پاورپوینت کامل دین و باور دینی دراندیشه متأخر ویتگنشتاین – نواب مقربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دین و باور دینی دراندیشه متأخر ویتگنشتاین – نواب مقربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دین و باور دینی دراندیشه متأخر ویتگنشتاین – نواب مقربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دین و باور دینی دراندیشه متأخر ویتگنشتاین – نواب مقربی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

ویتگنشتاین، بنابر رأی مشهور، صاحب دو مکتب عمده ی فلسفی است که هر یک تحولی عظیم در جهان فلسفه پدید آورده است؛ مکتب نخست بیشتر در کتاب مشهور رساله منطقی- فلسفی (۱۹۲۲)پدیدار شده و مکتب دوم در کتاب پارادایم گونه پژوهش های فلسفی (۱۹۵۳). فهم کلام جدید بدون فهم اندیشه های متأخر ویتگنشتاین میسر نیست. ازاین رو، مقاله حاضر برروی اندیشه های ویتگنشتاین متأخر تمرکز دارد. مسأله اصلی مقاله حاضر چگونگی کاربست اندیشه های ویتگنشتاین متأخر درباره دین و باور دینی است.

ویتگنشتاین، بنابر رأی مشهور، صاحب دو مکتب عمده ی فلسفی است که هر یک تحولی عظیم در جهان فلسفه پدید آورده است؛ مکتب نخست بیشتر در کتاب مشهور رساله منطقی- فلسفی (۱۹۲۲)پدیدار شده و مکتب دوم در کتاب پارادایم گونه پژوهش های فلسفی (۱۹۵۳). فهم کلام جدید بدون فهم اندیشه های متأخر ویتگنشتاین میسر نیست. ازاین رو، مقاله حاضر برروی اندیشه های ویتگنشتاین متأخر تمرکز دارد. مسأله اصلی مقاله حاضر چگونگی کاربست اندیشه های ویتگنشتاین متأخر درباره دین و باور دینی است. برای پاسخ به این سوال نخست مولفه های اصلی و اساسی فلسفه متأخر ویتگنشتاین را چنانکه در کتاب پژوهش ها نمایان شده برخواهیم شمرد و سپس نسبت این مولفه ها را با اندیشه های دینی ویتگنشتاین حول چهار محور اصلی «دین چونان بازی زبانی»، «دین چونان شیوه زیست»، «دین چونان تصویر» و «الهیات چونان دستور زبان» برخواهیم رسید. سرانجام نتایج حاصل از کاربست اندیشه های متأخر ویتگنشتاین را به اختصار مطرح خواهیم کرد. هرچند ویتگنشتاین در دوره دوم فلسفه ورزی خود آشکارا در هیچ اثر مستقلی درباره دین و باور دینی سخن نگفته است ولی از فلسفه متأخر وی چنین بر می آید که باورهای دینی از جنس فرضیه هایی علمی نیستند که نیازمند برهان باشند بلکه از جنس تصویر و پیش زمینه ای هستند که مومن زندگی خود را برپایه آن تنظیم و تنسیق می کند. برپایه دیدگاه ویتگنشتاین طرح پرسش هایی از این دست که آیا خدا واقعاً وجود دارد برپایه دستور زبان دینی غلطی استوار شده اند. زیرا بیرون از شاکله مفهومی ای که پذیرفته ایم نمی توانیم بپرسیم که آیا خدا واقعاً وجود دارد یا نه، مومنان در شاکله مفهومی خود یا در «بازی زبانی» خود مفهوم خدا را از پیش فرض می کنند و سخن گفتن درباره خدا دربیرون از مرزهای این شاکله مفهومی ممکن نیست. بنابراین مدعای اصلی مقاله حاضر این است که ویتگنشتاین بازی زبانی دین را نه رد می کند و نه تأیید، بلکه تنها می گوید، یک همچو بازی زبانی ای وجود دارد که پیش فرض ها و حد و مرزهایی دارد. دین، مانند هر شاکله مفهومی (یا بازی زبانی) دیگری، منطقاً مبتنی بر پیش فرض ها و حد و مرزهایی است. اگر قرارست این بازی زبانی انجام گیرد و این شیوه زیست اختیار شود، آن پیش فرض ها را هم باید پذیرفت و این حد و مرزها را نیز باید رعایت کرد.

***

مقدمه

آنچه که در نگاه نخست جلب نظر می کند این است که ویتگنشتاین فیلسوف بود نه عالم الهیات یا حتا فیلسوف دین. آنچه که از زندگی و اندیشه های او بر می آید این است که اگرچه وی گرایش های دینی داشته است ولی به هیچ روی مردی دینی به معنای متعارف کلمه نبوده است. ویتگنشتاین خود یک زمان اظهار کرده است «من مردی دینی نیستم ولی نمی توانم خودداری کنم که هر مسأله ای را از چشم اندازی دینی نگاه نکنم». (

Rhess, 1984, p79

)

حجم نوشته های ویتگنشتاین که در آن اشاره ای صریح به الهیات یافت می شود در مقایسه با دیگر نوشته های منطقی، ریاضی و فلسفی او بسیار ناچیزند. ولی همین حجم کم سخت تأثیرگذار است، به گونه ای که فهم کلام جدید بدون فهم اندیشه های اساسی ویتگنشتاین امکان پذیر نیست.

ویتگنشتاین هیچگاه خود را پیرو هیچ دینی معرفی نکرده است. ازاین رو، به دشواری می توان تشخیص داد که آیا اصلاً او باور دینی ای داشته است یا نه. اگر دینداری را به معنای پایبندی به احکام و شرایع دین خاصی بینگاریم، ویتگنشتاین به هیچ وجه دیندار نیست. ولی اگر دینداری را به معنای باور به اصل های اساسی دین به شمار آوریم به یک معنای خاص باورهای دینی را می پذیرد. ویتگنشتاین درمورد پیروان آیین کاتولیک رومی می گوید: «به هیچ وجه نمی توانم خود را به آستانه باور به همه چیزهایی که آنان باور دارند بکشانم.» (هادسون، ۱۳۸۱، ص۱۵) مسأله ای که دراینجا مطرح می شود این است که هنگامی که ویتگنشتاین می گوید نمی تواند به همه آنچه پیروان آیین کاتولیک باور دارند باور بیاورد مقصودش این است که آن باورها کژی و کاستی دارند یا آنکه او این کژی و کاستی را در خود می یابد که نمی تواند به آنها باور بیاورد. پاره ای عقیده دارند که شق دوم منظور نظر ویتگنشتاین بوده است، ولی اظهار حکم قطعی در این مورد نمی بایست کرد زیرا هیچ گواهی وجود ندارد که بر پایه آن بتوان ادعا کرد ویتگنشتاین از فقدان باور دینی خود ناخرسند بوده است.

سخن گفتن درباره دیدگاه شخصی ویتگنشتاین درباره مسیحیت بسیار دشوار است ولی آنچه مسلم به نظر می آید این است که دیدگاه او در نوسان بوده است، چنانکه راسل گزارش می کند، دیدگاه خصمانه ویتگنشتاین درباره مسیحیت با مشاهده کتاب تالستوی درباب اناجیل به دیدگاهی بسیار متفاوت تبدیل شده است. راسل درباره شباهت اندیشه ویتگنشتاین به تالستوی چنین می گوید: « دو مرد بزرگ در تاریخ هستند که ویتگنشتاین قدری به آنها شباهت دارد. یکی پاسکال بود و دیگری تالستوی . پیروان ویتگنشتاین بی آنکه (تا آنجا که من می توانم دریابم) رنجهای ذهنی ای را تجربه کنند که ویتگنشتاین و پاسکال۱ و تالستوی۲ را برغم خیانت به عظمت خود معذور می دارد، آثاری پدید آورده اند که به من می گویند ارزشمند است… .» (راسل، ۱۳۸۷، ص ۳۱۶)

چنانکه از سخن راسل بر می آید ویتگنشتاین گویا تجربه های باطنی و دینی ویژه ای هم داشته است. در مقاله ای که در ۱۹۲۹ در کیمبریج خواند ادعا می کند که «گاهی تجربه احساس ایمنی مطلق داشته است». و اضافه می کند: «مرادم آن حال روحی ای است که در آن حال آدمی می خواهد بگوید من در امن و امانم، هرچه پیش آید هیچ چیز به من آسیب و آزاری نمی تواند برساند». (ویتگنشتاین، ۱۳۸۸، ص ۲۰) مفاهیم «داوری الهی»، «بخشایش الهی»، «کفاره و نجات الهی»، و «معجزه» هم برای ویتگنشتاین معنادار بوده اند. همچنین او بر این باور بود که مفهوم «جاودانگی» می تواند از این احساس کسب معنا کند که آدمی وظایفی دارد که حتا مرگ هم نمی تواند بار آنها را از دوش او بردارد. وانگهی، نورمن ملکم تجربه های ناب تری را به ویتگنشتاین نسبت می دهد. ملکم در زندگینامه خود درباره ویتگنشتاین چنین می نویسد: «او می گفت گاهی دست خوش تجربه ای می شده است که می توان آن را چنین توصیف کرد که «هرگاه همچو تجربه ای دارم، دربرابر هستی جهان به حیرت می افتم. آن گاه خوش دارم که این تجربه را با عبارت هایی از این دست بیان کنم که «چه عجیب است که چیزی باید وجود داشته باشد!» یا «چه شگفت است که جهان باید وجود داشته باشد!»». (

Malcolm 1984, p.70

)

۱. نظام فکری «ویتگنشتاین دو»

در دوره سالهای میان ۱۹۱۴ تاکنون سه فلسفه یکی پس از دیگری بر جهان بریتانیایی فلسفه فرمانروایی کرده اند: نخست رساله ویتگنشتاین، دوم پوزیتیویست های منطقی، و سوم پژوهش های فلسفی ویتگنشتاین.

اندیشه های نخستین ویتگنشتاین درباره منطق و زبان برروی پوزیتیویسم منطقی اثرگذار بود. اندیشه های بعدی ویتگنشتاین، به ویژه پژوهش های فلسفی او (۱۹۵۳) بسیار متفاوت ازکار درآمدند و اثر شگرفی بر طرز تفکر اواخر سده بیستم گذاشتند. این اندیشه های بعدی بیشتر «پادنظریه»۳اند تا نظریه؛ این اندیشه ها تلاش می کنند نشان دهند که مسأله های فلسفی از بیماری های زبانی برمی خیزند. فلسفه از جابه جایی ظریف میان کاربرد عادی زبان و گونه ای کاربرد هرز زبان برمی خیزد که در آن مسأله هایی که درواقع ناسازوارند می توانند معنادار جلوه کنند. ویتگنشتاین در پی آن بود که این کژروی های هرز زبانی را بازشناسد و به آن پایان دهد. ویتگنشتاین از ضابطه بندی هرگونه نظریه ای درباره چیزها پرهیز می کرد، ولی پاره ای از اندیشه های او را برای کاربرد در نظریه های مربوط به زمینه های گوناگون، شامل جامعه شناسی علم، اقتباس کرده اند (

Bloor, 1983, p45

).

اندیشه های ویتگنشتاین متأخر بیش از هر جای دیگر در کتاب پژوهش های فلسفی نمایان شده اند. کتاب پژوهش های فلسفی که از این پس آن را به اختصار پژوهش ها می نامیم در سال ۱۹۵۳ منتشر شد. این کتاب هرچند ویتگنشتاین انتشار آن را در زمان زندگی خود ندید بی تردید مهم ترین اثر ویتگنشتاین به شمار می رود. جایی که اندیشه های ویتگنشتاین با کلام جدید پیوند می خورد همین کتاب پژوهش هاست.

ویتگنشتاین واقعی که پیشتر خود را در بندهای تودرتوی رساله پنهان کرده بود در کتاب پژوهش ها خود را آشکار و بر ملا می کند. ازاین رو، ما به تفصیل بیشتری به بحث درباره اندیشه های «ویتگنشتاین متأخر» می پردازیم. اندیشه های ویتگنشتاین را ذیل چهار موضوع کانونی می توان دسته بندی کرد. این چهار موضوع عبارتند از ۱. نظریه معنا، ۲. بازی زبانی، ۳. زبان خصوصی و ۴. شیوه ی زیست. این چهار مفهوم کلید فهم اندیشه های ویتگنشتاین را به دست می دهند. به علاوه، این چهار مفهوم و تفسیر و تبیینی که ویتگنشتاین از آنها به دست می دهد ما را به عمق اندیشه های دینی ویتگنشتاین رهنمون می کنند. نظریه معنا و بازی زبانی و شیوه زیست ما را در فهم تلقی ویتگنشتاین از دین چونان عمل اجتماعی و تصویر یاری می رسانند، و نفی زبان خصوصی و تبعیت از قاعده در فهم این گفته مناقشه برانگیز ویتگنشتاین: «الهیات چونان دستور زبان».

۱.نظریه معنا

نظریه معنا بیش از هر چیز با زبان سر و کار دارد. ولی زبان چیست؟ در تعریف ابتدایی زبان مجموعه ای از واژه هاست. یا به عبارت دیگر مجموعه ای از نامهاست که چیزی را می نامد. مانند «میز»، «صندلی»، «کتاب»، «دفتر» و دیگرها. هر یک از این نام ها جایگزین «شیء»ای است. واژه ی «میز» به شیء میز دلالت می کند و واژه «دفتر» به شیء ای به نام دفتر. جمله ها مجموعه هایی از نام ها هستند و به چگونگی امور دلالت می کنند. یعنی به شیء خاصی دلالت نمی کنند بلکه به چگونگی قرار گرفتن اشیا کنارهم دلالت می کنند. این نظریه معنا همان چیزی است که ویتگنشتاین آن را نظریه تصویری می نامد. راسل، فرگه و تمامی پوزیتیویستان و نیز خود ویتگنشتاین در یک دوره به این نظریه معتقد بودند. ولی ویتگنشتاین در آغاز پژوهش ها با نقل قطعه ای از کتاب اعترافات آگوستین این نظریه را به نقد می کشد و آن را نظریه ای نارسا و نابسنده می شمرد.

ویتگنشتاین که در دوره پیشین بر این باور بود که هر جمله ای تنها یک معنا دارد و آن معنا نیز عبارت است از تصویری از امور واقع، در پژوهش ها این نظریه را مطرح می کند که هر واژه یا جمله کاربردهای گوناگون دارد و این کاربردها هستند که معنای آن واژه یا جمله را می سازند. بنابراین، معنای هر واژه کاربرد آن واژه در سیاق مناسب است. اگر کسی از شما بپرسد معنای واژه ی «پنج» چیست راه درست پاسخ گفتن به این سوال این نیست که دنبال مابازای این واژه در جهان واقع یا در جهان مثل افلاطونی بر فراز آسمانها بگردید. معنای این واژه شیوه کاربست آن است.

«اما معنای واژه پنج چیست؟- هیچ همچو چیزی اینجا مطرح نیست؛ فقط این مطرح است که واژه پنج چگونه به کار می رود». (

Wittgenstein, 1953, §۱

)

نکته دیگری که با نظریه ی کاربردی معنا پیوند دارد این است که هیچ کلمه ای و هیچ جمله ای به تنهایی معنا ندارد. هر کلمه ای و هر جمله ای تنها در بافت و زمینه کاربرد آن معنا دارد. مایکل دامت «اصل زمینه» را چنین تعریف می کند، «اصل زمینه چنانکه فرگه آن را در مبانی حساب بیان می کند، برنهاده ای است که می گوید تنها در زمینه جمله است که واژه معنا دارد». (

Dummet, 1993, p.97

)

ویتگنشتاین همچنین بر این باور بود که هر واژه و هر جمله نه یک معنا که بی نهایت معنا دارد چون هر واژه را به شیوه های گوناگون می توان به کار برد. او زبان را به جعبه ی ابزار تشبیه می کند. این تشبیه لُبّ اندیشه ی او را درباره ی زبان آشکار می کند.

«به ابزارهای یک جعبه ابزار فکر کنید: چکش، گاز انبر، سوهان، پیچ گوشتی، خط کش، ظرف چسب، میخ و پیچ، و مانند اینها. نقش واژه ها به اندازه ی نقش های این چیزها متنوع است. (و در هر مورد همانندی هایی هم هست.)» (

Wittgenstein, 1953, § ۱۱

)

جمله ها تنها محدود به جمله های خبری، پرسشی، امری و مانند اینها نیستند. گونه های بی شماری از جمله ها وجود دارند. گونه های بیشماری از کاربرد چیزهایی که «نماد»، «واژه»، و «جمله» می نامیم. و این کثرت چیز ثابتی نیست، که یک بار برای همیشه داده شده باشد. همواره سنخ های تازه ای از زبان، یا می توانیم بگوییم «بازی های زبانی» پدید می آیند و گونه های دیگری فراموش می شوند.

نکته دیگری که در نظریه معنای ویتگنشتاین اهمیت دارد این است که کاربرد زبان مبتنی بر قاعده ها و قراردادهایی است که هرچند وضع آنها دلخواهانه است ولی تغییر آنها دلخواهانه نیست. هرگاه قاعده ای در زبان به دست کاربران زبان وضع شود دیگر نمی توان آن را تغییر داد. برای نمونه، سلسله ریاضی زیر را در نظر بگیرید: … ,۸, ۶, ۴, ۲ فرض کنید کسی این سلسله را چنین ادامه دهد ۱۴, ۸, ۶, ۴, ۲ و اگر از او بپرسند که چرا سلسله اعداد زوج پس از ۸ را با ۱۴ آغاز کردی پاسخ دهد که چون سن فرزندان من به آن ترتیب است. «در تداوم یک سلسله ریاضی آنچه درست به شمار می رود رابطه ای مناسب با مرحله های پیشین است و تناسب رابطه یاد شده برپایه کنش و واکنش شرکت کنندگان در این عمل اجتماعی است.» (ماونس، ۱۳۷۹، ص ۱۴۹) آنچه نمی گذارد ریاضیات اختیاری باشد این است که ریاضی دان نمی تواند هر پاسخی که دلش می خواهد بدهد، او پاسخی می دهد که مورد انتظار و تأیید سایر ریاضی دانان باشد و تبیین این مطلب (اگر اصلاًً تبیینی داشته باشد) در بعضی واقعیت های کلی درباره سرشت بشر و طبیعت جهان نهفته است. ویتگنشتاین می خواهد بگوید در ورای واقعیت های طبیعی و فعالیت ریاضی دانان، چیز دیگری به نام ریاضیات وجود ندارد. مقصود او این نیست که عمل های ریاضی دلخواهانه است و می توان به میل خود آن را تغییر داد.

۲. بازی زبانی

یکی دیگر از مفهوم های کلیدی در فلسفه «ویتگنشتاین متأخر» مفهوم «بازی زبانی» یا به عبارت بهتر «بازیهای زبانی» است. «بازی زبانی» چیزی همچون الگوی عادت های زبانی ای است که در پیدایش «شیوه زیست» دخیل اند و دردرون آن معنا دارند. ویتگنشتاین با تصویری از زبان که در آن واژه ها و جمله ها به معناهای خاص خود (شاید تصورهای ذهنی) پیوند پیدا می کنند و این معناها شیوه کاربرد زبان را معین می کنند مخالف بود. به جای این، ویتگنشتاین بر این باور بود که ما می بایست الگوهای مورد اعتقاد جامعه درباره کاربرد زبان را چونان همه آنچه که از «معنا» زبان وجود دارد ملاحظه کنیم.

کاربرد واژه «بازی» شاید به پاره ای فیلسوفان جدی چنین القا کند که مسأله مورد بحث فلسفی نیست یا مسألهای است که فلسفه را دست کم می گیرد. راسل، برای نمونه، چنین می اندیشید. ولی واقع امر این است که ویتگنشتاین با کاربرد این اصطلاح می خواهد به نکته ای مهم اشاره کند. پاره ای فیلسوفان همچون فرگه، راسل و تمامی پوزیتیویستان منطقی زبان را تحلیل می کردند تا ازراه تحلیل ساختار آن به ساختار جهان پی ببرند. ساختار پوشیده و پنهانی که زبان به ویژه زبان علمی می کوشد پرده از رخسار آن بر اندازد. برای همین بود که فیلسوفان زبان و منطق تنها به بررسی گزاره های خبری پرداخته اند، زیرا گزاره های علمی همواره صورت خبری دارند و از تحلیل گزاره های امری، پرسشی و تمنایی غافل بوده اند. این جمله ها در منطق قدیم و جدید صدق و کذب بردار نیستند ولی در «ویتگنشتاین متأخر» ساختار پوشیده ای وجود ندارد که زبان بخواهد آن را توصیف کند. همه چیز در معرض دید قرار دارد و تمامی جمله ها نیز می بایست تحلیل شوند. (دراینجا راه ویتگنشتاین از رئالیسم علمی جدا می شود. رئالیسم علمی کمابیش چنین می گوید که جهان واقعی ای وجود دارد که ما در آن به سر می بریم و اینکه هدف معقول علم این است که به توصیف این جهان واقعی بپردازد.) در این تحلیل، زبان دیگر نشانگر واقعیت های بیرونی نیست بلکه گونه ای بازی و به عبارت دیگر، نمودار گونه ای فعالیت است. ویتگنشتاین با کاربرد اصطلاح «بازی زبانی» قصد برجسته کردن این امر را دارد که سخن گفتن با زبان بخشی از یک «فعالیت» یا بخشی از یک «شیوه زیست» است. نکته جالب توجه این است که هرگونه نظریه ای درباب زبان را گونه ای بازی زبانی می داند. همه بازی های زبانی معنا دارند ولی هیچ بازی زبانی نمی تواند مدعی شود که تنها او معنا دارد ودیگر بازی های زبانی بی معنی اند. ویتگنشتاین نظریه راسل درباره دلالت را گونه ای بازی زبانی می داند. راسل عقیده دارد معنای هر نام صاحب آن نام است. معنای هر نام مدلول آن نام است. بنابراین «پادشاه کنونی فرانسه طاس است» کاذب است، زیرا مدلول ندارد. ازاین رو، «پادشاه کنونی فرانسه» نام نیست و می توان آن را با وصفی جایگزین کرد و از زبان حذف کرد.(

Russell, 1905, pp. 479-93

) نظریه دلالی نیز چون نظریه کاربردی زبان گونه ای بازی زبانی است. «معنای یک نام را گاه با اشاره به صاحب آن نام توضیح می دهند.» (

Wittgenstein, 1953, §۴۰

)

ویتگنشتاین فهرست بلندبالایی از بازی های زبانی را بر می شمارد. بهترست به جای توضیح اینکه «بازی زبانی» چیست نگاهی به این فهرست بیفکنیم. «دستور دادن و فرمان بردن از آن، گزارش یک رویداد، تأمل درباره ی یک رویداد، تشکیل فرضیه ای و آزمودن آن، ارائه نتایج یک آزمون با جدول و نمودار، آفریدن داستان و خواندن آن، بازی در نمایشنامه، خواندن آواز، حدس جواب یک چیستان، ساختن لطیفه و گفتن آن، حل مسأله ای در ریاضیات، ترجمه از زبانی به زبان دیگر، خواهش، تمنا، تشکر، فحش، خوشامد گویی، دعا، نفرین، و …» از این فهرست چنین بر می آید که بازی زبانی مفهومی عام و کلی است و به تمام فعالیت های بشری اطلاق می شود. ازاینجا نتیجه های عجیب و غریبی بیرون می آید دین های گوناگون، عرفان، تصوف، شعر و بسیاری چیزهای دیگر که پوزیتیویستان منطقی آن را مردود می شمردند معنادار می شوند. داستان های هری پاتر همگی معنا دارند زیرا گونه ای بازی زبانی اند. عده ای از جادوگران را تصور کنید که زبان عجیب و غریب و ویژه ای را اختراع کرده اند و قاعده هایی را نیز در جامعه خود وضع کرده اند که هر جادوگری که می خواهد درست و معنادار سخن بگوید می بایست به آن قاعده ها پایبند باشد. هیچ چیز نامعقولی در یک همچو زبانی وجود ندارد. به نظر نمی رسد که ویتگنشتاین به چنین پیامدهای عجیب دیدگاه خود اندیشیده باشد ولی اگر می اندیشید نیز هرگز شگفت زده نمی شد. به هر حال، ویتگنشتاین معیاری را درباره معناداری وضع می کند که گستره معناداری را بسی بیش از آنکه درآغاز به نظر می رسد فراخ می گیرد و فراخ می کند. این امر بی تردید بسیاری فیلسوفان را که به مسأله تحدید (گزاره های معنادار از بی معنا) می اندیشند دچار تشویش می کنند.

۳. زبان خصوصی

یکی از پیامدهای نظریه کاربردی زبان، نفی زبان خصوصی است. ویتگنشتاین عقیده دارد که زبان شخصی و خصوصی وجود ندارد. این امر شاید در نگاه نخست عجیب بنماید ولی بیگمان با دیدگاه ویتگنشتاین درباره زبان سازواری دارد. واژه ها و جمله ها تنها هنگامی معنا دارند که کاربردی داشته باشند یا به عبارت دیگر هنگامی معنا دارند که به درد بخورند.

فرض کنید مرد تنهایی در جنگلی متروک زندگی می کند آیا چنین فردی می تواند زبانی برای خود اختراع کند. فرض کنید این مرد با خود قرارداد کند که هرگاه دندانش درد کرد عبارت ویژه ای را بر زبان بیاورد. ولی آیا بیان این عبارت خاص مقصودی را بر آورده می کند؟ نه! چنین برمی آید که ویتگنشتاین زبان را پدیده ای اجتماعی می داند که تنها در دردرون حلقه ای اجتماعی می تواند معنادار باشد. «ویتگنشتاین متقدم» بر جنبه «تصویرگری زبان» تأکید می کرد حال آنکه «ویتگنشتاین متأخر» بر جنبه «اجتماعی» زبان تأکید دارد. «گزاره «احساس ها خصوصی هستند» مقایسه پذیر است با «فال ورق را تنهایی بازی می کنند.» (

Wittgenstein, 1953, §۲۴۸

) «چرا دست راست من نمی تواند به دست چپم پول بدهد؟ دست راستم می تواند پول را در دست چپم قرار دهد. هرگاه دست چپ پول را از دست راست گرفته و مانند اینها، خواهیم پرسید: «خوب، که چه بشود؟» و اگر هم کسی تعریفی خصوصی از واژه ای بدهد همین را می توان پرسید؛ منظورم این است که واژه ای را به خودش گفته باشد و در همان حال توجه خود را به یک احساس معطوف کرده باشد» (

Wittgenstein, 1953, §۲۶۸

) «آواهایی را که هیچ کس دیگر نفهمد ولی من «ظاهراً می فهمم» می توان «زبان خصوصی» نامید.» (

Wittgenstein, 1953, §۲۶۹

)

ویتگنشتاین بر این باور است که «بدن آدمی بهترین نمودار روح اوست». (

Wittgwnstein, 1953, Part 2, iv, p173

)اگر دچار دردی شوید حرکت های بدن شماست که نشان می دهد درد دارید یا نه. اگر بگویید «دندانم به شدت درد می کند» و بعد لبخندی بزنید و به خوردن بستنی مشغول شوید سخن بی معنایی گفته اید زیرا حرکت های بدنی شما چنین چیزی را نشان نمی دهد. ما هیچ گاه نمی گوییم سنگ احساس درد می کند زیرا رفتاری از خود نشان نمی دهد که حاکی از درد باشد. ما نمی دانیم جانوران خوشحال یا غمگین می شوند زیرا رفتار حاکی از خوشحالی یا شادمانی در آنها دیده نمی شود. از اینجا چنین بر می آید که ما هیچ گونه دسترسی به درون ذهن نداریم تنها چیزی که در دسترس ماست رفتارهای بیرونی است. البته، این امر تنها در مورد درد صادق نیست فرض کنید بگویید «وای، دیرم شده است هرچه زودتر باید خود را به اداره برسانم!» و بعد با آرامش روی کاناپه خود لم دهید و خمیازه ای بکشید و فیلم ببینید. دراینجا سخن شما بی معناست یا نادرست به کار رفته است زیرا رفتار بدنی شما با آن سازوار نیست. ویتگنشتاین درون نگری را چونان منبع شناخت انکار می کند این امر او را با رفتارگرایی پیوند می دهد. ویتگنشتاین هرگونه ماده ی ذهنی را که فرد تنها خود بر آن آگاهی دارد و دیگران از آن آگاهی ندارند رد می کند.

برای به دست دادن صورت بندی درستی از استدلال زبان خصوصی ناچار می بایست به استدلال ویتگنشتاین درباره «پیروی از قاعده»۴ بپردازیم. معنای هر لفظ با قاعده حاکم بر کاربرد آن لفظ به دست می آید. این امر لُبِّ اندیشه ویتگنشتاین درباره پیروی از قاعده است. قاعده می بایست به گونه ای باشد که میان پیروی درست و نادرست از آن تفاوتی وجود داشته باشد. اگر لفظی بر هستنده ای خصوصی یا درونی دلالت کند نمی توانیم میان کاربرد درست و ظاهراً درست لفظ تمییز بنهیم. ازاینجا چنین بر می آید که اگر لفظی بر هستنده ای شخصی و درونی دلالت کند بی معناست. بدینسان ویتگنشتاین زبان خصوصی و شخصی را نفی می کند. باید خاطر نشان کرد که ویتگنشتاین نمی خواهد بگوید فردی در تنهایی نمی تواند با خود سخن بگوید بل می خواهد بگوید که سخنان چنین فردی که تنها به حالات و احساسات درونی خود ارجاع می دهد بدون کاربرد است و بنابراین بی معناست.

برطبق تبیین درمانی ویتگنشتاین، برهان پیروی از قاعده به ناتوانی یک شاگرد در نظریه پردازی کردن و در قالب عبارت ریختن مفهوم تبعیت از قاعده ای چون «به علاوه ۲» می پردازد. هر تبیین و تفسیری خود نیازمند تعبیر و تفسیر دیگری است. تفسیر هرگز به پایان نمی رسد. بنابراین، چیزی همچون معیار نظری هنجارمند درستی و نادرستی تبعیت از قاعده وجود ندارد. هیچ تبیین نظری نهایی ا ی از شیوه وصول به هنجارمندی ای که در پی اش هستیم وجود ندارد. نقل قول های زیر از ویتگنشتاین را ملاحظه کنید:

«حال به شاگرد می گوییم یک دنباله (مثلاً ۲+) را پس از ۱۰۰۰ هم ادامه دهد- و او می نویسد ۱۰۰۰، ۱۰۰۴، ۱۰۰۸، ۱۰۱۲ الخ.

به او می گوییم: «درست نگاه کن چه کار کردی!» – نمی فهمد. می گوییم: «بنا بود دوتا دوتا اضافه کنی، ببین چگونه دنباله را شروع کرده ای!»- پاسخ می دهد: «آری، مگر درست نیست؟ فکر می کردم بناست این جور پیش بروم.» یا فرض کنید به دنباله اعداد اشاره کند و بگوید: «ولی من همان جور پیش رفتم.» حال اصلاً فایده ای ندارد که بگویید: «مگر نمی بینی … ؟» و مثال ها و توضیح های پیشین را تکرار کنید. (

Wittgenstein, 1953, §۱۸۵

برطبق دیدگاه ویتگنشتاین، چیزی همچون فهم نظری ای که برطبق آن از قاعده پیروی کنیم وجود ندارد. به عبارت دقیق تر، شیوه درست پیروی از قاعده تا آنجا که به عمل مشتغل ایم پدیدار می شود. شیوه درست پیروی از قاعده را نمی توان در قالب نظریه ریخت و در زبان بیان کرد. پیروی از قاعده را نمی توان در یک گزاره به وضوح بیان کرد، و اگر تلاش کنیم چنین کنیم با تسلسل قهقرایی ای روبه رو خواهیم شد که هرگز به پایان نمی رسد.

۴. شیوه زیست

«شیوه زیست» در نظر ویتگنشتاین چیزی است همچون مجموعه ای از کردارهای ساده و رفتارها و ارزش ها. عمل ها و تصمیم ها دردرون یک «شیوه زیست» می توانند معنادار شوند، ولی «شیوه زیست» از بیرون نمی توان توجیه کرد. «شیوه زیست» تنها شیوه زندگانی گروهی از مردم است. ویتگنشتاین خیلی علاقه مند به آن نوع گوناگونی های فرهنگی ای که جامعه شناسان و مردم شناسان درباره آن مطالعه می کنند نبود و چندان آشکار نیست که او از «شیوه زیست» چگونه «واحد»ی را درنظر دارد. ولی جامعه شناسان این مفهوم را از ویتگنشتاین اقتباس کردند تا آن را با انواع و اقسام گروه هایی که مطالعه شان می کنند انطباق دهند.

«شیوه زیست» ویتگنشتاین را می توان با پارادایم های کوهن در فلسفه علم مقایسه کرد. در نظریه کوهن پارادایم عبارت است از روش عمده علم ورزی در یک زمینه خاص. پارادایم مجموعه ای از ادعاها درباره جهان، روش های گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها، و عادت های تفکر و عمل علمی است. در نظریه علم کوهن، دگرگونی های شگرف در شیوه نگرش دانشمندان به جهان- «انقلاب هایی» که علم گاه به گاه دستخوش آن می شود- هنگامی روی می دهند که پارادایمی جای خود را به پارادایمی دیگر بدهد. کوهن استدلال کرد که داده های مشاهدتی و منطق به تنهایی نمی توانند دانشمندان را ملزم کنند که از یک پارادایم به پارادایم دیگری حرکت کنند، زیرا پارادایم های گوناگون اغلب در درون خود شامل قاعده های متعددی برای بررسی داده ها و ارزیابی نظریه ها هستند. کوهن واژه پارادایم را ابداع نکرد. این واژه پیش از او نیز برجا بود و کمابیش به معنای الگویی بود که نشان می داد نمونه های دیگر چگونه می توانند از روی آن ساخته شوند. کوهن این معنای آغازین را در کتاب ساختار انقلاب های علمی محل بحث قرار می دهد (

Kuhn, 1970

). حتا می توان ادعا کرد که کوهن تحت تأثیر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.