پاورپوینت کامل زیباییشناسی نورِ شهابالدین سهروردی و تأثیر اندیشه ایرانی و اسلامی در آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زیباییشناسی نورِ شهابالدین سهروردی و تأثیر اندیشه ایرانی و اسلامی در آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیباییشناسی نورِ شهابالدین سهروردی و تأثیر اندیشه ایرانی و اسلامی در آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زیباییشناسی نورِ شهابالدین سهروردی و تأثیر اندیشه ایرانی و اسلامی در آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
شهاب الدین سهرودی یکی از برجسته ترین متفکران این سرزمین است که در احیای اندیشه ایرانی و تلفیق آن با قالب اندیشه اسلامی گام های بلندی برداشته است. حال بر اهل فلسفه و اندیشه تحقیق و تدقیق در آراء و افکار او لازم می نماید. این درحالیست که در حوزه نوپای فلسفه هنر و مباحث نقد هنری مطالعه و بسط زوایای مربوط در ترسیم مسیری روشن تر برای فرهنگ این مرز و بوم راهگشا خواهد بود.
شهاب الدین سهرودی یکی از برجسته ترین متفکران این سرزمین است که در احیای اندیشه ایرانی و تلفیق آن با قالب اندیشه اسلامی گام های بلندی برداشته است. حال بر اهل فلسفه و اندیشه تحقیق و تدقیق در آراء و افکار او لازم می نماید. این درحالیست که در حوزه نوپای فلسفه هنر و مباحث نقد هنری مطالعه و بسط زوایای مربوط در ترسیم مسیری روشن تر برای فرهنگ این مرز و بوم راهگشا خواهد بود.
***
مقدمه
چگونگی شکلگیری جریانها و مکاتب فکری، فلسفی، فرهنگی، هنری و… در جهان اسلام از جمله انواع گوناگون فرایندهایی است که پیچیدگیهای خاص خود را دارد. برخورد دین جدید با ماهیت و قالبهایی در برابر هویت هر کدام از سرزمینهای تحت تسلط در درون جهان اسلام رویکردهای گوناگونی را از سوی ملتهای آن سرزمینها در پی داشت. در این میان سرزمین ایران، با پیشینه تاریخی بسیار طولانیاش اقتضائات خاص خود را داشت. نخستین جریانهای فکری در جهان اسلام در قالب مکاتب کلامی بود که قصد تشکیل و اقامه ادلّه برای دین اسلام به ویژه در برابر مخالفان داشتند. سپس با توجه به اوضاع حاکم در آن روزگاران اولیه اسلامی، شاهد ظهور گروه های گوناگون عرفانی هستیم(البته هدف ما در اینجا آن دسته از جریانهای عرفانی است که در درون چارچوبهای دین اسلام حرکت میکنند و اصول دین را پذیرفتهاند). جریانهای فلسفی نیز کم کم آشکار شدند که مکتب معروف به مشائیون که از خط فکری ارسطو پیروی میکردند ظهور یافتند(فارابی و ابن سینا).
پس از آن با ظهور افکار و آراء ابوحامد محمد غزالی و حمله او بر اندیشه مشاء گرایش به روشهای استدلالی و منطقی ارسطویی بسیار کم رنگ شد. در مقابل این مهم، گرایش به جریانهای عرفانی افزایش مییابد. در ادامه، مکتب حکمی-عرفانی اشراق ظهور میکند که پیشرو آن شهابالدین سهروردی معروف به شیخ مقتول یا شیخ شهید است. ساختار اندیشه شیخ شهابالدین سهرودی آمیزهای است از تفکرات فلسفی و منطقی(البته با گرایش افلاطونی-فلوطینی)، عرفانی، اندیشههای تمدنهای گذشته در سرزمینهای ایران و بابل و مصر و هند و… از اینرو یکی از شاخصههای بنیادین اندیشه سهروردی و به تبع آن مکتب اشراق، زبان رمزی آن است. زیرا گرایش عرفانی ماهیت زبانش رمزی است. به هر حال نظر غالب بر این نوشتار برآن است که اندیشه ایران پیش از اسلام پشتوانه عرفان و عرفای ایرانی دوره اسلام گشتهاست. ایرانیان پیش از اسلام دارای نگرشی عرفانی و بسیار اصیل بودند که بیتردید در عرفان اسلامی نفوذ کرده است. این عرفان با باورهای دینی آن مردمان؛ یعنی با آیین زرتشت درهم آمیخته بوده است. سهروردی به منابع این عرفان اصیل دسترسی داشته و نگرش او با چنین دیدگاهی نزدیک بوده است. بیتردید حکمت ایران پیش از اسلام که در عبارات سهروردی به «حکمت خسروانی» یا «فهلویه» تعبیر میشود، بنیانهای عرفان اسلامی را پیریزی کرده است. زیرا بعید است که این عرفان بدون پیشینه تاریخی به وجود آمده است. در میان افکار شیخ شهابالدین سهروردی، نظریه «نور» بسیار مهم و بنیادین است. فرضیه اساسی در اینجا این است که ماهیت نور که در نزد سهروردی وجود دارد همان است که در عرفان، ادبیات و هنر اسلامی وجود دارد.
نور در اندیشه ایرانیان باستان
یکی از سرچشمههای اساسی و منابع اصیل اندیشه شهابالدین سهروردی، ساختار اندیشه ایران باستان، به ویژه زرتشتی، مانوی و غیره است. ناگفته پیدا است که همین عامل کافی بود تا شیخ ما را که همواره برآن بود بر سلک اندیشه پدران متمدن و پیشرو در والاترین بنمایههای تفکر خود پایبند باشد و آن را زنده کند، به شهادت برسانند. البته چنین کینه توزیهایی ریشه در تاریخ دارد و بردار کردن شیخ، حرکتی در مسیر پوشانیدن زلالترین سرچشمههای دانش بشری بود، غافل از آنکه آب چشمه گَر به جوش آید مانعتراشی همان به مثال آب در هاون کوفتن است. رگههای تمثیل وجود بر نور، که در سرتاسر اندیشه اشراقی سهروردی موج میزند در تفکر زرتشتی ایرانی قرار دارد. نقل است که سهروردی در جوانی دچار نوعی بحران روحی شده است. عدهای براین باور اند که همین بحران روحی باعث شده تا از ساحت اندیشه مشائیون خارج شود و زمزمههای اندیشه اشراقی از همین جا آغاز شده است: «این بحران او را از چنگال خِردگرایی مشائیان متأخر رهانید، به این معنا که جانش را با حضور عالمی روشنی داد که نه از سازوکار علت و معلولی که از اراده الوهی فرشتگان عالم منشأ گرفته بود.» (هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲،ص۴۸)
«در آیین زرتشت و دیگر آیینهای پارسی همانند آیین مانی که بالمرّه خود را براساس رسیدن به آزادی از طریق پارسایی و معرفت بنیانگذارده است، جوهر معرفت قدس است. ذرات نور معرفت در اثر قربانی شدن انسان آغازین در عالم منتشر شده است. علاوه بر داستانهای رازناکی که حاوی جست و جوی عرفا بهدنبال معرفت است و ادبیات مزدایی که سرشار از این داستانهاست، تمامی ملکشناسی[فرشتهشناسی] مزدایی بر این اصل استوار است که واسطههای گوناگون عقل الهی روح را اشراق میبخشد. تمام مناسک مذهبی در آفرینش پیوند نزدیکتر میان آدمی و جهان مَلک(عالم فرشتگان) نقش دارند و سعادت آدمی در گرو اتحاد با همتاهای فرشتهای و ملکوتیاش یعنی فره وَرتی است. قوای ملکوتی عناصر نوری هستند که کارکرد آن هدایت و اشراق است و تمامی حیات دینی و مواجهههایی را که با امر قدسی صورت میگیرد، تحت تسلط دارند. گرایش به شناخت امر قدسی و معرفت قدسی، مهمترین بخش آیین زرتشت است و در متون دینی مزدایی به ویژه آنها که صبغه فلسفی دارند همانند دینکَرد، مفصّلاً به معرفت پرداخته شده است، بدین وسیله عقیده حکمت باطنی و حکمت اکتسابی بطور کامل گسترش مییابد و این دو با تکمیل یکدیگر با هم منجر به حصول معرفت قدسی میشوند.» (سید حسین نصر، معرفت و امر قدسی، ص ۱۳)
با توجه به آثار و آراء سهروردی و شرح شارحان وی، طرح کلی حکمت مبتنی بر نوراندیشی ایرانیان باستان ساختاری ویژه دارد. اولاً اندیشه ایرانی همواره در لوای رمزها است و استفاده از تمثیلهای رمزی عرضه میشود. به همین خاطر است که ایرانیان همواره دارای ادبیاتی ریشهدار و چارچوبمند و در شعر و نثر پیشرو بودهاند. بر اساس تکیه بر همین منابع آمیخته با رمزاندیشی است که زبان و کلام سهروردی را چنان رمزآمیز میکند. از سوی دیگر چشمانداز مبتنی بر دو قطب نور و ظلمت که اساس همه چیز در جهانبینی ایران باستان به شمار میرود از بنیادیترین خصایص آن است. تقسیم عالم در دو ساحت مادی و معنوی، و تقسیم عالم وجود بر غیب و شهادت یا مینوی و مادی، و تعبیر وجود و حضور بر نور، نیز از همین چشمانداز نشأت میگیرد. به گونهای که عالم مینوی( عالمی است معنوی) را عالم نورانی و عالم مادی را عالمی تاریک در نظر میآورد. در این نوع تلقی، نوری که در عالم تاریک(مادی) رسوخ میکند، زندانی و دربند میشود. همچون جان و روح که در حصار تن گرفتار میآید. البته این نفوذ در برخی موارد به طور عکس است؛ یعنی تاریکی است که از مسیری ناصحیح در دل روشنایی رسوخ میکند. تمام این تمثیلها که سهروردی از حکمای فارس میآورد، کنایه از روح و جان آدمی است. وی تأکید میکند که ایرانیان باستان روح انسان را «جوهری نورانی» قلمداد میکردند.
حال در اینجا است که ذات حق، که همان ذات خداوندی است، ارادهاش را در آزادی این اسیر قرار میدهد و با قرار دادن سلسله فرشتگان که در حکم راهبران فانوس به دستاند، مسیر پر فراز و نشیب و خطرناک، به سوی سرچشمه نور هدایت میکند. در عالمی که تصویر میگردد و عالم وجود است، نور و نورانیت حاکم است. عالم فرشتگان که نور خود را از منبع نور حقیقت میگیرند، مسلط و حاکم بر عالم ظلمت است و آنرا تدبیر میکند. سهروردی، با اشاره بر ایرانیان باستان، فرشتگان را ربّالنوع میخواند. «او(سهروردی) کتاب مطارحات را همچون گام نخست در جهت فهم کتاب اصلی خود [حکمه الشراق] معرفی کردهاست و در یکی از بندهای آخر آن به گونهیی ماهرانه در نهایت اختصار تاریخ خمیره حکمت جاودانه را از طریق یک سلسله دووجهی آرمانی حکما –که آنان را نگهبانان کلمه در شرق و غرب دانستهاند- شرح دادهاست. نهتنها نمیتوان هیچ گونه تضاد و تقابلی میان این شرق و غرب یعنی حکمای مشرقزمین و یونانیان پیدا کرد، که این دو گروه دو شاخه از یک خانواده یا سلسله را تشکیل میدهند که در وجود حکمای یونانی و حکمای ایرانی تداوم یافتهاند و جاودانه شدهاند.» (هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲، ص۵۸)
فلسفه سهروردی به حق، فلسفه «وجود» و یا «حضور» است. بر همین مبناست که یکی از سهروردیشناسان بزرگ اخیر، پروفسور هانری کربن، به این مهم پی برده و مطالعه در چگونگی این پیوند را از «حضور» آغاز میکند: « با آغاز از همین حضور و با همین حضور است که باید به سوی گذشتهیی برویم که همین حضور آنرا تبیین میکند، از هیچ چیز دیگر نباید بهسوی آن حرکت کنیم، چه که در آن صورت هرگز به آن نخواهیم رسید.»(هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲،۴۰) [البته شاید بتوان این مفهوم بنیادین در اندیشه ایرانی را که رگههای آن در روزگاران بس کهن یافت میشود را با مفهوم «
presentation
» غربی با تمام تاریخش بررسی و مقایسه کرد.] وی حضور چشمههای ایرانی در اندیشه سهروردی را به نور تعبیر میکند. این درحالی است که میان ماهیت اندیشه زرتشتی و مزدایی و چگونگی تأثیرگذاری این هردو، تمایز قائل است.
کلیدیترین مفهوم در بررسی زیباییشناسانه مسأله نور در اندیشه سهروردی، مفهوم «اشراق» است. اشراق همان فلسفه نور میباشد. اینکه ساختار اندیشهای که سهروردی طرحریزی میکند و دیگران ادامهاش میدهند، بدین معنا است که سهروردی خود و دیدگاهش را مبتنی و مسلح بر نور اندیشی میکند. با این تفسیر نباید تعجب کرد که چرا و براساس چه استدلالی وی نظریه مثل افلاطونی را مبتنی بر فرشتهشناسی ایران باستان تفسیر میکند. از سوی دیگر، نگرش سلسله مراتبی موجودات از بالا به پایین[البته در مفهوم معنوی] و قائل شدن بر سرچشمه نور در بالاترین مقام، و پرتوافکنی قدسی در عالم وجود، که درقالبِ تفسیری سهروردی مشاهده میشود همه و همه رنگ و بوی ایران زرتشتی و مزدایی دارد. سهروردی در تفسیرها و ارجاعات خود، غالباً آنجا که اشاره بر اصل ایران باستانی میکند از عبارت “خسروانی” استفاده مینماید. حال این پرسش در برابر میآید که منشأ به کارگیری آن کجا است؟ وی در شرح اندیشه ابنسینایی، آنجا که به “سرمنشأ شرقی” اشاره دارد، هدف از(ابن سینا) را همان حکمای ایران باستان یا خسروانیان تعبیر میکند. شایان ذکر است که گاه از اصطلاح «پهلویون» نیز استفاده کردهاست.
تردیدی نیست که در اندیشه شیخ، همواره مفهومی از «خورنه» اوستایی متجلی بودهاست. او در کتابی که «کلمه التصوف» عنوان میشود در باب حکمت ایران باستان و ارتباط آن با حکمت خود چنین میگوید: «در میان ایرانیان باستان جماعتی از آدمیان بودند که بهسوی حق رهنمایی میکردند و به وسیله او در راه راست هدایت میشدند. حکمای برجستهیی بودند که نمیتوان آنان را با کسانی که مجوس (مغ) [بزرگان زرتشتی] همسان دانست. حکمت والا، حکمت درخشان آنان، حکمتی که تجربه عرفانی افلاطون و اسلافش نیز گواه آن هستند بودهاست که ما در کتاب خود با عنوان حکمتالاشراق دوباره زنده کردهایم، و من برای چنین طرحی هیچ پیشرو و پیشگامی نداشتم». (هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲، ص۶۰) اینکه سهروردی میان بزرگان مغ(روحانیون زرتشتی [دین ایرانان پیش از اسلام] و آن دسته از حکمایی که سرمنشأ حکمت اشراقی وی گشتهاند تمایز قائل میشود، جای بحث است. در دوران ساسانیان در ایران، یکسری مغهایی وارد دربار شدند(و در واقع پناهنده شدند). سهروردی میان آنها و مغهای اصیل ایرانی تفاوت قائل است. در زبان عربی، مغها را مجوس میخوانند و اعتقاداتشان منافی برخی اصول خوانده میشود. حال سهروردی میان آنها و عالمان اصیل ایرانی تمایز قائل میشود.
در باب نور و ظلمت، سهروردی وضع حکمای ایران باستان را از اهل مجوس جدا میکند و بر همین اساس سهرودی به حکمای اشراقی اشاره میکند. یک جریان مهم از این رودخانه حکمت، حکمای ایران باستان هستند از جمله شیث. عبدالرزاق کاشانی(عارف قرن هشتم هجری) در شرح فصوصالحکم ابن عربی از شیث فرزند حضرت آدم سخن میگوید و او را پیامبر اشراقیان مینامد. منبع این حکمت نیز با نبوت درآمیخته است. این درحالی است که هدف خود از حکمت را همان چیزی تعریف میکند که در قرآن آمده است. « خود اندیشه وجود حکیم کامل که از این مبانی به دست خواهد آمد در قلب جمعبندی فلسفی سهروردی موجب شکوفایی محرکی خواهد شد که به نگرش عرفانی و حامی جویی ایران زرتشتی میانجامد: خَوَرنه، حضور درخشان، سرچشمه فرّه شهریاری و قدسی»(هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲، ص۴۳) از نظر وی مشائیون(ارسطو، ابن سینا، فارابی و…) را نمیتوان حکیم نامید؛ « زیرا این طایفه حکمت را از کرّت جدل و بحث و گفتوگو و قیل و قال زیاد از واجب ضایع ساخته، گمراه صورت و معنا شدهاند.»(محمد شریف نظامالدین احمدبن الهروی؛ انواریه؛ ۱۳۵۸؛ ص ۸) همچنین او در اشارات خود از حکماء متأخر یا متأخرین و حکماء متقدم یا متقدمین سخن میراند. منظور از متأخرین حکماء بعد از افلاطون و متقدمین حکماء پیش از افلاطون است. زیرا رئیس حکماء را افلاطون میداند.
شیخ معتقد به رمزی کردن حکمت است. به باور او، حکمت باید رمزی باشد؛ زیرا با این کار جماعتی که اهل فن و آگاه به رموز نیستند گمراه نگردند، به همینخاطر است که نوامیس هستی و کلام باریتعالی به رمز است. عوام از صورت آن معانیای را ادراک میکنند و خواص حقیقت معنا را شهود مینمایند. در این رهیافت، سهروردی حکمای فُرس را نیز معتقد به چنین شیوه و قائل بر رمزپردازی میداند. این حکما در دایره «اهل مشرق نور» قرار میگیرند؛ از جمله کیومرث، تهمورث، فریدون، کیخسرو، زرتشت، بزرگمهر و…(که همگی از بزرگان و فرمانروایان ایران باستان هستند). این درحالی است که تقسیم کلی این حکیمان در عالم وجود به «نور و ظلمت» را با تقسیم فلسفی کائنات به «واجبالوجود و ممکنالوجود» مقایسه میکند.
البته، دیدگاه مبتنی بر اشراق در میان اقوام و تمدنهای شرقی همواره موجود بودهاست. برای مثال در هند و در لابهلای تعالیم بودایی چنین ردِ پایی مشاهده میشود. -« تجربه عالی بودا کسب اشراقی بود که متضمن معرفت باشد مطلع آیین بودا این عبارت است “بودی سَت وایانه” که بهمعنای دانستن اینکه همه چیز تهی است، میباشد.»(سید حسین نصر، معرفت و امر قدسی، ص ۱۱) همچنین در میان اقوام چینی نیز اندیشههای اشراقی وجود دارد. معرفت و شناخت در آیینهای چینی و به ویژه آیین تائو نقشی کلیدی دارد. تا جایی که انسان کامل و فاضل که به خودِ خویش بازگشت کرده و بر اساس طبیعت و حقیقت خود زندگی میکند، چنین تصویر شده است: «انسان صاحب فضایل… میتواند جایی که تاریکی مطلق است، ببیند؛ او میتواند جایی که همه چیز ساکت است بشنود؛ او بهتنهایی میتواند در ظلمت، نور را ببیند؛ و در سکوت یک تنه میتواند هارمونی را کشف کند.»(سید حسین نصر، همان، ص ۱۲)
همچنین در ممالیک اروپایی هم به سبب چنین نگرشهای عرفانی رهیافتهایی با هویتی متمایز از آنچه در شاکله خاص خود غربیان وجود دارد، دیده میشود. یعنی نگرشی مبتنی بر نوعی اشراق. تاریکی و ظلمت ازلی به خاطر فقدان نور نیست بلکه به خاطر کثرت درخشش است، همانند غار تاریک و مقدس داستان های قرون وسطی که چشمه حیات از آن میجوشد. «انسان الهی بر ملکوت حکم میراند، جایی که صورت وی دیگر قابل تشخیص نیست. این را ذوب شدن در نور میگویند. او تقدیر خود را به اتمام میرساند. او بر طبق طبیعتش رفتار میکند. او در یک قالب هم با خداست و هم با خویش. نزد او دیگر هیچ چیز به وجود نمیآید و همه چیز به حالت اصلیاش باز میگردد. این را پوشش در ظلمت نامیدهاند.» (سید حسین نصر، همان، ص ۱۲)
در باب معنای اشراق در فلسفه سهروردی و عرفان اسلامی
آنچه در اندیشه سهروردی در باب مسأله نور و نوراندیشی وجود دارد، هم مطابق متن صریح دین و قرآن است و هم با اندیشه های ایران باستان و دیگر تمدن های کهن. از این رو اندیشه و زبان وی کاملاً رنگ و بوی عرفانی دارد. در اینجا پرسشی پیش میآید که چرا سهروردی از نام حکمت مشرقیه استفاده میکند؟ غایت او از مشرق چیست؟ مشأ به کارگیری این عنوان چیست؟ لازم به ذکر است که در آثار حکیم والا مقام، ابن سینا نیز این عنوان به کار رفتهاست. البته تفاوتی هست میان شرق در کلام سینایی با سهروردی. به زعم سهروردی، ابن سینا علیرغم غایتش، به دلیل آنکه منبع اصیل خسروانیان یا همان حکمای ایران باستان را در دسترس نداشتهاست، نتوانسته به هدف دستیابد. سهروردی، بنیانگذاران به حق حکمت شرقی را حکمای ایران باستان تلقی کردهاست. این در حالی است که ریشه به کارگیری واژه اشراق در بین مصریان نیز وجود دارد. «شخصیت عجیبی به نام ابن وحشیه وجود دارد که [در قرن سوم و چهارم میزیسته است] مؤلف کتاب معروف الفلاحه النبطیه است، و میتوان او را نوعی داستانپرداز طبقات کاهنان مصری اشراقیون یا فرزندان خواهر هرمس [ادریس؟]دانست. همان که در یونانی با نام “هرمس کبیر” شناخته است. گفته شدهاست که حکایات و تمثیلات آنان به ما رسیدهاند. خود سهروردی هم در هر فرصتی که یافتهاست به این اصلیت و تبار هرمسی اشاره کردهاست.»(هانری کربن، حکمت اشراق و فلسفه ایران باستان، ۱۳۸۲، ص۴۳).
در واکاوی مفهوم اشراق در تفسیر قطبالدین شیرازی، برداشتهای گوناگونی مشاهده میشود. یکی در باب مفهوم اشراق و ارتباط آن با مفهوم حکمت. در اینجا حکمت غیر از فلسفه و یا الهیات در نظر گرفته شده؛ حکمت در مفهوم فرزانگی و خردمندی است. بر همین مبنا، اشراق به مثابه سرمنشأ حکمت میباشد. از آنجا که موضوع اساسی دانش و خِرَد «وجود» است، وجود در معنای آشکارگی و ظهور مفهوم بنیادین اشراق میتواند باشد. با حضور و ظهور اشراق پردهها و حجاب به کنار میروند و حقیقت و جود برملا میگردد. هویت شناخت و خردمندی در قالب معنای «شهود» تحقق مییابد. جان آدمی در پرتو نور اشراق وجود به حقیقت دست مییازد. پیدا است آنگاه که خورشید از افق شرق سربرآورد، پیش از هر چیز خود او و کنه ذاتش کانون توجه شناخت قرار میگیرد، و به تبع آن دیگر چیزها آشکار میگردند. براین مبنا، هویت اشراق و جنس نور، معرفت و دانش است.
شیخ ما مسیر نورانیت و معرفت را طی طریق مراحل عرفانی که بسیار هم دشوار نیز هست معرفی می کند. مسیری که شیخ شهابالدین برای سالکان طریق نورانیت اندیشه خویش متصور میگردد، مسیری است باطنی و نه ظاهری و عینی. بنابراین، سالک از نخستین مراحل سلوک خویش وارد منازل و مراتبی میگردد. هرکدام از این منازل، مرتبهای از نورانیتاند. از سوی دیگر مهمترین خصوصیت آن، الهی بودناش میباشد. این درحالی است که این سالک در مقام اجتهاد کسب انوار و حقایق است. ظرفیت هرکدام از آنها نیز متفاوت است؛ زیرا که شأن دریافت انوار، براساس ظرفیتی است که سالک و مجتهد طریقت دارا است. سهروردی در اینجا از واژه «ذوق» استفاده میکند. البته نباید این ذوق را با ذوقی که در زیباشناسی غربی به کار میرود، بهتمامه یکی گرفت. «مراد از ذوق حالت ادراک حقایق اشیاء است به فکر یا به الهام دفعی که بدون ترتیب مقدمات ظاهر شود.» (محمد شریف نظامالدین احمدبن الهروی؛ انواریه؛ ۱۳۵۸؛ ص ۴)
عالم وجود، همچون عالم مادی دارای دو افق است؛ یکی در اعماق غرب و دیگری افق شرق. این غرب و شرق همچون جهان مادی نیستند. زیرا عالم وجودی که از آن سخن میگوییم، به صورت سلسله مراتب طولی است و نه عرضی. پایینترین مراتب هستی که در اعماق تاریکی به سر میبرند، عالم مادی یا جهت غرب است؛ و بالاترین مراتب وجودی که منشأ آن ذات الهی است، جهان انوار یا جهت شرق است. سهروردی از افق شرق با نام «افق مبین» یاد میکند. حال وی برای داوری در خصوص ادوار گوناگون ملاکی را ارائه میدهد: «بدترین قرنها قرنی است که بساط سیر و سلوک به حق کشیده شود(برچیده شود). یعنی مجتهد مرشد را در آن قرن ظاهر نباشد. و بهترین قرنها قرنی است که مجتهدین در وی و مرشدین در آن ظاهر باشند. و هر چه مجتهد و مرشد کاملتر باشد شرافت قرن بیشتر خواهد بود.»(همان) در جای دیگری از «علم انوار» سخن میگوید. البته در همینجا که بر علم اشاره دارد، بر علم طبیعی و الهی که بر آن اطمینان و اتکاء دارد نیز اشاره می کند. هدف وی از علم انوار در واقع معرفت مبدع اول است همراه با مراتب عقول و نفوس و همچنین انوار عرضیه که به انوار اسپهبدیه نام گذاری می کند.
اما سهروردی تعریفی در باب نور و ظهور آن ارائه میکند: « ظهور عبارت است از چیزی است که ذاتاً روشن باشد و باعث روشن شدن چیزهای دیگر شود.»(محمد شریف نظامالدین احمدبن الهروی؛ انواریه؛ ۱۳۵۸؛ ص ۴) بنابراین نور عین ظهور است. زیرا ذات آن روشنایی تعریف میشود. این درحالی است که صفت نورالانوار “کمال” و صفت غیر از او “فقر” میباشد. حال در تلقی وصفی دیگر بُعدی مهم عیان میگردد؛ یعنی صفت «پرتوافکنی». این خصیصه نیز صفت ذاتی نور است. بر این اساس، نور عقول که جوهر و مجرد به حساب میآیند، در مقایسه با ن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 