پاورپوینت کامل خراسان در دوران اسلامی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خراسان در دوران اسلامی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خراسان در دوران اسلامی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خراسان در دوران اسلامی ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :

سرزمین کهن خراسان از سپیده دم تاریخ ایران تا عصر حاضر، فراز و نشیب های بسیار به خود دیده است. اما به گونه ای شگفت در برابر رویدادهای سهمگین بر پای ایستاده و بالیده است.در اعصار گذشته آبادیهای کوچک و بزرگ این سرزمین بستر زایش و رویش اسطوره ها بوده اند و آثار برجای مانده در جای جای این سرزمین پهناور از تاریخ و فرهنگ مردم و سرزمینی سخن می گوید که سهمی عظیم در تمدن جهانی داشته اند.

سرزمین کهن خراسان از سپیده دم تاریخ ایران تا عصر حاضر، فراز و نشیب های بسیار به خود دیده است. اما به گونه ای شگفت در برابر رویدادهای سهمگین بر پای ایستاده و بالیده است.در اعصار گذشته آبادیهای کوچک و بزرگ این سرزمین بستر زایش و رویش اسطوره ها بوده اند و آثار برجای مانده در جای جای این سرزمین پهناور از تاریخ و فرهنگ مردم و سرزمینی سخن می گوید که سهمی عظیم در تمدن جهانی داشته اند.

خراسان در عهد باستان یکی از اقلیم های هشتگانه بود. در دوران اسلامی نیز یکی از ایالتهای شرق ممالک اسلامی بود.

اصطلاح «خراسان بزرگ » که بخش قابل توجهی از ولایات شرقی را در برمی گرفته است، پس از اسلام متداول شد، به طوری که اعراب مسلمان، خراسان را واحد مستقل و کشوری جداگانه به شمار می آوردند. (۱)

در دهه دوم هجری با شروع فتوحات مسلمانان در ایران، بخشهایی گوناگون از سرزمینهای امپراتوری ساسانی به تصرف مسلمین درآمد و به تدریج تا پایان دهه سوم هجری قمری، قسمتهای زیادی از ولایات از جمله بخشی از خراسان فتح شد. با قتل یزدگرد سوم، آخرین بازمانده ساسانی، اشرافیت محلی و مرزبانان نواحی خراسان چون امید خود را به تجدید حیات دولت ساسانی از دست دادند و بدون جنگ تسلیم شدند، قسمت اعظم سرزمین خراسان به تصرف مسلمانان درآمد.

لسترنج حدود خراسان را که در عصر اسلامی از نظر وسعت محدودتر شده بود چنین توصیف می کند: «ابتدا بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع است اطلاق می شد و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می گردید ولی بعدها این حدود هم دقیق تر و کوچکتر گردید تا آنجا که می توان گفت خراسان از سمت شمال خاوری از رود جیحون به آن طرف را شامل نمی شد ولی همچنان تمام ارتفاعات ماورای هرات را در برداشت که اکنون شمال باختری افغانستان است در عین حال بلادی که در منطقه علیای رود جیحون یعنی در ناحیه پامیر واقع بودند جزء خراسان یعنی داخل در حدود آن ایالت محسوب می شدند. (۲)

نویسنده مزبور محدوده ولایات خراسان را توصیف می کند ولی از شهرهای عمده و آبادیهای مرزی یاد نمی کند. در حالی که یاقوت حموی در معرفی ولایت خراسان به این مهم می پردازد و در مورد سرزمین خراسان می نویسد:

«ابتدای حدود آن از سمت عراق از آذازوار، شهر مرکزی جوین و بیهق است و پایان حدودش از سمت هند، طخارستان و غزنه و سجستان و کرمان است و اینها حدود خراسان است.» (۳)

از بررسی متون تاریخی چنین برمی آید که نویسندگان قبل و بعد از یاقوت در مورد حدود خراسان اختلاف نظر داشته اند و بعضی از آنان مانند ابن خردادبه، قدامه، یعقوبی، ابن رسته و ابن فقیه و دیگران ولایات خوارزم و ماوراءالنهر را جزء قلمرو سرزمین خراسان بزرگ محسوب داشته اند. (۴) بعضی دیگر از نویسندگان و مورخان، همچون اصطخری، جیهانی و ابن حوقل و صاحب حدودالعالم و مقدسی مرزهای شمالی خراسان را به ماوراءالنهر محدود نموده اند و سرزمینهای جنوب منطقه جیحون را خراسان می نامیده اند. (۵)

بنابر مستندات تاریخی، علت عمده اختلاف نظر دانشمندان تغییراتی بوده است که در دورانهای مختلف در مرزها و تقسیمات جغرافیایی ولایات بزرگ خراسان روی داده است و عامل اصلی آن رخدادهای متعدد می باشد که در این سرزمین پهناور که مهمترین ایالت شرقی سرزمینهای اسلامی محسوب می شده روی داده است. بنابراین بعید نیست که در دورانهای قبل از اصطخری، به تدریج ولایات خوارزم و ماوراءالنهر از حدود خراسان جدا شده و به صورت سرزمینی مستقل درآمده است. یاقوت حموی بر این مطلب تاکید می ورزد.

اصطخری در تعریف و تحدید مرزهای خراسان نوشته است: «خراسان مشتمل است بر کوره و این نام اقلیم است و آنچه محیط است به خراسان و شرقی خراسان نواحی سیستان و دیار هندوستان باشد. به حکم آن کی، (۶) غور و دیار خلج و حدود کابل همه از شمار هندوستان نهادیم و غربی خراسان بیابان غزنی و نواحی گرگان نهاده ایم و شمالی خراسان ماوراءالنهر و بعضی بلاد ترکستان و ختل را به ماوراءالنهر نهادیم و خوارزم را هم از ماوراءالنهر یاد کردیم جهت آن که شهر خوارزم بر آن جانب جیحون نهاده است.» (۷)

ابن حوقل نیز مرزهای خراسان قدیم را با اندکی تفاوت همین گونه معرفی می کند. با این فرق که در تعریف حدود خراسان، مطالبی در باب اداره ولایات خراسان اضافه می کند. (۸)

در کتاب حدودالعالم نیز چیزی بیشتر از نوشته های اصطخری، جیهانی، ابن حوقل و دیگران دیده نمی شود. (۹) و چنین می نماید که مقدسی نیز سرزمینهای جنوب منطقه جیحون را جزء محدوده خراسان می دانسته است. این نویسنده خراسان را چنین معرفی می کند: «در حقیقت این سوی رودخانه خراسان است… من خراسان را به نه حوزه و هشت ناحیه بخش نموده ام، قبلا بخشی از آن در سمت جیحون، بلخ است و از نظر اندازه پس از آنها نیشابور می باشد.» (۱۰)

علاوه بر دانشمندان اسلامی، در آثار مستشرقان و جغرافی نویسان غربی نیز تعبیرها و تعریفهایی مشابه راجع به حدود خراسان به چشم می خورد. از آن جمله در نوشته های التون، ل. نیل درباره سرزمین قدیم خراسان آمده است: «… می توان کلا خراسان را سرزمین طولانی دانست که از نزدیک کرانه های جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصار مانند پامیر و هندوکش گسترده شده است.» (۱۱)

از مجموع نظرات مورخان و دانشمندان چنین استنباط می شود که مرزهای سرزمین خراسان در طول تاریخ بویژه قرون اولیه اسلامی، تغییرات فراوان کرده است و بخش هایی، از آن جدا و یا به آن ملحق شده است.

بنابراین به گفته پرفسور س. ا. حسن، وقتی سخن از خراسان به میان می آید مقصود خراسان کنونی نیست و خراسان شامل سرزمینی وسیع بوده و در سراسر دوران ساسانیان قسمتی از شاهنشاهی ساسانی به شمار می رفته است. (۱۲)

درباره وضعیت خراسان در آغاز فتوحات مسلمانان، مطالب بسیار در آثار مورخان و جغرافی نویسان قرنهای اولیه اسلامی وجود دارد. از جمله نوشته اند که در اوایل فتوح اسلام، هرات و بادغیس و پوشنج تحت فرمان امیری بود که بلاذری از او به عنوان عظیم یاد می کند و در عهد ساسانیان و مقارن با فتوحات مسلمانان، نیشابور، و مرو و سرخس هر یک جداگانه مرزبانی داشتند و فرمانروای طوس کنارنگ نام داشته است. (۱۳)

پرفسور س. ا. حسن درباره چگونگی فتح خراسان توسط مسلمین نوشته است که چون اعراب در ادامه تصرفاتشان به سوی شرق به خراسان رسیدند، در هیچ یک از نواحی مورد بحث، حکومت مقتدری که بتواند ایستادگی کند وجود نداشت و در حقیقت از عصر سقوط امپراتوری کوشان به بعد در آسیای مرکزی وضع چنین بوده است. (۱۴)

به استناد منابع تاریخی، اگر چه دروازه های ایران در عهد خلیفه دوم گشوده شد، اما نواحی دورافتاده ایران تا نخستین دوران حکومت امویان به تصرف مسلمانان درنیامد اما در دوره خلافت عثمان بخشهای مختلف خراسان به دست عبدالله بن عامربن کریز فتح شد. (۱۵)

به روایت دیگر در فاصله سالهای ۲۹ تا ۳۴ ه. ق همزمان با اوضاع سخت برای یزدگرد سوم و اقوام ایرانی، عربهای مسلمان تا جنوب شرقی سمرقند پیش رفتند و این ولایت را پس از تصرف خراب کردند و پیمانی با مردم ماوراءالنهر بستند.

لشکرکشی ابن عامر نخستین لشکرکشی مسلمانان به خراسان است که به سال ۳۰ ه. ق یعنی حدود یک سال قبل از کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین امپراتوری ساسانی صورت گرفته است.

مسلمانان پس از ورود به خراسان شهرهای بلخ و مرو و هرات را متصرف شدند و نیروهای احنف بن قیس و به قولی عبدالله بن حازم به سوی شهرهای خراسان عزیمت کردند و جام و باخرز در نخستین مرحله و جوین در مرحله بعدی تصرف شد.

اسودبن مکتوم مامور فتح بیهق شد و نیشابور به دست ابن عامر فتح گردید و مردم نیشابور صلح کردند و شهرهای دیگر همچون نساء، سرخس، طوس، مروالرود، جوزجان، طالقان، فاریاب و چغانیان و مناطق دیگر خراسان یکی پس از دیگری به دست مسلمین افتادند.

در مرحله دوم فتوحات، مسلمانان به فرماندهی مهلب ابن ابی صغره و قتیبه بن مسلم باهلی، از جیحون گذشتند و تا سال ۸۷ ه. ق در آن سرزمین پیشروی کردند و برخی از شهرها چندین بار فتح شد. چون پس از خارج شدن سپاهیان مسلمان شورش می کردند.

پیشروی های نظامی مسلمین در دوران امویان ادامه یافت و این امر، اعراب را از نارضایی بازمی داشت. اما سیاست عربی امویان و تبدیل خلافت به نوعی از سلطنت موروثی و عوامل استان قهستان و خراسان و قسمتی از سیستان دیگر موجبات نارضایتی موالی، به ویژه خراسانیان را فراهم ساخت تا آنجا که سرانجام به سقوط بنی امیه به دست خراسانیهای طرفدار آل عباس انجامید. (۱۶

دوران خلافت بنی امیه برای ایران، دوران ادامه فتوح اسلامی خاصه در خراسان و ماوراءالنهر، و همچنین دوره مهاجرت اعراب مسلمان به داخل بلاد ایران به ویژه خراسان است. در این دوران اعراب مسلمان گروه گروه به این سرزمین مهاجرت کردند. از جمله در سال ۵۱ هجری، پنجاه هزار سپاهی با خانواده خویش به نواحی مختلف خراسان مهاجرت نمودند. (۱۷) بخش عمده مهاجران از بصره به خراسان آمدند و در مشرق خراسان و سیستان غلبه با طوایف بکر و تمیم و در مغرب خراسان و حدود قومس با طوایف قیس بود.

اعراب مسلمان مهاجر در خراسان به تدریج با آداب و رسوم ایرانی آشنا شدند و با ایرانیان روابط خویشاوندی برقرار کردند. اما خراسانیان از حضور اعراب چندان خشنود نبودند و اعراب مهاجر نیز همان تعصب ها و اختلافهای دیرین اعراب قحطانی و عدنانی را با خود همراه داشتند. این اختلافات و رقابتها، از جمله عوامل انحطاط و سقوط بنی امیه شد به خصوص که سیاست مبنی بر تبعیض عرب بر عجم و دیدگاه برتری طلبانه آنان نسبت به موالی نیز به تدریج مسلمین غیرعرب را آشکارا به مخالفت با آنان واداشت. (۱۸)

امویان در جمع آوری و وصول خراج در ولایات خراسان که از ولایات دورافتاده، نسبت به سرزمینهای عربها به شمار می آمد، غالبا با خشونت رفتار می کردند. لبه تیز تیغ حکام بنی امیه متوجه موالی ها بود و خشونت و قساوت در اخذ مالیات و هدایا باعث بروز و افزایش نارضایی مردم خراسان از دستگاه بنی امیه می گردید. مردم خراسان نیز متابعت نمی کردند تا آنجا که نقل شده است، بعضی از خلفای اموی معتقد بودند که باید در خراسان با تازیانه و شمشیر حکومت کرد. (۱۹)

یکی دیگر از مشکلات سیاسی بنی امیه چنین بود که برای اداره سرزمینهای اسلامی، قلمرو خلافت را به دو قسمت عراق و شمال آفریقا تقسیم کرده بودند و برای هر کدام امیری وجود داشت که زیر نظر خلیفه انجام وظیفه می کرد و حاکم خراسان را همچون حکام دیگر ولایات عراق را امیر عراق تعیین می کرد. خلفا به دلیل واگذاری امور به ایران و دور بودن بعضی از ایالات و ولایات بر اداره امور تسلط نداشتند و خراسان با آن که زود تسلیم فاتحان عرب شد، به سبب دوری از مرکز خلافت اغلب ناآرام بود و مکرر با فاتحان درآویخت و سر به شورش برآورد، به گونه ای که در زمان امویان مکرر به خراسان لشکرکشی شد. (۲۰)

در طی یک قرن از شروع فتوحات در خراسان، عملکرد خلفای بنی امیه چنان بود که جز حکومت عربی اسم دیگری بر آن نمی توان گذاشت و این امر موجب قیامهای متعدد ضد اموی در خراسان گردید که از جمله مهمترین آنها قیام یحیی بن زید در ۱۲۵ ه. ق است. (۲۱)

قیامهای خراسانیان یکی پس از دیگری توسط بنی امیه سرکوب شد و مردم خراسان به تدریج به جناحهای مخالف سیاسی، یعنی آل علی(ع) و آل عباس گرایش یافتند و نهضتی شکل گرفت که رهبری آن را ابومسلم خراسانی عهده دار گردید. (۲۲)

به نوشته دینوری، در اواخر قرن اول هجری، علاوه بر مردم خراسان، روحیه قیام در میان مردم دیگر نقاط ایران نیز بروز کرد و همگان با هدف اضمحلال بنی امیه آماده قیام شدند و قهرمان نهضت خراسان نیز بخوبی توانست از این روحیه مخالفت جویانه خراسانیان بهره برد و مردم را به ضد بنی امیه بسیج کند.

دعوت عباسیان در خراسان را ابومسلم، که از طرف ابراهیم امام به رهبری نهضت عباسی در خراسان منصوب شده بود، رونق داد. در ۲۵ رمضان سال ۱۲۹ ه. ق قیام سیاه جامگان از سفیدنج مرو آغاز شد و با مبارزات موالی های ناراضی خراسان اوج گرفت. کوشش نصربن سیار والی بنی امیه در خراسان نافرجام ماند و با پیشروی نیروهای نهضت به جانب مرکز خلافت اسلامی، در سال ۱۳۲ ه. ق، پس از یکصدسال به سلطه امویان در ایران پایان داده شد. ایام دولت عربی اموی در ایران به همت خراسانیان به سرآمد و راه برای به قدرت رسیدن عباسیان گشوده شد. (۲۳)

رهبر این نهضت ضد اموی ابومسلم خراسانی بود که سپاه خراسان را به عراق برد و خلافت بنی امیه را برچید و بنی عباس را روی کار آورد. در این هنگام بنی عباس تحت سلطه مردمان خراسان بودند و سپاه خراسان تکیه گاه خلافت بود. در این دوران خراسان اهمیت فراوان یافت و ابومسلم مرو را مقر امارت خود ساخت و خلفای عباسی سازمانهای سیاسی و اداری را از ایرانیان اقتباس کردند.

با غلبه بنی عباس، عراق بر شام تفوق یافت و خراسان که کانون اصلی حرکت ضداموی بود، مدتی در قبضه قدرت قرار گرفت. در این دوران خراسان مرکز تحولات و رویدادهای مهم سیاسی شد. قیامهای متعددی در خراسان رخ داد که به نوشته نرشخی، از جمله مهمترین این قیامها، قیام شیعی شریک بن شیخ المهری بود که در۱۳۳ ه. ق فرو نشانده شد. (۲۴)

دیری نگذشت که سیاست عباسیان نیز موجبات نارضایی موالی خراسان را فراهم ساخت و دولت عباسی خیلی زود هواداران خود را مایوس ساخت و تناقض میان دو روح خراسانی و عباسی سرانجام پیوند میان آنها را گسست و تنها معدودی از موالی های سازشکار آن هم برای مدتی کوتاه توانستند با حکومت تازه کنار بیایند و خادمان واقعی به دولت عباسی و رهبران نهضت ضداموی، همچون ابوسلمه و ابومسلم، از سوءظن عباسیان درامان نماندند و سرانجام ابومسلم در سال ۱۳۷ ه. ق به دستور منصور خلیفه عباسی به قتل رسید. (۲۵)

از این پس باز خراسانیان دست بکار قیامها و نهضتهای دیگر شدند. این بار ایرانیان با گرایش مصمم تر به سوی خاندان علی(ع) و با هدف احیای استقلال خود به مبارزه با عباسیان پرداختند و خراسان از این زمان مرکز طغیان ها و قیامهای سیاسی و نظامی شمال شرق و شرق سرزمینهای اسلامی گردید. از جمله این قیامها طغیان رافع بن لیث بن سیار و حمزه بن آذرک خارجی بود که خطر خراسان را تا بدان حد بالا برد که هارون خلیفه عباسی خود به جنگ با خراسانیان آمد و در همین سفر بود که در نوقان طوس در سال ۱۹۳ ه. ق درگذشت.

التون نیل می نویسد در مخالفتهای بسیاری که با حکومت عباسیان در خراسان پدیدار شد، در واقع نوعی گرایش ارتجاعی کاملا مخالف با آرزوهای بسیاری از خراسانیان پدید آمد که با قتل ابومسلم و سرکوب شدن شورشها روی خود را نشان داد. (۲۶)

در پی قتل ابومسلم مخالفتهای گسترده با حکومت عباسیان پدیدار گشت. بسیاری از مخالفان همان اعضای گروههای هوادار انقلاب عباسی بودند.

قتل ابومسلم بهانه شورش خونین سنباد مجوس شد که در ۱۴۰ ه. ق در نیشابور بر ضد خلیفه عباسی قیام کرد. (۲۷) نهضت او که نخستین نماد بیزاری همگانی از ناسپاسی خلفای عباسی بود باعث گستردگی موج اعتراض به خارج از خراسان گردید. (۲۸)

دومین قیام به ادعای خونخواهی ابومسلم توسط اسحاق ترک در ماوراءالنهر پدید آمد. (۲۹) وی مردم را به آیین زردشت می خواند و چون تهدیدی جدی برای خلافت به شمار می آمد با خشونت قلع و قمع شد. (۳۰) سومین قیام، جنبش راوندیه بود که به ظاهر از عباسیان طرفداری می کرد و به خونخواهی ابومسلم برپا شد. این قیام به سال ۱۴۱ ه. ق توسط سپاه خلیفه به فرماندهی خازم بن خزیمه سرکوب شد. (۳۱) آخرین قیام مشهور در عهد منصور عباسی، شورش استاذسیس بود که در سال ۱۵۰ ه. ق شهرهای هرات، بادغیس و سجستان و دیگر شهرهای خراسان را در برگرفت و آن از قیامهای مستقل ضدعباسی بود و ارتباطی با قتل ابومسلم نداشت. (۳۲)

یکی دیگر از قیامهای خونین، شورش سپیدجامگان به رهبری هاشم بن حکیم پیامبر نقابدار بود که به قول نرشخی در۱۶۹ ه. ق با شکست و انتحار المقنع خاتمه یافت. (۳۳)

پس از خاموش شدن جنبش ابومسلم و سنباد و استاذسیس و المقنع، نهضتی بزرگ به سال ۲۰۱ ه. ق در شمال غرب ایران به رهبری بابک خرمدین صورت گرفت که مدتها دستگاه خلافت عباسی را تهدید کرد. سرانجام بابک از افشین، سردار ایرانی پس از سه سال جنگ شکست خورده به ارمنستان گریخت، اما به خلیفه فروخته شد و در۲۲۳ ه. ق با خشونت به قتل رسید. ()۳۴ پس از چندی نظر خلیفه نسبت به افشین تغییر کرد. افشین به اشروسنه فرار کرد، اما دستگیر شد و بر دار گردید. مازیار، از اسپهدان و خانواده های قدیم طبرستان، در یک شورش و طغیان محلی علیه حکام خلیفه ظاهر شد اما پس از مدتی به دست حسن بن طاهر دستگیر و به دار آویخته شد. (۳۵)

اختلاف میان امین و مامون، فرصت تازه ای برای دخالت مؤثر خراسانیان ناراضی در امر سیاست فراهم ساخت. به گونه ای که با یاری خراسانیان و به رهبری طاهر ذوالیمینین، امین و جناح عرب از مامون و طرفداران ایرانی او کست خورد. خلافت مامون قطعی شد و دوباره خراسانیان عهده دار امور مملکتی شدند و خراسان پس از حدود صد سال محل وقوع مهمترین و حساسترین رویدادهای سرنوشت ساز خلافت اسلامی شد. طاهر به عنوان والی خراسان منصوب گردید.

از اوایل فتوح اسلام مرو و بلخ کرسی خراسان بود و بخصوص مرو در دوران به قدرت رسیدن ابومسلم اهمیت یافته بود و از شهرهای مهم خراسان در دو قرن اول اسلامی به شمار می آمد. انحطاط این شهر از زمانی آغاز شد که طاهریان مرکز فرمانروایی خویش را به غرب خراسان انتقال دادند و نیشابور پس از آن که توسط عبدالله بن طاهر به عنوان مقر طاهریان انتخاب شد پرآوازه گردید. اما مرو در دوران بعد اهمیت خود را حفظ کرد و در عهد سلجوقیان مجددا مرکز حکومت گردید.

به نوشت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.