پاورپوینت کامل دین ‏پژوهى در غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دین ‏پژوهى در غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دین ‏پژوهى در غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دین ‏پژوهى در غرب ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :

امروزه همواره بحث از تغییر و تحول است. تحولى فراگیر که به زعم عده‏اى، در ثابت‏ترین معیارهاى بشرى رسوخ نموده است و بسان موریانه‏اى، پایه ‏هاى ثبات را در حیات انسان متزلزل مى ‏سازد. در نظر معتقدان به این فرایند، هیچ یک از معارف بشرى در برابر این تغییرات، تاب مقاومت نخواهد داشت وحتى ارزشهاى مقدس و پایه‏ هاى مذهبى و علمى نیز دستخوش تطور و تغییرى عظیم خواهد شد. برداشت‏ هایى این‏چنین از تحولات جدید غرب و برخى علل دیگر موجب آن گشته که پاره ‏اى از متفکران متجدد در نظریات خویش، همه ‏ى حقایق را تسلیم تمایلات و سبک و سلیقه‏ ى انسان این عصر نمایند و به کهنگى و فرسودگى حقایق مورد قبول بشر و اهم آن یعنى مذهب فتوا دهند.

امروزه همواره بحث از تغییر و تحول است. تحولى فراگیر که به زعم عده‏اى، در ثابت‏ ترین معیارهاى بشرى رسوخ نموده است و بسان موریانه ‏اى، پایه‏ هاى ثبات را در حیات انسان متزلزل مى ‏سازد. در نظر معتقدان به این فرایند، هیچ یک از معارف بشرى در برابر این تغییرات، تاب مقاومت نخواهد داشت وحتى ارزشهاى مقدس و پایه‏ هاى مذهبى و علمى نیز دستخوش تطور و تغییرى عظیم خواهد شد. برداشت‏هایى این‏چنین از تحولات جدید غرب و برخى علل دیگر موجب آن گشته که پاره‏اى از متفکران متجدد در نظریات خویش، همه‏ ى حقایق را تسلیم تمایلات و سبک و سلیقه‏ ى انسان این عصر نمایند و به کهنگى و فرسودگى حقایق مورد قبول بشر و اهم آن یعنى مذهب فتوا دهند.

این عده در طرز تفکر خویش، عموما به طبیعت و علوم طبیعى متوسل شده و بى هیچ دلیل درستى، با استناد به برخى اکتشافات جدید و سیر جبرى طبیعت، زمانه و تاریخ، ثبات و بقاى ارزش هاى انسانى را انکار مى‏ نمایند; عجیب این‏که در طول قرنها روند طبیعت، در نظام قانونمندى جهان تغییر قابل ملاحظه‏ اى رخ نداده و بسیارى از حقایق مورد قبول بشر، همان ثبات خویش را داراست; چنان‏که بسیارى از قوانین وحقایق طبیعى نیز تغییر محسوسى ننموده ‏اند و اعتقاد به این سیر جبرى در فرض درستى آن مؤید نظر مخالف مدعاى آنان خواهد بود. انسان نیز در ارتباط خویش با متن واقعیت، دچار تغییرى بنیادین نگشته است; تولد و زندگى چند صباح او و عاقبت‏ سیر او به ضعف و سستى و مرگ، با همه ‏ى تحولات ظاهرى محیط او و تصور او از جهان تغییر نمى ‏پذیرد و وضع کلى او در عالم وجود میان دو بى انتها و آغاز و انجامى مجهول قرار گرفته و ثابت است.

این نظریات بى ‏دلیل و رشد متورم گونه‏ ى ضعف، زمانى موجب آن گشته بود که بشر و خصوصا انسان غربى، تحت تاثیر توهم ذهنى خویش و غرور و سرمستى ناشى از آن، بنیاد عقاید خویش را به باد تند انتقاد و بدگویى، از بیخ برکند و به کلى اهیت‏ حقیقى و معنوى خود را فراموش نماید; به یک‏باره به موجودى کاملا مادى و بسان حیوانات، درنده خو و طمع ورز بدل گردد; با خودخواهى و خودرایى بشر آن روز، هیچ چیز از دستش در امان نبود و دیگرانى که فروغ انسانیت، هنوز در وجودشان جانى داشت، تاوان این خودرایى انسان مادى غرب را مى‏ پرداختند; طبیعت و محیط زندگى نیز رمق خویش را از دست داد و آرامش و سکون از بین رفت. انسان لایبالى این عصر، خود به دست‏ خویش، پایه‏ هاى آسایش خویش را خراب کرد و آثار پیشینیان را که طى ‏سالها رنج و تجربه، به دست آمده بود، با بى‏ اعتنایى خود، محو و نابود نمود.

در چنین محیطى که همه چیز در برابر فطرت انسان، صف آرایى کرده بود، ناگهان صداى نجات خواهى انسان این عصر بلند شد و فطرت خفته ‏ى بشر، بار دیگر قدرت خویش را نشان داد و خواستار تعدیل نظام هاى فکرى و اجتماعى حاکم بر محیط خویش شد; چرا که این جو حاکم، با گرایش شدید مادى خویش، راه را بر خواسته‏ هاى اصیل انسانى سد کرده بود و در ارضاى تمایلات فطرى انسان، به یک بعد (۱) بسنده مى‏ کرد. چنین انقلاب روحى با بازنگرى مبادى فکرى مادی گرى و بازگشت‏به سوى عقاید گذشته همراه شد و انسان قرن بیستم دریافت که حرکتى خطرناک را آغاز نموده است، لذا این قرن را باید قرن زنده شدن دوباره‏ ى معنویات دانست!

عالم اسلام نیز همچون مجموعه هاى فرهنگى دیگر از آسیب سیر مذهب زدایى در غرب در امان نماند و از سالها پیش، مبانى اصیل اسلامى به وسیله‏ ى پاره‏اى از دانشوران، دچار چالشى عمیق گشت. این روند، گاه با تحریف معنوى عقاید و احکام اسلامى همراه بود و گاه نیز سیرى کاملا متضاد با مذهب داشت. آثار سوء این تاثیر پذیرى، در حالى که غرب به فکر بازسازى اعتقادات مذهبى خویش است، هنوز نیز ادامه دارد. گویا بانیان این تقلید، هنوز به ام العقاید خویش یعنى غرب، نظرى نیفکنده‏ اند تا ببینند، انسان غربى چگونه در پى یافتن ریشه ‏هاى خویش مى‏کوشد که از میان امواج خروشان ضد فطرى بشر خارج گردد و به چه سان، روز به روز اهمیت فوق‏ا لعاده‏ ى دین در حیات انسان، بر متفکران عالم غرب آشکارتر مى‏ گردد.

به هر روى، تحولات فکرى در غرب، چنان تاثیرى بر مجموعه‏ هاى اسلامى نهاده است که همگان را از متفکران طرفدار دین تا دانشوران ضد مذهب به تفکر و پژوهش واداشته است. در میان روشنفکران مسلمان به معناى اصطلاحى نه حقیقى سه جریان عمده، تحت تاثیر فرهنگ و تمدن غرب وجود داشته است که همواره سبب سازمناظرات متفکران مى‏گردد. این سه جریان عبارتند از:

۱. مارکسیسم، که تحت تاثیر آموزه‏ هاى مارکس و برخى دیگر، در میان بسیارى از جامع، براى رهایى از وضع نامطلوب گسترش یافته که البته با اثبات تاریخى عدم کارایى آن، جاذبه خود را از دست داده است.

۲. لیبرالیسم و پوزیتویسم (۲) ، این دو جریان همسو، در ابتدا بیشتر در ابعاد سیاسى واجتماعى و دینى آن تبلیغ مى‏ گردید و هم اکنون علاوه بر جنبه‏ هاى فوق برخى از ابعاد فلسفى و فرهنگى آن گسترش یافته است.

۳. اگزیستانسیالیسم، که تحت تاثیر تفکر فیلسوف مشهور آلمانى، «مارتین هیدگر» شکل گرفته و اکنون در پاره‏اى از اندیشه‏ ها رسوخ نموده است.

ویژگى مشترک دو جریان اخیر لیبرالیسم، پوزیتویسیم و اگزیستانسیالیسم اعتقاد به تعارض میان عقل و وحى و مخالفت‏ با ابعاد عقلانى و استدلالى مکتب اسلام است که بنیاد اعتقادى اسلام را از دو سو مورد تهاجم قرار مى‏دهد. طرفداران پوزیتویسم، توجه به عالم «حس‏» و ماده را بنیاد تفکر و تفسیر جهان هستى و دین اسلام قرار مى‏ دهند و ابعاد غیر مادى اسلام را تا به سر حد مسائل طبیعى وحسى تنزل مى ‏دهند. گروه معتقد به تفکر اگزیستانسیالیستى با بینشى نامتعادل کلیه ‏ى ابعاد مادى، حسى و علمى تفکر و تمدن اسلامى را به فراموشى مى ‏سپارند و به نوعى عرفان فاقد سلوک و عمل و کاملا نظرى و متناقض و توهم انگیز مبادرت مى ‏ورزند لذا در عرصه ‏ى عمل و در مواجهه با مسایلى همچون توسعه و صنعت دچار تشتت و درماندگى مى ‏شود. برخى از روشنفکران معتقد به فلسفه‏ هاى تحلیلى و پوزیتویستى با طرح «فلسفه‏ ى دین‏» و «کلام جدید» که البته در جاى خود شایسته‏ ى بحث و بررسى است‏ سعى در تحمیل فرهنگ مسیحى درآمیخته با تفکرات مادى، بر جهان اسلام دارند و تلاش بسیار مى ‏کنند تا اثبات نمایند که اسلام همانند مسیحیت در عصر جدید به تصحیح و تکمیل نقایص، نیاز دارد. پاره‏اى دیگر از این مرحله نیز تجاوز کرده و ادعا مى ‏کنند که اساسا حقیقت ادیان را حتى پیامبران نیز جداى از محدودیت فکرى بشرى خویش درنیافته‏ اند، چه رسد به انسانهاى عادى. از این رو حقیقت دین را غیر قابل شناخت واقعى و دسترسى مى‏ دانند. این گروه با سرایت دادن اندیشه‏ ى «نسبیت‏» به دایره‏ ى فهم دین اسلام، مساله‏ ى اعتقاد به اسلام را امرى کاملا نسبى و در نتیجه شخصى اعلام مى‏ کنند و قایل به جدایى دین و سیاست مى ‏شوند.

در حقیقت، فلسفه‏ هاى موجود در جهان غرب، آن‏چنان متشتت و پراکنده است که شاید نتوان حد جامع قاطعى از آن ارایه کرد. این تشتت و پراکندگى و تاثیر آن بر جوامع غیر غربى موجب گشته است که نتوان، تمام گرایش‏ هاى موجود در جهان اسلام را محدود به چند فلسفه‏ ى خاص ‏غربى و غیر غربى نمود و گاه نیز در پاره‏ ه‏اى از اندیشه‏ ها، مجموعه ‏اى از نظریات فلسفه‏ هاى متفاوت غربى گرد آمده است که احصا و ریشه‏ یابى هر یک از آنها مجالى طولانى و کوششى نامحدود مى‏ طلبد. آنچه امروزه براى جوامع اسلامى جهت دفع جریانات روشنفکرى لازم به نظر مى ‏رسد، بررسى سیر تاریخى و علل شکل ‏گیرى تفکرات کنونى غرب است; چرا که با چنین ریشه ‏یابى مى ‏توان مرز قاطعى میان اندیشه ‏هاى غربى و تفکرات فراگیر اسلام قایل شد، ور اه را بر هر گونه التقاط سد کرد. تحلیلى تاریخى در این باره، راهگشاى خوبى براى هر گونه تلاش فکرى در این زمینه خواهد بود. از آنجا که در تاثیر فکرى جهان غرب بر عالم اسلام، بیشتر مسایل دینى و مذهبى مد نظر بوده است، در بررسى تاریخى شکل‏ گیرى و تحولات فکرى غرب، بیشتر، روند تغییرات دین‏ پژوهى را مورد توجه قرار مى ‏دهیم.

تاریخ تحولات فکرى و دین ‏پژوهى در غرب

با پذیرش آیین مسیحیت از سوى امپراتورى روم و قدرت یافتن کلیسا دوره‏ ى هزار ساله‏اى آغاز گشت که خصوصیت ‏بارز آن، ایجاد فضاى فکرى یک سویه‏ ى مسیحى بود. زیرا، با معرفى عقاید مسیحیت‏ به عنوان آراى رسمى و پذیرفته شده، باب نظریه پردازى و تعاطى و تبادل افکار بر روى دانشوران بسته شد. یکى از پیامدهاى همین رخداد تاریخى، تعطیل شدن مدارس و دانشگاه‏هاى یونان واسکندریه به وسیله ‏ى امپراتور روم به سال (۵۲۹م) و پراکنده شدن ارباب علوم و خواهندگان دانش از این دو مرکز علمى بود. این واقعه در عدم شباهت افکار فلسفى با عقاید مسیحى در آغاز ریشه داشت.

از سوى دیگر با تلاش‏هاى فراوان اندیشمندان در دو حوزه‏ى فکرى یونان و اسکندریه، بسیارى از آراى علمى و دین پژوهى یونان، در اذهان بسیارى جا گرفته بود. این جو فکرى حاکم و تلاقى سه فرهنگ مسیحى، یهودى و یونانى رهیافت نوینى را در دین پژوهى تطبیقى پایه ‏ریزى نمود; فلاسفه‏ اى همچون اگوستین و آکویناس در مهد مسیحیت، عقاید آن آیین را در قالب فلسفى یونانى به اذهان فلسفه پسند آن دوران خوراندند و بدین وسیله گام مهمى در پیشبرد سیر دین پژوهى در غرب برداشتند.

ویژگى این نظام دین پژوهى (۳) آن بود که افکار فلسفى و علمى یونان به ابزارى براى اثبات حقانیت آیین مسیحیت و عقاید و احکام آن بدل شد. هر آنچه توانایى تبیین و توجیه چرایى عقاید مسیحى را داشت مقبول واقع شد و آنچه از چنین ویژگى برخوردار نبود طرد و نفى گردید. (۴) افزون بر افکار فلسفى، رفته رفته کلیه‏ ى آراى علمى یونان به شکل پشتوانه‏ ى عظیمى براى تبلیغ مسیحیت درآمد و با اصول و ریشه‏ ى مسیحى‏گرى پیوند خورد به طورى که این آرا به عنوان عقاید مذهبى تلقى گشته، مخالفان آن به شدت مورد آزار کلیسا قرار مى‏ گرفتند. (۵)

به طور کلى در قرون وسطى، الهیات از دو عامل نقل و عقل بهره مى‏ جست و این دو در راستاى استحکام پایه ‏هاى مسیحیت در هم آمیخته شده بود. اما در این میان عقل در درجه‏ ى دوم اهمیت قرار داشت و داراى ارزش تبعى بود و در حقیقت‏به عنوان وسیله‏ ى توجیه نقل تلقى مى‏ گردید. لذاست که هرگاه عقیده‏ اى مذهبى با توجیهات عقلى قابل تبیین نبود با استدلال به عدم توانایى عقل در درک نقل، آن راى و عقیده پذیرفته و توجیه مى ‏شد.

قرن چهاردهم میلادى، سرآغاز رخدادهایى است که از دو سو، دین پژوهى را در غرب متحول مى‏ ساخت. این جریانهاى پیوسته از طرفى بنیاد فلسفه یونانى را که با فهم دین در هم آمیخته بود، متزلزل مى‏ نمود و از سوى دیگر، پیشرفت علوم تجربى، آراى علمى یونان را که توجیهى براى عقاید مسیحیت محسوب مى‏ شد، ابطال مى‏ کرد. در انگلستان و فرانسه گرایش به اصالت تسمیه (۶) و دورى از عقل گرایى، فلسفه ‏ى متافیزیکى را متزلزل و پایه ‏هاى آن را نابود مى ‏ساخت. در فرانسه نیز طبیعیات ارسطو مورد مناقشه واقع شد وکم‏ کم، آراء علمى درآمیخته با فهم نصوص دینى، یقینى بودن خود را از دست داد. زمزمه‏ ى ناسازگارى فلسفه با عقاید مسیحیت (عقل و دین) و اختلافات میان ارباب کلیسا و نیز اختلاف آنها با فرمانروایان بى ‏تفاوتى مردم را نسبت‏به عقاید مذهبى برانگیخت و گرایش به سوى زندگى مادى و صرف نظر کردن از مسایل ماوراى طبیعى والهى را پدید آورد. از پیامدهاى دیگر وقایع فوق، طرز تلقى جدیدى از فهم دین و در نتیجه پیدایش مذهب پروتستان، و نظریه ‏ى ناسازگارى دین وسیاست است.

سرانجام در اواسط قرن پانزدهم، با سقوط امپراتورى بیزانس زمینه‏ ى یک تحول فکرى فراگیر و همه جانبه در اروپا پدید آمد و دستگاه پاپ از هر سو، مورد هجوم فکرى و علمى واقع شد.

گرایش عمومى به علوم تجربى، در قرن شانزدهم سبب ساز کشفیات جدید همچون کشفیات کپلر، کپرنیک و گالیله گردید. این اکتشافات، فلکیات بطلمیوس، طبیعیات ارسطو را که با فهم عقاید مسیحیت درآمیخته بود از دایره‏ ى حقایق به در برد و آنها را به صورت عقایدى خرافى، معرفى نمود. همین تغییر و تحول در نحوه‏ى نگرش به طبیعت، زمین را به کره‏ى کوچکى در کنار کهکشانها تبدیل نمود، در نتیجه عامل توجیه اشرفیت انسان از بین رفت. لذا آیات کتاب آسمانى در شرافت وافضلیت انسان که سالها با همین آراى خرافى تبیین مى‏ گشت مورد تردید واقع شد. این تحولات فکرى باعث گردید روش عقلى در میان روشهاى فهم دین مطرود شود چرا که عموم دانشمندان، اشتباهات و درک نادرست‏ حقایق را متوجه عقل و استدلالات عقلى مى‏ دانستند.

پیشرفت علوم تجربى در زمانى به وقوع مى ‏پیوست که تعصب و مقاومت روحانیان مسیحى در برابر این کشفیات و تضاد ظاهرى عقاید مذهبى با علوم، بدبینى مردم را نسبت‏ به ارباب کلیسا و دین و مذهب و وسایل توجیه آن برانگیخته مى ‏نمود و در پى نابودى تنها فلسفه‏ ى رایج آن عصر (اسکولاستیک) اذهان عموم، با یک خلا فکرى و عقیدتى روبه ‏رو گردید.

این خلا فکرى و ابطال پذیرى عقاید مسیحیت و مسایل علمى قدیم که سالها در ذهن مردم امورى یقینى و درست تلقى مى‏شدند باعث ایجاد حس بدبینى نسبت‏به تمام یقینیات و در نتیجه بروز شک گرایى گردید. از این رو، پاره‏اى از دانشمندان در این دوره صراحتا یقینى بودن کشفیات تازه‏ى علمى را نیز مورد تردید قرار دادند.

در قرن هفدهم میلادى فعالیتهاى مختلفى براى ترمیم ویرانى‏ هاى فکرى رنسانس و از جمله براى مبارزه با شک گرایى و اثرهاى سوء آن بر دین و عقل انجام گرفت. کلیسائیان غالبا در صدد برآمدند که وابستگى مسیحیت را به عقل و علم برند و عقاید مذهبى را از راه دل وایمان تقویت کنند ولى فلاسفه و دانشمندان کوشیدند تا پایه‏ ى محکم و تزلزل ناپذیرى براى دانش و ارزش بجویند، به گونه‏ اى که نوسانات فکرى و طوفانهاى اجتماعى نتوانند بنیاد آن را نابود سازد.

در این دوران برخى از دانشمندان نیز براى سامان دهى به وضعیت فکرى موجود مبارزه با شک گرایى و پر نمودن خلا فکرى، بار دیگر به دامان عقل پناه بردند و از راه استدلالات عقلى وجود حقایق را در عالم خارج اثبات نمودند. این رویکرد، نقطه‏ ى عطف دوباره‏اى در جهت احیاى روش عقلانى در حیطه‏ ى معرفتهاى مقبول، بود در حالى که غرب در فهم حقایق دینى، مسیرى ضد عقلى را مى ‏پیمود. این افکار و آراى در آن عصر تزلزل فکرى مایه ‏ى آرامش خاطر بسیارى از دانش پژوهان و دینداران گردید. دین پژوهان دیگرى نیز در تحکیم مبانى این نهضت فکرى کوشیدند، ولى به هر حال، این کوششها نتوانست روش عقلى را همچون گذشته در میان روشهاى علوم رواج دهد و از سوى دیگر توجه عموم دانشوران به علوم تجربى منعطف شده بود و همین عامل باعث کندى رشد روش عقلى مى‏ گردید.

در حالى که روش تعقلى در قاره‏ى اروپا تجدید حیات مى‏ کرد و عقل، رفته رفته مقام و منزلت‏ خود را در معرفت‏ حقایق دینى باز مى ‏یافت، همزمان گرایش دیگرى رش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.