پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی و فعالیت‌های علمی ابن فوطی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی و فعالیت‌های علمی ابن فوطی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی و فعالیت‌های علمی ابن فوطی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاهی به زندگی و فعالیت‌های علمی ابن فوطی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

کمال‌الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد بن محمد بن احمد شیبانی بغدادی، معروف به ابن صابونی یا ابن فوطی (۶۴۲-۷۲۳ ق.) از مورخان و راویان حدیث در دوران حکومت ایلخانیان است. از جمله آثار او می‌توان به مجمع الآداب فی معجم الالقاب[۱] اشاره کرد که در زمره‌ تراجم بزرگ قرار می‌گیرد و علی‌رغم از میان‌رفتن بخش‌های زیادی از آن، اطلاعات مهمی را در دسترس قرار می‌دهد.

نگاهی به زندگی و فعالیت‌های علمی ابن فوطی تألیف مجمع الآداب و ارتباط با جامعه روشنفکران

نویسنده: ریو میزوکامی (

Ryo Mizukami

)

مقدمه

کمال‌الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن احمد بن محمد بن احمد شیبانی بغدادی، معروف به ابن صابونی یا ابن فوطی (۶۴۲-۷۲۳ ق.) از مورخان و راویان حدیث در دوران حکومت ایلخانیان است. از جمله آثار او می‌توان به مجمع الآداب فی معجم الالقاب[۱] اشاره کرد که در زمره‌ تراجم بزرگ قرار می‌گیرد و علی‌رغم از میان‌رفتن بخش‌های زیادی از آن، اطلاعات مهمی را در دسترس قرار می‌دهد. با توجه به مطالب موجود در این کتاب و نیز با علم به روابط نزدیک ابن فوطی با مراکز قدرت زمان خود، می‌توان دریافت که وی شاهد صحنه‌های مهمی از وقایع قرون هفتم و هشتم در ایران و عراق بوده که مهم‌ترین آنها از این قرار است: دربار مستعصم آخرین خلیفه عباسی، سقوط بغداد به وسیله هولاکو (سلطنت ۶۵۱-۶۶۳)، رصدخانه و پژوهش‌های نصیرالدین طوسی در مراغه، احوال دانشمندان شیعی و یهودی، قدرت سیاسی برادران جوینی، تالیف جامع التواریخ توسط رشیدالدین همدانی و دربار سلطان اولجایتو (سلطنت ۷۰۳-۷۱۶).

در میانه شرح‌حال‌های موجود در مجمع الآداب، نکاتی از زندگانی خود ابن فوطی نیز آشکار می‌گردد. به توجه به این نکات، به چگونگی زندگی و فعالیت‌های علمی وی، منابع تألیف این کتاب و نیز شرایط اجتماعی، علمی و دینی زمان پی می‌بریم.

پیشینه پژوهش

تاکنون پژوهشگرانی چند در مورد ابن فوطی و آثار وی تحقیقاتی را انجام داده‌اند. از جمله این پژوهش‌ها می‌توان به مقاله محمد اقبال اشاره کرد. وی شرح حال ابن فوطی را بر مبنای تراجمی که پس از قرن هشتم نگاشته شده‌اند به رشته تحریر درآورد و علاوه بر آن نسخه‌ای از کتاب مجمع الآداب به خط مؤلف را که در لاهور یافت شده بود معرفی نمود.[۲] علاوه بر این پژوهشگران دیگری همچون الشبیبی،[۳] وایزمان[۴] و گیلی ـ ایلوی،[۵] بر مبنای تاریخی با عنوان «الحوادث الجامعه» یا «کتاب الحوادث» به تحقیق در خصوص ابن فوطی پرداخته‌اند. آنها این اثر را یکی از تألیفات او به شمار آورده و برای تحقیق درباره تاریخ عراق در قرن هفتم از آن استفاده کرده اند، اما هنوز درباره صحت انتساب این کتاب به ابن فوطی تردیدهایی وجود دارد.[۶]

جریان تصحیح مجمع الآداب و تحقیق در خصوص آن جریانی پیچیده و چندمرحله‌ای است.[۷] مصطفی جواد نسخه خطی اصل (دستنویس مؤلف) این کتاب را که القاب آغاز شده با «ع» تا «ق» را در برمی‌گیرد در دمشق یافته و به تصحیح آن پرداخت و بر مبنای اطلاعات همین نسخه، شرح حالی از ابن فوطی تهیه کرد. از طرف دیگر محمد عبدالقدوس القاسمی در سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰‌م نسخه‌ای اصل در لاهور را ـ شامل لقب‌هایی که از «ک» تا «م» آغاز می‌شوند ـ تصحیح کرده و در مجله دانشگاه لاهور، «

Oriental Collage Magazine

»، به چاپ رساند. سرانجام محمدکاظم با کنار هم گذاشتن این دو تصحیح، نسخه واحدی از کتاب را در تهران منتشر کرد.[۸]

در سال‌های اخیر، دیویس به بررسی شرایط فرهنگی دوره ایلخانی[۹] و جعفریان به پژوهش در حیات علمی آن دوران بر اساس اطلاعات موجود در مجمع الآداب پرداخته‌اند.[۱۰] علاوه بر این زکیه حسن ابراهیم الدلیمی در بغداد و حمود مضعان عیال سلمان در عمان نیز در خصوص این موضوع کتاب‌هایی نوشته‌اند.[۱۱]

علی‌رغم اذعان پژوهشگران معاصر به اهمیت این کتاب و استفاده فراوان از آن در تحقیقات گوناگون، تاکنون در مورد شرایط زندگی ابن فوطی و مشخصه‌های کتاب مجمع الآداب تحقیقی جامع و مفصل صورت نگرفته است. از این‌رو سه مسئله محوری در دستور کار این نوشتار قرار گرفته‌اند: ۱. ترسیم تصویری کلی از حیات ابن فوطی ۲. منابع مجمع الآداب و مشخصه‌های آن ۳. فعالیت‌های علمی ابن فوطی و ارتباطات وی با دانشمندان معاصر خود.

نمایی از زندگی ابن فوطی

زندگینامه ابن فوطی با شرح‌حال‌های بسیاری در مجمع الآداب قابل استنباط است. بر مبنای این اطلاعات، می‌توان شمایی از حیات او را بازسازی کرد. فهرست شماره ۱ بیانگر زمان، مکان و دفعات دیدارهای او از مناطق مختلف است.[۱۲] در این پژوهش شرح حال ابن فوطی بر اساس این فهرست تهیه شده است.

مصطفی جواد در دیباچه تصحیح تلخیص مجمع الآداب و زکیه الدیلمی و حمود سلمان نیز در رساله‌هایشان، به‌تفصیل به شرح زندگانی ابن فوطی پرداخته‌اند.[۱۳] در این فصل بر اساس یافته‌های این پژوهش‌ها، شرح‌حال ابن فوطی در چهار بخش بیان خواهد شد. اول: از ولادت تا سقوط بغداد و اسارت وی (۶۴۲-۶۵۹)، دوم: روزگار زندگی در مراغه (۶۶۰-۶۷۷)، سوم: مراجعت به بغداد (۶۷۸ یا ۶۷۹-۷۰۳) و چهارم: سفرهای مکرر و خدمت به سلطان اولجایتو (۷۰۴-۷۲۳).

الف) از تولد تا سقوط بغداد و اسارت (۶۴۵-۶۵۹)

بنا به گفته شمس‌الدین ذهبی، مورخ شامی قرن هشتم (ت ۷۴۸)، ابن فوطی در سال ۶۴۲ ق در بغداد به دنیا آمد.[۱۴] اگرچه به گفته محمد اقبال و مصطفی جواد، وی از خانواده‌ای حنبلی بوده است، اطلاع دقیقی در مورد مذهب خانواده وی در دست نیست. تنها علمای حنبلی که به مذهب ابن فوطی و خانواده او اشاره کرده‌اند، ابن رجب (ت ۷۹۵)، علیمی (ت ۹۲۸) و ابن عماد (ت ۱۰۸۹) هستند که وی را معتقد به مذهب حنبلی دانسته‌اند.[۱۵] از شرح حال دایی پدر ابن فوطی و اطلاعات پراکنده‌ای که از پدر او در دست داریم، حداقل آشکار می‌گردد که او در خانواده‌ای با گرایشات تسنن ولادت یافته و در محیطی علمی رشد کرده است.[۱۶]

قبل از سقوط بغداد، بزرگ‌ترین استاد ابن فوطی محیی‌الدین یوسف (۵۸۰-۶۵۶)، پسر عالم حنبلی ابن جوزی (ت ۵۹۷) بود. محیی‌الدین در زمان خلیفه مستنصر (خلافت ۶۲۳-۶۴۰) به عنوان اولین مدرس حنبلی مذهب مدرسه مستنصریه تعیین شد و سپس در زمان آخرین خلیفه عباسی، مستعصم (خلافت ۶۴۰-۶۵۶) به عنوان مدرسی حنبلی در مدرسه بشیریه بغداد فعالیت می‌کرد. علاوه بر این او به همراه ابن علقمی شیعی (ت ۶۵۶) در خدمت خلیفه مستعصم، استاد الدار بود.[۱۷] ابن فوطی در بشیریه زیر نظر محیی‌الدین درس می‌خواند.[۱۸] ذهبی نیز استاد ابن فوطی را محیی‌الدین جوزی نوشته است.[۱۹]

مسیر زندگی ابن فوطی به علت حمله مغول و سقوط بغداد در سال ۶۵۶ بسیار تغییر کرد. دایی پدرش موفق‌الدین و استادش محیی‌الدین و احتمالاً پدرش تاج‌الدین در همان واقعه کشته شدند.[۲۰] لشکر مغول ابن فوطی و برادر او، بهاء‌الدین عبدالوهاب را دستگیر کرده و به آذربایجان بردند. وی در سال ۶۵۷ در آذربایجان با حاکم تبریز، مجدالدین عبدالمجید (محمد) مواجه شد و از او لباس و مقداری درهم گرفت.[۲۱] مجدالدین عبدالمجید قبل از سقوط بغداد به خدمت نخستین ایلخان، هولاکو حاضر شده بود[۲۲] و بعد از آن واقعه او برای ساختن بنایی برای حفاظت گنجینه به آذربایجان برگشت.[۲۳] در همین سال ابن فوطی تحت حمایت یک صوفی به نام قطب‌الدین عبدالقادر اهری بود. وی در بیان شرح‌حال قطب‌الدین به توصیف شرایط خود در حال اسارت پرداخته است:«رأیته سنه سبع و خمسین [و ستمائه] و کنت اسیراً فدعا لی وانفذنی الی کَلَیبَر الی صاحبه شمس الدین حبش الفخار فأقمت تحت کنفهم مدیده».[۲۴]

بنا به گفته ابن فوطی، قطب‌الدین اهری در همان سال فوت کرد. همان گونه که مصطفی جواد اشاره کرده، احتمالاً اسارت ابن فوطی در سال ۶۵۹ به پایان رسیده است.[۲۵] وی در همین سال، در وراوی آذربایجان، با حاکم بلاد پیشکین، یعنی منطقه‌ای شامل وراوی، اهر، کلیبر و غیره دیدار کرد[۲۶] و در این زمان به اسارت خود اشاره‌ای نکرده است. او توانست بعد از ۶۶۴ با کمک عزالدین بیکلار پسر مجدالدین، حاکم تبریز ذکر‌شده، برادرش بهاء‌الدین را نیز آزاد کند.[۲۷]

ب) روزگار زندگی در مراغه (۶۶۰-۶۷۷)

ذهبی در شرح‌حال ابن فوطی می‌گوید که وی در سال ۶۶۰ به خدمت فیلسوف، حکیم الهی و ستاره‌شناس بزرگ شیعه، نصیرالدین طوسی راه یافته و زیر نظر او به تحصیل پرداخته است.[۲۸] برای ابن فوطی دیدار با نصیرالدین به مثابه فرصتی بود که امکانات علمی وسیعی را در اختیارش نهاد؛ چرا که وی به لطف نصیرالدین، در مرکز علمی ایلخانی مراغه به کتابداری (خازنی) کتابخانه رصدخانه که کتاب‌های متنوعی از شهرهای گوناگون در آن جمع آوری شده بود منصوب گشت و با دانش ها و دانشمندان بسیاری آشنا شد.[۲۹]

ذهبی می‌گوید: «خزن کتب الرصد بضع عشره سنه فظفر بکتب نفیسه وحصل من تواریخ ما لا مزید علیه».[۳۰]

در این زمان مراغه فقط یک مرکز علمی نبود، بلکه از جهت سیاسی و اداری نیز اهمیت داشت؛ چرا که مسئولیت اداره اوقاف با نصیرالدین طوسی بود و علما برای امور مربوط به اوقاف نیز به مراغه می‌آمدند.[۳۱] ابن فوطی در شرح‌حال فخرالدین ابوغالب محمد نقیب می‌گوید:

قدم مراغه مع اخیه السید الفاضل کمال الدین ابی [محمد] الرضا ولم تکن همته مصروفه الی التحصیل والاشتغال کأخیه الرضا الکمال والتمس من خدمه مولانا نصیر الدین ابی جعفر محمد بن محمد بن الحسن الطوسی عملاً من اعمال الوقوف بهمذان واصفهان وقم وقاشان وما یتبعها من البلدان.[۳۲]

از طرف دیگر صاحبان مقامات مهم سیاسی نیز در مراغه جمع می‌شدند. برای مثال کوچک‌ترین پسر خلیفه عباسی مستعصم، ابوالمناقب المبارک در مراغه احادیث پدرش را برای ابن فوطی روایت کرد.[۳۳] جلال‌الدین سیورغتمش شاهزاده قراختاییان کرمان (سلطنت ۶۷۱-۶۹۰) هم در سال ۶۷۰، یک سال پیش از حکومت خود، در مراغه با ابن فوطی دیدار کرده است.[۳۴]

ابن فوطی از سال ۶۶۴ تا ۶۷۷، چند بار به شهر تبریز رفته و در سال ۶۶۹ با صاحب‌دیوان دولت ایلخانی، شمس‌الدین جوینی (ت ۶۸۳) دیدار کرد.[۳۵] این رفت‌و‌آمدهای مکرر نشان می‌دهد که وی در قیاس با روزگار بغداد، زندگی آزادانه‌تری را داشته و البته حمایت‌های خواجه نصیرالدین هم در این آزادی بی‌تأثیر نبوده است. در زمانی که ابن فوطی در سال ۶۷۲ به علت بیماری به شهر سراع رفت، نصیرالدین به شخصی در سراو (سراه) برای رعایت حال وی معرفی‌نامه نوشت.[۳۶]

در سال ۶۷۳ ق با فوت نصیرالدین، ابن فوطی حامی خود را از دست داد و ناچار بود حامی دیگری پیدا کند. از این زمان تا سال ۶۷۷، ابن فوطی دوباره بین مراغه و تبریز در رفت و آمد بود تا اینکه سرانجام توانست در محضر برادر شمس‌الدین جوینی، صاحب دیوان عراق، علاء‌الدین عطاملک جوینی معروف به مولف تاریخ جهانگشا (ت ۶۸۱) تقرب بجوید.[۳۷]

ج) بازگشت به بغداد (۶۷۸ یا ۶۷۹-۷۰۳)

به امر عطاملک ابن فوطی به بغداد وطن خود بازگشت.[۳۸] مصطفی جواد سال بازگشت وی را ۶۷۹ می‌داند، ولی در تعدادی از شرح‌حال‌های مذکور در مجمع الآداب، این زمان را سال ۶۷۸ نوشته‌اند.[۳۹] در هر حال از زمان سقوط بغداد بیست‌و‌چند سال گذشته بود. بر مبنای مندرجات این کتاب، در این مدت ابن فوطی عمدتاً در بغداد، حله و کوفه فعالیت می‌کرد.

در بغداد ابن فوطی به سمت کتابداری مدرسه مستنصریه تعیین شد. این کتابخانه نیز مانند کتابخانه رصدخانه مراغه، کتاب‌های مهم بسیاری داشت.[۴۰] با حمایت عطاملک جوینی، ابن فوطی می توانست آزادانه از این کتاب‌ها استفاده کند. در چنین محیطی در بغداد، عطاملک وی را مامور تألیف «کتاب التواریخ و الحوادث» کرد.[۴۱] به عبارت دیگر بازگشت به بغداد برای او به منزله فرصتی جدید برای تألیف کتاب بود.

ولی حمایت عطاملک نیز دوام نیافت. در سال ۶۸۱ عطاملک در نتیجه مبارزه‌ای سیاسی کشته شد. بعد از آن برادر او شمس‌الدین و پسرش شرف‌الدین هارون نیز به قتل رسیدند، ولی تا جایی که از مطالب مجمع الآداب استنباط می‌گردد، این ماجرا چندان تأثیری بر ابن فوطی نگذاشته است.

او به زندگی در عراق و دیدار با علما ادامه داد. با اینکه پس از عطاملک، سیاسیون با نفوذ دیگری نیز به بغداد آمدند و ابن فوطی با چندین تن از آنان دیدار کرد. این فرصت‌ها کوتاه بود و آنها نیز در گرداب مبارزات سیاسی، یکی بعد از دیگری از دنیا رفتند.[۴۲]

د) سفرهای مکرر و خدمت به سلطان اولجایتو (۷۰۴-۷۲۳)

در سال ۷۰۳ سلطان محمد خدابنده اولجایتو بر تخت سلطنت جلوس کرد. سپس از سال ۷۰۴ تا ۷۱۷، ابن فوطی دوباره سفرهای خود را آغاز نمود. از بغداد به شهرهای ایران مانند تبریز، سلطانیه، ولایت اوجان و اران رفت. این مدت تقریباً همزمان با عهد اولجایتو است. طبق تاریخ اولجایتو این پادشاه در اواخر سال ۷۰۴ برای ییلاق به اوجان نزول کرد.[۴۳] ابن فوطی با عالم شیعه، رضی‌الدین علی پسر رضی‌الدین علی معروف به ابن طاووس از راه همدان به نزد سلطان به اوجان رفت.[۴۴]

بر مبنای شرح‌حال‌هایی که افعال ابن فوطی را در سال ۷۰۵ در اران گزارش می‌دهند، وی در آن زمان در خدمت اولجایتو یا در لشکر او بوده است. در سال ۷۰۶ نیز ابن فوطی در موقان در خدمت اولجایتو بود. بی‌شک یکی از اهداف وی از مسافرت به ایران پیوستن به لشکر اولجایتو بوده است. در این مسافرت‌ها ابن فوطی موفق به ملاقات با علما و سیاستمداران قدرتمند و صاحب نفوذ شد. در سال ۷۰۶، در سلطانیه با اصیل الدین الحسن (ت ۷۱۵) پسر نصیرالدین طوسی دیدار کرد.[۴۵] اصیل‌الدین بعد از فوت برادرش صدرالدین، وارث مناصب پدرش شده بود.[۴۶] در اوجان و اران ابن فوطی در اردوی وزیر سلطان، سعدالدین ساوجی (ت ۷۱۱) حضور داشته است،[۴۷] اما بنا به قول عبدالله قاشانی، در سال ۷۱۱ بین اصیل‌الدین و سعدالدین مبارزه‌ای سیاسی رخ داد[۴۸] و در همین سال سعدالدین در نتیجه تهمت وزیر دیگر، رشیدالدین فضل‌الله همدانی اعدام شد.[۴۹]

از جالب توجه‌ترین ملاقات‌های ابن فوطی در این زمان، ملاقات با خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی است. ابن فوطی در سال ۷۰۵ در اران و در سال ۷۰۶ در سلطانیه در خدمت رشیدالدین بود.[۵۰] علاوه بر این در کار نسخه‌نویسی جامع التواریخ نیز شرکت داشت و در سال ۷۱۴ در سلطانیه جامع التواریخ را مقابله کرد.[۵۱] ابن فوطی در روزگار اقامت در مراغه، پدر رشیدالدین، عمادالدوله ابوالخیر و برادرش امین‌الدوله را ملاقات کرد. در سال ۶۶۶ عمادالدوله از وی خواست که از کتابی طبی نسخه‌برداری کند.[۵۲] این زمان نقطه آغاز روابط ابن فوطی و خانواده رشیدالدین است.

از طرف دیگر بعد از قتل سعدالدین ساوجی که پیش‌تر ذکر آن گذشت، تاج‌الدین علیشاه به وزارت اولجایتو تعیین شد. علی‌رغم اینکه وی قبل از آن در بغداد کارخانه داشت[۵۳] و نیز بعد از انتصاب به مقام وزارت، ولایت عراق نیز به او تفویض شد،[۵۴] در جزء موجود از مجمع الآداب، مطلبی نیست که به نزدیکی ابن فوطی به وی اشاره داشته باشد. با اینکه ابن فوطی رشیدالدین را «مخدوم»، «مولانا»، «شیخنا»، «اعظم»، «کامل» و «فاضل» می‌خواند، از تاج‌الدین تنها یک بار با عنوان «وزیر اعظم» و در سایر موارد فقط با عنوان ساده «وزیر» یاد شده است.[۵۵] این امر نشانگر نزدیکی بیشتر ابن فوطی به رشیدالدین در قیاس با تاج‌الدین است.

بعد از مرگ اولجایتو ابن فوطی بغداد را به عنوان منزل آخر انتخاب کرد. آخرین اشاره به ابن فوطی، ماه ربیع‌الاول سال ۷۲۲ و فقط ده ماه پیش از فوت اوست.[۵۶] بنا به گفته ذهبی، ابن فوطی در محرم سال ۷۲۳ در بغداد از دنیا رفت.[۵۷] ابن رجب و قاضی شهبه (ت ۸۵۱) در مورد پسر ابن فوطی، ابوالمعالی محمد مطالبی را نوشته‌اند و[۵۸] وفات ابوالمعالی محمد را در ۷۵۰ دانسته‌اند.

۱. ساختار و مشخصه‌های مجمع الآداب

زکیه حسن ابراهیم الدیلمی و حمود مضعان عیال سلمان مراجع مجمع الآداب را به طور مفصل معرفی کرده و شرح داده‌اند.[۵۹] در این فصل به طور خاص به ساختار مجمع الآداب، ویژگی‌ها و گرایش‌های زمانی و جغرافیایی آن توجه خواهد شد.

با آنکه اکنون فقط بخشی از مجمع الآداب، از لقب «عز» تا «موفق» به جا مانده، همین جزء موجود شامل ۵۹۲۱ شرح‌حال است. نمی‌توان حدسی را در خصوص تعداد شرح‌حال‌های موجود در اصل کتاب مطرح کرد.[۶۰] متأسفانه به سبب اینکه بخش باقیمانده از کتاب فاقد مقدمه است، ممکن نیست که هدف نویسنده از تألیف و بنا‌نهادن کتاب بر مبنای القاب را شناخت، ولی می‌توان از طریق بخش‌های موجود این اثر چگونگی پیدایش و نگارش آن را دریافت. در این فصل به مشخصات صاحبان شرح‌حال‌ها، منابع ابن فوطی در ارائه اطلاعات و نیز مکان‌های دیدار و تماس وی با این افراد پرداخته می‌شود.

الف) ویژگی‌های صاحبان شرح‌حال‌ها

مجمع الآداب شرح‌حال‌های افراد گوناگون در مکان‌ها و زمان‌های مختلف را شامل می‌شود.[۶۱] برای مثال می‌توان به گروه‌های روشنفکران از جمله فقها، حکیمان، ادبا، شعرا، فضلا، علما، کاتبان، متصوفه، قاضیان، مدرسان و … و صاحبان مقامات سیاسی از جمله خلیفه، سلاطین، ملوک، رؤسا، والیان، امرا، وزرا و… اشاره کرد. البته در مواردی نیز نمی‌توان به مرزبندی دقیقی میان این گروه‌ها قائل بود؛ مثلاً افرادی هم به عنوان «وزیر» و هم به عنوان «ادیب» توصیف شده‌اند.

زمان و مکان این شرح‌حال‌ها نیز بسیار گسترده است. مجمع الآداب شرح‌حال‌هایی از شخصیت‌های قبل از اسلام مانند انبیاء سابق،[۶۲] اعراب[۶۳] و غیره تا معاصرین ابن فوطی را در بر دارد. از جمله مشخصه‌های این کتاب این است که به تعداد القاب هر فرد، شرح‌حال‌هایی در خصوص وی نوشته شده است. این ویژگی درباره نخستین شخصیت‌های دوران اسلامی برجسته‌تر است. برای مثال، محمد رسول الله در جزء موجود مجمع الآداب، ۱۸ لقب، یعنی ۱۸ شرح حال دارد.[۶۴] در مورد علی بن ابی طالب ۶ شرح‌حال[۶۵] و در مورد عمر بن الخطاب ۴ شرح حال در این کتاب دیده می‌شود.[۶۶]

محدوده جغرافیایی این کتاب افرادی را از ما وراءالنهر و هند تا اندلس شامل می‌شود. این ویژگی در مورد حاکمان و فرمانروایان بارزتر است. در این کتاب می‌توان شرح‌حال‌های فرمانروایان این کشورها را یافت: در ایران، عراق و سوریه، دولت اموی، عباسی، سامانی، غزنوی، آل بویه، سلجوقی، زنگی، خوارزمشاهی، ایلخانی و غیره.[۶۷] در هند، سلطنت مملوکین دهلی.[۶۸] در مصر دولت فاطمی، ایوبی و مملوکی.[۶۹] در مغرب و اندلس، عباسی در اندلس و حمودی.[۷۰]

ب) منابع مجمع الآداب

چنان که پیش‌تر بیان شد؛ ابن فوطی در رصدخانه مراغه و مدرسه مستنصریه بغداد کتابدار بوده و با کتاب‌های مهمی سر و کار داشته است. مسلماً منابع موجود در این کتابخانه‌ها بخش مهمی از مراجع مجمع‌الآداب را که در بخش باقیمانده از آن بالغ بر ۲۳۰ مورد است تشکیل می‌دهند. فهرستی از این منابع (فهرست شماره ۳) در انتهای این مقاله دیده می‌شود. این فهرست بر مبنای زمان وفات نویسندگان منابع مرتب شده است. به عنوان مثال، از آنجا که ابن کلبی (ت ۲۰۴ یا ۲۰۶) در اوایل قرن سوم وفات یافته؛ در جزو منابع قرن سوم ثبت شده است.

از میان مراجع مجمع الآداب تنها ۴۹ منبع که در فاصله قرن سوم تا نیمه اول قرن هشتم در گستره جغرافیایی آسیای میانه تا اندلس تألیف شده‌اند و پنج بار یا بیشترمورد ارجاع قرار گرفته‌اند در این پژوهش بررسی شده‌اند. هشت نویسنده (ابن ساعی، ابن دبیثی، ابن نجار، عماد اصفهانی، ابن صابی، سلفی، ابن شعار، ابن مهنا) بیش از پنجاه بار مورد ارجاع قرار گرفته‌اند و تعداد ارجاع به این هشت نفر بیشتر از یک ششم تعداد کل شرح حال‌هاست. در میان نویسندگانی که در قرن پنجم هجری یا پیش‌تر وفات یافته‌اند، تعداد ارجاع به ابن صابی (۱۰۹ بار) برجسته و ممتاز است. از میان نویسندگان قرن ششم، علاوه بر سلفی (۱۰۷ بار) و عمادالدین اصفهانی (۱۲۸ بار) که بیشترین میزان ارجاع به آنها صورت گرفته است، ابن همدانی (۳۰ بار)، سمعانی (۴۶ بار) و ابن عساکر (۴۵ بار) و ابن جوزی (۳۳ بار) مورد ارجاع واقع شده‌اند. در قرن هفتم پنج نفر نویسنده‌ای هستند که بیشتر از ۵۰ بار ارجاع به آنها صورت گرفته است: ابن دبیثی (۱۸۹ بار)، ابن نجار (۱۴۷ بار)، ابن شعار (۹۲ بار)، ابن ساعی (۱۹۴ بار) و ابن مهنا (۵۱ بار). غیر از این پنج نویسنده، از اشخاص در قرن هفتم، تاج الدین زکریا تکریتی (۳۹ بار)، یاقوت حموی (۴۳ بار) و ابن قطیعی (۳۸ بار) نیز نقل قول بیشتر را دارند.

اگر تنها به منابعی که پنج بار یا بیشتر از آنها نقل قول شده است نظر کنیم، متوجه می‌شویم که تعداد نقل قول تا قرن پنجم ۲۱۱ مورد، قرن ششم ۴۶۵ مورد و قرن هفتم و پس از آن ۹۷۲ مورد است. این آمارها نشان می‌دهند که با وجود اشتمال مجمع الآداب بر یک بازه زمانی گسترده، تعداد تراجم موجود در کتاب با نزدیک‌شدن به روزگار حیات ابن فوطی بیشتر می‌شوند. به عبارت دیگر ابن فوطی با وجود این که در تلاش بوده است تا شرح‌حال افراد معتبر در همه روزگاران را ثبت کند، در عین حال به افراد معاصر و نزدیک به زمان خود علاقه و توجه بیشتری نشان داده است.

گستره جغرافیایی منابع نیز قابل توجه است. به طور کلی مجمع الآداب تحت تأثیر تراجم نگارش‌یافته در بغداد، همچون آثار خطیب بغدادی، سمعانی، ابن دبیثی و ابن نجار و در یک بیان کلی تألیفات عراقی قرار گرفته است. در عین حال ابن فوطی از تألیفات آسیای میانه، حتی اندلس نیز استفاده کرده است. بازه جغرافیایی منابع قرن ششم نیز به همین منوال است، ولی از اوایل قرن هفتم به تدریج حوزه جغرافیایی منابع کوچک‌تر شده و بعد از نیمه آن قرن منحصراً به کتاب‌هایی که در عراق نوشته شده‌اند محدود می‌شود. با وجود این واقعیت که در نیمه دوم قرن هفتم چند کتاب بزرگ همچون مرآت الزمان از سبط ابن جوزی (ت ۶۵۴) و وفیات الاعیان از ابن خلکان (ت ۶۸۱) در شام نگارش یافته‌اند، ابن فوطی به این آثار در کتاب خود ارجاع نداده است.

مشابه همین اتفاق در شام نیز مشاهده می‌شود. بر اساس نوشته فان اس، صفدی، مورخ شامی (ت ۷۶۴) نیز در کتاب‌های تراجم خود به‌ندرت از مراجع نگاشته شده در نیمه دوم قرن هفتم استفاده کرده است.[۷۱] از این‌رو صفدی به مجمع الآداب مراجعه نکرده است. این شکاف علمی در نیمه قرن هفتم ظاهراً به سقوط بغداد در سال ۶۵۶ و روی کار آمدن دولت ایلخانی مرتبط است. اما به طور دقیق مشخص نیست که این شکاف علمی بین عراق و شام مشخصاً چه کیفیتی داشته است.

فی الجمله با آنکه مجمع الآداب محدوده زمانی و محدوده جغرافیایی بزرگی را شامل می‌شود، هرچه در طول زمان جلوتر می‌آییم، تعداد شرح‌حال‌ ثبت شده در آن بیشتر و در عین حال حوزه جغرافیایی به پیرامون عراق محدود می‌گردد. استفاده بسیار ابن فوطی از کتاب‌های عراقی تنها به این مسئله که عراق زادگاه و محل زیست وی بوده است بازنمی‌گردد، بلکه علت مهم دیگر این است که تحت سیطره دولت عباسی، عراق و بغداد به عنوان مراکز علمی رونق یافته بودند. کتابخانه مدرسه مستنصریه نیز که ابن فوطی از کتاب‌های آن استفاده کرده، میراث دولت عباسی در بغداد محسوب می‌شد. این عوامل در کنار هم سبب شدند تا ابن فوطی بتواند شرح‌حال همه افراد معتبردر زمان‌ها و مکان‌های مختلف به اضافه معاصران خود را در یک کتاب جمع آوری کند.

ج) مکان‌های تماس ابن فوطی با معاصرین خود

غیر از کتاب‌ها و روایت‌ها، ابن فوطی از طریق تماس مستقیم با اشخاص و دریافت اطلاعات از آنها به نوشتن و جمع‌آوری تراجم پرداخته است. مراد از «تماس مستقیم» در این مقاله این است که مؤلف از طریق ملاقات حضوری، ارتباط استادی و شاگردی، فرستادن نامه یا اجازه‌نامه، تقدیم شعر و … با صاحبان شرح‌حال‌ها ارتباط برقرار کرده است. از اشارات موجود در کتاب می‌توان به وجود این تماس‌ها پی برد.[۷۲] بر اساس این تعریف ابن فوطی با ۵۳۸ نفر از افرادی که شرح‌حال‌ آنها در بخش باقیمانده از مجمع الآداب آمده «تماس» برقرار کرده است که این عدد تقریباً ده در صد از کل شرح‌حال‌ها را در برمی‌گیرد.

فهرست شماره ۲ شامل مکان‌های ملاقات ابن فوطی با صاحبان شرح‌حال‌هاست. اشخاصی که نام آنها به علت نامعلوم‌بودن زمان ارتباطشان با ابن فوطی در فهرست ۱ وارد نشده است در این فهرست آمده‌اند.

ناگفته پیداست که به علت اقامت طولانی‌مدت ابن فوطی در بغداد، تعداد افرادی که وی در این شهر موفق به برقراری ارتباط با آنها شده از سایر مناطق بیشتر است، ولی نکته قابل توجه این است که آمار مربوط به شهرهای دیگر به اضافه مناطق نامعلوم تقریباً عددی مساوی آمار بغداد است. به ویژه شهرهایی همچون مراغه، تبریز و سلطانیه که از زمان حکومت ایلخانیان به سرعت توسعه یافتند و اران و اوجان که از چراگاه‌های مهم ایلخانیان بودند.

همان‌گونه که اشاره شد، در میان مراجع مجمع الآداب، اکثریت مطلق از آن کتاب‌های تألیف‌شده در بغداد است و این مسئله به ویژه در خصوص آثار بعد از قرن هفتم مشخص‌تر است، ولی در خصوص مکان ارتباطات ابن فوطی با صاحبان شرح‌حال‌ها برتری بغداد از بین رفته است. این امر می‌تواند نشان‌دهنده تغییر محیط علمی و سیاسی و ظهور مراکز علمی و فرهنگی جدید و انطباق ابن فوطی با این تغییرات باشد. محیط علمی دوران عباسیان بر مراجع مجمع الآداب و محیط علمی و سیاسی حکومت ایلخانیان بر تماس‌ها و ارتباطات مؤلف کتاب اثر گذاشته است.

د) ارجاع به ابن فوطی و سنجش کار وی در دیدگاه دیگران

تا اینجا به ارتباط علمی ابن فوطی با دانشمندان معاصر وی اشاره شد. از مطالب مجمع الآداب چنین برداشت می‌شود که گویی وی در کانون علمی زمان خود حضور داشته، با همه دانشمندان بزرگ آشنا بوده و خود نیز در زمره علمای بزرگ زمان محسوب می‌شده است، ولی برای تصدیق این تصور لازم است که مطالب این کتاب با اطلاعات دیگران تطبیق داده شود. در این بخش بررسی می‌گردد که دیگران چگونه از ابن فوطی یاد کرده و چه ارزیابی و برداشتی از وی داشته‌اند.

عدد افرادی که در ایران و عراق پس از وفات ابن فوطی از وی نام برده‌اند بسیار اندک است. یکی از آنها هندوشاه بن سنجر بن عبدالله نخجوانی (بعد از ۷۲۴)، نویسنده تجارب السلف است. چنان‌که مصحح این کتاب، عباس اقبال اشاره کرده هندوشاه به مدرسه مستنصریه می‌رفت و ظاهراً در تجارب السلف از مجمع‌الآداب نقل قول کرده است.[۷۳] هندوشاه بدون اشاره به نام ابن فوطی از وی تنها با عنوان «مؤلف معجم اهل‌الادب» یاد کرده است.[۷۴]

غیاث‌الدین هبه‌الله یوسف بن ابراهیم ابن حَمُّویه نیز فرد دیگری است که در حوزه ایران و عراق به ابن فوطی اشاره کرده است. او نوه صوفی نامدار، سعدالدین محمد ابن حمویه است و پدر او صدرالدین ابراهیم نیز از چهره‌های نامدار است که مصاحب غازان خان در زمان اسلام آوردن وی بوده است.[۷۵] غیاث‌الدین هبه‌الله در کتاب خود، مرادالمریدین (تألیف شده در ۷۴۱-۷۵۹)، خبری از جد خود را به نقل از ابن فوطی درج کرده است:

ذکر القاضی الامام کمال‌الدین أحمد بن الصدر السعید عزیزالدین ینال من الامام الفاضل کمال‌الدین محمد الجامع المراغیی قاضی مدینه سراء، رحمه الله علیه، فی مشیخته، وأخبرنی بها وبجمیع روایاته مؤرخ العراق الکمالی عبدالرزاق بن أحمد بن محمد بن أحمد الصابونی یعرف بابن الفوطی باجازته العامه التی کتبها فی شهور سنه سبع عشره وسبعمائه.[۷۶]

چنین مشخص است که غیاث‌الدین هبه‌الله در سال ۷۱۷ از ابن فوطی اجازه‌نامه گرفته است. از طرف دیگر شرح‌حال‌ وی در مجمع الآداب نیامده و می‌توان تصور کرد که در آن هنگام کودک بوده است. اجازه‌نامه مندرج در شرح‌حال‌ کمال‌الدین احمد بن ینال مذکور ارتباطی با این ماجرا ندارد.[۷۷]

ابن عنبه (ت ۸۲۸ ق) نیز در همین حوزه جغرافیایی به ابن فوطی و کتاب او اشاره کرده است. او در چند اثر خود، عمده الطالب الکبری و الصغری، و الفصول الفخریه، از «تلخیص مجمع الآداب» مطالبی را نقل نموده است.[۷۸] ارتباط بین خود مجمع الآداب و این تلخیص مشخص نیست.

نکته مهم درمورد این ارجاعات در این منطقه جغرافیایی این است که اولاً تعداد آنها بسیار کم است و ثانیاً در مورد هندوشاه و ابن عنبه نمی‌توان با قطعیت نظر داد که مجمع الآداب (یا تلخیص آن) را مورد ارجاع قرار داده باشند.

از طرف دیگر، اشاره‌ها به ابن فوطی در منطقه شام کیفیات دیگری دارند. اولین شخصی که در شام به ابن فوطی اشاره کرده، ذهبی یا ابن فضل‌الله عمری (ت ۷۴۹) است. عمری فقط وفات ابن فوطی را مختصراً نوشته است.[۷۹] ذهبی در کتاب خود، تاریخ الاسلام عبارت «کتب الینا عبدالرزاق الشیبانی»[۸۰] و نیز در کتابی دیگر خود، المعجم المختص بالمحدثین عبارت «و قد کاتب الی دمشق یلتمس منّی ترجمه بعض العلماء»[۸۱] را می‌نویسد. احتمالاً ابن فوطی برای تألیف مجمع الآداب با وی ارتباط برقرار کرده و لذا شرح‌حال‌ ابن فوطی در کتاب‌های او بسیار مفصل است.

ذهبی در ابتدای ذکر شرح‌حال‌ ابن فوطی، او را «الشیخ الامام، المحدث، المورخ، العلامه، الاخباری، النسابه، المتکلم، الفیلسوف، الادیب»[۸۲] یا «العالم البارع المتفنن المحدث مورخ الآفاق مفخر اهل العراق»[۸۳] می‌خواند. در عین حال در همان جا انتقادات وارد بر ابن فوطی را به نقل از ابن مطری بیان می‌کند:«و حدثنی ابن المطیری [المطری؟] أنه بلغه أن ابن الفوطی کان یترک الصلاه ویدخل فی بلایا ویتعانی المسکر».[۸۴]

ابن مطری (ت ۷۶۵) مدتی در بغداد به تحصیل مشغول بوده است،[۸۵] ولی مشخص نیست که آیا شخصاً با ابن فوطی دیدار کرده یا از فرد دیگری در بغداد درباره وی این سخنان را شنیده است. خود ذهبی نیز در ضمن بیان شرح‌حال‌ ابن فوطی از او به شدت انتقاد می‌کند:« ومع سعه معرفته لم یکن بالثبت فی ما یترجمه ولا یتورّع فی مدح الفُجّار، ولم یکن بالعدل فی دینه، وهو معدود فی علماء التتار یأخذ جوائزَهم ویُجَاوِزُ فی إطرائهم».[۸۶]

این گفته جایگاه ابن فوطی را از نظر تقرب به دولت ایلخانی منعکس می‌کند؛ بنابراین ذهبی دو انتقاد را نسبت به ابن فوطی اظهار داشته است. مورخان شامی مثل ابن شاکر کتبی (ت ۷۶۴)، صفدی (ت ۷۶۴)، ابن کثیر (ت ۷۷۴) و … شرح‌حال ابن فوطی را به استثنای نکات انتقادی آن از ذهبی به میراث برده‌اند.[۸۷]

بعد از ذهبی دو مورخ دیگر محمد بن رافع سلّامی (ت ۷۷۴ ق) و ابن رجب (ت ۷۹۵) که اصالت بغدادی داشته و سپس به شام رفته‌اند در مورد ابن فوطی نوشته‌اند. سلامی در اثر خود، منتخب المختار در ضمن بعضی از تراجم دیگر به ابن فوطی اشاره کرده است،[۸۸] ولی به علت اینکه در این موارد هرگز از کتاب مجمع الآداب نام نبرده مشخص نیست که آیا واقعاً این کتاب را خوانده بوده است یا خیر. مسئله قابل توجه این است که حداقل در هفت مورد از این تراجم، مثلاً «جمال»، «شرف»، «شهاب»، «صفی»، «نجم» و «نور»، لقب‌های صاحب شرح‌حال در جزء موجود از مجمع الآداب نیامده است. در خصوص شرح‌حالی که در جزء موجود از مجمع الآداب دیده می‌شود نیز نمی‌توان آن را کاملاً منطبق بر مطالب آن کتاب دانست.[۸۹]

ابن رجب نیز در کتاب ذیل علی طبقات الحنابل چند بار به ابن فوطی اشاره کرده است.[۹۰] ابن رجب اولین کسی است که ابن فوطی را عالمی حنبلی دانسته است. او اطلاعات راجع به شرح‌حال ابن فوطی را علاوه بر ذهبی از علمای بغدادی و پسر ابن فوطی، ابوالمعالی محمد دریافت کرده است.[۹۱] سلامی و ابن رجب هر دو مدتی در بغداد اقامت داشتند و می‌توانستند از علمای بغدادی و کتاب‌های موجود در این شهر اطلاعات مورد نیاز خود را جمع‌آوری کنند.

چند نکته را می‌توان درباره کیفیت ثبت شرح‌حال ابن فوطی توسط مورخان شامی بیان کرد. نخست آنکه آنها تحت تأثیر توصیف ذهبی قرار داشتند، دوم آنکه شرح‌حال اصیل ابن فوطی توسط اشخاصی نوشته شده است که با ابن فوطی ارتباط برقرار کرده یا در بغداد بوده‌اند و سوم آنکه نمی‌توان دلیلی مقنع یافت که نشان دهد آنها اطلاعات خود را از مجمع الآداب نقل کرده اند. از این‌رو چنان تصور می‌شود که مورخان شامی به کتاب مجمع الآداب دسترسی نداشته یا نسبت به آن بی توجه بوده‌اند.

ابن فوطی و جامعه روشنفکران

الف) ابن فوطی و احادیث خلیفه مستعصم

با وجود اینکه ابن فوطی توسط ذهبی و مورخان دیگر «مورخ و محدث (راوی حدیث)» دانسته شده است، پژوهشگران تا کنون به فعالیت او به عنوان راوی حدیث توجهی نکرده‌اند، اما با توجه به این جنبه از فعالیت‌های وی می‌توان نکاتی را از ویژگی‌های جامعه روشنفکران قرون هفتم و هشتم دریافت.

بر مبنای متن مجمع الآداب، ابن فوطی احادیث منقول توسط آخرین خلیفه عباسی، مستعصم را از استاد خود محیی‌الدین ابن جوزی روایت کرد. در شرح ‌حال محیی‌الدین چنین آمده است:«(محیی‌الدین) حصل له القلب والاختصاص فی حضره الامام المستعصم بالله، وسمع علیه الاحادیث الثلاثه عشر وسمعناها علیه سنه ثلاث وخمسین [و ستمائه]».[۹۲]

در مجمع الآداب مکرراً به این احادیث اشاره شده است. علاوه بر این پسر مستعصم، ابوالمناقب مبارک احادیث پدرش را در مراغه برای ابن فوطی روایت کرده است.[۹۳] عنوانی که به این مجموعه از احادیث داده شده متنوع است و غیر از «الاحادیث الثلاثه عشر»، با عنوان‌هایی همچون «الاحادیث الثلاثیات»، «الاحادیث الثمانیه»، «الاخبار الثلاته عشر الثمانیات» و «الاخبار الثمانیات الثلاثه عشر» خوانده شده‌اند.[۹۴] وجه تفاوت میان این عناوین مشخص نیست و محتوای این احادیث هم به دست ما نرسیده است. تنها واضح است که مستعصم مجموعه‌ای حدیثی تهیه کرده که از طریق محیی‌الدین و ابوالمناقب مبارک به ابن فوطی رسیده است.

در سال ۷۰۶ ابن فوطی در تبریز در زاویه فیلسوف بزرگ، قطب‌الدین شیرازی (ت‌۷۱۰) این احادیث را برای دیگران روایت کرد. در آن زمان نوه مستعصم، پسر ابوالمناقب المبارک، ابونصر محمد[۹۵] نیز حضور داشته و او و ابن فوطی این احادیث را باهم روایت کرده‌اند.[۹۶] وی سپس در سال ۷۱۵ نیز این روایت را تکرار کرده است.[۹۷] ابن فوطی در نامه‌ای به ذهبی نیز به روایت این احادیث پرداخته است و این احادیث در تاریخ الاسلام منعکس شده‌اند تا آنجا که نویسنده می‌داند این تنها جایی است که محتوای احادیث مستعصم در آن انعکاس یافته است.

کتب إلینا عبدالرزاق الشیبانی: حدّثنا محیی‌الدین یوسف ابن الجوزی، سماعاً منه سنه ۶۴۳ قال: قرأت علی الإمام المستعصم بالله أبی أحمد قال: أنا محمد بن محمد بن بدر الاصفهانی إذناً: أنبا غانم بن أحمد الجلودی، أنبا محمود بن عبدالله بن ماشاذه قراءه: ثنا عبیدالله بن حبابه، ثنا البغوی، ثنا طالوت، ثنا فضال بن جبیر، ثنا أبوأمامه: سمعت رسول الله ص یقول «أول الآیات طلوع الشمس من مغربها.[۹۸]

غیر از ابن فوطی، محمد بن رافع سلامی نیز به احادیث مستعصم اشاره کرده است، ولی عنوان آن احادیث در بیان وی متفاوت است و مثلاً در یک شرح‌حال «اربعین حدیث»[۹۹] و در شرح‌حالی دیگر «الاحادیث الثلاثه»[۱۰۰] ذکر شده است.

طبق گفته ابن کثیر، مستعصم با کمک مورخ ملازم خود، ابن نجار (ت ۶۴۳) از محدثین خراسانی مانند مؤید طوسی (ت ۶۱۷)، ابوروح عبدالعزیز بن محمد هروی (ت ۶۱۸) و ابوبکر القاسم بن عبدالله بن الصفار (ت ۶۱۸)، اجازه نقل حدیث دریافت کرده بود. خود وی نیز برای محیی‌الدین ابن جوزی و نجم‌الدین بادرائی اجازه صادر کرد و این دو شخص با استفاده از همین اجازه از مستعصم برای دیگران حدیث روایت کردند.[۱۰۱] این موضوع به همان احادیثی اشاره دارد که ابن فوطی آنها را روایت کرده است. این شیوه مستعصم در اجازه‌گرفتن و اجازه‌دادن، با روش پدر جد وی ناصرالدین الله (ت ۶۲۲) مشابهت دارد. ناصر خودش را مجتهد می‌دانست و مجموعه‌ای از چهل حدیث با نام روح‌العارفین را تألیف کرده و اجازه روایت این احادیث را برای علما صادر کرد. این اقدامات برای تقویت موقعیت مقام خلافت و نفوذ آن در حوزه‌های علمی انجام می‌شد.[۱۰۲] سلامی عقیده دارد که مورخی عراقی، ابن ساعی (ت ۶۷۴) سه کتاب به نام‌های «الروض الناصر فی اخبار الناصر»، «اخبار الظاهر»، «اعتبار المستبصر فی اخبار المستنصر» را تألیف کرده است.[۱۰۳] اگر این سه کتاب مشتمل بر احادیث روایت شده توسط سه خلیفه عباسی ناصر، پسرش ظاهر و نوه‌اش مستنصر باشند، می‌توان تصور کرد که درست‌کردن مجموعه‌های حدیثی برای خلفا در انتهای عمر خلافت عباسی به یک رسم تبدیل شده است. احتمالاً مستعصم نیز برای ثابت‌کردن جایگاه علمی خودش، طریقه پدر جدش را در پیش گرفته است.

نقل احادیث توسط خلیفه و روایت آن احادیث به وسیله دیگران چه معنا و مقصودی را در ورای خود داشته است؟ با آنکه چند مورخ و مؤلف به روح العارفین اشاره کرده و نسخ خطی این اثر نیز موجود است، همان طور که اشاره شد، احادیث روایت‌شده توسط مستعصم به دست ما نرسیده و به جز ابن فوطی، هیچ شخص دیگری مستقیماً به آن اشاره نکرده است. بنابراین هر چند حمله مغول و تخریب‌های ناشی از آن در از‌بین‌رفتن این احادیث بی‌تأثیر نبوده‌اند، نمی تونیم قضاوت بکنیم که احادیث مستعصم به اندازه روح العارفین تأثیرگذار و مهم بوده باشند. در عین حال این حقیقت قابل توجه است که اعتبار مستعصم به عنوان مؤلف احادیث حتی در زمان ایلخانیان نیز کمابیش وجود داشته است. به عبارت دیگر روایت این احادیث می‌تواند نشانه‌ای از تأثیر فرهنگ علمی اواخر دوره عباسی در فرهنگ دوران ایلخانی باشد.

ب) اجازه‌نامه گروهی

ویژگی دیگر ابن فوطی به عنوان راوی حدیث، شرکت در «الاجازه الجامعه (اجازه نامه گروهی)» است.[۱۰۴] در مجمع الآداب در باب این نوع اجازه‌نامه‌ها که از مکه به بغداد و از دمشق به بغداد فرستاده شده است مطالبی دیده می‌شود.[۱۰۵] در شرح‌حال مجدالدین عبدالله طبری آمده که در سال ۶۷۹ اجازه‌نامه‌ای گروهی از مکه نزد ابن فوطی فرستاده شد:

کتب لنا الاجازه من الحرم الشریف سنه تسع و سبعین و ستمائه، و أجازنی فی جماعه کتبها فی إجازه جامعه، وکان السفیر فی ذلک شیخنا العدل الثقه رشید الدین ابوعبدالله محمد بن عمر بن أبی القاسم المقرئ المحدث.[۱۰۶]

مجدالدین طبری از خانواده معتبر اهل مکه آل طبری بود.[۱۰۷] او به عنوان یکی از شرکت‌کنندگان در این امر، اجازه‌نامه گروهی را برای ابن فوطی فرستاد. چنان‌که پیش‌تر بیان شد در حدود سال ۶۷۹ ابن‌ فوطی به بغداد بازگشت کرد. بنابراین او که گیرنده آن اجازه بوده، در بغداد حضور داشته است. واسطه این اجازه، رشیدالدین محمد (ت ۷۰۷) از راویان حدیث معتبر حنبلی در بغداد بود.[۱۰۸] او به ابن فوطی نزدیک بود و برای وی حدیث روایت می‌کرد.[۱۰۹]

از نقل قول مذکور مشخص است که چند عالم که در یک زمان واحد در شهری حضور داشته‌اند، برای یک یا چند عالم در شهری دیگر اجازه صادر می‌کردند.[۱۱۰] در همان سال فرد دیگری از آل طبری، محب‌الدین احمد طبری نیز برای ابن فوطی اجازه نقل حدیث فرستاد. ممکن است که او نیز در همان اجازه‌نامه گروهی مشارکت داشته است،[۱۱۱] ولی مشخص نیست که آیا گیرنده این اجازه‌نامه تنها ابن فوطی بوده یا اینکه چند مخاطب دیگر نیز داشته است.

اجازه‌نامه گروهی که از دمشق به بغداد فرستاده شد، مقیاس، اهمیت و مختصات پیچیده‌تر و قابل توجه‌تری داشت. به این اجازه‌نامه گروهی در شرح‌حال راوی حدیث دمشقی، علم‌الدین سنجر اشاره شده است:

لما وردت الاجازه الجامعه المشتمله علی مائه و خمسین إنساناً من دمشق إلی مدینه السلام سنه ست و تسعین وستمائه کان فیها ذکر أیوب بن الأمیر الکبیر المحدث علم الدین سنجر بن عبدالله الدواداری الصالحی، وکَتَبتُ فیها.[۱۱۲]

البته در اینجا به‌تفصیل در باب این اجازه نامه سخن نرفته است. در شرح‌حال عمادالدین محمد نیز ذکر این اجازه‌نامه مشاهده می‌شود:

لما وردت الاجازه الجامعه المشتمله علی ذکر أولاد الأفاضل والعلماء والأکابر والفقهاء من دمشق إلی مدینه السلام سنه ست و تسعین وستمائه، کان فیها ذکر [أبی الحسن] علی و محمد ابنی عماد الدین المذکور، وکتبت فیها والحمد لله.[۱۱۳]

از فحوای این دو شرح‌حال این نکات مهم مشخص می‌شود: نخست آنکه این اجازه‌نامه گروهی در خصوص ۱۵۰ نفر از فرزندان خاندان‌های متنفذ دمشقی صادر شده است. دوم آنکه نه نام خود صاحب شرح‌حال، بلکه نام فرزند وی در این اجازه‌نامه ذکر شده است. سوم آنکه ابن فوطی پاسخی را بر این اجازه‌نامه نوشته است. غیر از این دو نمونه، در سه شرح‌حال دیگر نیز به توصیف همین حادثه در سال ۶۹۶ اختصاص یافته‌اند.[۱۱۴]

ولی همچنان در مورد ارتباط اجازه دهنده و گیرنده تردیدی باقی می‌ماند: آیا اجازه دهنده‌ها در واقع ۱۵۰ کودک بودند؟ فرزندان این گروه‌های متنفذ دمشقی، مثل ایوب، علی و محمد مذکور، صاحب شرح‌حالی در مجمع‌الآداب نیستند و به سبب اینکه حتی لقب خودشان ذکر نمی‌شود، می‌توان تصور کرد که در آن زمان کودک بوده‌اند. از طرف دیگر در سال ۶۹۶ ابن فوطی تقریباً ۵۱ ساله بوده است. نمی‌توان احتمال داد که کودکان برای او اجازه صادر کرده باشند. بنابراین باید تصور کنیم که این اجازه‌نامه در واقع استجازه‌ای (= طلب اجازه) بوده که پدران برای فرزندانشان تهیه کرده بودند و پاسخ ابن ‌فوطی در حکم تأیید این استجازه بوده است. علاوه بر این از آنجا که این استجازه گروهی برای ۱۵۰ کودک انجام شده است، گیرنده آن فقط شخص ابن فوطی نبوده، بلکه احتمالاً تعدادی دیگر از علمای بغدادی نیز مخاطب آن بوده‌اند، چنان‌که در متن استجازه مقصد اصلی آن «مدینه السلام» ذکر شده است، نه شخص ابن فوطی. بعد از تأیید علمای بغداد بر این استجازه اجازه‌نامه‌ای گروهی به دمشق پس فرستاده شد.

فرستادن استجازه گروهی از دمشق به بغداد غیر از مورد مربوط به سال ۶۹۶ در سال‌های ۶۸۷ و ۶۹۸ نیز تکرار شده است.[۱۱۵] علاوه بر این محمد بن رافع سلامی نیز ذکری دارد که می‌تواند اشاره دیگری به این گونه اجازه‌نامه‌های گروهی در حوزه جغرافیایی دمشق باشد:

ابن الجالوت العابسی عبدالمغیث بن ابی جعفر بن الجالوت العباسی المأمونی ابوالفضل الحربی الشریف شرف الدین. قال شیخنا ابوعبدالله (شمس الدین محمد) الذهبی و اجاز مرویاته لاولادی ومن معهم فی استدعاء ابراهیم بن البرزالی.[۱۱۶]

ذهبی برای فرزندان خود احتمالاً از عالم بغدادی، ابن جالوت عباسی، استجازه کرده و در همان استجازه، نام ابراهیم پسر مورخ شامی، القاسم بن محمد برزالی (ت ۷۳۹) نیز درج شده است. به عبارت دیگر دو مورخ شامی، ذهبی و برزالی برای پسران خودشان استجازه مشترکی را به بغداد فرستادند. این امر با توصیفی که ابن فوطی از اجازه‌نامه گروهی ارائه نموده است مشابهت دارد. می‌توان حدس زد که صدور و دریافت استجازه و اجازه‌نامه گروهی بین بغداد و دمشق به صورت یک رسم مکرر درآمده است.

از طرف دیگر نمی‌توان در جزء موجود مجمع الآداب هیچ نمونه‌ای از استجازه گروهی از بغداد به دمشق (یا اجازه‌نامه گروهی از دمشق به بغداد) را پیدا کرد. این حقیقت بسیار جالب توجه است که ابن فوطی در سال‌های ۶۸۰، ۶۸۲ و ۶۸۳ از علمای دمشق اجازه نقل حدیث دریافت کرده بود.[۱۱۷] این تاریخ‌ها مربوط به زمانی پیش از استجازه گروهی از دمشق است. به عبارت دیگر به نظر می‌آید که ابن فوطی در فاصله میان سال‌های ۶۸۳ و ۶۸۷، از اجازه گیرنده به اجازه دهنده تبدیل شده است. ممکن است که اجازه‌ای که از دمشق به وی داده شده اجازه‌نامه‌ای گروهی بوده باشد، ولی اکنون نمی‌توان با قطعیت در این باره نظر داد.

ابن فوطی محتوا و مقصود اجازه‌نامه گروهی را بیان نمی‌کند. بنابراین باید در این خصوص به حدس و گمان متوسل شویم. بی‌شک دادن و گرفتن اجازه و استجازه گروهی میراث‌بری علمی و سیاسی پسران از پدران و ظهور یک جریان جدید را در آن زمان منعکس می‌کند. بر حسب نظر مورییاما، تا قرن ششم اهمیت سفر علمی علما به شهرهای بزرگ و مراکز علمی همچون بغداد به تدریج تنزل پیدا کرده بود؛[۱۱۸] بدان سبب که در مناطقی که به عنوان مراکز شناخته شده بودند، فعالیت محدثین و ارزیابی و سنجش کار آنان به میزان کافی انجام پذیرفته بود.[۱۱۹] احتمالاً حتی بعد از کاسته‌شدن از اهمیت سفر علمی، اهمیتِ گرفتن اجازه‌نامه از علمای دیگر شهرها اعتبار خود را حفظ کرده بود. اجازه‌نامه گروهی روشی سودمند بود که علما از طریق آن می‌توانستند بی‌رنج سفر به کسب اجازه‌نامه از علمای معتبر مناطق دیگر نائل آیند.

در عین حال در آن زمان علما برای فراهم‌کردن سابقه‌ای مثبت به دریافت و جمع‌آوری اجازه‌نامه از علمای معتبر نیاز داشتند. هدف دیگر آنان از این کار این بود که ادامه فعالیت علمی و سیاسی خاندان خود را توسط فرزندان و نسل‌های بعدی تسهیل کنند.[۱۲۰] مشخصه دیگر اجازه‌نامه گروهی همین نکته است که فعالیت جمع‌آوری اجازه‌نامه از طریق گونه‌ای تشریک مساعی میان گروه‌های دانشمندان، هم در درون یک شهر و هم در بین شهرهای مختلف صورت می‌گرفت. ارتباط بین بغداد و دمشق از طریق اجازه‌نامه‌های گروهی شاید یک پدیده کوتاه‌مدت نبوده باشد، بلکه نشانگر جریانی طولانی باشد که در آن، دو جامعه علمی ارزش یکدیگر را پذیرفته‌اند. به تدریج این آیین صدور و دریافت اجازه‌نامه‌های گروهی به صورت آیینی مستمر درآمده است. می‌توان حدس زد که ابن فوطی نیز به عنوان عالمی بغدادی در این آیین مشارکت می‌جسته و تنها یک لحظه از آن را در اثر خود گزارش کرده است.

ج) ابن فوطی و شیعیان

همان‌ طور که در بحث از زندگی‌نامه ابن فوطی ذکر شد، مذهب وی مشخص نیست. به نظر می‌آید که برای او معیار دین و مذهب در نحوه ارتباط با دیگران چندان اهمیتی نداشته است؛ چراکه وی در مجمع الآداب در بیان شرح‌حال شیعیان و یهودیان با لحنی مثبت و آمیخته به تحسین از آنان سخن گفته است. از مجرای این شرح‌حال‌ها، فعالیت‌های این گروه‌ها و نیز طرز تلقی ابن فوطی در خصوص آنها روشن می‌شود.

ابن فوطی در مجمع الآداب تمایل چندانی به تصریح مذهب صاحب شرح‌حال نشان نداده است. در اینجا تمرکز بحث را بر شیعیان قرار داده‌ایم. پرواضح است که متنفذترین و نزدیک‌ترین شیعه به ابن فوطی نصیرالدین طوسی بوده است. او مردی بود که ابن فوطی را دوباره به صحنه روشنفکران برد و به دولت ایلخانی نزدیک کرد. بیش از همه به لطف او ابن فوطی توانست از کتاب‌های کتابخانه رصدخانه مراغه استفاده کند. ذهبی نصیرالدین طوسی را یکی از استادهایش می‌داند.[۱۲۱]

پس از بازگشت به بغداد ابن فوطی شروع به ملاقات با شخصیت‌های معتبر شیعه کرد. یکی از آنها بهاءالدین اربلی (ت ۶۹۲) معروف به نویسنده کشف الغمه بود. بر مبنای دو شرح‌حال در مجمع الآداب مشخص می‌شود که ابن فوطی مدتی در خدمت او بوده است.[۱۲۲] در هیچ ‌یک از این دو شرح‌حال اشاره‌ای به زمان و مکان این ارتباط نشده است، اما بر اساس مندرجات کتاب الحوادث می‌دانیم که اربلی از سال ۶۵۷ در خدمت عطاملک جوینی در بغداد بوده است.[۱۲۳] پس احتمالاً ابن فوطی وی را در بغداد ملاقات کرده است. ابن فوطی در مجمع الآداب سه بار از کتاب وی التذکره الفخریه و چهار بار از اطلاعات شفاهی که از او گرفته است به عنوان مرجع استفاده کرده است.[۱۲۴]

متکلم شیعی، کمال‌الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی معروف به ابن میثم بحرانی (ت بعد از ۶۸۷) نیز با ابن فوطی ارتباط علمی داشته است:

قدم مدینه السلام، و جالسته و سألته عن مشایخه فذکر أنه قرأ علی جمال‌الدین [علی بن] سلیمان البحرانی، وطلب منی رسالته التی کتبها إلی حضره مولانا نصیر‌الدین فکتبتها له وصنف و کتب نهج البلاغه من کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام، کتبت عنه.[۱۲۵]

در این شرح‌حال بیان شده که ابن فوطی در بغداد برای ابن میثم از یکی از رسایل تألیفی نصیرالدین طوسی نسخه‌ای تهیه کرده است. پس این ملاقات باید بعد از مراجعت ابن فوطی به بغداد، یعنی بعد از حدود سال ۶۷۸ یا ۶۷۹ اتفاق افتاده باشد. طبق گفته عویناتی ابن میثم در زمان حکمرانی عطاملک جوینی در سال‌های ۶۷۷ تا ۶۸۱ به بغداد آمده و در آنجا چند کتاب تصنیف کرده است.[۱۲۶] دیدار این دو تن باید در همین زمان رخ داده باشد.

ابن طقطقی مؤلف الفخری (ت نخستین سال‌های قرن ۸) نیز یک از دوستان ابن فوطی بود و در سال ۶۸۷ با او دیدار کرد.[۱۲۷] اگرچه به مکان وقوع این دیدار اشاره‌ای نشده، اما از شهرهایی که در همان سال ابن فوطی در آنها بوده است، می‌توان حدس زد که این ملاقات در بغداد یا حله انجام شده است. همچنین در ضمن شرح‌حالی دیگر دیگر اشاره شده است که ابن فوطی در خانه او بود.[۱۲۸]

آل طاووس در آن زمان نزدیک‌ترین گروه شیعی به ابن فوطی بودند. آل طاووس خاندانی معتبر از شیعیان حله بودند و مشهور است که رضی‌الدین علی بن موسی ابن طاووس (ت ۶۶۴) در هنگام تجاوز مغول به عراق به آنها نزدیک شده و آنان را یاری داده است. نسل بعدی این خاندان با ابن فوطی آشنایی داشتند. رضی‌الدین علی پسر رضی‌الدین علی بن موسی (ت ۷۱۱) در سال ۷۰۴ همراه ابن فوطی به درگاه سلطان اولجایتو سفر کرد و در طول مسیر به همدان نیز رفتند.[۱۲۹] علاوه بر این در سال ۷۰۷ نیز این دو در اردوی اولجایتو باهم بودند.[۱۳۰] چنان‌که خود ابن فوطی ذکر می‌کند با پسر عموی رضی‌الدین، غیاث‌الدین عبدالکریم بن جلالالدین احمد (ت ۶۹۳)، مشهور به نویسنده فرحه الغری در بغداد زندگی می‌کرده است.[۱۳۱] پسر عموی رضی‌الدین و غیاث‌الدین، قوام‌الدین احمد بن عزالدین الحسن (ت ۷۰۴) نیز تجربه دیدار با ابن فوطی را در حله داشته است.[۱۳۲] همان گونه که از این نمونه‌ها آشکار است، ابن فوطی با آل طاووس دوستی بسیار داشت. او در زمان اولجایتو برای اولین بار به درگاه ایلخانی نزدیک شد و این ارتباط با آل طاووس، قطعاً در این نزدیکی نقش مهمی ایفا کرده است. مسلماً پس از شیعه شدن اولجایتو اهمیت این ارتباط بیشتر شده است.[۱۳۳]

در آخر باید به فخر المحققین محمد حلی (ت ۷۷۱)، پسر علامه حلی اشاره کرد. او شاگرد پدرش بود و چون سلطان اولجایتو به مذهب تشیع درآمد، با پدرش به درگاه وی دعوت شد.[۱۳۴] ابن فوطی در بیان شرح‌حال فخرالمحققین بیان می‌کند که مکرراً به دیدار وی می‌رفته است. متأسفانه شرح‌حال پدر وی علامه حلی (جمال‌الدین) در جزء موجود مجمع الآداب نیست، ولی احتمالاً به سبب رفت‌وآمدهای ابن فوطی به اردوی اولجایتو و دیدارهای وی با فخرالمحققین، می‌توان حدس زد که ملاقات‌هایی میان ابن فوطی و پدر وی نیز صورت گرفته باشد.

ارتب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.