تر اشاره کردیم که هر شکلی از هستی داشتن ضرورتاً نیازمند تجسم‌یافتگی (بیانگری) در واسطه‌هایی است. بیانگری یا همان جسم‌یافتگی، نهایتاً آن نقطه

ای است که به‌واسطه

ی آن می‌شود از وجود داشتن یک چیز مطلع شد. همچنین در این زمینه بحث کردیم که روح تجسم‌یافتگی‌اش (بیانگری‌اش) را در نهایت در درون و به‌واسطه‌ی وجودهای کرانمند خواهد یافت. به بیان مختصر، امر جزئی به طور ذاتی با کل مرتبط است؛ جزئی می‌تواند تنها همچون بیانی از کل و در نتیجه، همچون بیانی از متضاد خود باشد (تیلور، ۱۹۷۹: ۸۷).

در واقع متناهی آن دقیقه

ای از هستی گایست است که ما با تن‌یافتگی روح مواجهیم، بدون این تن‌یافتگی هیچ امکانی برای وجود داشتنِ «مطلق» نمی‌توان تصور کرد، این تن‌یافتگی ضرورت در جهان‌بودگی گایست را تضمین می

کند؛ در واقع، هر واقعیت جزئی را «کل» یا «مطلق» به‌مثابه شرط ضروری هستی «مطلق» نهاده است (ژان وال، ۱۳۸۷ :۲۰۴)؛ زیرا این «مطلق» تنها می

تواند به گونه

ای تن‌یافته در چیزهای مادی و بیرونی و روح

های متناهی هستی داشته باشد. این واقعیت

های جزئی، اما درعین‌حال، دقیقاً به دلیل هس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.