پاورپوینت کامل چهار کاری که یک فیلسوف باید انجام دهد ۸۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چهار کاری که یک فیلسوف باید انجام دهد ۸۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چهار کاری که یک فیلسوف باید انجام دهد ۸۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چهار کاری که یک فیلسوف باید انجام دهد ۸۳ اسلاید در PowerPoint :

می‌گویند روش تحقیق فلسفی چهار تا غرض رابرآورده می کند و به تعبیر دیگر به هر مسئله‌ای کسی به دید فلسفی نگاه کرده، که یکی از این چهار تا کار را در آن مسئله لااقل باید بکند.

می‌گویند روش تحقیق فلسفی چهار تا غرض رابرآورده می کند و به تعبیر دیگر به هر مسئله‌ای کسی به دید فلسفی نگاه کرده، که یکی از این چهار تا کار را در آن مسئله لااقل باید بکند.

۱- کار اولی که از یک فیلسوف انتظار می‌رود در باب یک مسئله انجام بدهد ایضاح الفاظ و مفاهیم بکار رفته در آن مسئله است

البته وقتی که گفته می‌شود الفاظ و مفاهیم بکار رفته، در واقع یعنی الفاظ و مفاهیم کلیدی این است که گاهی تعبیر می‌کنند به

key terms

یعنی الفاظ کلیدی و گاهی تعبیر می‌کنند به

key concepts

یعنی مفاهیم کلیدی باید روشن کرد که الفاظ و مفاهیم کلیدی دقیقاً به چه معنی استعمال می‌شود، بخاطر اینکه تجربه تاریخی در فلسفه نشان داده که اولاً بسیاری از اوقات وقتی لفظ بکار رفته در یک بابی، یا مفهوم مستعمل در یک بابی، واضح بشود، معلوم می‌شود که اصلاً نزاعی در بین نبوده است؛ یعنی نزاع حاصل آمده بخاطر ابهام و غموضی بوده که در خود مفهوم وجود داشته ثانیا در بیشتر موارد وقتی الفاظ و مفاهیم روشن می‌شوند مسئله از میان نمی‌رود ولی خیلی از موافقان مخالف می‌شوند و خیلی از مخالفان با هم موافق می‌شوند. به تعبیری وقتی یک لفظی یا مفهومی وضوح پیدا می‌کند بعضی از کسانیکه تا دیروز باهم توافق داشتند، از این به بعد می‌فهمند که در واقع باهم توافق ندارند بلکه باهم تخالف دارند و بالعکس. ثالثاً ایضاح الفاظ و مفاهیم شرط لازم ایصال به واقع و وصول به واقع است. غرض اول و دوم با غرض سوم فرق می‌کند. وقتی که ما می‌گوئیم گاهی الفاظ و مفاهیم بکار رفته روشن بشوند مسئله ناپدید می‌شود و یا مخالفها موافق می‌شوند و موافقها مخالف، ایند و تا برای ایضاح الفاظ و مفاهیم یک سود پراگماتیک و عملی ایجاد می‌کنند ولی غرض سوم یک سود رئالیستیک دارد . به تعبیر دیگر، گاهی هست که می‌گویند بیائید الفاظ و مفاهیم در سخنانتان را روشن کنید. اگر بگوئیم حالا اگر روشن کنیم با آنوقت که روشن نیست چه فرقی دارد؟ می‌‌گویند اگر روشن بکنید گاهی می‌بینید که مسئله از بین رفته گاه می‌گویند اگر روشن بکنید معلوم می‌شود که حسن و حسین موافق هم نیستند در واقع مخالف همند و یابالعکس. ایندو تا مطلب می رساند که یک سود عملی و پراگماتیستی در روشن کردن الفاظ و مفاهیم وجود دارد اما یکبار بحث در این نیست، بلکه می‌خواهیم ببینیم که آیا این جمله با واقعیت مطابقت دارد یا نه؟ و اینجا به ما می‌گویند که لازم است اول الفاظ و مفاهیم بکار رفته در آنها روشن بشود اینجا دیگر سود رئالیستی است؛ یعنی در ربط و بست قضیه با محکی قضیه این سود عاید می‌شود پس اول کاریش است که الفاظ و مفاهیم بکاررفته را ایضاح کنیم، اگر با نوشته‌های غربیان سروکار داشته باشید می‌بینید که غربیان هر وقت وارد بحث می‌شوند اول می‌گویند مراد از این لفظ چیست و اینکه می‌گوید من طرفدار اختیارم مرادش از اختیار چیست… الان در کتابهای در باب دین هم همین صورت می‌گیرد، کتابهای فراوانی دیده می‌شود که فقط درباب مفهوم

The concept of God

اصلاً کاری ندارد به اینکه خدا وجود دارد یا نه اصلاً می‌خواهد ببیندکسانی که باهم تعاطی می کنند؛ کسانی موافق وجود خدا هستند و کسانی مخالف وجود خدا، مرداشان از مفهوم خدا چیست یا مثلاً در باب معجزه، وقتی لفظ معجزه بکار می‌رود اصلاً یعنی چه، مراد از معجزه چیست اول ایضاح مفهومی ایجاد بکنیم بعد ببینم کسی قائل است به معجزه یا نه وقس علی هذا..

فیلسوفان تحلیل زبانی از کسانی هستند که به این اهتمام ورزیده‌اند و یکی از موفقیتهای فیلسوفان تحلیل زبانی این است که این سنت را ایجاد کرده اند (ولو کسانی با دیدگاهشان موافق نباشد) که دیگر الان از این سنت نمی‌شود تفصی کرد. الان شما در بحث فلسفی یا در بحث اخلاقی، یا در بحث کلامی تا مفهوم کمال را بکار می‌برید می‌گویند اول بگوئید مراد تان از کمال چه هست؟ اینکه الفاظ را تعاطی بکنیم بدون وضوح ممنوع است. این سنت را فیلسوفان تحلیل زبانی نهاده‌اند.

۲- کار دومی که یک فیلسوف می‌کند کشف پیش فرضها است. پیش فرض خود این سخن این است که هیچ سخنی نیست الا اینکه متکی بریک سلسله پیش فرضهای ناگفته است و این پیش فرضها معمولاً مضمرند یعنی معمولاً در مقام بیان اظهار نمی‌شوند. به تعبیر یکی از فیلسوفان غربی اینها سطرهای سفید کتابها هستند. لابلاهای سطرهای سیاهی که می‌خوانیم سطرهای سفیدی وجود دارد و آن سطرهای سفید بخاطر اینکه اضهار دارند گاهی مغفول واقع می‌شوند. معمولاً یک تحقیق فلسفی اول باید پیش فرض های ناگفته سخن را بیرون بکشد و کشف این پیشی فرضها همیشه کار آسانی نیست.

منتهی یک نکته وجود دارد. وقتی گفته می‌شود پیش فرض ها دارد که اینها نه فقط پیش فرض های این سخن‌اند که پیش فرض های هر سخنی‌اند. اینها دیگر کشف‌شان برای آن مسئله مانحن فیه هیچ سودی ندارد. پیش فرضی که پیش فرض سخن خاصی نیست بلکه پیش فرض هر سخنی است این کشف‌اش دیگر چه سودی دارد. حتی از این مضیق‌تر، پیش فرض های که پیش فرض این سخن یا سخنان خاصی‌اند، ولی طرف مقابل هم این پیش فرضها را قبول دارد و هیچوقت انگشت روی اینها نمی‌گذارد. بلکه بر پیش فرضهای از این سخن انگشت می‌گذارد که طرف مقابل آنها را قبول ندارد. از این نظر هست که شما وقتی یک سخن خاصی گفتید مثلاً”الف ب است.”به زید عرضه می‌کنید دو پیش فرض را بیرون می‌کشد و همین”الف ب است”را وقتی بر عمر عرضه می‌کنید ممکن است پنج پیش فرض بیرون بکشد و هر که تعداد پیش فرضهای بیشتر بیرون بکشد، در واقع میزان مخالفتش با شما بیشتر است، چون می‌خواهد روی اینها با شما چندو چون کند.

یعنی مثلاً فرض کنید یک گزاره‌ای را که یک “امامی” در برابر یک متکلم “اشعری” یا معتزلی می گوید، متکلم اشعری یا معتزلی دانا می‌گوید این سخن شما سه پیش فرض دارد یعنی در این سه جا می‌خواهد با شما مخالفت کنم. اما همین سخن را اگر متکلم امامی در برابر متکلم مسیحی بگوید او پنج پیش فرض از آن بیرون می‌کشد، چون در پنج جا می‌خواهد مخالفت نشان بدهد. پیش فرض با اینکه لفظ‌اش عام است، اما در مقام تحقیق فلسفی، آن پیش فرض های بیرون کشیده می‌شود که طرف می‌خواهد در باب این پیش فرضها چند و چون کند. در همین مرحله دوم، بعد از کشف پیش فرض ها ارائه پیش فرض های بدیل است یعنی خوب، سخنانتان مبتنی براین سه پیش فرض است و من به ازاء هر کدام از این سه پیش فرض، یک پیش فرض بدیل می‌گذارم؛ می‌گویم اینجور هم می‌شود به جهان نگاه کرد کارسوم در همین مرحله دوم، در واقع نشان دادن وجوه ضعف و قوت هریک از پیش فرض ها است، چه پیش فرض اصلی و چه پیش فرض های بدیل آن پیش فرض اصلی طرف می‌گوید پیش فرض تان این است و من یک پیش فرض به جایش می‌گذارم و بعد هم ممکن است نشان بدهد که پیش فرض ها خودش اقوی از پیش فرض من است

البته این نشان دادن وجوه ضعف و قوت هریک از پیش فرض ها دامنه گسترده ای دارد. منتهی قبل از اینکه به قسمت بعد بپردازم یک چیز را خدمتتان عرض بکنم و آن اینکه این سخن خودش یک پیش فرض دیگری هم دارد و آن اینکه مجموعه معلومات نظری ما مبتنی بر معلومات بدیهی نیست. این خودش یک پیش فرض است که ممکن است کسی با آن مخالف باشد، بخاطر اینکه ممکن است کسی قائل بشود به روش قدما (کاری به درستی و نادرستی‌اش ندارم) یعنی مجموعه معلومات نظری ما مبتنی است بر معلومات بدیهی؛ یعنی هر گزاره‌ نظری را، اگر سیر قهقرائی‌اش را تعقیب کنیم می‌رسیم به دو تا، سه تا گزاره بدیهی و چون گزاره بدیهی را، طبق فرض، همه قبول دارند پس دیگر کشف آن گزاره بدیهی هیچ سودی ندارد، چون فرض بر این است که کسی مخالف با آنها نیست. پس اینکه می‌گوئیم کشف پیش فرضها، یعنی رساندن سخن به یک جائی که آنجا یک پیش فرض است که بعضی قبولش دارند و بعضی قبولش ندارند.

اگر فرض این بود که می‌رسد به بدیهات و همه قبولش دارند، که سودی نداشت. پس این مرحله دوم بریک پیش فرض “معرفت شناسی” مبتنی است و آن این است که چنین نیست که همه معلومات نظری ما مبتنی بر معلومات بدیهی نیست بلکه مبتنی بر یک سلسه

axiom

یا

Postulate

است؛ یعنی مبتنی بر چیزهای است که نزد همه مردم مطابقت‌اش با واقع یقینی نیست، با این همه مردم این پیش فرضها را قبول کرده اند: مانند پنج پیش فرض هندسه اقلیدسی، که مطابقت با واقع هیچکدام‌اش یقینی نیست ولی هرکسی آنرا اتخاذ نکند نمی‌تواند هندسه اقلیدسی را بپذیرد هر که بخواهد هندسه اقلیدسی را بعنوان یک نظام بپذیرد باید آن پنج تا پیش فرض را بپذیرد. پیش فرض فقط معنایش این است که اثبات نشده، یعنی چیزیکه با استدلال عقلانی، با استدلال متعارف بشری حاصل نیامد. ولی با این همه بشر آنرا می‌پذیرد اما اگر یک چیز را در یک علم مفروض بگیریم و طرف را احاله کنیم به علم دیگری و بگوئیم اینکه ما اینجا مفروض گرفته‌ائیم درستی‌اش در آن علم اثبات شد. این دیگر پیش فرض نیست. بدیهات هم که قدما می‌فرموند همینجور بودند، یعنی بدون استدلال عقلانی حاصل آمده‌اند، منتهی قدما برای بدیهیات را هم قبول دارند.

به تعبیری ساده‌تر از دید یک معرفت شناس اگر گزاره‌های را که همه انسانها قبول دارند روی هم بگذارید، این علم بشری حاصل نمی‌آید. این علم بشری مبتنی بریک سلسله پیش فرضهای است که بعضی از این پیش فرضها را همه قبول ندارند؛ بعضی‌ها قبول دارند بعضی‌ها قبول ندارند. یک فیلسوف یا یک منطقی قدیم گویا اعتقادش براین بود کهک جمیع معارف نظری بشر مبتنی است بریک سلسله گزاره‌های که این گزاره‌ها را همه انسانها قبول دارند و درش اختلاف نمی‌کنند و اسمش را می‌گذاشتند بدیهیات.

حالایک معرفت شناس جدید ممکن است درش تشکیک بکند وتشکیک هم کرده‌اند و بالاتر از تشکیک، می‌گویند اینجور نیست اگر معرفتی را سیرقهقرائی‌اش را دنبال بکنیم به یک قیاسی برسیم که هم صغری و هم کبری‌اش مورد وفاق همه انسانها باشد. بلکه می‌رسیم به یک جاهائی که آن جاها یک تعدادی قبول دارند و یک تعدادی قبول ندارند و اینها پیش فرضهاست و این پیش فرضهاست و این پیش فرضها اثبات نشده، چون اگر اثبات شده بودند دیگر پیش فرض نبودند، همه طبعاً باید قبول می‌کردند. این مرحله دوم خودش برچنین پیش فرضی مبتنی است. حالا خود این پیش فرض درست است یانه داستان دیگر دارد که من موافقاً یا مخالفاً کاری به آن ندارم.

۳- مرحله سوم مطالبه دلیل است. مطالبه دلیل همه وقت برای چه صورت می‌گیرد؟ چرا ما در تحقیق فلسفی از طرف مقابل دلیل می‌خواهیم ؟ بخاطر اینکه یک وقتی «ترجیحات فردی» یا «عقاید گروهی» در استدلال رخنه نکنند زیرا ایندو و به حال استدلال فلسفی مضرند. (ایندو تا اصطلاحی است که خود آقایون بکار می‌برند) ترجیح فردی را می‌گویند :

Individual preference

و عقاید گروهی را معمولاً می‌گویند:

collective opinion

. ترجیح فردی یعنی اینکه مثلاً کسی می‌گوید پرتغال از سیب خوشمزه‌تر است.

این یک ترجیح فردی را نشان می‌دهد و نمی‌توان آنرا هیچوقت در استدلال بکار برد زیرا در واقع بنظر چنین کسی شما بدون دلیل از من می‌خواهید که بپذیرم پرتغال از سیب خوشمزه تر است. یک چنین چیزهائی که دلالت برترجیحات فردی می‌کنند نباید در استدلال فلسفی رخنه بکنند و طرف بخواهد با رخنه دادن یک ترجیح فردی در استدلال، استدلال را بنفع خودش تمام کند. نظیر این ترجیحات فردی رابه عقائد گروهی هم می‌دهند. می‌گویند یک هندو حق ندارد بگوید که گاو حیوان مقدسی است. گاو حیوان مقدسی است فقط عقیده هندوان است یک عقیده گروهی است و هیچوقت نباید در استدلال راه پیدا کند. گوشت گاو را نباید خورد، گاو را باید احترام کرد و امثال ذلک، این عقیده هندوان است. خوب، احاله‌اش می‌دهند به مسلمین، می‌گویند مسلمین هم می‌گویند گوشت گاو را باید خورد مثلاً، یت لااقل می‌شود خورد.

برای اینکه ترجیحات فردی و عقاید گروهی در استدلال رخنه نکند باید ما از طرف دلیل همگانی را مطالبه کند و بگویم باید برسخنت دلیل همگانی بیاوری. وقتی که گفته شد از راه دلیل می‌خواهیم ترجیح فردی و عقیده گروهی را نفی بکنیم، این خودش معناش این است که برای دلیل خصلت عمومی قائلیم نه خصلت فردی و گروهی و .. خصلت عمومی دلیل را معمولاً

objectivity

دلیل می‌گویند. در اینجا یک نکته وجود دارد و آن اینکه اگر کسی قائل شده به اینکه گزاره‌های هست که نیازمند دلیل نیست با این چه باید کرد؟ کسی ممکن است بلحاظ معرفت شناختی اصلاً ادعا کند نکه پیش فرض این سخنتان این است که هر گزاره‌ای نیازمند دلیل است و من این پیش فرض را قبول ندارم. اصلاً گزاره‌های وجود دارند که فی نفسه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.