پاورپوینت کامل سعادت گرایی ۶۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سعادت گرایی ۶۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سعادت گرایی ۶۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سعادت گرایی ۶۳ اسلاید در PowerPoint :
اندیشه یونانی پس از دوره قهرمانی، دیدگاهی را در اخلاق به وجود آورد که مفهوم سعادت و مسیر وصول به آن دغدغه اصلیاش بود این نظریه «سعادتگرایی» نام گرفت.[۱] بر اساس این نظریه، غایت نهایی اخلاق و احکام اخلاقی، وصول به «سعادت و کمال» است. در نتیجه «از نظر سعادتگرایان منشا ارزشهای اخلاقی، و ریشه همه فضایل و رذایل اخلاقی در سعادت و کمال نهفته است.»[۲] سقراط و بعد از او افلاطون و به شکل کاملترش ارسطو کسانی بودند که این نظریه را مطرح کردند.به دلیل نقش برجسته این سه تن در این نظریه، در مقاله حاضر به طرح اندیشههای آنها میپردازیم. موضوعات مشترک مورد بحث در هر سه شخصیت، سعادت و عناصر آن و فضیلت اخلاقی و مباحث مربوط به آن میباشد.
اندیشه یونانی پس از دوره قهرمانی، دیدگاهی را در اخلاق به وجود آورد که مفهوم سعادت و مسیر وصول به آن دغدغه اصلیاش بود این نظریه «سعادتگرایی» نام گرفت.[۱] بر اساس این نظریه، غایت نهایی اخلاق و احکام اخلاقی، وصول به «سعادت و کمال» است. در نتیجه «از نظر سعادتگرایان منشا ارزشهای اخلاقی، و ریشه همه فضایل و رذایل اخلاقی در سعادت و کمال نهفته است.»[۲] سقراط و بعد از او افلاطون و به شکل کاملترش ارسطو کسانی بودند که این نظریه را مطرح کردند.به دلیل نقش برجسته این سه تن در این نظریه، در مقاله حاضر به طرح اندیشههای آنها میپردازیم. موضوعات مشترک مورد بحث در هر سه شخصیت، سعادت و عناصر آن و فضیلت اخلاقی و مباحث مربوط به آن میباشد.
سعادتگرایی سقراط
اندیشه سقراط درباره اخلاق به شکل منظم و در منبع واحدی موجود نیست. سقراط در جریان میدانداری سوفسطاییان که فن استدلال و بلاغت کلامی را برای پیشبرد مقاصد خویش به کار میبردند و با معیار دانستن انسان در همه چیز[۳] منکر واقعیتهای خارجی بودند؛ با طرح سوالاتی در باب خیر، سعادت و فضیلت، به دنبال یافتن حقیقت بود. او در فیلبس خوب را کاملتر از همه چیز میشمارد. در کریتون نیز به برتری روح نسبت به جسم استدلال میکند. هم او در فیلبس اعتدال و هماهنگی نفس را با ارزشترین چیز میشمارد. در گرگیاس با پیش کشیدن این مساله که در حرف مختلف ایجاد نظم میان اجزا موجب پدید آمدن اثری زیبا میشوند، میپرسد: آیا در روح نیز چنین مکانیسمی وجود دارد؟ او به این نتیجه میرسد که برای ایجاد تعادل باید روحی را که به بیماری نادانی و ناپرهیزگاری و لگام گسیختگی مبتلا شده است از برآوردن هوسها و آرزوهایش باز داشت. در ادامه به تفاوت میان لذت و خوبی میپردازد و خوبی را غیر از لذت میداند[۴]. در ادامه تعادل و نظم را باعث خوب شدن روح میشمارد. در نتیجه تعادل، خویشتنداری حاصل میشود و کسی که خویشتندار است هم عادل است و هم دیندار و هم شجاع، و کسانی که چنین زندگی کنند، نیکبختاند کسی که بخواهد نیک بخت زندگی کند باید از خویشتنداری بهره برد و از لگام گسیختگی به دور باشد.[۵]
او همه فضایل را به معرفت حاصل از تعقل باز میگرداند و معرفت را به خودی خود، خوب و برای کسب فضیلت و سعادت کافی میداند. در نتیجه اگر از او سوال کنند که آیا ممکن است کسی با آگاهی از بدی عملی به آن مبادرت ورزد پاسخ او منفی است. چنین فردی از نظر سقراط نادان ولگام گسیخته است. به عبارت دیگر سقراط وجود تناقض میان علم و عمل را محال میداند و از این حکم چنین نتیجه میگیرد که هر فضیلتی علم است: وقتی که فضیلت را در مورد شئون مختلف زندگی در نظر میآوریم چنین مینماید که چند فضیلت وجود دارد؛ ولی فضیلت در حقیقت یکی است؛ زیرا عین دانش و حکمت است و چون دانش است پس آموختنی است.[۶]
سعادتگرایی افلاطون
آن چه نزد افلاطون مهم است رسیدن مراتب شناسایی به مرحله مثل[۷] است و اندیشه عقلانی و حکمت نقش به سزایی در این میان دارند. در میان مثل نیز شناخت مثال خیر که دیگر مثل، وجود خویش را وامدار آنند هدف اصلی است. وصول به مثال خیر در واقع رسیدن به غایت نهایی و کمال انسانی است و خیر اعلی دست یابی به مثال خیر است. اما مثال خیر چگونه حاصل میآید؟ راه وصول به آن ارتباط مستقیم با فضایل اخلاقی دارد. فضایل اخلاقی در دستگاهی که افلاطون از نفس انسانی ترسیم میکند شکل میگیرند: تقسیم سه جزئی نفس و شکلگیری فضایل در این دستگاه و ارتباط فضایل اخلاقی با مثال خیر مسالهای است که در اندیشه افلاطون اساسی است. او در جمهوری با تقسیم نفس به اجزای سهگانه و تشریح فعالیت این سه جزء به نظامی از فضایل دست مییابد. جزء عقلانی- که به دنبال دانش است-، جزء شهوانی- که ارضای امیال حیوانی و جلب نفع را طلب میکند-، و جزء عاطفی- که جاه طلب و منشا خشم و اراده است.[۸] در صورتی که دو جزء اخیر نفس تابع جزء عقلانی شوند و فرمانبر آن گردند، موافق طبیعت انسانی کار کرده[۹] و به فضایل خویش آراسته میگردند. فضیلت بخش شهوی عفت و بخش ارادهای (غضبی) شجاعت و بخش عقلانی حکمت است. آنگاه که این سه فضیلت شکل گیرند فضیلت چهارمی نیز تولید میشود که از برآیند این سه فضایل حاصل میآید و آن «عدالت» است. به زیور این فضایل در آمدن باعث میشود که فرد در مسیر خویش به مثال خیر که سعادت و کمال اوست حرکت کند. در نظر افلاطون، هدف از کسب فضیلت این است که انسان تا جایی که برای وی ممکن است به خدایان شبیه شود.[۱۰]در نتیجه وصول به مثال خیر که با آراستگی به فضایل اخلاقی همراه است در آمدن به حریم خدایان و تشبه به آنان است.
افلاطون نیز مانند سقراط معرفت به فضایل را در فضیلتمند شدن کافی میداند و به وحدت فضیلت و معرفت معتقد است[۱۱]. اگر انسان بخواهد به مثال خیر نائل شود باید حقایق را بشناسد. او معتقد بود خطا معلول جهل انسانهاست. هرکس که میخواهد به کمال و سعادت برسد در مرحله نخست باید سعی کند حقایق را خوب بشناسد و علم به کار خوب نه تنها شرط لازم برای انجام آن است بلکه شرط کافی نیز هست. آنان که کارهای بد انجام میدهند تنها به دلیل نادانی است[۱۲]
آن چه از بررسی آثار افلاطون نتیجه میشود، این است که اخلاق او بر جستجوی سعادت و نیک بختی بنا نهاده شده است. به این معنی که در جهت وصول بالاترین خیر انسان که داشتن آن سعادت و نیک بختی حقیقی را در بردارد، هدایت شده است. میتوان گفت که بالاترین خیر انسان توسعه و پیشرفت حقیقی شخصیت انسان به عنوان موجودی عقلانی و اخلاقی، رشد و پرورش صحیح نفس او خوشی و آسایش هماهنگ کلی زندگی است. وقتی نفس آدمی در حالتی است که باید در آن باشد در آن صورت انسان نیک بخت و سعادتمند است.[۱۳]
سعادتگرایی ارسطو
ارسطو پزوهش اخلاقی خویش را با نیک بختی و سعادت میآغازد. و بر آن است که غایت همه چیزخیر است. غایات نیز دو دستهاند: غایات فرمانروا و غایات خادم. غایات خادم در خدمت غایات فرمانروا هستند. در این میان نهاییترین غایت «سعادت» نام میگیرد.[۱۴] سعادت دو نشانه اصلی دارد: ۱) نهاییترین غایت است و ۲) بسنده برای خویش. مقصود از بسندگی برای خویش یعنی آن چیزی که به تنهایی زندگی را مطبوع و بینیاز از همه چیز میسازد. اما این نهاییترین غایت چیست؟ لذت، توانگری، افتخار و مثل افلاطونی (یعنی خیر فی نفسه که هم او علت خیر بودن همه خیرهای دیگر است) نظریاتی هستند که ارسطو به هیچ یک رضا نمیدهد. لذت را شیوه زندگی توده میداند، هر چند در کتاب اخیرش نیکوماخوس تفصیلا در باره لذت به بحث میپردازد و آن را باعث کمال فعل میشمارد. بنابراین مقصود او از لذت در این جا لذات زودگذر و حسی است. افتخار نیز به افتخار دهندگان وابسته است، نه به برخورداران از افتخار در حالی که خیر غایی (سعادت) باید درونی باشد و به آسانی از دست نرود توانگری نیز ابزار رسیدن به چیزهای دیگر است درحالی که سعادت را برای خودش میجوییم نه برای چیز دیگر. مثل افلاطونی نیز مردود است: خیر به این دلیل که در مقولههای جوهر، کیف و اضافه وجود دارد و خیر فی نفسه (خیر کلی) چون جوهر است بر خیر به عنوان کیفیت مقدم است و نمیتواند شامل آن باشد. به علاوه خیری را جستجو میکنیم که برای آدمی تحقق پذیر است و خیر فی نفسه با این معنا ناسازگار است[۱۵]. ارسطو برای یافتن سعادت با دو مشخصه «نهاییترین غایت» و «بسندگی برای خویش» با استفاده از برهان کارکرد به فصل ممیز انسان یعنی عقل دست مییابد: «اگر وظیفه آدمی فعالیت نفس یا عمل موافق عقل است؛ وظیفه آدم نیک عبارت است از همین فعالیت یا عمل به عالیترین و شریفترین نحو و اگر عملی را عالی و شریف میدانیم که مطابق با فضیلت است باشد در نتیجه خیر و نیک بختی برای آدمی فعالیت نفس در انطباق با فضیلت و اگر فضایل متعدد باشند در انطباق با بهترین و کاملترین فضایل است.»[۱۶] در نهایت سعادت را چنین تعریف میکند: «فعالیت نفس مطابق فضیلت کامل و در طی زندگی تمام و کامل» ارسطو تعریف خویش را با عقاید رایج مقایسه میکند و میگوید: سه دسته خیر وجود دارد: «خیرهای خارجی»، «خیرهای بدنی» و «خیرهای مربوط به نفس». خیرهای مربوط به نفس را خیرهای حقیقی و شریف میداند و فعالیتهای شریف را نیز فعالیتهای نفس به شمار میآورد. تعریف مذکور با دیدگاه عموم نیز مطابقت دارد و در عین حال آنها را اصلاح میکند برخی نیک بختی را فضیلت میشمارند ارسطو میگوید نیک بختی فعالیت بر آمده از فضیلت است؛ بنابراین تضادی در میان نیست؛ چرا که فعالیت موافق فضیلت از متعلقات فضیلت است با این تفاوت که حالت نفس (فضیلت) ممکن است موجود باشد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 