پاورپوینت کامل زیباشناسی اسلامی ۹۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زیباشناسی اسلامی ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیباشناسی اسلامی ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زیباشناسی اسلامی ۹۶ اسلاید در PowerPoint :

تفسیر هنر، تفسیر اسلام، تفسیر فلسفه

نقد و تفسیر همواره با پرسشی اساسی مواجه بوده است: آیا بایستی برای بررسی، نقد و تفسیر یک متن، به معنای عام، از تاریخ و بستر آن مطلع بود؟پاسخ این پرسش در نقد و تفسیر اثر هنری و ارتباط آن با زیباشناسی همواره مناقشه ها و مباحث متعددی را به دنبال داشته است. در این مقاله الیور لیمن با توجه به این پرسش، مسئله را تحلیل کرده است.

تفسیر هنر، تفسیر اسلام، تفسیر فلسفه

نقد و تفسیر همواره با پرسشی اساسی مواجه بوده است: آیا بایستی برای بررسی، نقد و تفسیر یک متن، به معنای عام، از تاریخ و بستر آن مطلع بود؟پاسخ این پرسش در نقد و تفسیر اثر هنری و ارتباط آن با زیباشناسی همواره مناقشه ها و مباحث متعددی را به دنبال داشته است. در این مقاله الیور لیمن با توجه به این پرسش، مسئله را تحلیل کرده است.

***

تاریخ هنر چقدر برای هنر اهمیت دارد؟ آیا فهم هنر بدون فهم تاریخ و شرایط آن ممکن است؟ برای فهم فلسفه هنر، دانستن تاریخی که به نظریه ارتباط دارد چقدر ضروری است ؟ این پرسش‌ها، پرسش‌های روش‌شناختی بسیار بااهمیتی است و صحبت کردن از آنها نیز مهم، زیرا نوع تحلیل، به تصمیماتی که درباره روش‌شناسی می‌گیریم، بستگی دارد. عقیده مشهوری وجود دارد که می‌گوید تاریخ و شرایط در فهم هنر مهم نیستند، و این برای سفسطه معناگرا جذاب است. بر طبق این سفسطه، اگر سفسطه باشد، شناخت تاریخ یک اثر هنری به شناخت آن اثر یا تحسین آن به عنوان یک شئِ زیباشناختی کمک می‌کند. با وجود اینکه طبیعتاً فکر می‌کنیم این نوع از اطلاعات مفیدند، با این همه گفته شد که ما می‌توانیم شی‌ای زیباشناختی را تحسین کنیم و مطلقاً چیزی درباره تاریخ آن و اینکه از کجا آمده و چه کسی و چرا آن را ساخته است، ندانیم و غیره… بی‌گمان کسانی که سفسطه معناگرا را سفسطه می‌دانند به این امر معتقد خواهند بود که شناخت تاریخ و شرایط فی‌ذاته جذاب و مفید است، اما چیزی بر عمق زیباشناختی ادراک ما از خود شئ نمی‌افزاید. برخی از نویسندگان مدرنی که درباره هنر اسلامی می‌نویسند به تاریخ بیشتر از تئوری و زیباشناسی علاقه دارند. همین مساله در مورد نویسندگان فلسفه اسلامی نیز صادق است، دلایل خوبی برای این مساله وجود دارد. برای گفتن چیزی جذاب درباره هنر و فلسفه اسلامی انسان باید ابزار تحقیقی مناسبی داشته باشد. در واقع متون اندکی در زبان‌های غربی وجود دارد، بنابراین انسان برای خواندن خود آثار و بحث درباره شرایط فرهنگی آنها نیاز دارد که مجموعه‌ای از زبان‌های شرقی را بداند. حتی از این آثار، تحلیل‌های انتقادی نسبتاً اندکی وجود دارد، به غیر از متون بسیار معتبر. بنابراین بر محققان لازم است که سطح خاصی از مهارت زبانی و تفسیری را نیز دارا باشند. پس‌زمینه الوهی این آثار و متون اغلب ناشناخته است و باید توضیح داده شود و از آنجایی که برخی از هنرمندان پیشرو در جهان اسلام به نوعی از الهیات، صرف‌نظر از عرفان و فقه، علاقه داشته اند. برخی از آثار باید وجود داشته باشد تا ماهیت دقیق چیزی که روی می‌دهد، مشخص شود. از یک شارح انتظار می‌رود که به شرایط و بافتی که این تصاویر و متون از درون آنها به‌ وجود آمده است، تأملی درخور کند تا به دقت اعتقادات و موضوعات مورد استفاده و کارکرد آنها را مشخص سازد. من به مشکل اساسی‌ای که به عنوان نتیجه این اصول ارزشمند بروز کرده اشاره خواهم کرد و اینکه فلسفه اسلامی اغلب به عنوان امری عمدتاً تاریخی دانسته شده است، نه فلسفی. دقیقاً همین نکته درباره هنر اسلامی نیز صادق است یعنی اینکه بیشتر امری فرهنگی دانسته شده تا امری زیباشناختی. برخی از شارحان هنر اسلامی به اعتبار و صلاحیت زیباشناختی موضوع‌شان، تا حدودی تحقیرآمیز نگاه می‌کنند و در این باره به محدودیت‌هایی در زمینه خلاقیت هنرمند و فقدان ظرافت در سبک اشاره می‌کنند. شنیدن این حرف از کسانی که در این امور متخصص‌اند، شاید تعجب‌برانگیز باشد، اما این بدان معناست که هنر از جنبه تاریخی جذاب‌تر از جنبه صرفاً زیباشناختی است. تا آنجایی که به فلسفه اسلامی مربوط است، این مساله تا حدودی ناشی از تأثیر دیرینه و به نظر من زیانبار لئو اشتراوس (

Leo Strouss

) و پیروانش بوده، کسی که معتقد بود این نوع فلسفه به رمزی مکتوم بستگی دارد که پیش از فهم خود متون باید آن را گشود. این یکی از ویژگی‌های فلسفه اسلامی است که اغلب مثل فلسفه‌های رایج به نظر نمی‌آید و بیشتر با دین و فقه در ارتباط است، بنابراین کسانی که در این حوزه‌ها متخصص‌اند برای تحلیل آن تواناترند. بی‌شک همین مساله می‌تواند در مورد هنر نیز گفته شود. می‌توانیم به سرامیکی که متعلق به فرهنگی خاص و ناآشناست نگاه کنیم و با این حال در برابر زیبایی و شکوه آن به نوعی واکنش نشان دهیم که تنها متخصصان آن چنین ادراکی از آن می‌توانند داشته باشند. این مساله ما را به مقایسه‌ای جالب میان فلسفه و هنر می‌رساند، یعنی اینکه اگر فکر کنیم که تحسین اثری هنری بدون فهم تاریخ آن ناممکن است، در این صورت این اثر، اثری حقیر است. به یاد دارم وقتی که در انگلستان دانشجو بودم، در سخنرانی‌ای که درباره شعر انگلیسی متافیزیکی بود، سخنران می‌گفت، اینکه انسان مجبور است درباره تلمیحات چنین شعری زمان زیادی صرف کند، تلمیحاتی که برای ما و احتمالاً معاصران خود شاعر گنگ بوده است، نقدی بسیار واقعی برای چنین شعری است. اکنون نیازی نیست که به این موضوع خاص بپردازیم، اما در اینجا نکته‌ای اساسی وجود دارد. ما تمایل داریم فکر کنیم هنری که بعد از یک توضیح مفصل و طولانی مورد ادراک قرار می‌گیرد، بهترین هنر نیست. مثل جوکی که تنها زمانی فهمیده می‌شود که اطلاعات درباره آن داده شود، هنری نیز که با توضیحات فهمیده می‌شود، بسیاری از ویژگی‌هایش را از دست می‌دهد. ناچار خواهیم بود اهمیتی حداقلی برای این موضوع قائل شویم (که البته جالب نیز خواهد بود)، اما این قضیه در اولویت قرار ندارد. آیا ما باید درباره فلسفه نیز به چنین چیزی معتقد باشیم؟ به نظر، پاسخ مثبت است زیرا ظاهرا بزرگ‌ترین فلسفه برای ما با ایده‌ها و عقایدی ارائه می‌شود که تعیین و بررسی آنها از لحاظ منطقی دشوار است، اما برای فهم سخت نیست. این ادعا ممکن است به نظر اشتباه باشد، زیرا تأکید دارد بر اینکه گزاره‌های اصلی فلسفه آسان اند، درحالی که اینگونه نیست. در واقع ، پیچیده‌ترین و دشوارترین اندیشه‌ها و مباحث، از گزاره‌های نسبتا ساده شروع می‌شوند و سپس در طول زمان جریان می‌یابند تا اینکه بسیار پیچیده می‌شوند. این چیزی است که به نظر می‌رسد جالب و گریزناپذیر است اما شاید گفته‌ای تعجب‌انگیز باشد که کل فرآیند را به مرحله اجرا درمی‌آورد، ولی آنچه که درباره این گفته مهم است این است که می‌تواند فهمیده یا ظاهرا فهمیده شود، بدون اینکه نیاز به توضیحات فراوانی داشته باشد.

به همین دلیل است که ما به نقش تاریخ در فهم فلسفه بدگمان هستیم: آیا آن مفهوم اصلی را پیچیده و مساله‌ساز نمی‌کند و بدین طریق از وضوح و از مناسبت آن برای توجه فلسفی نمی‌کاهد؟ بی‌شک همین اظهارنظر را می‌توان درباره هنر نیز بیان کرد مبنی بر اینکه توجه به مسائلی که به تاریخ اثر هنری مربوط است، ما را از فهم معنای اصلی اثر یا آن چیزی بازمی‌دارد که به نظر معنای اصلی آن است. تاریخ مجموعه‌ای کلی از اظهارنظرهای دیگر را گردهم می‌آورد و بررسی جزییات پس‌زمینه را شامل می‌شود؛ جزییاتی که تنها می‌توانند موجب پیچیدگی و دشواری مسائل مربوط به اثر هنری شوند. در اینجا مساله‌ای به‌وجود می‌آید (مساله‌ای مهم و جدی). تاریخی که اطلاعات بیشتری برای ما فراهم می‌آورد آیا حقیقتا فهم ما از مساله را عمیق‌تر یا صرفا آن را پیچیده‌تر می‌کند، همان چیزی که در فلسفه اسلامی از آن به عنوان تمایز میان جزء افقی و جزء عمودی نام برده می‌شود. اولی صرفا پس‌زمینه یا حقایق بیشتری را می‌افزاید، درحالی‌که دومی منظری جدید را به سوی موضوع می‌گشاید؛ منظری که راه به هسته اصلی معنا می‌جوید و صرفا یک منظر بیرونی و جدا از معنای اصلی نیست. حتی اگر ما همه چیز یا در واقع هیچ چیز را درباره پس‌زمینه یک اثر هنری ندانیم، آن اثر می‌تواند جذاب و گیرا باشد و ما گاهی آثاری را که از لحاظ خاستگاه و ریشه‌ها برایمان مبهم‌اند، تحسین می‌کنیم. این مساله در مورد شئ طبیعی نیز صادق است؛ ممکن است با یک سنگ روبه‌رو شویم که شکل و رنگی زیبا دارد یا غروبی را به نظاره بنشینیم که به‌خاطر شگفتی‌اش ما را مات ‌و مبهوت کرده باشد ولی در عین حال از دیدگاه علمی هیچ دانش و اطلاعی درباره این پدیده‌ها نداشته باشیم. تا آنجایی که به ما مربوط است، آنها همین گونه هستند و ما از لحاظ زیباشناختی و فقط زیباشناختی با آنها مواجه هستیم.

برخی از کسانی که در حوزه فلسفه اسلامی کار می‌کنند معتقدند که توضیح مفصل و جزءبه‌جزء پس‌زمینه تاریخی اهمیت دارد. درواقع، مکتبی مهم _که خوشبختانه حالا دیگر غلبه ندارد_موجود است که اعتقاد دارد اگر کسی سبک و روشی را که نویسندگان فلسفه اسلامی عقایدشان را در آن مکتوم کرده‌اند، نفهمد، شانسی برای درک این فلسفه نخواهد داشت. اگر حق با این نحله بود در این صورت این مساله نیز صادق بود که بدون گشودن رمز، مفهوم متن فهمیده نمی‌شد. اما مساله این است که هیچ رمزی برای گشوده شدن وجود ندارد و تمام آنچه داریم عقاید و مباحث خود اندیشمندان است. البته نیاز داریم آنچه را که آنها به عنوان مسائل عمده روزگار خود می‌دیدند، بفهمیم، و بدون این آگاهی دانستن گفته‌های آنها دشوار خواهد بود. از آنجایی که برخی از آنها درون چارچوب فلسفه‌ای کار می‌کنند که امروزه برای ما تا حدودی مبهم است یعنی پیچیدگی نو افلاطونی، به دانستن مسائلی در رابطه با موضوع و آگاهی از تمایلات و علایق نوافلاطونیان نیاز داریم، اما همه اینها بدین معناست که بایستی از روش خاصی که در آن نوافلاطونیان عقاید فلسفی رایج را به طور کامل بنا نهادند، آگاه باشیم. برای مثال بدانیم که درک آنها از زمان و مکان چگونه بود و دیدگاه‌های آنها در مورد ماهیت ذهن چه چیزی را بیان می کرد؟ می‌توانیم پاسخ به این مسائل را با بررسی آثار آنها به دست آوریم و سپس این پرسش اساسی را مطرح کنیم که پاسخ‌های آنها از لحاظ فلسفی چقدر مهم هستند. اگر پاسخ‌های آنها تنها از لحاظ تاریخی اهمیت دارند، در این صورت بدان معناست که آنها هیچ چیز جالب و جدیدی ندارند که بتواند به مباحث مرتبط با مسائل فلسفی سنتی کمک کند و البته فکر نمی‌کنم که این مساله درست باشد. بگذارید مثالی ارائه دهم.

فلسفه زبان ابن‌رشد غنی و جالب است. بگذارید به عقیده او مبنی بر اینکه متخصصانی در استفاده از زبان وجود دارند و کامل‌ترین متخصصان فیلسوفان هستند، نگاهی بیفکنیم. به این دلیل که او اعتقاد دارد فیلسوفان منطق را می‌دانند و منطق به طور کلی زیربنای زبان است و بنابراین آنجایی که زبان گنگ و مبهم به نظر می‌آید، آنان مناسب‌ترین افراد برای حل این مسائل هستند. چیزی که او در اینجا در ذهن دارد، مسائلی حقیقتا لاهوتی هستند که موجب دشواری فهم در متون شده، بنابراین باعث می‌شوند که از خود بپرسیم چه نوع تفسیری را باید به کار بگیریم. می‌توانیم از مردم عادی، متکلمان و احتمالا از همه اینان بپرسیم، اما سرانجام کسانی می‌توانند پاسخ دهند که واقعا منطق می‌دانند؛ منطقی که در بطن این متون قرار دارد. ابن‌رشد مبنای دیدگاهش را بر این نظریه بنا می‌نهد که زبان‌های رایج بر منطق استوارند، بنابراین کسانی که منطق می‌دانند، ساختار زبان رایج را نیز می‌دانند. یکی از روش‌هایی که او از چنین دیدگاهی دفاع می‌کند، اشاره به استدلال‌های منطقی‌ای است که در زبان به طور ضمنی وجود دارد و او معتقد است که ما چنین زبانی را بر اساس قابلیت اثبات یک مساله و قابلیت استنتاج نتیجه‌ای معتبر و صحیح از مقدمات بررسی و مشخص می‌کنیم. این عقیده به خودی‌خود در فلسفه اسلامی، تاریخی طولانی دارد که با فارابی آغاز می‌شود و به انحای مختلف گسترش می‌یابد. آیا نیازی هست که ما برای دانستن، آن بحث را نیز بدانیم؟ نه، در واقع ما از دوران مدرن به این سو با این بحث آشنا هستیم و ممکن است هیچ اندیشه‌ای درباره تاریخ دیرینه آن نداشته باشیم. بگذارید به اجمال بر آنچه که ابن رشد به عنوان دلایل این فرضیه می‌داند، نظری بیفکنیم. او معتقد است ما بدین علت نزد پزشک می‌رویم که خودمان هیچ دانشی در زمینه پزشکی نداریم و نزد قاضی می‌رویم چون فاقد دانش حقوقی‌ای هستیم که با آن مشکلات حقوقی را حل می‌کنند. به عبارت دیگر، ما نیاز داریم که متخصص را در حوزه‌ای خاص پیدا کنیم و از آن متخصص بخواهیم که مشکلات ما را حل کند. همان‌گونه که در حوزه‌های مختلف زندگی به کمک متخصصان نیازمندیم، درست به همان منوال در مورد زبان نیز وقتی مشکلاتی به وجود می‌آید، به کمک متخصصان نیازمندیم و در اینجا متخصصان، تنها فیلسوفان هستند. حال، این یک واقعیت زندگی‌نامه‌ای است که ابن‌رشد هم دکتر بود و هم قاضی و بنابراین اشاره او به این دو رشته سابقه ذهنی داشت. با دانستن این واقعیت،‌ فهم‌ ما از عقیده او چگونه بهتر می‌شود؟ اصلا به هیچ وجه.

عقیده ابن‌رشد پیچیده‌تر می‌شود، زیرا او دو دیدگاه زبانی را که ممکن است به نظر متضاد باشند با هم جمع کرده است. از یک سو می‌گوید منطق اساس زبان است و حتی اساس شعر هم منطق است، از سوی دیگر معتقد است که استفاده غیردقیق و تخیلی از زبان به هیچ وجه اشتباه نیست، یعنی جایی که منطق کاملا کتمان شده است. این مساله کاملا قابل پذیرش است زیرا فعالیت‌های ما در کل مستلزم دقت نیست. همه ما، یا بهتراست بگوییم اغلب ما، قادریم که در فعالیتهای مربوط به خودمان متخصص باشیم. فعالیت‌های خاصی وجود دارند که می‌توانیم آنها را بشناسیم. فیلسوفان، منطقی را که بنیاد تمام زبان‌هاست می‌دانند، امّا این بدان معنا نیست که آنها مهارت‌های عملی مرتبط با این فعالیت‌ها را دارا باشند. حتی بدین معنا هم نیست که آنها می‌توانند مشاجره‌ها و اختلاف های موجود در این حوزه‌های متفاوت را حل کنند، زیرا در حالی که آنها منطق موجود در زبان را می‌فهمند با این حال نمی‌توانند ساختار ظاهر را به دقت به کار گیرند. برای ارائه مثالی مدرن و آشنا می‌توانیم بگوئیم که فیلسوف و پیامبر یک چیز را می‌دانند اما تنها پیامبر دارای مهارت عملی اخذ این آگاهی و انتشار عمومی آن در میان انسان‌هایی است که بدان آموزه‌ها نیاز دارند. بنابراین انسان‌ها تا حدودی می‌توانند در حوزه خاصی که در آن تجربه و بدان علاقه دارند، متخصص باشند‌ و چیزی که انسان معمولی می‌داند، گرچه می‌تواند از دانسته‌های انسان‌های دیگر در حوزه مورد نظر دقت کمتری داشته باشد، اما دانشی واقعی است. چیزی را که ابن‌رشد با استفاده از این نظریه می‌خواهد نشان دهد، این است که آدم‌های مختلف در جامعه اسلامی ممکن است فهم‌های متفاوتی از قرآن داشته باشند، اما

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.