پاورپوینت کامل اصطرلاب اسرار خدا ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اصطرلاب اسرار خدا ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اصطرلاب اسرار خدا ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اصطرلاب اسرار خدا ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

آنچه در پى خواهد آمد، شرح کوتاهى از یکى از ارکان و اصول مهم عرفان، یعنى وصف«عشق و عشق ورزى‏هاى»بزرگانى است که مستانه به همه آیات الهى و در عین حال به یک مبدأ عشق مى‏ورزیدند.آنان که بدین پایه از محبّت دست یازیدند، در حقیقت«اصطرلابى»براى مکاشفه و تبیین اسرار و رموز ماوراء طبیعت، به دست آوردند که به وسیله آن توانستند به شرح و تفسیر اسرار قرب خداوندى بپردازند و با استمداد از این ابزار، به اسرار عالم هستى پى ببرند.البته، پر واضح است که عشق براى ایشان در حکم ابزارى معنوى بود که دوگانگى‏هاى صورى ناشى از وهم و جهل و حجاب را مى‏زدود و آینه قلبشان را چنان جلا مى‏داد که در اوج عشق ورزى، با پر عشق به پرواز درآمده و فارغ از همه چیز۷ حلاج‏وار، مستانه، سرود عاشقانه«انا الحق»سر داده و پایکوبان براى ترسیم معاشقه میان عبد و ربّ، به سوى مسلخ شتافته و یا از فرط محبّت، همچون ابو یزید بسطامى«لیس فى جبّتى سوى اللّه»را به بهاى اتمام ارتداد و زندقه، در حال وجد و خلسه بر زبان مى ‏راندند:این همه در پرتو حبّ الهى میسّرشان گردید و به حقّ مصداق‏«والّذین آمنوا أشدّ حبّا للّه»\} (۱) واقع شدند.

علت عاشق ز علّتها جداست

عشق پاورپوینت کامل اصطرلاب اسرار خدا ۱۰۸ اسلاید در PowerPointست

آنچه در پى خواهد آمد، شرح کوتاهى از یکى از ارکان و اصول مهم عرفان، یعنى وصف«عشق و عشق ورزى‏هاى»بزرگانى است که مستانه به همه آیات الهى و در عین حال به یک مبدأ عشق مى‏ورزیدند.آنان که بدین پایه از محبّت دست یازیدند، در حقیقت«اصطرلابى»براى مکاشفه و تبیین اسرار و رموز ماوراء طبیعت، به دست آوردند که به وسیله آن توانستند به شرح و تفسیر اسرار قرب خداوندى بپردازند و با استمداد از این ابزار، به اسرار عالم هستى پى ببرند.البته، پر واضح است که عشق براى ایشان در حکم ابزارى معنوى بود که دوگانگى‏هاى صورى ناشى از وهم و جهل و حجاب را مى‏زدود و آینه قلبشان را چنان جلا مى‏داد که در اوج عشق ورزى، با پر عشق به پرواز درآمده و فارغ از همه چیز۷ حلاج‏وار، مستانه، سرود عاشقانه«انا الحق»سر داده و پایکوبان براى ترسیم معاشقه میان عبد و ربّ، به سوى مسلخ شتافته و یا از فرط محبّت، همچون ابو یزید بسطامى«لیس فى جبّتى سوى اللّه»را به بهاى اتمام ارتداد و زندقه، در حال وجد و خلسه بر زبان مى‏راندند:این همه در پرتو حبّ الهى میسّرشان گردید و به حقّ مصداق‏«والّذین آمنوا أشدّ حبّا للّه»\} (۱) واقع شدند.

در این نوشتار کوتاه نخست به بررسى عشق از دیدگاه مکاتب بشرى و ادیان، تا سرحدّ امکان پرداخته، و در ادامه به تبین عشق در عرفان و تصوف اسلامى و توضیح مراتب آن را از دیدگاه حکما صوفیه، با تتبّع و تصفّح در آثار بزرگان این راه، خواهیم پرداخت.امید مى‏برم که این مقاله موجز، در وادى«عشق و عرفان»کاروان عشاق حقیقى و دلسوختگان طریق حق را محرّکى براى تأمل در بازگشت به خویشتن خویش باشد. نقل سخنان ارباب معرفت خالى از فایدت نخواهد بود.

عشق اندیشه عام بشرى

بحث درباره عشق در اندیشه بشر، قدمت و سابقه‏اى به درازاى عمر فرهنگ آدمى دارد.محبّت و عشق، صرفا پدیده‏اى خاص عرفان اسلامى نیست.با نگرشى هر چند سطحى و اجمالى به سایر مکاتب فکرى بشر در طول تاریخ، به سادگى مى‏توان دریافت که این موضوع، در اغلب تعالیم سرّى و عرفانى ادوار کهن در مبانى ادیان بدوى منقرضه و آریائیان هند و ایرانى و دنیاى عرب مسیحى به صورت چشم‏گیرى وجود داشته است.حتى مى‏توان عشق را در بین کل موجودات هستى، على الخصوص، افراد انسانى از مقوله فطریات به حساب آورد.گویى که عشق پدیده‏اى ذو مراتب با نمودهاى مختلف است، که در برخى به اشراق کامل مى‏انجامد و در برخى ممکن است در حدّ خفیفى به صورت عشق صورى باقى بماند.

در دایره المعارف الیاده، درباره عام بودن پدیده عشق آمده است که:«تصوّر عشق در یک شکل یا در اشکال دیگر آن، تقریبا بیانگر توسعه فرهنگهاى انسانى در تاریخ جهان کهن و کنونى، چه شرق و غرب و چه بدوى و متکامل بوده است. عشق نیروى محرّکى در شکل بخشیدن به فرهنگ فى ما بین ابعاد ایدئولوژیکى از یک سو و ابعاد اخلاقى زندگى از سوى دیگر محسوب مى‏گردد؛که در بخشى از فعالیتهاى انسان از قبیل دین، هنر، ادبیات و موسیقى، رقص، نمایشنانه، فلسفه و روانشناسى تأثیر گذاشته است.» (۲)

و همچنین، مراتب عشق را در فرهنگهاى مختلف به صورت زیر دسته‏بندى مى‏نماید:

۱-عشق شهوانى(

Carnal lave

)که از تمایلات عاشقانه لذّت طلبى به وجود مى‏آید و در نزد یونانیها(اروس)(

Eros

)در لاتین«آمور»(

Amor

) و در سانسکریت«کام»(

Kama

)خوانده مى‏شود.

۲-عشق دوستانه(

Friendly love

):در یونانى «فیلیا»(

Philia

)در لاتین«دلیتیو»(

Delietio

)و در سانسکریت«سن هاپریتا»(

Senha priyata

) نامیده شده است.

۳-عشق الهى(

divinel love

):که از راه فیض وموهبت آشکار مى‏شود.و در یونانى«آگاپه» (

agape

)در لاتین«کاریتاس»(

caritas

)در هندوئیزم«پره مه»(

Prema

)و در عربى«رحمان»و در عبرى«حسید»(

Hesed

)اطلاق مى‏گردیده است. (۳)

بنابراین مفهوم عشق، در هر فرهنگى-خواه یونانى یا هندى-ابعاد و مراتب و معانى خاص خود را دارد.امّا بیان این نکته خالى از لطف نیست که در ادیان و مکاتب مختلف، طرق نیل به مبدأ و حقیقت، منحصر به روش واحدى نیست. بلکه بشر همواره به تناسب توان عقلى و فطریش۷ از راههاى گوناگونى توانسته است به تجربه مبدأ هستى و درک حقیقت عالم، یا به عبارتى معرفت آنچه نزدشان مطلق شمرده مى‏شده است، بپردازد.در این میان، عشق یکى از طرق نیل به حقیقت از ادوار کهن همواره مورد توجه سالکان و متفکران بوده است.از جمله مکاتب کهنى که عشق را به نسبت دیگر طریقه‏ها ارج مضاعف‏ مى‏نهند، آئین«بهگوتا» * در نظام هندوئیزم است که در منظومه ارزشمندى، موسوم به «بهگودگیتا» (۴) در ضمن بیان مناظره خداى کریشنا در ترغیب سردار به نام آرجونا در میدان نبرد با خویشاوندان، به طرق سه گانه براى وصول به حقیقت اشاره مى‏نماید:

طریقه اوّل:«جنانه مرگا»(

Hnana marga

( یعنى راه علم که آموختن شریعت هندوئیزم است. طریقه دوم:«کرما مرگا»(

Karma marga

)یعنى راه عمل که مقصود اجراء ادعیه و عبادات و گزرادن قربانیهاست.طریقه سوم:«بهکتى مرگا» (

Bhakti marga

)یا راه عشق و اخلاص که همان ایمان قلبى به اصول و فروع دین است.و طریقه سوم رفته رفته به عشق سوزان عابد نسبت به معبود تبدیل مى‏شود و عاشق، نفسانیّت وجود خویش را نثار محبوب الهى مى‏سازد.

پس توجّه هندان از دیرباز به طریقه بهکتى، نشان سهولت و عظمت شأن حیات عاشقانه است. چنانکه رادها کریشنان، با تصریح این مطلب که گرچه از راههاى متفاوت مى‏توان به قلّه کوه صعود نمود، امّا وى عشق را طریق آسانتر و به عنوان راهنمایى دیرینه ارائه نموده و مى‏گوید:«عشق و عبادت طریق و جاده کهنى است که از تاریکى به سوى نور، و از مرگ و فنا به سوى هستى و بقا رهبرى و هدایت مى‏کند.» (۵)

معناى لغوى عشق

عشق به معنى دلدادگى و خاطر خواه شدن است. در قاموس المنجد در ذیل«عشق»در معناى «العشق»آمده است:«إفراط الحبّ و یکون فى عفاف و فى دعاره». (۶)

در کشف المحجوب، معانى متعددى براى واژه حبّ ذکر شده است؛از جمله آمده است:«به معنى لغت گویند، محبّت مأخوذ از«حبّه»بکسر حا و آن تخمهایى بود که اندر صحرا بر زمین افتد، پس «حبّ»را«حبّ»نام کرده‏اند از آنک اصل حیات اندر آن است، چنانک اصل نبات اندر حبّ.» (۷)

منشأ عشق در اسلام

منشأ این پدیده در دین اسلام، همان است که عرفان غنى اسلامى از آن سرچشمه گرفته است. عرفان نیز از جمله مقولات عام بشرى است که نزد تمام ملل و مکاتب وجود داشته و تعریف جامعى از آن دشوار مى‏نماید.ولى از آنجا که در تصوف اسلامى، اصل ولایت، اساس کسب معارف و لازمه سیر و سلوک شمرده مى‏شود، مى‏توان عرفان را در عالم اسلامى عبارت از سلوک در راه ولایت براى درک معرفت علم توحید و کشف اسرار الهى، از راه تزکیه نفس و تصفیه باطن دانست.

بنابرانى عشق، بعد از ولایت از پایه‏هاى عالى تصوف است که بدون تمسک به حبل متین ولایت، نیل به مرتبه عشق به قول خواجه:با صد اهتمام هم میسر نخواهد گردید.پس چنانکه گفتیم، عشق و محبت الهى در عرفان اسلامى، باید از سرچشمه جوشان آیات قرآنى و احادیث نبوى نشأت گرفته و شرح و تفسیر آن مضامین، در سخنان منظوم و منثور صوفیانه انعکاس یافته باشد.

توجه به این نکته، ضرورى به نظر مى‏رسد که لفظ عشق، در قرآن کریم مطلقا استعمال نشده (*)آیینى است که از سنّت«واسود واکریشنا»سرچشمه گرفته و مبانى آن در رساله بهگودگیتا منعکس شد و تاریخ تکامل آن را به چهار دوره:۱-ظهور در حاشیه نظام برهمنى‏۲-دوره امتزاج با کیش برهمنى‏۳-تبدیل به کیش ویشنوئى‏۴-تکامل در مکتب و دانته، تقسیم کرده‏اند. است؛امّا الفاظ مترادف آن یعنى«حبّ»در قالب اسم و فعل در آیات سوره مائده ۱۶۵ سوره بقره و ۳۱ سوره آل عمران»به کار رفته است.مرحوم علامه طباطبائى، آیه شریفه‏«یحبّهم ویحبّونه»\}را ناظر به یک عشق متقابل میان عاشق و معشوق گرفته است که آن دوستى به طور مطلق مربوط به ذات مى‏باشد.

با وجود آنکه لفظ عشق در قرآن کریم صریحا به کار نرفته است، امّا در یک حدیث نبوى * به صورت فعل، استعمال شده است.در حدیث مورد نظر، شرط اداراک وجود حق، طلب و سپس نیل به مراتب معرفت و محبّت و نهایتا عشق است. زیرا مرتبه عشق فوق محبت است و عشق ورزى بنده و حق امرى متقابل است.لذا کوشش عاشق باید توأم با کشش حقانى باشد، تا حقّ تعالى خود خونبهاى کشته راه عشق الهى باشد و در نتیجه معرفت ربانى و بقاء باللّه براى سالک میسر گردد.

در روایات دیگر نیز«حبّ و محبّت»مورد تأکید قرار گرفته؛از جمله در حدیثى، دین و عشق را یکى دانسته که«الدّین هو الحبّ و الحبّ هود الدّین» صاحب کشف المحجوب در اثبات محبت متقابل میان بنده و حق در سنّت نبوى به نقل حدیثى از پیامبر اکرم(ص)بدین مضمون مى‏پردازد:«من احبّ لقاء اللّه، احبّ اللّه لقائه.و وقوله:«إذا أحبّ اللّه العبد، قال لجبرئیل یا جبرئیل!إنّى احبّ فلانا فاحبّه فیحبّه جبرئیلأ»(هر کس به خدا عشق ورزد، خدا هم به او عشق مى‏ورزد.وقتى خدا بنده‏اى را دوست بدارد، به جبرئیل گوید:

اى جبرئیل!همانا من فلانى را دوست دارم، تو هم او را دوست داشته باشد.پس جبرئیل هم او را دوست مى‏دارد.)

از طرفى، سخن از عشق الهى در قرون اولیه اسلامى مشهود نیست، امّا در سخنان و آثار صوفیه، ابوابى تحت عنوان«محبّت»و گاهى تعابیر مشابهى از قبیل«مودّت»و«هوى»آمده است ابو نصر سراج در کتاب«اللمع فى التصوف»محبّت را سومین احوال عشره و موهبتى الهى مى‏داند که با جهد و تلاش حاصل نمى‏شود.باید توجه داشت که برخى از اهل طریق، محبت و عشق را دو مرتبه جداى از هم تلقى کرده‏اند؛بدین صورت که معرفت، مقدمه محبّت و محبت نیز شدت در حبّ است.لذا رابطه میان محبّت و عشق به زبان منطق از نوع عموم و خصوص مطلق و به صوت زیر مى‏باشد. *

سهروردى در رساله العشق، در اشتقاق و کیفیت عشق مى‏گوید:«عشق را از عشقه گرفته‏اند و عشقه آن گیاهى است که در باغ پدید آید در بن (*)فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث مثنوى، ص ۳۴، حدیث: من طلبنى، وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى أحبّنى و من أحبّنى عشقنى و من عشقنى عشقته، و من عشقته قتلته و من فعلىّ دیته.فأنا دیته».

( *)طبق نمودار چنین مى‏نماید که عشق و محبت از معرفت هم مهمترند و به منزله مغز آن پوسته مى‏باشند.باید گفت هر چند درجه‏اى از معرفت چنین دارد، لکن غایت اقصاى عارفان، به تصریح خود ایشان معرفت است.معرفتى که با فناى در معروف و بقاى به او حاصل مى‏شود.چنانکه غایت فعلى حق تعالى از خلقت نیز شناخته(معروف)شدن ذکر شده است.در این میان، محبت و عشق بهترین«وسیله»تلقى شده است(نه هدف). درخت اوّل، بیخ در زمینى سخت کند.پس سر برآرد و خود را در درخت مى‏پیچد و همچنانکه مى‏رود تا جمله درخت را فراگیرد و نم و غذاى درخت را به تاراج مى‏برد، تا آنگاه که درخت خشک شود، و همچنان در عالم انسانیت است که خلاصه موجودات است.» (۸)

عشق انگیزه و سبب آفرینش

محبت و عشق نزد عرفا مقامى والاست.صوفیان صافى، عشق را انگیزه خلقت عالم هستى و آفرینش انسان مى‏دانند و برآنند که در اثر محبت و عشق به شناخته شدن بود که خداوند در مرتبه تجلى ذاتى(مقام فیض اقدس)بر خویش متجلیى گردید و باعث پیدایش اعیان ثابته شد، و در تجلّى ذات بر خارج از خود(فیض مقدس)عالم هستى و موجودات به وجود آمد.بنابراین اگر عشق حق تعالى به مشاهده جمال خویش در آینه اعیان ثابته، یعنى تجلى برون ذات نبود، هرگز خلقت هستى به وقوع نمى‏پیوست.لذا حبّ خداوند به مشاهده خویش در صورت غیر؛به سبب تجلّى ثانویّه(فیض مقدس)است.صوفیه در این باب متفقا به حدیث ذیل استناد جسته‏اند که:«کنت کنزا مخفیّا، فأحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکى اعرف.»(من گنجى پنهانى بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.)

از محبت گشت ظاهر هر چه هست

و از محبّت مى‏نماید نیست، هست

باز معشوقى، تقاضاى نیاز

کرد تا پیدا نمایدجمله راز

از نیاز ماست ناز او عیان

مى‏کند«احببت»زین معنى بیان

آنکه معشوق است از وجهى دگر

عاشقش مى‏گو:اگر دارى خبر (۹)

با این وصف، عشق مقام انسان کامل است. تنها اوست که با طى مراحل کمال مى‏تواند این رکن طریقت را دریابد.مولانا در دفتر پنجم مثنوى، در معنى عبارت«لولاک، لما خلقت الافلاک»ایجاد آسمانها را قائم به وجود مبارک ختم رسل(ص)و قرین بودن حضرتش با مرتبه عشق الهى بر مى‏شمرد.و حتّى تخصیص مقام رسول اکرم در میان انبیاء را فرد بودن وى در مقام عشق دانسته.لذا نور حقیقت محمدیه نخستین مخلوق است(اوّل ما خلق اللّه نورى)و ختم رسالت نیز به وجود شریف اوست:

با محمّد بود عشق پاک جفت

بهر عشق، او را خدا؛«لولاک»گفت

منتهى در عشق چون او بود فرد

پس مر او را ز انبیاء تخصیص کرد

گر نبودى بهر عشق پاک را

کى وجودى دادمى افلاک را (۱۰)

محیى الدّین بن عربى، حرکت عالم را از عدم به سوى هستى، حرکتى بر مبناى عشق مى‏داند. ابن عربى در این موضوع غالبا حبّ و محبّت را به کار مى‏برد تا عشق را.وى معتقد است که در عالم هستى حرکتى جز«حرکت حبّى»وجود ندارد و محتملا منظور مولانا در بیت زیر، بیانى مشابه مضمون شیخ اکبر باشد:

دور گردونها، ز موج عشق دان

گر نبودى عشق، بفسردى جهان

دکتر قاسم غنى بر آن است که عامل نیرومندى که تصوف را بر اساس محبت و عشق استوار ساخته است، عقیده به وحدت وجود است. زیرا عاشق، خدا محور است و او را در همه اشیاء عالم سارى مى‏داند و ماسوى اللّه را وهم و عدم مى‏شمرد. (۱۱)

پس در اینکه عشق اساس زندگى و بقاى عالم است، تردیدى نیست.زیرا تمام حرکات و سکنات و جوش و خروش موجودات، بر اساس حرکت حبّى و علاقه و عشق مبتنى است.کوشش اجزاء گیتى به سوى یکدیگر از روى محبت و به صورت ناخود آگاه مى‏باشد:

جمله اجزاء جهان زان حکم پیش

جفت جفت و عاشقان جفت خویش

هست هر جزوى ز عالم جفت خواه

راست، همچون کهربا و برگ کاه

بر این اساس، مولوى براى حیوانات نیز قائل به درجه دونى از عشق است، و معتقد است که هر موجودى عشق را درک مى‏کند، و اگر انسان قادر به درک و تجربه عشق نباشد، هر آینه از حیوانات پست‏تر است:

گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست

کم ز سگ باشد که از عشق او عمى است

عشق ذوقى است

عشق از مسائل ظریفى است که با ریاضت و کسب حاصل نمى‏شود و با فهم عادى ادراک نمى‏گردد و حتى در توجیهات و استدلالات رایج نمى‏گنجد و قابل تجربه نیست.صوفیه، خود به کرّات بر عقل تاخته و آن را به جهت مبانى سخیفش تحقیر نموده‏اند.آنان عشق را ذوقى و چشیدنى مى‏دانند، نه اکتسابى.عرفا به مصداق:«من لم یذق لم یدر» معتقدند که ادراک حقیقت فقط با چشیدن لذت معاشقه میسّر مى‏شود و بس.در عین حال افشاء اسرار عاشقى را جرم و کفر مى‏شمرند.مولانا در پاسخ سؤال از ماهیّت عشق، تجربه شخصى یعنى ذوق عشق را توصیه مى‏نماید:

پرسید یکى که عاشقى چیست؟

گفتا که چو ما شوى بدانى. (۱۲)

همو در این معنا مى‏گوید که:هدف از خلقت، عشق است و تنها وظیفه انسان، مهرورزى است و کیفیت ادراک عشق، مانند سکر و مستى است که آن بر باده نوشان روشن است:

بجوشید، بجوشید که ما بحر شعاریم

بجز عشق، بجز عشق، دگر کار ندرایم

در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک

بجز عشق، بجز مهر، دگر تخم نکاریم

شما مست نگشتید وزان باده نخوردید

چه دانید، چه دانید، که ما در چه شکاریم. (۱۳)

در تذکره الاولیاء، در بیان کیفیت عشق آمده است، که وقتى حلاج بر پاى چوبه دار بود، از او پرسیدند که:اى پسر منصور!بگو عشق چیست؟و حلاج در پاسخ چنین گفت:«امروز بینى و فردا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.