پاورپوینت کامل پاره‌های اسلام شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پاره‌های اسلام شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پاره‌های اسلام شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پاره‌های اسلام شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

بدون شک یکی از مهم ‌ترین اسلام‌شناسان حال حاضر غرب که نظراتش تحولات مهمی در جهت‌دهی به مطالعات حوزه‌های متعددی از اسلام‌شناسی مؤثر بوده، پاتریشیا کرونه(Patricia Crone) است. در نوبت‌های پیشین پاره ‌های اسلام‌شناسی به مناسبت ‌های متعدد نامی از او به میان آورده و به شرح بخشی از آرای او پرداخته ‌ایم. در نوبت چهارم از پاره­های اسلام‌شناسی نیز به بهانه ارائه گزارشی از آثار شاگرد پرآوازه­اش، رابرت هویلند(Robert Hoyland) که در مهم‌ترین اثرش، «اسلام از نگاه دیگران»، به نقد درون گفتمانی آراء استادش پرداخته، ذکری از اهمیت و وجوه تأثیرگذاری کرونه بر جریان اسلام ‌شناسی غرب به میان آوردیم.

بدون شک یکی از مهم ‌ترین اسلام‌شناسان حال حاضر غرب که نظراتش تحولات مهمی در جهت‌دهی به مطالعات حوزه‌های متعددی از اسلام‌شناسی مؤثر بوده، پاتریشیا کرونه(

Patricia Crone

) است. در نوبت‌های پیشین پاره ‌های اسلام‌شناسی به مناسبت ‌های متعدد نامی از او به میان آورده و به شرح بخشی از آرای او پرداخته ‌ایم. در نوبت چهارم از پاره­ های اسلام‌شناسی نیز به بهانه ارائه گزارشی از آثار شاگرد پرآوازه­اش، رابرت هویلند(

Robert Hoyland

) که در مهم‌ترین اثرش، «اسلام از نگاه دیگران»، به نقد درون گفتمانی آراء استادش پرداخته، ذکری از اهمیت و وجوه تأثیرگذاری کرونه بر جریان اسلام ‌شناسی غرب به میان آوردیم. همچنین اشاره کردیم که هدف ما از پرداختن به آثار این گروه از سیره ‌پژوهان و محققان تاریخ صدر اسلام که از سوی مخالفانشان شکاک(

Skeptics

) نامیده شده ­اند، ترویج و گسترش آراء ایشان نیست. حقیقت آن­ است که عصر این نوع نگاه ­های تندروانه و افراطی در مطالعات اسلام ‌شناسی غربی نیز به اتمام رسیده است و اکنون می‌توان کتب و آثاری که از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ میلادی منتشر شد را درجایگاه پدیده های تاریخی بررسی کرد. پاتریشیا کرونه یکی از اثرگذارترین چهره­ های این عرصه بود و تا کنون انتقادات مهم و عمیقی به نظرات خاص وی ارائه شده است، اما شاید وقت آن فرا رسیده باشد تا به بهانه تقدیر از فعالیت­ های محققانه و علمی کرونه ـ فارغ از همسویی یا مخالفت با نظراتش ـ گزارشی جامع و همه­جانبه از فعالیت‌هایش ارائه کنیم. به این منظور این نوبت از پاره‌های اسلام ‌شناسی را به ارائه گزارشی مفصل از مقاله­ای اختصاص داده­ ایم که محقق برجسته و استاد دانشگاه نیویورک، چِیس اف. رابینسون در باب فعالیت‌های علمی کرونه نوشته و به تازگی در مجموعه مقالات اهدایی به پاتریشیا کرونه منتشر کرده است.[۱] در این مقاله ضمن ارائه گزارشی کامل و جامع از تاریخچه فعالیت ‌های علمی کرونه، پاسخی به این سؤال مهم ارائه شده است که چرا و چگونه پاتریشیا کرونه، نظرات خاص خود را در باب تاریخ صدر اسلام ارائه کرد؟ به عبارت دیگر خاستگاه و منشأ این آراء جنجالی و جریان ‌ساز چه بوده است؟ البته مخاطبان گرامی باید در نظر داشته باشند که تمام مطالب مندرج در این مقاله، نه به علت محدودیت چاپ در فضای نشر داخلی که به علت ستایش‌های مبالغه‌آمیز آن در این نوبت از پاره­های اسلام‌شناسی منعکس نشده و علاقه‌مندان می‌توانند به اصل مقاله که در فضاها و محافل مجازی مرتبط به‌راحتی قابل دسترس است مراجعه کنند.

*****

بدون شک تمام محققان و پژوهشگران مرتبط با سنت‌های تعلیم و آموزش در اسلام، با مجموعه­ زندگی ‌نامه ‌نگاشته­هایی(تراجم) مواجه شده­اند که سرشاخه­های آموزشی هر عالِم اسلامی را در کنار نقش او در جریان‌های کلّی علمی(اعم از فقه، کلام، حدیث، تاریخ و…) روشن و مشخص می‌سازند. از آن‌روی نمی‌توان مثالی را برای نمونه ذکر کرد که همیشه همه چیز در همه کس نیست. ما نیز در اینجا به عنوان تحسینگر تلاش­های علمی پاتریشیا کرونه او را می‌ستاییم و همچنین به نقد برخی از آرای او خواهیم پرداخت. نقد ما به طور مشخص ناظر به نگاه خاصی­ است که از طریق آثار کرونه و در فاصله سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ به کالبد اسلام‌شناسی در غرب تزریق شد و از آن به­‌عنوان «شکاکیت(

Skepticism

)» یاد می‌شود. مفهوم عملیاتی عنوانی بزرگ و پرطمطراق همچون «شکاکیت» این بود که پژوهشگران به کلی نوع منابعی را که در شناخت تاریخ صدر اسلام از آن بهره می‌بردند تغییر دادند. کرونه به عنوان شاگردی پرسشگر و اقناع ناپذیر از استاد خویش ـ مجموعه متون تاریخی و حدیثی اسلامی- پرسش می‌کرد. این دیالوگ استعاری ـ بین شاگرد و استاد(شیخ) ـ را گرگور شوئلر در کتاب «بیوگرافی محمد(ص): وثاقت و اعتبار» به ‌خوبی نشان داده است. اما شاید محدودکردن مطالعات کرونه به بحث در باب وثاقت و اعتبار سنت اسلامی، مسبب تخفیف تلاش عالمانه او باشد. بهتر است نوع نگاه کرونه، شیوه انتخاب و روش بازتولید او نسبت به منابع تاریخی و حدیثی اسلامی را از وجهی تازه­تر ببینیم.

یکی از مهم ‌ترین و پرتحول ‌ترین دوره‌هایی که بر مطالعات اسلام‌شناسی دو قرن اخیر گذشته، دهه­ای بود که با سال ۱۹۷۷ و انتشار کتاب هاجریسم (

Hajarism

) آغاز شد و با چاپ کتاب تجارت مکی (

Meccan Trade

) و ایالات رومی و فقه اسلامی(

Roman Provincial and Islamic Law

) در سال ۱۹۸۷ به پایان رسید. همچنین غیر از این دو اثر، بردگان بر اسبها (

Slaves on Horses

) در سال ۱۹۸۰ و خلیف خدا (

God’s Caliph

) در سال ۱۹۸۶ نیز جزئی از عوامل تاثیرگذار این دهه مهم بوده‌اند.[۲] بازیگر اصلی این دوره پرهیاهو، پاتریشیا کرونه بود که با حملات متعددش بر نگاه­های سنتی و از طریق روح حاکم بر منابع، می­خواست شاگرد پرسشگر و ناآرام خود را قانع کند که کدام سؤال را چگونه و در چه وقت بپرسد و انتظار چه پاسخ­هایی را داشته باشد. رویکرد مطالعاتی کرونه عصیان علیه ساختارهای ازپیش‌تعیین ‌شده در مواجهه با منابع اسلامی بود. بدون شک کرونه را باید یکی از متأثرین فضای ضد شرق ‌شناسی رایج در آن روزگار محافل علمی انگلستان دانست. او تلویحاً یا صراحتاً به جنگ با ساختارهای سنتی و ازپیش‌تعیین ‌شده رفت؛ چرا که آنها یکی از مهم‌ترین اصول نانوشته شرق شناسی را انکار می‌کردند. کرونه هیچ‌گاه نپذیرفت که تحت تأثیر افکار و پیش ‌فرض‌هایی قرار گیرد که منابع سنتی تاریخ و حدیث اسلامی به او ارائه می‌کردند و سؤالاتی همچون «چه سوالاتی باید پرسیده شود؟» و «چرا نباید به گروه خاصی از سؤالات در باب سنت و حدیث اسلامی امکان مطرح‌شدن داد؟» را ازپیش ‌تعیین ‌شده پاسخ می‌گفتند. این عدم پذیرش او منجر به حملات متعدد صریح یا در پرده او بر اندیشه سنتی رایج در مطالعات حدیث اسلامی شد. به عبارت دیگر او به دنبال اجرای قانون مهم و نانوشته شرق ‌شناسی بود: مطالعه تاریخ نانوشته از میان متون مکتوب و شنیدن صداهایی که در میان سطور تاریخ ساکت و سرکوب شده بودند.

آنچه کرونه به دنبال شناختش بود، به هیچ وجه موضوعی جزئی و کوچک نبود، بلکه سازواره­ای کلان و گسترده بود که باید از طریق مطالعات میان ‌رشته‌ای گسترده به جستجوی آن می‌پرداخت. برای روشن ‌ترکردن بحث و جنبه ‌های شناخته ‌شده این سازواره ناخوش‌اندام، در سطور بعد، برخی از اصول مورد تأیید آن را که محصول پژوهش کرونه و همفکرانش بود بیان خواهیم کرد. برای گام اول بدون شک باید به سراغ رویکرد تجدیدنظرطلبانه (انتقادی) در مواجهه با متون تاریخی رفت. سوزان مرچَند یکی از چهره‌های برجسته این رویکرد در کتابش، شرق شناسی آلمانی در عصر امپراطوری می‌گوید: «کار بسیار دشواری­ است که [مورخ انتقادی] از میان بوستان گوناگون و متنوع متون تاریخی، نوع نگاهی جدید به تاریخ بیابد و آن را بسط دهد. او حتی پس از ارائه چنین نگرشی، باید خود را برای مواجهه با حملات متعدد حامیان رویکردهای سنتی آماده کند. برای آنان بسیار دشوار است که همه مبانی نگاه خود را ویران‌شده ببینند و تلاش می‌کنند با شاهدآوردن از سابقه طولانی همان رویکرد سنتی نزد پیشینیانشان، بر آراء نوگرایانه محقق انتقادی حمله کنند».[۳] چنین رویکردی هنوز در میانه قرن بیستم میلادی در سنت آموزشی و آکادمیک اروپا و آمریکای شمالی جا نیفتاده بود.[۴] در آن روزگار، فضای به شدت سیاست‌زده جوامع علمی، متأثر از رویکرد اسلام ‌هراسی غربی بود. از سوی دیگر این رویکردها از آن جهت در آلمان، فرانسه یا حتی انگلستان بیشتر مجال رشد و گسترش یافت که این کشورها پس از جنگ جهانی دوم و پایان عصر استعمار سنتی غرب، جایگاه امپریالیستی خود را در جهان از دست داده بودند و از ملاحظات سیاسی جاری در فضاهای علمی آمریکای شمالی رها شده بودند. کرونه علیه این نگاه محافظه‌کارانه و مصلحت ‌اندیش پژوهشی عصیان کرد که تا نیمه‌های دهه ۱۹۷۰ میلادی نیز با قدرت در فضای آکادمیک اروپا وجود داشت. در ادامه به شرح این عصیان علمی او خواهیم پرداخت.

پاتریشیا کرونه در سال ۱۹۷۴ رساله دکترای خود در باب «نقش موالی در دولت امویان» را تحت نظارت و راهنمایی پروفسور برنارد لوئیس به اتمام رساند که به تازگی چاپ ششم کتاب مشهورش اعراب در بستر تاریخ را جشن گرفته بود. لوئیس این کتاب را برای نخستین بار در سال ۱۹۴۷ به رشته تحریر درآورد و از سال ۱۹۵۰ تا آن زمان شش بار تجدید چاپ شده است. این کتاب تا امروز نیز بسیار مورد توجه و ستایش قرار گرفته و به انواع و اقسام گونه‌های چاپی و چندین زبان متعدد منتشر شده است.[۵] اثر او مینیاتوری از فضای کلی و رایج بر فرهنگ آکادمیک تاریخ ‌پژوهی انگلیسی ـ آمریکایی(

Anglo-American

) بود که از دو وجه مفهومی و تاریخی روایتی بی­نقص از ظهور، اوج و انحطاط تمدن اسلام ارائه کرده بود. به عبارت دیگر مقصود بزرگی که برنارد لوئیس از طریق اثر کوچکش (از لحاظ حجم) به دست آورده بود، ارائه تصویری مقدماتی، اما جامع از فرهنگ پرسابقه خاورمیانه بود و مهم آن­ است که او توانسته بود این مهم را از طریق رهاشدن از قالب‌های ازپیش‌تعیین‌شده مورخانه­ای انجام دهد که از قرن نوزدهم میلادی و در جنبه­های گوناگون آکادمیک غرب رواج داشت. کتاب اعراب در بستر تاریخ از جنبه ‌های متعددی یک برآمد میان‌رشته­ای و مطالعه چندبُعدی از تاریخ مردم خاورمیانه بود که بدون هیچ سردرگمی و اعوجاجی راه خود را طی کرده بود. لوئیس با بهره ‌گیری از توان ستودنی­اش در تحلیل و سازماندهی مطالب، توانست مجموعه­ای را گردآوری کند که بدون شک می‌توانست به مثابه چکیده­ای خوش‌ساخت از مهم‌ترین تولید تاریخ‌نگارانه مجامع آکادمیک غرب درباب تاریخ اسلام، یعنی «تاریخ اسلام کمبریج» قلمداد گردد که حدود سی‌وسه سال پس از کتاب لوئیس منتشر شد.[۶] بسیار مشهور است که هر مجموعه تاریخ کمبریج، پس از انتشار همچون غول بی‌شاخ ‌ودمی­ به نظر می‌رسد که هر کس به قدر توش و توان خود ضربه‌ای بدان وارد می‌کند. هر دو ویراست مهم تاریخ کمبریج(۱۹۷۰ و ۲۰۱۰)، چنان مورد هجمه منتقدان قرار گرفت که ارزش و مرجعیت علمی آن سال‌ها در محافل آکادمیک غربی به محاق رفت. این هجمه گسترده در سال‌های پس از ۱۹۷۰ بسیار شدیدتر بود و هرکس در جستجوی نام و شهرتی بود، نقدی جانانه و بنیان برافکن نثار تاریخ اسلام کمبریج می‌نمود. در آن سال‌ها راجر اُوِن (

Roger Owen

)، مورخ مشهور تاریخ اقتصادی خاورمیانه، سردمدار قوم ضعیف‌ کشِ منتقد تاریخ اسلام کمبریج شده بود. در نگاه اُون «این مجموعه پیکره­ای نخراشیده و بی­جان بود که از یک سو تحت تأثیر مفهوم لایتناهی علم، تلاش کرده تا همه جوانب یک تمدن را بازشناسد و از سوی دیگر با «بی­قراری و هیجان» ناشی از انزوای مطالعات بین ‌رشته­ای، تاریخی بی‌سروسامان از تمدنی درازدامن را ارائه کرده بود که بیش از آنکه یک روح متحدکننده را از خویش منعکس کند، از سردرگمی و پیچیدگی هویتی رنج می‌برده است».[۷]

البته در اینجا نیازی به ارائه تصویری جامع از چارچوب کلی روش­ها و نتایجی که وفاق جمعی شرق‌شناسی تجربه­گرای غربی[۸] را تخریب کرد وجود ندارد. منظور از این وفاق، اتفاق نظری­ است که در پاسخ به سؤالاتی همچون «چرایی و چگونگی ظهور اسلام، شخصیت تاریخی محمد(ص)، سیر کلی وقایع تاریخ اسلام، مبانی ذاتی منابع و نهادهای سنتی صدر اسلام» وجود داشت. البته سخن‌گفتن از وفاق جمعی، به معنای پذیرش همگانی پژوهشگران و مقبولیت عام این اصول نیست. همگان از تناقضاتی که چهره­های برجسته­ای همچون ایگناتس گلدتسیهر در «ذات یهودی(

Talmudic Nature

) سنت نقل حدیث اسلامی»، یوزف شاخت در «ماهیت بازنمایانه مبانی فقهی اسلامی»[۹] یا ژولیوس ولهاوزن در «نقد منابع اولیه اخبار و احادیث» مطرح کرده­اند باخبرند. تمام این سؤالات که هرکدام نقدی مهم بر پیکره کهنسال چارچوب سنتی علمی اسلامی محسوب می­شد، برآمده از سنت مطالعات زبان عربی(

Arabistik

) آلمانی در دهه ۱۹۶۰ بود. این سنت که به طور مشخص به مطالعه انتقادی ادبیات حدیث و اخبار مندرج در سیره نبوی معطوف شده بود، زمینه­های حقیقی رویکرد انتقادی محققان غرب اروپا و آمریکای شمالی را فراهم کرد و بعدها توسط رودولف سلهایم، یوهان فوک و صموک ادامه پیدا کرد.

رویکردهای انتقادی که به‌اختصار در سطرهای بالا مورد اشاره قرار گرفت، ضربات تکان­دهنده­ای به بدنه خواب­زده، گنگ و سنتی مطالعات اسلامی در غرب وارد کرد که ریشه­یابی آن سنت دیرپا، اکنون برای ما کاری دشوار است. زمانی که همیلتون گیب (یکی از استادان برجسته برنارد لوئیس) به رابرت اروین گفت که «پس از چهل سال تحصیل و تحقیق درباب سنت اسلامی، هنوز عربی می‌آموزد»، در حال رصد کردن مرزهای تازه حوزه‌های آکادمیک بود. او در آن زمان به‌تازگی با مفاهیم تازه­ای که برآمده از پژوهش‌ها و مطالعات بینارشته­ای بود آشنا شده بود. مقدمه ورود به این مباحث برای همیلتون گیب و هم‌عصرانش، تغییر انتظارات و خواسته­های پژوهشی‌شان بود. آنها باید درک می‌کردند که با شکستن مرزهای سنتی و متصلّب هر رشته علمی، می‌توان از بستر ترکیبی زبانشناسی، ادبیات و تاریخ، پیکری جدید و چندبُعدی از تمدن و فرهنگ اسلامی را بازتولید نمود. گیب و هم‌عصرانش به این درک رسیده بودند که نتیجه منطقی مطالعه تک بعدی سنت اسلامی که بر پایه ساختاری منطقی، منظم، منسجم و (به شکلی نه چندان تصادفی) بر پایه مذاهب اسلام سنّی شکل یافته بود، نتیجه­ای جز یافته­های محافظه‌کارانه و تکراری در بر ندارد. طبیعی ا­ست از یک ساختار منسجم و سنتی، نمی‌توان به‌آسانی امری بدیع و نو بیرون کشید. ساختار علمی سنتی احادیث، روایات و متون تاریخی اسلام که به طرز تعجب‌آوری سرشار از جزئیات اقناع­گر در باب رویدادهای تاریخی هستند، به‌سختی اجازه ارائه نگاهی جدید را به محقق و پژوهشگر می‌دهند. سنت آکادمیک اروپایی در دوره بعد از جنگ جهانی، گرفتار چنین ساختاری بود. به دلیل همین شرایط، بسیار طبیعی و پذیرفتنی ا­ست که مهم‌ترین و جریان‌سازترین آثار علمی در زمینه مطالعات تاریخ اسلام، از جایی خارج از حیطه تأثیرگذاری ساختار آکادمیک اروپایی برآمده باشد. شاید بتوان تمام مطالب پراکنده سطرهای فوق را این طور خلاصه کرد که با جلب‌شدن توجه و احساس نیاز پژوهشگران تاریخ و فرهنگ اسلامی به مطالعات بینارشته­ای، بدنه منابع و متون مورد پژوهش عوض نشد، بلکه نوع نگاهی که منجر به استخراج حقایق و تحلیل­هایی نوین گردید تغییر یافت. مورخان کمیت­گرا و ماتریالیستی (همچون کلود کاهن، ماکسیم رودینسون و لومبارد) یا اندیشه­ورزانی همچون مارشال‌ هاجسن دریچه­های تازه­ای برای شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی گشودند.

کرونه و کوک در کتاب هاجریسم که برای نخستین بار در سال ۱۹۷۷ منتشر شد، مدعی شدند ظهور پیامبر اسلام(ص) و شکل ‌گیری جریان فتوحات بیت المقدس زمینه‌ساز حرکت سنت یهودی و اسلامی به آن دیار شد و تاریخ فتح این منطقه به‌شدت از سال‌های پایانی قرن هفتم میلادی/اول هجری وارد ساحت اسطوره­ خلقت شده که تمامی سنت تاریخی اسلام را متأثر ساخته است. این ادعا اصلاً مورد استقبال پژوهشگران و صاحب‌نظران هم‌عصرشان قرار نگرفت. علت اصلی این عدم استقبال را می‌توان در کنار ماهیت عجیب و غیرمنتظره ادعای کرونه و کوک، شواهد و مدارک اندکی دانست که آنها برای اثبات حرفشان مطرح کرده بودند. به عبارت دیگر در نگاه منتقدان، این دو تن ادعایی بس گزاف را از طریق استناد به مدارکی ناچیز و غیرمنسجم مطرح کرده بودند. کرونه و کوک در مقابل بدنه فربه منابع مستند و قدرتمند تاریخی متأخرتر، به شواهد ناچیزی از قرون اولیه استناد می‌کردند که بیش از آنکه وجه تاریخی داشته باشد، بر پایه و هدف منازعات کلامی نگاشته شده بود.[۱۰] با وجود انتقادات متعدد، روش و نتیجه این کتاب به‌روشنی رویکرد شرق ‌شناسانه نویسندگان آن را نشان می‌داد و چنان‌که فرد دانِر سی سال بعد متوجه شد: «این کتاب فریاد بلند و رعب‌آوری بر پیکره خواب‌آلوده و یخ‌زده سنت اسلام‌شناسی آکادمیک اروپایی بود و همچون بسیاری از فریادهای برخیزاننده از خواب، چندان مورد استقبال و ستایش قرار نگرفت».[۱۱] چنان‌که رابرت سرجِنت سردمدار نقد و مخالفت با کتاب هاجریسم برای نخستین بار و البته به اشتباه مدعی شد: «کرونه و جان ونزبرو(

John Wansbrough

) پا بر یک زمین واحد استوار کرده بودند و همه «تجدیدنظرطلبان» یا «شکاکان»، دو تصویر متفاوت از یک واقعیت را نشان میدادند». این قضاوت منتقدان کرونه، منجر به واکنش به ‌یادماندنی ونزبرو در باب «هاجریسم» شد: «[شواهد مطرح شده در هاجریسم] بسیار تاریک و مبهم است. تمام شواهد و اطلاعات در قالبی لفظی و ظاهری محبوس شده­اند تا فرضیه اصلی نویسندگان را تأیید کنند».[۱۲] نقد ونزبرو، تلاشی برائت‌جویانه از نسبتی بود که سرجِنت و دیگر منتقدان کرونه و کوک مطرح کرده بودند. کرونه پیش‌تر مرزبندی‌های خود را با نسبت به رویکرد افراطی ونزبرو ابراز داشته بود و دیدگاه‌های خاص او در باب زیرساخت‌های فرهنگی تبلوریافته در متون قرآنی و منشأشناسی فرهنگ اسلامی در جایی خارج از شبه جزیره عربی را رد کرده بود. به عبارت دیگر، سؤال از زمان تفوق ‌یافتن قرآن به عنوان مصدر قوانین بحثی دیگر بود، اما پاسخ‌های ونزبرو به این سؤال اطلاعات مناسبی در باب تنظیمات مذهبی و اجتماعی مسلمین عربستان را در اختیار کرونه قرار داد که به‌سختی می‌توان به آنها شک کرد.[۱۳]

یکی از اصلی­ترین علت‌های وجود چنین اشتباهاتی، ایجاز و توضیحات مختصری­ است که نویسندگان در بسط آرای خود در کتاب هاجریسم به کار گرفته بودند. نگارش یک کتاب، مثل حضور در یک مصاحبه داغ رسانه­ای ا­ست: بذر فرضیات تاریخ­نگارانه­ای که در این کتاب استفاده شده بود، تنها از طریق رویش‌های بعدی در آثاری که در دهه ۱۹۸۰ نگاشته شد به ثمر نشست. [به ویژه دو کتاب کرونه بردگان سوار بر اسبها و تجارت مکی و محمد(ص) مایکل کوک].[۱۴] آنچه از مجموعه این کتب برآمده بود، جای هیچ شک و کج فهمی را باقی نمی‌گذاشت: «تمام سنت حدیثی اسلامی عمداً دستکاری شده و هدف آن ارائه شواهد هویتی یک «تاریخ رستگاری»[۱۵] عربی بوده است. جوانب دستکاری‌شده این سنت با هدف ارائه حقایق و فاکت‌هایی برای قابل پذیرش گردانیدن مدعیات جاعلان آن است. از سوی دیگر روند جعل چنان جدی و بنیادین انجام شده که جای هیچ‌گونه تقلیل و تصفیه­ای را باقی نگذارده است. به همین دلیل، بدون توجه به منابع قابل اعتماد و اصلاح­گری همچون پاپیروس­ها، شواهد باستان‌شناسانه و منابعی خارج از سنت اسلامی، امید اندکی به بازتولید شاکله اصلی و حقیقی جامعه قرون اولیه وجود دارد».[۱۶] پیش از کرونه، در سنت اسلام پژوهی اروپاییان همیشه شک تاریخ­نگارانه­ای در فضای مطالعه تاریخ و فرهنگ صدر اسلام وجود داشته، اما هیچ­گاه به صورت عملیاتی و با قدرت تمام، چنان که در آثار وی مطرح شد، بیان نشده بود.

کرونه در چند اثرش، به ویژه کتاب تجارت مکی تلاش بسیاری برای اثبات «تاریخ رستگاری اسلامی» صرف کرده است. با فرض صحت چنین فرضیه­ای، سؤال اینجاست که اگر منابع روایتگر «تاریخ رستگاری» محصول ذات برساخته موحدانه عربی و نظام سیاسی همراه با اندیشه سیاسی اهل سنت هستند، چگونه می‌توان به تاریخ حقیقی و واقعی دست یافت؟ البته باید گفت که آنچه ما از آن به عنوان شکاکیت به اصالت منابع قرون اول تا سوم هجری یاد می‌کنیم را نمی‌توان به‌سادگی یک حالت یا نوع نگاه خاص دانست. برای آنکه دقیق‌تر سخن بگوییم، کرونه چند جریان مهم نظری در باب تاریخ‌نگاری در دوره مدرن را در کارش منعکس و به جلو هدایت کرد. مهم ‌ترین دغدغه‌ای که این مکاتب نظری بدان پرداخته‌اند، محدودیت‌هایی­ است که پژوهشگر تاریخ در مواجهه با کمی شواهد و مدارک با آنها روبروست. در این رابطه یکی از نگاه‌های سنتی و مرسوم این است که وظیفه مورخ تنها معطوف به جستجوگری­ است. غایت مساعی او در نقب و حفر پوشش­های چندلایه زمان و شناخت واقعیت رخدادها تمام آن چیزی ا­ست که از پژوهشگر تاریخ انتظار می‌رود. شکاکیت کرونه این تجربه‌گرایی شرق‌شناسانه سنتی را به هیچ وجه بر نمی‌تافت؛ به‌ویژه انتقاد وی نسبت به پیش­فرض‌های موجود در ذهن پژوهشگران تاریخ بود که تلاش جانفرسایی بذل می‌کردند تا همه پدیده­های تاریخی را شاهد مثالی برای اثبات همان چهارچوب‌های سنتی قدیمی برشمارند: «من به‌صراحت و شفافیت نخواهم پذیرفت که ظهور اسلام در جهان عرب را به عنوان خارق عادتی خارج از چهارچوب‌ها و روندهای کلی تاریخی دوره باستان قلمداد کنم. من تلاش کرده‌ام که این رویکرد را در تمام آثار اسلام ‌شناسانه­ام به کار گیرم». او این پاسخ را به بهانه نقد سرجِنت و در جواب انتقادات یکی از مورخان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.