پاورپوینت کامل بیرون از دانشگاه چه سرنوشتی در انتظار فلسفه است؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بیرون از دانشگاه چه سرنوشتی در انتظار فلسفه است؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بیرون از دانشگاه چه سرنوشتی در انتظار فلسفه است؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بیرون از دانشگاه چه سرنوشتی در انتظار فلسفه است؟ ۵۴ اسلاید در PowerPoint :
فلسفه از زمانی که رختِ خدمت به انسانیت را از تن بیرون کرد، راه خود را نیز گم کرد.
امروزه فیلسوفانی که در فلسفهورزی مهارت دارند، به دانشجویان تازهکار، فلسفه میآموزند تا آنان هم بتوانند به دانشجویانِ پس از خود فلسفه بیاموزند. همین روند تا بینهایت ادامه مییابد! مثل این است که پزشکان بخواهند به تدریس طب بسنده کنند و دانشجویانشان نیز بدون اینکه به کاربرد پزشکی در زندگی مردم اهمیتی بدهند، تنها سرگرم تدریس شوند. بهراستی چرا هیچکس به فلسف عملیِ مطلوب نمیپردازد؟ چرا فلاسفه سودای کاستن از آلام بشر و آموختنِ روش صحیح زندگی به آنان را از سر بیرون کردند؟
ترجم: سیدمحمدحسین میرفخرائی مرجع: العربی
فلسفه از زمانی که رختِ خدمت به انسانیت را از تن بیرون کرد، راه خود را نیز گم کرد.
امروزه فیلسوفانی که در فلسفهورزی مهارت دارند، به دانشجویان تازهکار، فلسفه میآموزند تا آنان هم بتوانند به دانشجویانِ پس از خود فلسفه بیاموزند. همین روند تا بینهایت ادامه مییابد! مثل این است که پزشکان بخواهند به تدریس طب بسنده کنند و دانشجویانشان نیز بدون اینکه به کاربرد پزشکی در زندگی مردم اهمیتی بدهند، تنها سرگرم تدریس شوند. بهراستی چرا هیچکس به فلسف عملیِ مطلوب نمیپردازد؟ چرا فلاسفه سودای کاستن از آلام بشر و آموختنِ روش صحیح زندگی به آنان را از سر بیرون کردند؟
یکی از معضلاتی که دانشآموختگان دانشگاهیِ فلسفه چه در دانشگاههای عربی و چه غربی با آن مواجهاند، این است که فرصتهای شغلی مرتبط با این رشته اندکاند؛ خواه فرصتهای شغلیِ بالفعل و خواه بالقوه. در همین راستا میخواهم خاطرهای از دکتر مراد وهبه ذکر کنم. او از استادان فلسفه در دانشگاه عین شمس مصر است. وهبه در گفتوگویی تلویزیونی گفت که در سال ۱۹۴۴، وقتی میخواسته به بخش فلسف دانشگاه فؤاد اول۱ بپیوندد، رئیس وقتِ بخش، جملهای بهیادماندنی به او گفته است. لامونت، استاد مدعو فلسف یونانی از اسکاتلند، به وهبه گفته است که دانشآموختگان رشت فلسفه، پس از پایان تحصیلاتشان، هیچ کاری پیدا نخواهند کرد یا بهقول او: «بیکار میمانی!»
مشاغل ویژ دانشآموختگان فلسفه، در بهترین حالت، محدود میشود به تدریس در دبیرستانها یا برخی آموزشگاهها و دانشگاهها. باوجود چنین محدودیتی، همین که «فیلسوف» یا دانشآموخت فلسفه در مؤسسهای تربیتی به تدریس بپردازد، پیشرفت تقریباً جدیدی در تاریخ فلسفه به شمار میرود.
تاآنجاکه من دریافتم، فلسفه که در حدود قرن شانزدهمِ پیش از میلاد و در یونان متولد شد، در آن زمان هیچگاه بهشکل ماد درسی دانشگاهی درنیامد؛ بلکه در اصل، نوعی زندگی یا روش زندگی بوده یا ابزاری که میتوان با آن مردمان را یاری کرد تا زندگی بهتری داشته باشند. در اینجا بسیار شایسته است که به فیلسوف «بزرگ»، سقراط (۴۶۹تا۳۹۹ قم) مراجعه کنیم. هر چه باشد او در این زمینه، گواه ما است. سقراط معتقد بود که معرفت۲ انواعی دارد که برخی از آنها مهم و برخی دیگر کماهمیتاند. او میگوید بیشترِ مردم بسیاری از «کماهمیتها» را از بَرند؛ مثلاً «پیشهوران»۳، معرفت مهمی در اختیار دارند و آن چگونگی فعالیت در حرفهشان است؛ اما چنین معرفتی تنها برای آنان سودمند است، نه برای دیگران. این، آن چیزی نیست که مدنظر سقراط بوده و وی به آن اشاره میکند. او مهمترین معرفت را، «شناخت بهترین راه برای زندگی» میداند.
سنکا۴، فیلسوف رومی، با آغاز عصر مسیحیت، در نامههایی به لوسیلیوس میگوید: «به شما خواهم گفت که فلسفه برای انسانها چه همراه دارد: راهنمایی. اگر کسی رویاروی مرگ قرار گیرد و دیگری بهعلت فقر از زندگانی خود ناراضی گردد، زندگی بر او ناگوار خواهد شد؛ گو اینکه در راه ویرانی قرار گرفته و نیازمند کمک میشود. در اینجا است که فلسفه به جستوجوی امید و یاری برمیخیزد.»
ازسویدیگر تقریباً هیچیک از افرادی که با مرگ و تباهی دستوپنجه نرم میکنند یا کسانی که بهسبب تنگدستی و نیاز، ناراضی و دلخورند، حتی تصور هم نمیکنند که بتوانند با رفتن بهسراغ یک «فیلسوف» یا استاد دانشگاهی فلسفه، به کمک، امید یا حتی آرامشی ساده دست یابند. چنین مشهور شده است که فلسف دانشگاهی، دانشی خشک، دشوار و خالی از مهرورزی و احساسات انسانی است و بیشتر به مسائلی از این زندگی واقعیِ دشوار اهمیت میدهد که مجرد، مجازی یا نظریاند. همچنین به مسائل گوناگون گروههای مختلف مردمی، مانند زنان بیاعتنا است و بهطور کلی، روی مسائل تخصصی و فنیِ مربوط به خود تمرکز میکند.
این هم ناگفته نماند که وجود دیدگاهی راکد به فلسفه در اسلام، به این دانش آسیب زده و میزند. این دیدگاه را نهتنها در میان عام مردم میتوان یافت، بلکه در میان فلسفهورزان و افراد مرتبط با این حوزه نیز میتوان دید. برای نمونه میتوان به عنوان یکی از کتابهای سید بطلیوسی۵ اشاره کرد: الحدائق فی المطالب العالیه الفلسفیه العویصه.۶
آنچه در بیشترِ دانشکدهها و دانشگاهها «فلسفهورزی» نامیده میشود، درونِ دانشی آکنده از اصطلاحات تخصصی و فنی، انحطاط یافته و عنوان «بازی فکری» یا چیزی شبیهِ این به خود گرفته است. یکی از موضعگیریها و سخنان «مثالزدنی» در این رابطه و از زبان فیلسوفی دانشگاهی، متعلق است به برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی. او در سخنرانی خود در بوستن امریکا در سال ۱۹۱۴، هدف فلسفه را «فهم نظریِ» جهان دانست و گفت که چنین موضوعی برای حیوانات یا انسانهای نامتمدن اهمیت چندانی ندارد و حتی فراتر از این، برای بیشتر متمدنان نیز خیلی مهم نیست.
فلسف پنهان
روانشناس سوئیسی، کارل یونگ۷ بر این باور بود که دستبرداشتن از فلسف «عملی»، پسرفتی تأسفآور است. یونگ در سپتامبر ۱۹۴۲ در سخنرانی افتتاحی همایش روانشناسی در شهر زوریخ سوئیس، پزشکان و روانشناسان شرکتکننده را صریحاً تحت فشار قرار داد. او فلسف دانشگاهی را چنین وصف کرد: «من دشوار میتوانم واقعیت پنهانشده در درون افراد را بیرون بکشم. به همین علت است که ما روانپزشکان و روانشناسان باید فیلسوف نیزباشیم یا بهتماممعنا «پزشکِ فلسفه» باشیم. البته ما آمادگی پذیرش چنین سخنی را نداریم؛ چون میان ما و آنچه فلسفه در دانشگاهها به آن میپردازد، جدایی نمایانی است.»
دیدگاهِ یونگ به این نکته اشاره دارد که فلسفه از زمانی که رختِ خدمت به انسانیت را از تن بیرون کرد، راه خود را نیز گم کرد. فلسفهآنگاه به کجراهه رفت که ازطبیعت عملی خویش روی گرداند و بدل به چیزی شد که تنها دانشگاهیان در میان خود به آن مشغول بودند. یونگ دریافته است که روانپزشکان و روانشناسان، آنگاه که بیمارانشان را در تعامل با مشکلات یاری میکنند، در حقیقت و البته بهمعنایی عملی مشغول فلسفهورزیاند. درعینحال آنان جرئت نمیکنند خویش را «فیلسوف» بنامند. این بهخاطر «سوءشهرت» فلسفه در زمین سودمندی است؛ البته اگر مجاز باشیم تعبیر «سوءشهرت» را به کار ببریم. اینجا است که چنین پرسشی مطرح میشود: چراشاغلانِ آموزش دیده در حوز روانشناسی، باید بهگفت یونگ، ابتدا با بیماران خویش از در فلسفه درآیند؟ این نکته ممکن است بخشی از پاسخ را روشن سازد: در آن دوره از تاریخ فلسفه، همه یا بیشترِ فیلسوفان تمایل نداشتند که مردمان عادی را در تعامل با مشکلات زندگی روزمرهشان یاری کنند.
شکی نیست که فلسف کنونی با فیلسوفان بهتر کارمیکند تا مردم عادی و پس از فیلسوفان، پژوهشگران عمیق در فلسفه. یعنی فیلسوفانی که در فلسفهورزی مهارت دارند، به دانشجویان تازهکار، فلسفه میآموزند تا این دانشجویان بتوانند در آینده به دانشجویانِ پس از خود فلسفه بیاموزند و این روند به همین ترتیب تا بینهایت ادامه یابد! در این میان، هیچکس به فلسف عملیِ مطلوب نمیپردازد. این مثل این است که پزشکان بخواهند به تدریس طب به دانشجویان بسنده کنند و آن دانشجویان نیز در آینده تنها سرگرم تدریس شوند و بس؛ بدون اینکه هیچکس از آنان به کاربرد پزشکی در زندگی مردم اهمیتی بدهد و بهسراغ معالج بیمارانی برود که در زندگی و در جامعه رنج میکشند.
توانایی فلسفه
پیشازاین گفتیم که این ایده که «فلسفه باید از جهت عملی مفید باشد» حرف نویی نیست. بسیاری از فیلسوفان بزرگ دریافتند که نقش فلسفه در یاریرسانی به و پشتیبانی از آدمیان برای رویارویی با سختیهایی که بدان دچارند، نقشی مهم و اساسی است. خوب است در اینجا از اپیکور۸، فیلسوف یونانی و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 