پاورپوینت کامل مفهوم «پوزیتیویته» در فلسف? دین هگل و ترجمه‌های آن به فارسی – بخش دوم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مفهوم «پوزیتیویته» در فلسف? دین هگل و ترجمه‌های آن به فارسی – بخش دوم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مفهوم «پوزیتیویته» در فلسف? دین هگل و ترجمه‌های آن به فارسی – بخش دوم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مفهوم «پوزیتیویته» در فلسف? دین هگل و ترجمه‌های آن به فارسی – بخش دوم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :

علی‌رغم تلاش‌های جسته‌وگریخته که برای جرح‌وتعدیل واژ «شریعت» و مشتقات آن – به‌عنوان معادلی برای پوزیتیویته در متون هگل- صورت گرفته، این واژه پس از پرهام در متون فارسی متواتر شده است. حال، پرسش اصلی این است که آیا اصولاً می‌توان برای پوزیتیویته در فلسف دین هگل ترجمه‌ای از ماد «شرع» تدارک دید؟

پرهام و پیروان او / حامد صفاریان

علی‌رغم تلاش‌های جسته‌وگریخته که برای جرح‌وتعدیل واژ «شریعت» و مشتقات آن – به‌عنوان معادلی برای پوزیتیویته در متون هگل- صورت گرفته، این واژه پس از پرهام در متون فارسی متواتر شده است. حال، پرسش اصلی این است که آیا اصولاً می‌توان برای پوزیتیویته در فلسف دین هگل ترجمه‌ای از ماد «شرع» تدارک دید؟

تأثیرپذیری دیگران از ترجم پرهام

ردپای این درهم‌ریختگی مفاهیم را می‌توان در بسیاری از مقالات و ترجمه‌های مؤلفان و مترجمان پیرو، یعنی کسانی که مستقیم یا به‌واسطه، از ترجم پرهام از این مفهوم خاص پیروی کرده‌اند، مشاهده کرد. برخی از ایشان به‌نوب خود تعدیل‌ها و اصلاحاتی در آن وارد نموده‌اند اما همگی درنهایت پیرو ترجم پرهام بوده و متون ایشان هریک به‌نوعی آن تشتت مذکور را به ارث برده است. من در ادامه، برای قوام بخشیدن به این مدعا، برخی از این آثار را در اینجا مورد بررسی قرار می‌دهم.

نمون نخست مقاله‌ای است از حسن مهرنیا. وی عبارت «مسیحیت به عنوان یک دین ایجابی» را به‌کار برده و در پانوشت مقال خود می‌نویسد: «جهت مزید اطلاع ر.ک. استقرار شریعت در مذهب مسیح، باقر پرهام» (مهرنیا ۱۳۸۷). ایشان در مقال دیگری (که در نوع خود پژوهشی بسیار درخور در باب اندیش دینی هگل است)، بازهم از ترجم پرهام بهره گرفته است و با تبعیت از او «استقرار شریعت در مذهب مسیح» را عنوان رسال مذکور هگل دانسته است (مهرنیا ۱۳۹۱). در این مقاله نیز وضعیتی مشابه متن پرهام یعنی همان یکدست نبودن معادل‌های پوزیتیو و پوزیتیویته را شاهد هستیم. نویسند محترمِ مقاله، جایی از «مذهب ایجابی» به‌عنوان معادلی برای

positive Religion

استفاده کرده است، و جایی دیگر «تشریعی» و «مستقر» را به‌عنوان معادل پوزیتیو به‌کار برده است، و جایی دیگر ترکیباتی مانند «دین تشریعی» و «شریعت ایجابی» را آورده است. نکت اصلی در متن مقال مهرنیا قرار دادن «ایجابی» در تقابل با «طبیعی» است که – چنان‌که در جستار دوم بدان خواهم پرداخت- نشان از خلط معناهای گوناگون واژ پوزیتیو دارد. وی در مقال پرمغز دیگری نیز «صفت ایجابی» را برابر پوزیتیویته می‌آورد و جلوتر در تعریف دین «ایجابی» می‌نویسد: «یک دین تحمیلی از بیرون» (مهرنیا ۱۳۹۰)، و یا در همان‌جا می‌نویسد: «یهودیت به دلیل قانونمند بودن و نظام بنده‌پروری به عنوان یک دین شریر و بدذات عامل ایجابیت دین مسیح به شمار آمد». چنان‌که در جستار دوم خواهیم دید، اگرچه مهرنیا آشکارا معنای پوزیتیو را در ارتباط با دین دریافته است اما کماکان تخته‌بند ترجم نادرست آن به «ایجابی» (که ازنظر لغوی هیچ ربطی به این معنا ندارد)، مانده است.[۱]

از دیگرکسانی که در کار خود نیم‌نگاهی به ترجم پرهام داشته‌اند، می‌توان از محسن حکیمی نام برد، که از وی ترجم کتاب هگل جوان از گئورگ لوکاچ از روی ترجم انگلیسی موجود است (نک. حکیمی ۱۳۸۶). مترجم محترم به استناد پانوشت صفح ۵۳ کتاب خود، ترجم پرهام از رسال هگل را ازنظر گذرانده است. وی در ترجم خود، «ایجابیت» و «ایجابی» را برای پوزیتیویته و پوزیتیو آورده است. بااین‌حال، گویی ازآنجاکه احتمالاً خواسته باشد جانب احتیاط را رعایت کند، در ابتدای فصل دوم کتاب لوکاچ، بعد از «ایجابیت» واژ «شریعت» و بعد از «ایجابی» واژ «شرعی» را نیز در میان قلاب گذاشته است. به نظر من مترجم محترم کتاب لوکاچ نیز موفق به ارائ ترجم درستی از این دو واژه – و همچنین بسیاری مفاهیم هگلی دیگر موجود در متن-[۲] نشده است و این‌ها همه البته در حالی است که کتاب لوکاچ (به‌شرط آنکه از روی اصل خوانده شود)، خود یکی از بهترین منابع موجود برای فهم معنای این دو مفهوم در نزد هگل به شمار می‌رود.

نمون دیگری از تأثیرپذیری از ترجم پرهام را می‌توان در مقاله‌ای از آقایان آراسته و افرمجانی مشاهده کرد (آراسته ۱۳۸۷). در این مقاله «ایجابیت در مذهب مسیح» به‌عنوان ترجم عنوان رسال هگل آورده شده است که آشکارا تعدیل‌شد همان ترجم پرهام است. بااینکه نویسندگان در دو جای مختلف در این مقاله توضیح خیلی خوبی از معنای پوزیتیویته ارائه کرده‌اند که به‌خودی‌خود ارزشمند، و به معنای اصلیِ این مفهوم در نزد هگل بسیار نزدیک است، و مقال مذکور درنهایت موفق شده است شرح خوبی از مفهوم دین در نزد هگل جوان عرضه کند، اما مؤلفان محترم کماکان پوزیتیویته را به «ایجابیت» برگردانده‌اند و باز پس‌ازآن، ترک احتیاط ننموده، میان پرانتز، «استقرار شریعت» را نیز گذاشته‌اند. در هم این موارد گویی رابطه‌ای هست فراتر از افق لغت، میان «شریعت»، «استقرار»، و «ایجابیت»؛ رابطه‌ای که تقریباً همه‌جا مسلّم فرض شده اما بدون تفصیل خودنمایی می‌کند. رابطه‌ای که به نظر من اصلاً وجود ندارد و صرفاً حاصل یک خلط معناست.[۳]

علی صادقی در کتاب آزادی و تاریخ از دیگر پیروان ترجم پرهام است؛ با این تفاوت که در عبارت «استقرار شریعت در دین مسیح» به‌جای «مذهب» معادل درست «دین» را آورده است (صادقی ۱۳۸۴، ص. ۸۴). مثالی دیگر، کتاب فلسفه دین هگل از علی فلاح رفیع است، که برخلاف انتظاری که در خواننده به‌واسط عنوان روی جلد خود ( فلسف دین هگل) برمی‌انگیزد، فاقد هرگونه تأمل در معنای دقیق پوزیتیویته است، و تنها در مواردی انگشت‌شمار بدان پرداخته است، که همان‌جا نیز ترجم پرهام را مبنای کار خود قرار داده است (فلاح رفیع ۱۳۹۰).

کتاب علی‌اصغر مصلح با عنوان هگل از نمونه‌هایی است که خلط معنا در این وادی را به اوج رسانده و پوزیتیو و پوزیتیویته را به پیروی از پرهام در کنار «استقرار شریعت» (مصلح ۱۳۹۲: ص.۱۲۱) به «تحصّلی شدن» (همان ص.۱۹۶) و «تحصل یافتن» (ص.۱۲۱) نیز ترجمه کرده است. مصلح در این کتاب طیف گسترده‌ای از معادل‌ها آورده است، که آشکارا نشان از روشن نبودن تکلیف او با ترجم این مفهوم هگلی دارد: «فرق دینی مستقر» (ص. ۱۲۳) و «تثبیت وجهِ شریعتیِ دین مسیح» (ص. ۱۲۳)، «دین مسیح به عنوان یک شریعت مستقر» (ص. ۱۲۳)، «ایجابیت» (ص. ۱۲۵)، «استقرار دین» (ص. ۱۲۵)، «دین ایجابی» (ص. ۱۲۵)، «استحاله دین مسیح در قالب یک شریعت» (ص. ۱۲۴)، «متحصل» (ص. ۲۰۳)، و غیره. [۴]

البته در مواردی نیز به تلاش‌هایی برای ارائ معادل‌هایی در کنار و به‌موازات ترجم پرهام بر‌می‌خوریم. مثلاً یک پیشنهاد جالب که به نظر من به‌درستی سعی کرده خود را از بند ترجم پرهام برهاند، معادل «تقرر یافته» برای پوزیتیو، توسط علی حقی و مهدی سلیمانی خورموجی، در مقال تبیین نسبت اندیشه‌های دینی کرکگور با دیدگاه‌های دینی هگل است (حقی ۱۳۹۰). البته مؤلفان محترم در ادامه، عبارت «شریعت‌زده شدن» (احتمالاً برای

positiv werden

)، و همچنین عبارات «مسیحیت شریعت‌زده»، و «مسیحیت مبتنی بر شریعت» را (احتمالاً برابر

positive christliche Religion

) نیز آورده‌اند که کماکان واژ «شریعت» در آن به چشم می‌خورد.

از دیگرکسانی که تأمل در معنای این واژه را نزد او می‌توان یافت محمدمهدی اردبیلی است. اردبیلی در نقدی بر ترجم مهبد ایرانی طلب از فلسف حق هگل می‌نویسد: «علاوه بر این، مترجم فارسی [یعنی ایرانی‌طلب] در پیشگفتارش توصیفی را از

negative

و

positive

هگلی به دست می‌دهد که برای کسی که حتی آشنایی اندکی با فلسف هگل داشته باشد، حیرت‌آور است: “منظور هگل از منفی تاثیرپذیر یا منفعل و از مثبت، تاثیرگذار است.” گذشته از معنای اخلاقی مثبت و منفی مرتبط با خیر و شر صفت

negative

(منفی یا سلبی) و

positive

(مثبت یا ایجابی) در فلسف هگل اساساً هیچ ارتباطی به فعال یا منفعل بودن موصوف ندارد» (اردبیلی ۱۳۹۱). اردبیلی سپس به توضیح معنای «مثبت یا ایجابی» و «منفی یا سلبی» می‌پردازد که این توضیحات صرفاً به معنای

positivus

در تقابل با

negativus

در دیالکتیک هگل منحصر و محدود بوده، و تقابل این واژه را با

naturalis

– که ازقضا در فلسف حق هگل بسیار مهم و محوری است- و نیز معنای آن در فلسف دین هگل را در بر نمی‌گیرد.[۵]

علی مرادخانی از دیگرکسانی است که در نزد او می‌توان نشانه‌های تأمل در معنای پوزیتیو و پوزیتیویته، علی‌الخصوص نشانه‌های تلاش برای رهایی از بند ترجم پرهام و دیگران را یافت. اگرچه مرادخانی نیز- همچون اغلب پژوهندگان دیگر- از ارائ معادل‌هایی همگن و متلائم برای این دو واژه بازمی‌ماند، و ترجمه‌اش از این دو واژه با پراکندگی و تشتتِ بدون ایضاح دست‌به‌گریبان است،[۶] بااین‌حال در نوشته‌های او ردپاهایی از نزدیک شدن به ترجم دقیق این دو واژه در برخی حوزه‌ها، بیش از سایرین به چشم می‌خورد. مرادخانی در جایی «محقَق» و «مستقر» را معادل پوزیتیو دانسته (مرادخانی ۱۳۸۴)، و در جایی دیگر «وضع مقرر» را به‌جای

das Positive

آورده است (مرادخانی ۱۳۷۹). [۷] در یکی از گفتگوهای او نیز در متن به واژ «مصنوعی» در برابر «طبیعی» برمی‌خوریم که اشار درستی دارد به یک جنبه از معنای واژ

positiv

(مرادخانی ۱۳۹۰). وی برخلاف بسیاری دیگر، معادل «محصَّل» و «تحصل» را نیز در معنای درست خود، و در ارتباط با شناخت، و شناخت تجربی، به‌کار برده و آن را با حوز دین خلط نکرده است (مرادخانی (۲)۱۳۸۰). وی در جای دیگری نیز «

Self Positing I

» را به «منِ خودبنیاد / منِ خود-نهشت» ترجمه کرده است، که به نظر من نشان از دقت او در انتخاب معادل‌ها دارد (مرادخانی (۱) ۱۳۸۰). درهرحال به نظر می‌رسد مرادخانی به‌رغم عدم ارائ ترجمه‌ای همساز و همگن از این دو مفهومِ هگلی، از یک‌سو – مانند طباطبایی- از به‌کار بردن واژ ایجابی، و از سوی دیگر برخلاف بسیاری دیگر، تا حد زیادی از واژ شریعت نیز در ترجم پوزیتیویته و پوزیتیو می‌پرهیزد؛ اگرچه او نیز حداقل یک جا واژ «تشریعی» را برابر پوزیتیو به‌کاربرده است (مرادخانی ۱۳۹۲).

اما آخرین نمونه را از مترجم و محقق پیشرو، علیرضا سیداحمدیان می‌آورم. وی در خدایگانی و بندگی، اگرچه به‌جای «مذهب» واژ دقیق‌تر «دیانت» را به کار بسته، و باوجوداینکه درنگی کوتاه، اما درست و دقیق، در معنای پوزیتیویته کرده است، اما درنهایت نمی‌تواند از کمند ترجم پرهام برهد، و همان «استقرار شریعت» را ناگزیر به کار می‌برد: «مسئل بنیادین هگل در نوشته‌های الهیاتی دور جوانی، مسئل تشریعی شدنِ دیانتِ مسیحی است. اصطلاح ‹تشریعی شدن› (

Positivität

) به معنای ‹در بیرون وضع شدنِ مرجعیّت دین›، در تنها ترجمه‌ای که از این نوشته‌ها موجود است به ‹استقرار شریعت› ترجمه شده که ما نیز آن را بکار می‌بریم.» (سیداحمدیان ۱۳۹۳، ۱۸۳).

چنان‌که دیدیم، علی‌رغم تلاش‌های جسته‌وگریخته که برای جرح‌وتعدیل واژ «شریعت» و مشتقات آن – به‌عنوان معادلی برای پوزیتیویته در متون هگل- صورت گرفته، این واژه پس از پرهام در متون فارسی متواتر شده است. حال، پرسش اصلی این است که آیا اصولاً می‌توان برای پوزیتیویته در فلسف دین هگل ترجمه‌ای از ماد «شرع» تدارک دید؟ بدیهی است پاسخ این پرسش درگرو فهم معنای پوزیتیویته در فلسف هگل است، که موضوع جستار دوم این نوشتار است، اما پیش‌ از قدم نهادن در متون هگل، قدری درنگ در معنای شریعت در زبان فارسی ضروری می‌نماید.

واژ شریعت و کاربرد آن در اسلام و الهیات مسیحی

آنچه در ترجمه‌های فارسی از کتاب مقدس، به‌خصوص از رسایل پولس، به «شریعت» ترجمه شده است، در ترجمه‌های معتبر آلمانی، واژ

Gesetz

است. معنای متعارَف واژ

Gesetz

در آلمانی امروزین، همان است که در فارسی به آن «قانون» گفته می‌شود. ریش این واژه در آلمانی، فعل

setzen

است که ازلحاظ معنایی معادل فعل

ponere

در لاتین می‌باشد.[۸] باید توجه داشت که واژ

Gesetz

خود ترجمه‌ای است از واژه‌ای دیگر از متن عبری و یونانی کتاب مقدس. برای اطمینان از وحدت نظر در ترجمه از عبری و یونانی به آلمانی، می‌توان به چهار ترجم اصلی آلمانی از کتاب مقدس مراجعه کرد. این چهار ترجمه عبارت‌اند از: ترجم کلاسیک که همان اولین ترجم کتاب مقدس به آلمانی توسط مارتین لوتر است، ترجم معروف به «بشارت» یا

Gute Nachricht Bibel

که ترجمه‌ای مدرن و بسیار آسان‌فهم است، ترجم تحت‌اللفظی و بسیار وفادار به اصل یونانی و عبری که به آن

Menge-Bibel

گویند، و ترجم رسمی و مورد تأیید کلیسای کاتولیک معروف به ترجم «واحد» یا

Einheitsübersetzung

. در هم این ترجمه‌ها معادل

Gesetz

برای شریعت به‌کار رفته است.

واژ

Gesetz

خود در اصل، ترجم واژ تورات عبری () است. این واژه با تلفظ [توراه] در زبان عبری، به معنای توقیع و تعلیم بوده، و در یهودیت به اَسفار پنج‌گان موسی (یعنی سفر تکوین، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه) اطلاق می‌گردد. در این معنا، تورات همان شریعت موسی است که در قالب تعالیم و احکام موجود در اسفار پنج‌گانه از سوی خداوند به قوم یهود توقیع شده است.

به نظر من هگل که خود فارغ‌التحصیل الهیات مسیحی از توبینگن بود، اگر می‌خواست مستقیماً و فقط از خود شریعت سخن بگوید، آنگاه همان واژ

Gesetz

را به‌کار می‌بُرد، و نیازی به جعل واژه‌ای که در کتاب مقدس موجود نیست – یعنی

Positivität

– نمی‌داشت. ازقضا هگل در متون خود در موارد بسیاری همین واژ

Gesetz

را در ارتباط با دین و احکام شریعت به‌کار برده است، که در این موارد ترجم آن به قانون، به معنای حقوقی، مدنی، یا سیاسی آن، نادرست است.[۹] در جستار دوم نشان خواهم داد که هگل درواقع واژ پوزیتیویته در ارتباط با دین را از تقابلی که در روزگار او میان الهیات طبیعی و الهیات مبتنی بر وحی وجود داشته وام می‌گیرد، اما به‌سرعت این واژه را با معانی کاملاً خاص موردنظر خود بارگذاری می‌نماید.

بنابراین – و حداقل به دلایل معنی‌شناسیک- شایسته‌تر است واژ شریعت را به‌عنوان معادلی برای

Gesetz

آلمانی کناربگذاریم، و برای

Positivität

معادل دیگری تدارک بینیم. این مهم را باقر پرهام با ترکیب ابداعی خود، یعنی «استقرار شریعت»، تا حدودی به انجام رسانده است، که از این نظر در نگاه اول انتخاب چندان بدی به نظر نمی‌رسد؛ زیرا هم به‌نوعی فاصله‌ای معنایی از شریعت دارد، و هم نیم‌نگاهی به ریش

setzen

آلمانی و

ponere

لاتین، که پرهام آن را با واژ «استقرار» لحاظ داشته است. اما این انتخاب علاوه بر هم آنچه بالاتر بدان اشاره کردم، مشکلاتی مربوط به بحث حاضر نیز دارد. نخست اینکه، چنان‌که در جستار دوم خواهیم دید، پوزیتیویته تنها در موارد بسیار محدودی ناظر به معنای شریعت، یعنی همان

Gesetz

است، و هگل از پوزیتیویته اساساً معنایی بسیار فربه‌تر، پیچیده‌تر، و فلسفی‌تری را مراد می‌کند. از سویی چنان‌که پیش‌تر دیدیم، خود پرهام نیز در ترجم خودش نتوانسته است در هم موارد به این معادل پایبند مانده، و همه‌جا آن را به‌کار بَرَد. اما مهم‌ترین اشکال این معادل‌سازی آنگاه آشکار می‌گردد که از زاویه‌ای دیگر به مسئل نظر افکنیم؛ یعنی ببینیم واژ شریعت در زبان فارسی به چه معناست و تا چه حد می‌تواند قابل انطباق با

Gesetz

در کتاب مقدس، یا با

Positivität

در اندیش هگل باشد.

علامه طباطبایی در جلد پنجم تفسیر المیزان در گفتاری پیرامون معنای شریعت می‌نویسد: « ظاهرا در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنائى استعمال مى شود که خصوصیتر از معناى دین است […] شریعت عبارت است از طریقه‌اى خاص، یعنى طریقه‌اى که براى امتى از امتها و یا پیامبرى از پیامبران مبعوث به شریعت تعیین و آماده شده باشد، مانند شریعت نوح، و شریعت ابراهیم، و شریعت موسى، و شریعت عیسى، و شریعت محمد (صلى الله علیه وآله)». وی در ادامه به تفاوتی مهم میان شریعت و دین اشاره می‌کند: «کلمه دین را مى توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت، […] ولى کلمه (شریعت) را نمى‌شود به یک نفر نسبت داد، و مثلا گفت فلانى فلان شریعت را دارد، مگر آنکه یک نفر آورنده آن شریعت و یا قائم به امر آن باشد، پس مى‌شود گفت دین مسلمانان و دین یهودیان و دین عیسویان و نیز مى‌شود گفت شریعت مسلمانان و یهودیان همچنانکه مى‌توان گفت دین و شریعت خدا و دین و شریعت محمد و دین زید و عمرو و… ولى نمى‌توان گفت شریعت زید و عمرو […]، پس مى‌توان گفت شریعت عبارت است از طریقه اى که خدا مهیا و آماده کرده و یا طریقه اى که براى فلان پیغمبر و یا فلان امت معین شده، ولى نمى توان گفت طریقه‌اى که براى سابق هست، به اضافه چیزهائى که در آن شرایع نبوده» (علامه طباطبایی (۱)، صص.۵۷۲-۵۷۵). قسمت آخر نقل‌قول بالا در رابطه با مسئل محوری این نوشتار، حاوی دو نکت بسیار مهم است. یکی این‌که اگر بنا به نظر پرهام چیزی بنام «استقرار شریعت» اصولاً دارای معنا و مصداق باشد، این «استقرار» صرفاً منحصر به خدا و پیامبران است، و نه دیگران، و این معنی ، چنان‌که در جستار دوم خواهیم دید، در موارد بسیاری با آنچه هگل از معنای پوزیتیویته مراد می‌کند یکی نیست. نکت دیگر این‌که علامه طباطبایی در مثال خود از «شریعت محمد (صلى الله علیه وآله)»، «شریعت مسلمانان»، «شریعت موسی»، و «شریعت یهودیان» نام می‌برد، اما به‌رغم آوردن عبارت «شریعت عیسی»، سخنی از شریعت مسیحیان یا عیسویان به میان نمی‌آورد. علت این امر را شاید بتوان در اختلافی دانست که بر سر تعیین مصداق و معنای شریعت در مسیحیت موجود است.[۱۰]

سیدعلی هاشمی در مقال شریعت در مسیحیت، نخست دربار معنای واژ شریعت می‌نویسد: «شریعت کلمه‌ای عربی است که در اصل به محل برداشتن آب گفته می‌شود. این واژه از باب تشبیه معقول به محسوس، به امور دینی هم توسعه داده شده است. به این مناسبت، تشریع به معنای قانون‌گذاری آمده است و شریعت به قوانینی که از سوی شارع (قانونگذار) وضع شده است، اطلاق می‌شود. البته این اطلاق گاهی دایر وسیع‌تری دارد و معادل د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.