پاورپوینت کامل زیباشناسی لئوناردو داوینچی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زیباشناسی لئوناردو داوینچی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیباشناسی لئوناردو داوینچی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زیباشناسی لئوناردو داوینچی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :

همانگونه که در حوزه اندیشه، دوره رنسانس را دوره ای متمایز دانسته اند، هنر نیز در این دوره دگرگونیهای زیادی را از سر گذراند. یکی از نمایندگان بارز این دوره لئوناردو داوینچی بود که نگرشهایش به پدیده هنر نه در روزگار خودش، بلکه پس از او موجب ایجاد پایه های هنر مدرن گردید. او با تلاشی که در ادغام و یکپارچگی هنر و دانش انجام داد، به تدریج از نقش و تاثیر الهام و مکاشفه در هنر کاست.

همانگونه که در حوزه اندیشه، دوره رنسانس را دوره ای متمایز دانسته اند، هنر نیز در این دوره دگرگونیهای زیادی را از سر گذراند. یکی از نمایندگان بارز این دوره لئوناردو داوینچی بود که نگرشهایش به پدیده هنر نه در روزگار خودش، بلکه پس از او موجب ایجاد پایه های هنر مدرن گردید. او با تلاشی که در ادغام و یکپارچگی هنر و دانش انجام داد، به تدریج از نقش و تاثیر الهام و مکاشفه در هنر کاست. در این مقاله اندیشه های زیباشناختی او در عناوین زیر مورد بحث قرار خواهد گرفت: ۱- نوشته ها ۲- اصول روش شناختی ۳- مفهوم هنر ۴- ارزیابی هنرها ۵- پیشفرض داوری ها ۶- هنر و طبیعت ۷- دانش و زیبایی ۸- نسبتها و قوانین ۹- مطالعات ومقایسه و…

۱. نوشته‌های لئوناردو

لئوناردو داوینچی(

Leonardo da vinci, 1452-1519; Iu. 11

) پژوهشگر، مهندس، مخترع، نویسنده و نظریه‌پرداز هنر، یکی از آنانی بود که عصر کلاسیک رنسانس را به وجود آوردند. او در توسکانی متولد شد، اما تا سال ۱۴۸۲ و بین سال‌های ۱۴۹۹ تا ۱۵۰۶ در فلورانس زندگی کرد: در بین‌ سال‌های ۱۴۸۲ تا ۱۴۹۹ و سال‌های ۱۵۰۷ تا ۱۵۱۳ او در دربار اسفورزاس (

Sforzas

) در میلان حضور داشت؛ به خاطر دعوت فرانسیس اول، او در سال ۱۵۱۶ به فرانسه رفت و سال‌های پایانی عمرش را در آنجا گذراند. لئوناردو همواره هنر و علم را با هم درمی‌آمیخت و در سال‌های اولیه زندگی‌اش به هنر و در نیمه دوم زندگی به علم توجه می‌کرد. معروفترین نقاشی‌های او حول و حوش سال‌های ۱۵۰۳ آفریده شد: «شام آخر» به سال‌های ۱۴۹۵ تا ۱۴۹۷، «مونالیزا» به حدود سال ۱۵۰۳ تعلق دارد. مهمتر از همه، او یک نقاش بود، اما پروژه‌های معماری او حفظ شده است؛ ما می‌دانیم که او مجسمه‌سازی نیز کرده است. استعدادهای بی‌نظیر طبیعی، شرایط کاری مطلوب، و شهرتی که او را در برگرفته بود، یک زندگی کاملاً آرامی را برای او فراهم نیاورد و در حقیقت سال‌های پایانی عمر او از ناخرسندی و درماندگی‌اش حکایت می‌کرد؛ آثار ادبی‌اش ناتمام، ایده‌هایش نامتحقق و آثار هنری‌اش ناقص مانده بودند. هنر و ایده‌های او برای مدت طولانی‌ای کمترین تأثیر را داشت؛ تاریخ و نظریه‌ هنر مسیرهای دیگری را پیمود. نظریه هنر او در دوران زندگی‌اش چاپ نشد؛ و در واقع برای چاپ کردن چیزی وجود نداشت؛ همه آن‌ها غیردقیق و همچون کلمات قصار بودند، با نکاتی درباره هنر و پراکنده در میان انواع اندیشه‌ها درباره موضوعات نامرتبط. «رساله‌ای درباره نقاشی» (

Treatise on painting

) که منبع اصلی آگاهی ما درباره دیدگاه‌های زیباشناختی اوست، نوشته خود او نبوده ، بلکه توسط شاگردانش گردآوری شده است. و حتی این رساله نیز برای سالهای متمادی منتشر نشد؛ برای نخستین بار در سال ۱۶۵۱ به طور ناقص (چاپ پاریس) و به طور کامل (بر اساس نسخه خطی واتیکان) در سال ۱۸۱۷ توسط (

G.Manzi

) چاپ شد. تنها در دهه ۱۸۸۰ بود که نسخه‌ای دقیق و قابل فهم‌تر به چاپ رسید؛ ها.لودویگ (

H.Ludwig

) آن را در سال ۱۸۸۲ با ترجمه آلمانی به چاپ رساند؛ جی‌.پی.ریشتر (

J.P.Richter

)‌ از سال ۱۸۰۰ تا ۱۸۰۳ آن را به انگلیسی ترجمه و منتشر کرد و اِف راوسون مولین (

F.Ravaisson-mollien

) از سال ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۹ آن را به فرانسه برگرداند و منتشر ساخت. استعداد هنری در پیوند با قدرت اندیشه و مهارت نویسندگی او، موقعیتی بزرگ را نه تنها در توسعه و تکامل هنر، بلکه زیباشناسی، برای لئوناردو مقدر کرده بود. با این حال، موقعیت او از آنچه که انتظار می‌رفت کم‌اهمیت‌تر بود. این امر به ناشناختگی نوشته‌های او به مدت طولانی ربطی نداشت، بلکه از ویژگی‌ این نوشته‌ها ناشی می‌شد. رساله او اثری بزرگ و پر از محتواست، اما تنها بخشی از این محتوا به زیباشناسی می‌پردازد؛ این زیباشناسی در عامترین تفسیر، نظریه‌ای درباره هنر است که بیشتر از هر چیز رهنمودهایی فنی را شامل می‌شود که در کارگاه لئوناردو برای نقاشی کردن به کار گرفته می‌شد؛ و در برخی موارد، این رهنمودها بیشتر بیانگر ذوق شخصی لئوناردو است تا یک نظریه کلی زیبایی و هنر.*

۲ـ اصول روش شناختی

اصول روش شناختی لئوناردو اصولی بدیع و قابل انعطاف هستند و از فشار سنت و یکجانبه‌گرایی به دور می‌باشند. برنامه او این بود: آزمایش و ریاضیات. او معتقد بود که «بی‌گمان ما بدون آزمایش نمی‌توانیم از چیزی آگاه شویم» و «هیچ تحقیقی تا زمانی که از نظر ریاضی اثبات نشود دانشی حقیقی را فراهم نمی‌آورد.» پیش از لئوناردو، نظریه‌پردازان رنسانس به ندرت چنین عقیده‌ای را اتخاذ کرده بودند، و پس از او نیز بایستی تا آمدن گالیله انتظارکشیده می‌شد. او آزمایش را با عمل در پیوندی تنگاتنگ می‌دانست (مفهوم مدرن آزمایش). و او به این مسئله آگاهی داشت که روابط پیچیده‌ای در اینجا بروز می‌کند: هیچ نظریه درستی بدون عمل وجود ندارد، اما برعکس آن نیز صادق است.» تجربه شخص اساس دانش است، اما خطاناپذیر نیست؛ و بایستی تأیید و اثبات شود و ریاضیات بر آن نظارت داشته باشد: لئوناردو منادی همه اینها بود و این اصول را هم در هنر و هم در علم به کار می‌برد. او شاید حتی بیشتر از آلبرتی شیفته هدیه بی‌همتای طبیعت، یعنی بینایی بود. «چشم کمتر فریب می‌خورد»، و درباره جهان متقن‌تر از عقل صحبت می‌کند. بنابراین، نقش هنر و به ویژه نقاشی در شناخت جهان کمتر از نقش علم نیست. تفاوتی اساسی میان هنر و علم وجود ندارد. او نوشت: «نقاشی فلسفه است.» نوعی هنر وجود دارد که کاملاً زیباشناختی است، بدون این که ادعای شناخت داشته باشد؛ اما هنر دیگری نیز وجود دارد (و تنها این نوع از هنر است که نظر لئوناردو را جلب می‌کند) که اهدافش مثل اهداف علم است: نقاشی زمانی که از پرسپکتیو و سایه‌روشن استفاده می‌کند، جهان سه‌بعدی را بر روی یک سطح به نمایش می‌گذارد. این امر نمی‌تواند به طور شهودی انجام گیرد، اما بایستی با بینشی عمیق و نظری همراه باشد که بدون آن کسی نمی‌تواند نقاشی چیره‌دست شود. باور لئوناردو به امکان شناخت از طریق هنر، در دوران باستان و قرون میانه مورد بی‌توجهی قرار گرفته بود: در دوره رنسانس این باور دیدگاهی رایج و فراگیر بود و ویژگی خاص این دوره به شمار می‌رفت؛ اما هیچ‌کس آن را مثل لئوناردو به طور افراطی و قابل قبول به کار نبرد. او معتقد بود که هنر می‌تواند حتی بیشتر از علم به حقیقت نائل شود زیرا هم شامل روابط کمّی است و هم روابط کیفی. ممکن است کسی با پیروی از لئوناردو بگوید که هدف هنر شناخت جهان مرئی است: کیفیتهای مختلف، فرم‌ها، رنگها، نورها و سایه‌ها چگونه در هنر به وجود می‌آیند، این عناصر به روش و موضعی که از طریق آن دیده می‌شوند، از دور یا نزدیک و از بالا یا پائین، چه ارتباطی دارند؟ او منشاء اَشکال، رنگها و نورها را پدیده‌ای طبیعی می‌دانست که یا شبیه به پدیده‌های زمین‌شناختی بودند، یعنی شکل‌گیری کوه‌ها و فرسایش دره‌ها توسط آب، و یا شبیه به پدیده‌های جوّی، که بر همه‌شان قوانین طبیعت حاکم بود.

۳. مفهوم هنر

لئوناردو در هیچ جا تعریف خودش را از هنر ارائه نداده است: او صرفاً از مفهوم هنر کلاسیک یونان استفاده کرد. این مفهوم تمام هنرها، علوم و صنایع دستی را در بر می‌گرفت. لئوناردو به طور انحصاری به هنرهای بازنمودی، توانائی خاص انسان برای بازنمایی بخشهایی از واقعیت و بازنمایی اسرارآمیز واقعیت سه‌بعدی بر روی یک سطح هموار، علاقه داشت. او تقسیم سنتی هنر به مکانیکی و آزاد را پذیرفت، اما برخلاف سنّت در پی آن بود که اثبات کند نقاشی یک هنر آزاد است، نه مکانیکی، زیرا هنری خلاقانه است. گرچه نقاشی هنری بازنمودی است اما با وجود این خلاقانه نیز می‌باشد. لئوناردو در دگرگونی بزرگِ تاریخِ مفهوم «هنر» نقش داشت: یعنی دگرگونی از هنر به عنوان یک محصول به سمت هنر به عنوان خلاقیت. اما هنر خلاّق می‌تواند و بایستی به واقعیت وفادار بماند؛ هنرمند نباید طبیعت را اصلاح کند. ارزشمندترین نقاشی، نقاشی‌ای است که با آنچه که باز می‌نمایاند بیشترین هماهنگی و سازگاری را داشته باشد. تنها در این صورت است که می‌تواند به کارکرد شناختی خود که لئوناردو بدان نسبت می‌داد، عمل کند. او چنین نقاشی‌ای را می‌ستود زیرا هنری تقلیدی بود:

Sola imitatrice di tutte le opere evidenti di natura

. با به‌کارگیری عبارت دانته، او نوشت که نقاشی نوه طبیعت است، زیرا همه اشیاء مرئی محصول طبیعتند و نقاشی نیز از این اشیاء ناشی می‌شود. در عین حال، نقاشی تا بدان حدّ خلاقانه است که می‌تواند به عنوان قوم و خویش خداوند دانسته شود. وفاداری، انفعال نیست: وفاداری به طبیعت از طریق درافتادن با آن به دست می‌آید.

۴. ارزیابی هنرها

از دوران باستان رسم بوده است که هنر و هنرمند براساس مزیت و شایستگی طبقه‌بندی شوند. چه کسی کاملتر است؟ هومر یا فیدیاس؟ کدام شاخه از هنر برتر است: شعر یا هنرهای تجسمی؟ نقاشی یا مجسمه‌سازی؟ لئوناردو رساله‌اش را که رساله‌ای درباره نقاشی (

Treatise on Painting

) بود، درست با این سلسله مراتب آغاز کرد، که شاید مشهورترینشان آنهایی باشند که در تاریخ شناخته شده‌اند. او می‌خواست ثابت کند که نقاشی کاملترین هنرهاست. کاملتر از شعر، موسیقی یا مجسمه‌سازی. دلیل او این بود: الف. نقاشی والاتر از شعر است زیرا: ۱. دامنه و گستره وسیعتری دارد: تنها هنری است که از تمام اشیاء مرئی تقلید می‌کند، حتی از آنهایی که شعر برایشان واژه‌ای ندارد؛ ۲. اشیاء را از طریق تصاویر باز می‌نمایاند نه کلمات، و نسبت یک کلمه به یک تصویر مثل نسبت یک سایه است به یک بدن واقعی؛۳. اشیاء را با واقعیتی بیشتر از شعر بازمی‌نمایاند، زیرا کلمات قراردادی‌اند؛ ۴. طبیعت را که اثر خداوند است باز می‌نمایاند نه ابتکارهای انسان را که در شعر می‌آید؛ ۵. عالی‌ترین و معتبرترین حس انسان، یعنی چشم را به کار می‌گیرد، در حالی که شعر از حسّی استفاده می‌کند که کمتر لایق اعتماد است، یعنی گوش؛ ۶. نقاشی مبتنی بر دانش است، بویژه دانش بصری و به علاوه این دانش را به طور تصاعدی گسترش می‌دهد؛ ۷. نقاشی نمی‌تواند کپی شود،۸ کاری که در مورد برخی از آثار ادبی انجام می‌گیرد؛ «بی‌همتاییِ» نقاشی آن را باشکوهتر از هنرهای دیگر می‌سازد؛ ۸. برای مردم نقاشی قابل فهم‌تر از شعر است و شرح و تفسیر کمتری برایش لازم است؛ ۹. تأثیر آن سریعتر است؛ ۱۰. نقاشی برای مردم جذاب است و آنها را خوشحال می‌کند، در حالی که توصیفات شعری اغلب خسته‌کننده است؛ ۱۱. نقاشی مثل موسیقی هارمونی دارد؛ ۱۲. مزیت آن اینست که محتوای خود را بی‌درنگ ارائه می‌دهد، در حالی که شعر برای ارائه محتوا به زمان نیاز دارد.

ب. نقاشی به همان دلایلی که والاتر از شعر است، از موسیقی نیز ارزش بیشتری دارد (حسی والاتر را مورد خطاب قرار می‌دهد، و غیره) زیرا: ۱. نقاشی باقی می‌ماند، در حالی که موسیقی بی‌درنگ پس از اجرا از بین می‌رود؛ ۲. نقاشی گستره وسیعی دارد و هر چیزی را در بر می‌گیرد،

the università e varietà di cose

، و اشیائی را که در طبیعت هستند و یا نیستند به تصویر می‌کشد.

ج. سرانجام، نقاشی ارزش والاتری از مجسمه‌سازی دارد زیرا: ۱. نقاشی هنر عقلانی‌تری است و تلاش فیزیکی کمتری نیاز دارد؛ ۲. نقاشی دانش ارزشمندتری را به نمایش می‌گذارد؛ مجسمه‌سازی تلاش و کنکاش ذهنی نمی‌طلبد، تلاش و کنکاشی که خاص این دانش است، ؛ ۳. نقاشی وظایف گسترده‌تری دارد؛ از ده کارکرد چشم (نور، سایه، رنگ، بدن، فرم، موضع، فاصله، نزدیکی، حرکت و راحتی) هفت تا از آنها در نقاشی تحقق یافته است، اما پنج‌تایشان در مجسمه‌سازی ظهور پیدا می‌کند: بدن، فرم، موضع، حرکت و راحتی؛ ۴. دامنه مجسمه‌سازی محدودتر است: برای مثال، کسی نمی‌تواند اموری نظیر بدنهای درخشان و تابان را بنمایاند؛ ۵. نقاشی معجزه‌ای (

miraviglia

) را خلق می‌کند، توهمی از فضا، سایه‌ها و پرسپکتیو ارائه می‌دهد، در حالی که مجسمه‌سازی فقط اشیا را آنگونه که هستند می‌سازد؛ ۶. نقاشی کردن دشوارتر از مجسمه‌سازی است زیرا اشیایی را ترسیم می‌کند که دور و پیچیده هستند؛ ۷. نقاشی کردن غنی‌تر از مجسمه‌سازی است، زیرا مجسمه‌سازی از رنگ استفاده نمی‌کند؛ ۸. نقاشی کردن مستقل‌تر است زیرا مجسمه‌سازی اَشکالی را خلق می‌کند که به طور بالقوه در مرمر وجود دارد؛ سایه‌ها در مجسمه‌ها توسط طبیعت به وجود می‌آیند، نه توسط مجسمه‌ساز؛ و به همین منوال، طبیعت نسبت‌های مجسمه‌سازی را دیکته می‌کند: ۹. نقاشی متنوع‌تر است زیرا بدنها را از زوایای متفاوتی می‌تواند بنمایاند، در حالی که مجسمه‌سازی تنها دو زاویه دارد، از پیش یا از پس.

۵. پیش فرضها داوری‌ها.

یافتن متن دیگری در تاریخ زیباشناسی که در آن اندیشه‌های خیلی برجسته‌ای با حملاتی نامعتبر و منافقانه ترکیب شده و بر علیه هنرهای دیگر مورد استفاده قرار گرفته باشد، دشوار خواهد بود. کافی است سه دلیل آخری را که برعلیه مجسمه‌سازی اقامه شده‌اند، بیاد آوریم. اما این ترفندهای لئوناردو به تاریخ زیباشناسی بی‌ارتباط نیستند، زیرا شخصیت، روزگار و جهان‌بینی او را می‌نمایانند. مهمتر از دلایل، پیش فرضها هستند، بویژه پیش فرضهایی که معیار هنر و داوری زیباشناختی دانسته می‌شوند. دست کم ده پیش فرض اینچنینی وجود دارد: ۱. اگر وظیفه هنر بازنمایی واقعیت است، در این صورت وفاداری به واقعیت برترین معیار است. ۲. ثانیاً. هر چقدر دامنه واقعیتی که هنر آن را در بر می‌گیرد بزرگتر باشد و هرچقدر روشهای متنوعی در ‌آن به کار گرفته شود، بزرگتر و ارزشمندتر خواهد بود. ۳. سومین معیار هنر، کمال و ارزش چیزی است که توسط هنر بازنموده می‌شود (طبیعت کامل است، زیرا ناشی از خداوند است، در حالی که شعر و سخن ناقص‌اند، زیرا آفریده انسان‌اند). ۴. به هنگام بازنمایی اشیاء فردی، زمانی که سازگاری این اشیاء با اصول کلی نمایانده شود، و بدین طریق شناخت واقعیت آسان گردد، در این صورت ارزش آن هنر افزایش می‌یابد. ۵. همچنین زمانی که واقعیت در یک هنر به روشهای مختلف قابل درک باشد: یعنی نه تنها از طریق حواس، بلکه از طریق عقل، در این صورت ارزش بیشتری پیدا می‌کند. ۶. اگر هنر خلاقانه باشد و نیز اگر طبیعت را به طور خود انگیخته باز تولید کند، در این صورت آن هنر ارزشش بالاتر خواهد رفت. ۷. هر چقدر مشکلاتی که هنر بر آنها فائق می‌آید بزرگتر باشند، با ارزش‌تر و والاتر است. ۸. هر چقدر اثر هنری ماندگارتر باشد، از جایگاه بالاتری برخوردار است. از این لحاظ، ممکن است هنر حتی از طبیعت نیز برتر باشد: انسان می‌میرد، اما پرتره او باقی می‌ماند. این نظریه، که نظریه‌ای محبوب در دوران باستان بود، توسط لئوناردو به طرفداری از برتری نقاشی بر شعر و موسیقی به کار برده شد، زیرا این آخری (موسیقی) وقتی که آخرین صدایش محو می‌شود، از بین می‌رود، در حالی که نقاشی باقی می‌ماند. از طرف دیگر، او در این نظریه دلیلی بر طرفداری از مجسمه‌سازی نمی‌دید، زیرا پایداری و ماندگاری مجسه را نه از هنر بلکه ناشی از سنگ و برنز می‌دانست؛ از این رو، این نظریه از برتری طبیعت صحبت می‌کند نه برتری هنر. ۹. همچنین قابل فهم بودن یک اثر هنری ارزش آن را بالا می‌برد. لئوناردو معتقد بود که تصاویر قابل فهم‌تر از کلماتند. سرانجام: ۱۰. معیار یک اثر هنری هارمونی آن است (

armonia, proportionalita, dolce concerto

). لئوناردو اعتقاد داشت که هارمونی در هنرهای بصری همان هارمونی موجود در موسیقی و شعر است، اما هارمونی هنرهای بصری، که هم زمان و مقارن هم‌اند، از هارمونی کلمات و اصوات در موسیقی و شعر که پشت سر هم می‌آیند، با ارزشترند. بنابر این، بخشی از ارزش هنر به کارکرد بازتولید(۱)، بخشی به موضوعاتی که بازتولید می‌شوند (۳،۲)، بخشی به روش بازتولید(۷-۴)، و بخشی دیگر به خود بازتولید مربوط می‌باشد(۱۰-۸).

۶. هنر و طبیعت

بنابراین، نظام معیارهای لئوناردو ساده نبود: زیرا از یک طرف او ما را به وفاداری به طبیعت فرا می‌خواند (پیش‌فرض۱)، و از طرف دیگر به خلاقیت (پیش فرض۶). اما در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد: لئوناردو خلاقیت را به عنوان بداعت در تداوم وفاداری می‌داند. زیرا به عقیده لئوناردو تاکید بر اینکه هنر می‌تواند و باید با طبیعت سازگار باشد، یک اصل بدیهی است. او به این نظریه که والاترین هنر نقاشی است، زیرا بیشترین سازگاری را با موضوعاتش به نمایش می‌گذارد، شرحی را افزود: «من این مسئله را مطرح می‌کنم تا مانع کار نقاشانی شوم که در آثار طبیعت دست می‌برند.»از این لحاظ او از اندیشمندان باستان، آلبرتی و همه پیشینیانش که کارکرد هنر را تقلید از طبیعت می‌دانستند، تندروتر و افراطی‌تر بود. امّا، در عین حال، او گفت: هنرمند یک آینه نیست، زیرا تنها اشیاء را منعکس نمی‌کند، بلکه دانش آنها را به دست می‌آورد و از آنها آگاه می‌شود. بی‌گمان، در رساله او اشاراتی به مجاز بودن نقاش برای گزینش صورتها و اعضای بدنِ زیبا وجود دارد: «در گزینش جزئیات کامل از صورتهای زیبایِ متعدد دقت کن». با این حال، این اظهارات به نظر می‌رسد که از دیدگاه اساسی لئوناردو دور می‌شوند؛ بنا به عقیده او، در هنرهای بازنمودی جایی برای اصلاح، آرمانی کردن و تکمیل طبیعت وجود ندارد و همچنین نمی‌توان برخی از عناصر طبیعت را به عنوان عناصر زیباتر و نمونه بارزتر برگزید؛ هیچ چیز به غیر از طبیعت و البته طبیعت در کلیتش، موضوع مناسب برای هنر نیست. در این موضوع کسی افراطی‌تر از لئوناردو نمی باشد: این دیدگاه طبیعت‌گرایی تمام عیاری را به نمایش می گذارد. نقاشی باید به طبیعت: «بالاترین دستاورد یک نقاش اینست که کاری کند که یک سطح هموار و صاف بدنهای برجسته را نشان دهد، بدنهایی که تصور می‌شوند از سطح بیرون

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.