پاورپوینت کامل دین و دانش، ضرورت توافق دو شاکله ذهنیت انسان ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دین و دانش، ضرورت توافق دو شاکله ذهنیت انسان ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دین و دانش، ضرورت توافق دو شاکله ذهنیت انسان ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دین و دانش، ضرورت توافق دو شاکله ذهنیت انسان ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :
دین و دانش دو قلمرو گسترده از ذهن انسان و سازنده بخش عمده فرهنگ بشری هستند. در حالیکه لازمه دین ـ به جز تشکیل امت و سلسله مراتب روحانی ـ وجود مجموعههای مدون اعتقادی است، لازمه دانش، داشتن بینش صحیح علمی و روش علمی است. دین به حقایق ازلی و ابدی میاندیشد و علم در جستجوی اطلاعاتی است که برای بشر کارآیی داشته باشند. دین به اخلاق پیوسته و دانش منفک از اخلاق است.
دین و دانش دو قلمرو گسترده از ذهن انسان و سازنده بخش عمده فرهنگ بشری هستند. در حالیکه لازمه دین ـ به جز تشکیل امت و سلسله مراتب روحانی ـ وجود مجموعههای مدون اعتقادی است، لازمه دانش، داشتن بینش صحیح علمی و روش علمی است. دین به حقایق ازلی و ابدی میاندیشد و علم در جستجوی اطلاعاتی است که برای بشر کارآیی داشته باشند. دین به اخلاق پیوسته و دانش منفک از اخلاق است. دانش حیات بیرونی انسان را تنظیم میکند و دین حیات درونی او را. در ادوار گذشته بشری ـ که دین جهتدهنده اصلی فرهنگ و ضمیر انسانها بود ـ دانش با دین در موافقت گام برمیداشت. علم و تفکر در مسیری حرکت میکردند که دین ساخته بود و گهگاه لازم میشد که دین نیز با انعطافی تفکرات جدید را در خود جای دهد؛ لذا انسجام فرهنگها و ذهنیت انسان بسیار بیش از امروز بود. از زمان انقلابات علمی در چند سده گذشته، این انسجام مخدوش شده است. در این شرایط، دین خود را در تعارض با بسیاری از یافتههای علمی دید و دانش بی توجه به چارچوبهای از پیشتعیین شده دینی به غور و تفحص در عالم پرداخت. این دوگانگی یا تعارض، معضلی برای حیات سالم انسانی و مانعی بر سر آن بود، لذا بعضی از فلاسفه دین به این نتیجه رسیدند که دین و دانش را به دو ساحت جداگانه بشری احاله کنند، یکی ساحت شناخت و معرفت و دیگری ساحت احساس و اقناع باطنی و بیارتباط با یکدیگر. برخی از لزوم پیافکندن دانشی منطبق با دین سخن گفتند تا انسجام پیشین اعاده شود و برخی نفی و طرد دین را مطرح کردند تا به خیال خود انسان را از قیود هزاران ساله برهانند. آنچه که بههرحال ضروری است حرکت به سمت حصول توافق بین این دو قلمرو است تا کشمکش ایجاد شده درون آدمی به صلح درونی مبدل شود و بهترین راه برای این منظور انعطاف هر یک در جهت تایید و تقویت آن دیگری است، نه نفی و انکار.
***
تا حدی که از تاریخ مردمان و اقوام و به طور کلی از سرگذشت بشر آگاهی وجود دارد، دین از زمانی ناشناخته در گذشتههای دور، همواره نقشی بسیار مهم در حیات انسانی و در فرهنگهای بشری داشته است؛ اما دانش هرگز در روزگاران پیشین چنین سهمی در زندگی اجتماعی و فردی آدمیان نداشته و تنها در قرون اخیر است که جایگاهی شامخ کسب کرده و در ذهنیت انسانها و در قالبریزی نهادهای اجتماعی موقعیت غیر قابل انکار یافته است.
تا این زمان، یعنی تا عصر جدید که عصر رفعت دانش است، دین و دانش در مجموعه معارف بشری به هم پیوسته بودند. هر یک راه مستقلی برای خود در پیش نگرفته و سر ناسازگاری با آن دیگری نداشته است. مجموعه تمدن، فرهنگ و ذهنیت انسانهای هر جامعه مجموعهای منسجم و بدون تعارضهای مختلکننده بود؛ حیات دینی انسان مانعی بر سر حیات علمی او ایجاد نمیکرد، بلکه در خدمت آن بود و علم نافی دین به حساب نمیآمد. همچنین هر دو با حیات هنری و زیباییشناسانه انسان توافق کلی داشتند و هنر یار و یاور زندگی فردی و جمعی انسانها بود. وجدان آدمی نیز سر خود نداشت و آمیختگی دین و وجدان به حدی بود که بعضی فلاسفه اثبات عناصر دینی را از طریق وجدان انسانها میسر دانستهاند. تمدن مصر باستان، بینالنهرین باستان، ایران باستان، تمدنهای مسیحی، یهودی، اسلامی، چینی، ژاپنی و … بر همین نهج و منوال حرکت میکردند. البته این گفته بدان معنا نیست که جامعه مطلقا منسجم و بدون تعارضهای درونی بود: اختلافات طبقاتی و در نتیجه آن تضاد منافع و خواستها و همچنین اختلافات فکری و عقیدتی وجود داشت و اینها بروز کشاکشهای اجتماعی را باعث میشدند، لیکن اختلافات مزبور به تضاد بین علم و دین یا علم و وجدان منجر نمیشد. برای مثال، در عالم اسلامی، یک متکلم معتزلی، یک متکلم اشعری، یک فیلسوف مشائی، یک حکیم اشراقی و یک متفکر اسماعیلی همه پذیرفته بودند که آسمان از افلاک حامل سیارات و کواکب تشکیل شده، یا آدمی بر چهار مزاج استوار است و عدم هماهنگی آنها با هم باعث بیماری است. اختلافات علمی ـ مانند اینکه بعضی به ذرات لایتجزا قائل بودند ـ هرگز انسجام کلی حیات عقلی جامعه را برهم نمیزد.
اما در قرون اخیر، از قرن ۱۶ میلادی و پس از بروز انقلابات علمی، دانش راه خویش را در پیش گرفت و دین، باوجود مبارزاتی که برای توقف جریان سیال آن داشت، یا برای اجبار آن به انطباق با حیات معنوی و دینی جامعه کوشید، ناموفق ماند و کشمکشهایی ـ بهویژه در جهان مسیحی ـ مابین آن دو بروز کرد که به سود دین نبود. از سوی دیگر در حوزههای علمی، دانش به راه خود رفت، ولی نتوانست در حیات فکری تمامی افراد انسانی موثر افتد و به ایشان جهانبینی مبتنی بر علم عطا کند: اکثریت بزرگ مردم همچنان به جهانبینی که دین در اختیار آنان گذاشته بود، پایبند ماندند. نه دانش توانست قلوب مرم را دگرگون کند و نه دین توانست جهت علم را تغییر دهد یا شتاب آن را کم کند.
دانش کوششی است برای کشف آنچه نامکشوف مانده و بر مبنای این کوشش، استخراج واقعیات معین درباره جهان است در مرحله اول، و به دست آوردن قوانینی است که آن واقعیات را به هم پیوند دهد در مرحله دوم و امکانپذیر کردن پیشگویی آینده است در مرحله سوم ـ اگر چنین چیزی ممکن شود. اینها جنبههای نظری دانش هستند اما تکنولوژی مبتنی بر علم میکوشد که امکانات بشر را به طور روزافزون بالا ببرد و زندگی او را تسهیل کند؛ تکنولوژی مبتنی بر دانش به آدمی تواناییهایی میبخشد که گاه از حدود تصور انسان نیز فراتر میروند. اگر دانش کماهو حقه در دسترس دانشمندان و پژوهندگان بوده و هست و کمتر به میان توده مردم رخنه کرده است، نتایج عملی آن به همه آدمیان سود میرساند و هر کس به فراخور حال خود از پیشرفتهای آن بهره میبرد.
دین در بعد اجتماعی آن از دانش به مراتب پیچیدهتر است و این بهویژه در ادیان بزرگ ـ که مورد بحث این گفتار است ـ نمود دارد. هر جامعه دینی متشکل از مؤمنان عادی و روحانیون است که با نظامها و نهادهای خاص دینی به هم پیوستهاند. هر جامعه دینی کلیت به هم پیوستهای را تشکیل میدهد که غالبا بسیار استوار و ناگسستنی است. آدمیان در این جوامع بقای حیات خود را تضمین شده میبینند و بیرون از آن و بیرون از چارچوبهای تعیین شده به وسیله آن، خطر آسیبهای سخت، خطر نابودی، خطر از دست دادن سعادت در این دنیا و خطر عقوبتهای باورنکردنی در زندگی بعدی را انتظار میکشند. از این رو باید به جماعت دینی خود پیوسته ماند و معمولا کمند کسانی که از آن بگریزند مگر اینکه از قبل، ایمان خود را به اصول عقیدتی آن از دست داده باشند و خطرهای مزبور به نظرشان واهی بیاید.
از این رو هر دین واجد مجموعهای از اصول اعتقادی است که حیات ذهنی و روانی آدمی را هدایت میکند. از آنجا که اندیشههای دینی از کودکی به فرد القا میشوند، در ناخودآگاه او رخنه میکنند و در شکلگیری آن نقش بس مهم و اساسی دارند. دانش روانشناسی و روانکاوی امروز برای ناخودآگاهی اهمیتی بسیار قائل است و آن را جهتدهنده حقیقی زندگی آدمی میداند. بر این مبنا، به جایگاه دین در معنابخشی به حیات انسانی بیشتر واقف میشویم. از سوی دیگر، تا زمانی که علم بعد آگاه ذهنیت فرد فرد آدمیان را به سوی خود نکشیده و جهانبینی آنان را متحول نکرده، بخش خودآگاهی هر انسان نیز تا اندازه بسیاری متاثر از دین اوست. بدینسان، معلوم میشود که چگونه دین همچنان تعیینکننده جهتگیری آدمی مانده است و افراد انسانی، چه بخواهند و چه نخواهند، در شبکه اصول دینی گرفتار ماندهاند. ای بسا ایدئولوژیها که برای فرار از این شبکه طراحی شدهاند، ولی خود شبکه دیگری همانند آن ساختهاند و نادانسته «دین» دیگری را سازمان دادهاند و اگرچه اصول اعتقادیشان به ماوراءالطبیعه راجع نیست، «واقعیات» مورد پذیرش آنها به نحوی فرافکنی شدهاند که به باورهای ماوراءالطبیعی بسیار نزدیک شدهاند. به هر تقدیر، دین که با اصول عقیدتی خود ذهنیت آدمی را میسازد و زندگی او را جهت میدهد، از مومنان نحوه رفتار خاصی را طلب میکند تا مجموعه دینی موردنظر حفظ شود و پیوندهای آن محکم بماند. بنابر این قاعده، هر دین اخلاقیات و شعائری را توصیه میکند و با تاکید از پیروان میخواهد که به آنها عمل کنند. اخلاق دینی و مناسک دینی، هم فرد را در چارچوبهای تعیین شده از پیش حفظ میکنند، و هم پیوندهای اجتماعی را استوار میدارند. بقای جامعه دینی و حفظ فرد در شبکه دینی جز با الزام به این دو امکانپذیر نیست. اتفاقا ایدئولوژیهای مذکور در بالا واجد این هر سه جهت هستند و همسان دین شبکهای از جامعه مومنان و رهبران، اصول فکری راهبر آن و شیوههای اخلاقی و آیینی حفظکننده و تقویتکننده آن را تدارک کردهاند. همین امر نشان دیگری از رسوخ دین در بشریت است، به نحوی که ظاهرا گریز از آن امکان ندارد.
از این سه متشکله دین، دانش بیش از همه با اصول اعتقادی اکثر ادیان در تعارض افتاده است. اما چنانکه دیدیم دین ماهیتی سهبعدی دارد و لطمه به یک بعد، بعدهای دیگر را نیز در معرض خطر قرار میدهد، از این رو به محض اینکه اصلی از اصول یک دین با نتایج علمی تعارض مییافت، به ناچار عکسالعمل مومنان ـ و به ویژه روحانیون ـ را در پی میآورد تا از فروپاشی جماعت دینی جلوگیری شود. عکسالعمل مزبور اکنون دیگر نمیتواند در جهت متوقف و جلوگیری از حرکت علم باشد، بنابراین دین معانی جدیدی وضع میکند تا در تعادل ذهنی مومنان اختلالی ایجاد نشود. برای مثال، اگر دینی دوزخ را در زیر سطح زمین فرض کند و دانش معلوم کند که در آن زیر خبری از دوزخ نیست، دین مزبور میکوشد فرض مزبور را به نحوی توجیه کند و با توضیحات تکمیلی اندیشه دوزخ را به مسیری بکشاند که بدون لزوم کنار گذاشتن اصل پذیرفته شده دوزخ، مکان آن دیگر در زیرزمین نباشد. همچنین اگر دینی، تاریخ چندهزار ساله برای بشریت تعیین کرده بود، چون علم آن را بیبها تلقی کرد، کوشید که تاویلی بر این رای خود ارائه کند.
اما دانش را دسترسی به تمامی قلمروهای دین نیست. دین در اصول عقیدتی خود آدمی را به قلمرو ماوراءالطبیعه متصل میکند؛ دین صرفا به امور واقعی این جهان راجع نیست، بلکه قلمرو آن به ماوراءالطبیعه بسط مییابد که علم را بدان راهی نیست و تکیهگاه اصلی دین همین است. دین احساس داشتن اتکا در حوزهای فراتر از جهان طبیعت را به مومنان القا میکند؛ اکثر آدمیان تمایل دارند که از محدودیتها و ضعفهای مادی رها شوند و با انرژیهایی برتر از نیروهای ملموس اینجهانی پیوند یابند و بدانوسیله از زندگی در قدرت و امکان بیشتری برخوردار باشند. انسانی که با سرنوشت محتوم به مرگ روبهروست میکوشد که توضیحی برای آن بیابد و البته دانش به این توضیح قادر نیست، زیرا دانش فقط محدود به جهان عینی و محسوس است و مرگ در آنسوی این کرانه قرار دارد. بنابراین انسان مرگ آگاه که میاندیشد تداوم زندگی او پس از مرگ، وی را به جهان دیگر، جهان واپسین یا زندگی دیگر میکشاند، خواه ناخواه مرزهای علم را پشت سرنهاده، قلمرو دیگری را به روی خود گشوده است.
امروزه اخلاق هنوز به دین پیوسته است و اگر چه نه تمام اخلاق، بلکه بخش بزرگی از آن از معتقدات دین استخراج میشود؛ بهعلاوه، احکام شرعی طبیعتا جزو لاینفک دین هستند. دین اهداف اینجهانی نیز برای مومنان وضع میکند تا جهت زندگیشان را ـ نه برای پس از مرگ، بلکه برای همین زندگی مادی گذرا ـ تعیین کند. اینها ابعاد اینجهانی دین را تشکیل میدهند. نه تا دیرزمانی پیش از این، دین به تعیین امور این عالم و طبیعت نیز میپرداخت، لیکن به طور روزافزون در این حوزه میدان را برای دانش خالی میکند. دانش با روش دقیق و سنجیده خود به توصیف واقعیات میپردازد و نتایج حاصله از آن (مثلا در پزشکی یا در تکنولوژی، یا در اداره شئون مختلف جامعه) حاکی از موفقیت آن بوده است.
شیوه استنتاج دین و الهیات قیاسی است: نظریهای جامع و فراگیر مثل وجود خدای صانع، ناظم و خیرخواه برای عالم پذیرفته میشود و براین اساس بقیه مفروضات دینی استنباط میشوند. اما در علم، شروع از اصول کلی و استنتاج قیاسی خطرناک است، زیرا علم خواستار سنجش دقیق و ارزیابی صحیح از سقیم با شیوههای تجربی و آزمایشی است. دانش از فرضیات بزرگ آغاز نمیکند، از واقعیات جزئی و خاص که بتوان آنها را با مشاهده و آزمایش سنجید و با دقت درک کرد، شروع میشود. از تعدادی از این واقعیات به یک قاعده کلی میرسند. قاعده کلی مزبور یک حقیقت مطلق فرض نمیشود، فرضیهای است که پذیرفته میشود تا بتوان تحقیقات را بر آن مبنا ادامه داد. اگر آن قاعده صحیح باشد، پدیدههای معینی در شرایط مقتضی آن به حصول میپیوندند و اگر این پدیدهها عملا روی دهند، تأییدی هستند بر فرضیه موردنظر و اگر واقع نشوند، آن فرضیه را باید کنار گذاشت و فرضیه دیگری طرح کرد. بر فرض محقق بودن فرضیه مزبور، ممکن است واقعیات بسیاری را یافت که در موافقت با آن ظاهر شوند و در این صورت آن را نظریه میخوانند. بدینسان، هر نظریه برمبنای واقعیات ساخته میشود و چند نظریه مختلف شالوده یک فرضیه عمومیتر را میسازد و همین فرضیه، در صورتیکه حقیقت داشته باشد، شمار بزرگتری از واقعیات را توضیح میدهد. بر این فرایند عمومیت بخشیدن هیچ حدی را نمیتوان در نظر گرفت.
در حالیکه در تفکر الهیاتی کلیترین اصول نقطه آغاز حرکت هستند، در علم آنها نتیجه حرکتند؛ نتیجه حرکتند در یک لحظه معین، زیرا خود این نتایج جزئی از فرایند مستمر پیشرفت و حرکتند و باید به نتایج بعدی منجر شوند. مجموعههای منظم اصول عقیدتی مدعی اند که حاوی حقایقی جاودانی و مطلق هستند، ولی دانش به این آگاهی دارد که حقیقت حاصل شده در نظریات باید دیر یا زود تعدیل و اصلاح شود و میداند که شیوهاش (شیوه علمی) منطقا قادر نیست به حقایق کامل و نهایی واصل شود. در علومی که به بلوغ کافی رسیدهاند تغییرات مورد نیاز برای آنند که دقت بیشتر را ـ حتی مختصری دقت بیشتر را ـ به ارمغان بیاورند. نظریات قدیمتر فقط در جایی کارآیی دارند که حدودی از دقت کافی باشد و منظور را حاصل کند، اما وقتی ظرایف و دقایق امری مورد توجه باشند، مشاهدات و دستاوردهای علمی دقیقتر ضرورت مییابند. با این وصف، اختراعات و فنون حاصل شده از نظریات قدیمتر ثابت میکنند که نوعی حقیقت عملی در آنها هست و لازم نیست که کلا کنار گذاشته شوند. لذا دانش، تکاپو برای به دست آوردن حقایق ازلی و ابدی را رها کرده است و در جستجوی حقایقی است که بتوان در اختراعات یا در پیشگویی آینده به بهترین وجه از آنها استفاده کرد؛ حقایقی که دارای کارایی عملی باشند. اگر یک نظریه در ابداع و اختراع یا پیشبینی موفقتر باشد، حقیقیتر است، اگرچه نظریه ماقبل آن نیز غیرحقیقی نیست. البته پیشگامان دانش از چنین دیدگاهی برخوردار نبودند؛ با اینکه آنها از شیوههای نسبتا جدید برای کندوکاو در طبیعت و عالم واقع بهره میگرفتند، حقیقت را مطلق در نظر میآوردند و از این لحاظ همانند دستاندرکاران الهیات میاندیشیدند.
یک تفاوت بین دانش امروزین و تأملات علمای الهیات موضوع حجیت است. در نظام اندیشه الهیاتی بعضی احکام دارای حجیت هستند و چون و چرا در آنها روا نیست؛ آنها در واقع قسمتی از محتوای ذهنی معتقدان را تشکیل میدهند که تخطی از آنها امکان ندارد. اینها مرزهای عبورناپذیر جهان فکری انسانهایی را میسازند که به آنها قائلند و درون این مرزها تفکر و تامل میسر است، تفکرات مزبور باید معطوف به احکامی باشند که یقینی گرفته میشوند. دانش در روزگار گذشته هم به چنین محورها و کانونهای علمی قائل بود (مثلا ارسطو یا بطلمیوس)، اما دانش در عصر جدید از حجیت گذر کرده و مشاهده را اصل قرار داده است. علم امروز دیگر نمیپرسد که آیا این قضیه با احکام این یا آن مرجع علمی منطبق است یا نه که اگر منطبق بود، صحیح است و اگر نبود، خطاست؛ در عوض آن، تجربه مبنای دریافت معرفت علمی قرار میگیرد و دانشهای ریاضیات و منطق نیز روش و مبانی خاص خود را دارند. با استفاده از همین روشهاست که علم به دستاوردهای بزرگی نایل شده است و دین نیز در تحولات جدید خود میکوشد درباره هر معرفتی که از روشهای علمی استنتاج میشود، سکوت کند و در قلمروی به پرواز درآید که دانش را بدان دسترس نیست.
دین شامل ابعادی است مستقل از کشفیات علمی. دین با حیات شخصی کسانی که اهمیت آن را احساس میکنند مرتبط است؛ عرفای عالیقدر و اولیاء، هم به اصول ماورائی پایبند بودند و هم احساسی از غایات و مقاصد زندگی بشری داشتند و میخواستند که او را رفعت بخشند
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 