پاورپوینت کامل نسلکشی ارامنه ۹۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نسلکشی ارامنه ۹۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نسلکشی ارامنه ۹۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نسلکشی ارامنه ۹۰ اسلاید در PowerPoint :
«گاربیس هاکوپیان» از زمانی که به چشم خود دید چگونه سگهای ولگرد جسد پدرش را که از شدت خستگی جان داده بود تکه تکه میکردند، از سگها نفرت دارد. گاربیس میگوید: «پدرم همه غذایی را که توانسته بود فراهم کند به من داد. او خودش را قربانی کرد تا من زنده بمانم.» این مرد در آن زمان پسری ۸ و شاید ۹ ساله بود. گاربیس خودش هم فراموش کرده که در آن زمان دقیقاً چند سال داشت زیرا اسناد شناسایی خانوادگیاش را گم کرده است.
ترکهای جوان چگونه دست به پاکسازی قومی زدند؟
«گاربیس هاکوپیان» از زمانی که به چشم خود دید چگونه سگهای ولگرد جسد پدرش را که از شدت خستگی جان داده بود تکه تکه میکردند، از سگها نفرت دارد. گاربیس میگوید: «پدرم همه غذایی را که توانسته بود فراهم کند به من داد. او خودش را قربانی کرد تا من زنده بمانم.» این مرد در آن زمان پسری ۸ و شاید ۹ ساله بود. گاربیس خودش هم فراموش کرده که در آن زمان دقیقاً چند سال داشت زیرا اسناد شناسایی خانوادگیاش را گم کرده است. او و خانوادهاش در زمان جنگ جهانی اول و در دوران امپراتوری عثمانی مجبور شدند که به اصطلاح یک راهپیمایی مرگ را از دهکده ارمنی محل سکونتشان به نام چالقارا در بورسا واقع در غرب ترکیه به سوی موصل در عراق امروز آغاز کنند.
داستان درد و رنج خانواده هاکوپیان در بهار ۱۹۱۵ آغاز شد یعنی زمانی که آن ترکهای یونیفرمپوش سر از چالقارا درآوردند و به ارامنه محل دستور دادند که باید برای یک جابجایی آماده شوند. افراد خانواده هاکوپیان نیز مشمول این فرمان بودند.
گاربیس این را به خاطر دارد که در آن زمان به مدرسه میرفت و این را نیز به یاد دارد که پس از چند روز راهپیمایی به سوی محل موعود در کوتاهیه اولین جنازهها را دید که در واقع چند ارمنی بودند که از شدت تشنگی و گرسنگی جان داده بودند. هیچ کس به فکر نیازهای این هزاران رانده شدهای که از سراسر آن منطقه به فضاهای باز و مزارع رانده میشدند نبود.
چیزی نگذشت که باجگیرها نیز خود را به این ستونهای آوارگان رساندند و این مردم بیگناه در آن گرمای سوزان و طاقتفرسا به مدت چند هفته از راههای سنگلاخ و بدون درخت و از مسیرهای کوهستانی به سمت جنوب شرق حرکت میکردند. طول این صف فلاکتزدگان که خانواده هاکوپیان نیز در میان آنان بودند به چند صد متر میرسید اما هر روز از درازای آن کاسته میشد زیرا هر کس که توان همراهی صف را نداشت در همان جاده به پایان زندگی خود میرسید.
آن تصاویر وحشتناک در ذهن گاربیس که در آن زمان کودکی بیش نبود حک شد؛ تصاویر حملههای ترکها و کردهایی که راندهشدگان را غارت میکردند و زنان باردار را زیر مشت و لگد میگرفتند تا جنینهای خود را سقط کنند. تصاویر جدایی از مادر و خواهری که در نزدیکی حلب امروزی در سوریه از مردها جدا و از آنجا دور شدند و گاربیس دیگر هرگز آن دو را ندید.
با این حال پدر و یکی دیگر از خواهران گاربیس تا حوالی موصل در کنار او بودند. در آن نقطه همه راندهشدگان به دهکدههای جداگانه فرستاده شدند و گاربیس تنها عضو خانواده بود که توانست جان خود را از این مهلکه نجات دهد. گاربیس در همان محل از سوی یک خانواده عرب به عنوان خدمتکار به کار گرفته شد.
تازه در سال ۱۹۱۸ یعنی پس از غلبه آمریکاییها و بریتانیاییها و فرانسویها بر امپراتوری عثمانی – که متحد ویلهلم دوم قیصر آلمان محسوب میشد – بود که درد و رنجهای خانواده گاربیس هاکوپیان نیز به پایان رسید. خاطره ورود سربازان اسبسوار هندی به موصل یعنی همان سربازانی که مشت مشت آبنبات برای بچهها پرتاب میکردند، شیرینترین خاطرهای است که گاربیس در طول عمر دراز خود دارد.
گاربیس هاکوپیان در پاریس زندگی میکند و این روزها اغلب باید این خاطرهها و تجربههایش را تعریف کند، زیرا او از معدود افرادی است که میتواند رویدادهای نخستین نسلکشی بزرگ قرن بیستم را روایت کند، همان جنایتی که یکصد سال پیش علیه ارامنه و در امپراتوری عثمانی انجام گرفت.
جنبش ترکهای جوان که از نظامیان غرب ترکیه تشکیل شده بود و همینطور کارمندان پیرامون انور پاشا وزیر جنگ وقت و طلعت پاشا که بعدها به سروزیری رسید، همگی در رویای یک ترکیه بزرگ بدون اقلیتهای مهم قومی و مذهبی بودند و این ترکهای جوان با خشونتی تمامعیار و سبعیتی مثالزدنی این رویای خود را به واقعیت بدل کردند.
شب ۲۴ آوریل ۱۹۱۵ ماموران پلیس استانبول که در آن زمان قسطنطنیه نامیده میشد، ۲۳۵ سیاستمدار، روزنامهنگار، بانکدار و روشنفکر ارمنی را بازداشت کردند و ارامنه هر سال در همین روز به عنوان سالروز نسلکشی همکیشان خود به سوگ مینشینند. آن مردان دستگیر شده در اتوبوسهای سرخ رنگ نظامی سوار شده و به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفتند و روز بعد از استانبول بیرون برده شده و تقریباً همگی آنان به قتل رسیدند. کاملاً آشکار بود که انور و طلعت پاشا قصد داشتند که در گام نخست همه رهبران این اقلیت را از بین ببرند.
در سال ۱۹۱۵ نزدیک به دو میلیون مسیحی ارتدوکس – گریگوری در امپراتوری عثمانی زندگی میکردند. اکثر آنان به عنوان بنا و پیشهور در آناتولی یعنی در منطقهای که از ۳۰۰۰ سال پیش موطن ارامنه بود به کار اشتغال داشتند. چند صد هزار نفر از آنان نیز در طول قرنها به مناطق ساحلی کوچ کرده و به تجارت مشغول بودند. اما در پایان جنگ جهانی اول یعنی سه سال پس از آن جنایت بود که دیگر اثری از ارامنه در مناطق مرکزی ترکیه یافت نمیشد.
اما نه تنها جان بدربردگان بلکه پرستاران، مهندسین، دیپلماتها و همینطور افسران آلمانی که به عنوان مشاور نظامی در ترکیه بسر میبردند، شاهد آن چه که بر سر ارامنه آمد بودند. به عنوان مثال مردی به نام «و. اشپیکر» که در راه آهن بغداد کار میکرد در ۲۷ جولای ۱۹۱۵ به کنسولگری آلمان در حلب چنین گزارش داد: «تمامی ساکنان بسنیه که شامل تقریباً ۱۸۰۰ زن و کودک و تعداد اندکی مرد میشوند از این منطقه اخراج شده و ظاهراً به سمت اورفه حرکت داده شدهاند. در گوکسو… همگی آنان را لخت کرده و پس از قتلعام، اجساد آنها به رودخانه پرتاب شد.»
خواهر روحانی «آلما یوهانسون» که در یتیمخانهای وابسته به یکی از بنیادهای خیریه آلمانی در موس به کار مشغول بود طی یادداشتی در پاییز ۱۹۱۵ در مورد این کوچ اجباری مینویسد: «هر زمان که از خانه دور میشویم دو ژاندارم به عنوان محافظ همراهیمان میکنند و در مورد علت این کار داستانهای عجیبی تعریف میکنند. گفته میشود مردانی که زنده دستگیر شدهاند به خارج شهر منتقل و تیرباران شدهاند. زنها به همراه بچهها به دهکدههای بعدی برده شده و صدها نفر از آنان در خانهها کار میکنند و یا تبعید شدهاند.»
«ویلهلم لیتن» کنسول آلمان نیز مشاهدات خود در جاده بین دیرالزور و طیبنی در سوریه امروزی را به این صورت مکتوب کرده است:
ساعت ۲ صبح: در سمت راست یک مرد ملبس میبینم. اعضای تناسلیاش بریده شده است.
ساعت ۲:۰۵ صبح: در سمت راست مردی افتاده که از ناحیه زیرشکم دریده و اعضای تناسلیاش بریده شده است.
ساعت ۲:۰۷ صبح: در سمت راست جسد پوسیده و متعفن یک مرد دیده میشود.
ساعت ۲:۰۸ صبح: در سمت راست مردی کاملاً ملبس به پشت خوابیده و دهانش دریده و چهرهاش از شدت درد جمع شده است.
ساعت ۲:۱۰ صبح: یک مرد که شلوار به پا دارد از ناحیه بالاتنه کاردآجین شده است.
ساعت ۲:۲۵ صبح: در سمت چپ جاده زنی به پشت خوابیده است. بخشهای پایین بدن تکه تکه شده و استخوان لگنش همراه با خون زیاد بیرون زده است.
این صحنهها همان صحنههایی است که در سالهای اخیر در بوسنی و یا رواندا شاهد بودهایم. در این کشورها نیز رودخانهها جنازههای تکه و پاره را با خود میآورند و قربانیان در گورهای دستهجمعی واقع در نقاط دورافتاده دفن میشوند و استخوانهای مردگان گاه صدها کیلومتر دورتر از محل جنایت یافت میشود.
خبر این جنایتی که به دستور رهبران قسطنطنیه و از جمله طلعت پاشای فرهیخته اما بیوجدان صورت گرفت، به وسیله گروهی از کارمندان تلگرافخانههای سفارتخانههای خارجی به بیرون درز کرد و بعدها وینستون چرچیل که در سال ۱۹۱۵ وزیر دریاداری بریتانیا بود از یک «کشتار جمعی ننگین» سخن به میان آورد.
این در حالی بود که قرن بیستم با امیدها و آرزوهای بزرگی آغاز شد. مردم به آیندهای طلایی و آکنده از پیشرفت و رفاه باور داشتند اما نسلکشی ارامنه نقشی بزرگ در از دست رفتن این خوشبینیها ایفا کرد. هنگامی که مهندس لینزمایر کارمند آلمانی راهآهن بغداد آن یک هزار و پانصد زن و کودکی را دید که بدون هرگونه سرپناهی در زیر آفتاب سوزان و گرمای چهل درجه از شدت گرسنگی نیمه جان بودند، بیاختیار گریه کرد: «باورم نمیشد که در قرن ما هم میتواند چنین اتفاقهایی بیافتد.»
و در همان زمان نیز بودند افرادی که سالها قبل از محاکمه جنایتکاران نازی در سال ۱۹۴۵ به فکر پیگرد و مجازات عاملین این نسلکشی افتادند تا به این صورت «دیگر هرگز» چنین جنایتهایی را شاهد نباشیم. در آن زمان یعنی پس از نسلکشی ارامنه، یک حقوقدان لهستانی به نام «رافائل لمکین» قانونی را «علیه نابودی گروههای ملی و قومی و نژادی» تدوین کرد که البته این اقدام وی هیچ نتیجه و بازتابی نداشت و اصولاً تازه پس از هولوکاست بود که برای آنچه لمکین میگفت گوش شنوایی پیدا شد و واژه لاتین نسلکشی و قتلعام به ادبیات عمومی راه یافت. بر اساس طرح لمکین بود که در سال ۱۹۴۸ کنوانسیونی در رابطه با پیگرد و مجازات عاملان نسلکشیها در سازمان ملل تشکیل شد و بر اساس همین کنوانسیون است که امروزه در دادگاه بینالمللی جنایتکاران جنگی در دنهاگ هلند افرادی مانند میلوسویچ دیکتاتور سابق یوگسلاوی محاکمه شده و میشوند.
قتلعام ارامنه در واقع سرآغاز نسلکشیها و سرآغاز پیگرد عاملان نسلکشیها و جنایتکاران جنگی در قرن بیستم بود. از سوی دیگر عاملان اصلی کشتار ارامنه بدون پیگرد و مجازات ماندند و تنها گروهی اندک از افراد پیرامون عامل اصلی یعنی طلعت پاشا از سوی دادگاههای ترکیه و تحت فشارهای متفقین پیروز در جنگ به اعدام محکوم شدند. تأسفبار آنکه این عده به هنگام صدور این حکم در حال فرار بودند و تعدادی از آنان حتی بعدها به وزارت نیز رسیدند.
با این حال به ویژه ناسیونالیستهای آلمان به شدت شیفته ترکهای جوان بودند و آنان را تحسین میکردند. «آلفرد روزنبرگ» تئوریسین و رئیس امور ایدئولوژی حزب ناسیونال سوسیالیستهای آلمان در سال ۱۹۲۶ نه تنها ترکهای جوان را متحدی باوفا نامید بلکه به قربانیان آن جنایت نیز توهین کرد. روزنبرگ گفت که ارمنیها نیز مانند یهودیان در خلال جنگ جهانی اول از قدرتهای متوسط دنیا پشتیبانی میکردند و به همین دلیل «با برخی قدرتهای واقعی» سر سازگاری نداشتند. در سال ۱۹۳۹ شخص هیتلر نیز طی یک سخنرانی برای فرماندهان ارتش آلمان ضمن بیاهمیت دانستن اعتراضها علیه قتلعام غیرنظامیان لهستانی گفت: «امروزه دیگر چه کسی از نابودی ارامنه یاد میکند؟»
رهبران ترکهای جوان اما قتلعام ارامنه را تنها یک کوچ اجباری و بر مبنای ضروریات جنگ عنوان میکردند و ادعا داشتند که در خلال این کوچ تنها چند نفر کشته شدهاند. در همان زمان دیپلماتهای آلمانی از این ادعای ترکها با عنوان «دروغ فاحش» یاد میکردند. مردان ارمنی غالباً در همان محل زندگیشان کشته شدند و بازماندگان و جان بدربردگان همراه با زنان و کودکان در وهله نخست به حلب و سپس بیابانهای سوریه و بینالنهرین برده شدند. نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر در همین مناطق به صورت جمعی اعدام و ۴۰۰ هزار نفر دیگر در جریان آن راهپیمایی مرگ و یا در اردوگاههای بدون سقف و اتاق جان باختند.
پس از شکست نظامی ترکها در جنگ، وزارت کشور ترکیه رقم قربانیان ارمنی را ۸۰۰ هزار نفر اعلام کرد اما سفارت آلمان در قسطنطنیه به مانند خود ارامنه بر این باور بود که شمار قربانیان دو برابر آن چیزی است که ترکها اعلام کردهاند.
با این حال امپراتوری عثمانی در طول چند صد سال حکومت خود، در مقایسه با امپراتوریهای اروپایی رفتاری به مراتب بهتر با اقلیتهای دینی داشت. البته یهودیان و مسیحیان هرگز در امپراتوری عثمانی از حقوقی برابر با مسلمانان برخوردار نبودند اما همین اقلیتها از رشد اقتصادی سود میبردند و تا اندازهای بر تقریباً همه شاخههای اقتصادی تسلط داشتند و یکی از مهمترین علتهای خشم و نفرت علیه این اقلیتها نیز همین تفوق اقتصادی بود. سالها پیش از آن نسلکشی یعنی در طول آخرین دهه قرن نوزدهم نیز حداقل ۲۰۰ هزار یهودی بر اثر حملات نژادپرستانه و مشابه آن کشته شدند.
رقبای اروپای آن به اصطلاح باب عالی به ویژه روسیه یعنی همان کشوری که تا قبل از جنگ اول جهانی یک میلیون ارمنی را در خود جای داده بود، از سرکوب مسیحیان توسط ترکها برای تضعیف بیشتر امپراتوری خسته و ضعیف عثمانی سود میجستند و چیزی نگذشت که اقلیت ارامنه به ستون پنجم مسکو شهرت یافت.
اولین راهحل برای به اصطلاح مساله ارامنه تازه در زمان به قدرت رسیدن ترکهای جوان در سال ۱۹۰۸ ارائه شد. بسیاری از کسانی که بعدها در آن نسلکشی دست داشتند در خلال حکومت سلاطین عثمانی به حال تبعید در فرانسه بسر میبردند. این گروه که در پاریس مجلهای به نام «ترکهای جوان» منتشر میکردند ادعا داشتند که خواهان نجات امپراتوری عثمانی از طریق مدرنیزه کردن کشور به سبک غربی هستند و این درست نقطه مقابل خواست ارمنیها برای کسب خودمختاری بود.
اما بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ گروهی که خود را اصلاحطلب مینامیدند سراسر بخشهای اروپایی امپراتوری عثمانی یعنی بلغارستان، بوسنی هرزگوین و کرت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 