پاورپوینت کامل هرمنوتیک متن تاریخی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هرمنوتیک متن تاریخی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هرمنوتیک متن تاریخی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هرمنوتیک متن تاریخی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

هرمنوتیک یا نظریه تفسیر، علمی مذهبی بود که تلاش می کرد متون مذهبی و عبارات وحیانی را قابل فهم سازد. واژ هرمنیا(hermeneia) که گمان می رود مرتبط با هرمس یعنی خدای پیغامبر باشد، معادل هنر واسطه گری بین آسمان و زمین یا خدا و انسان است. از آنجا که هرمنوتیک گفتار را قابل فهم می کند، می تواند مرتبط با فقه اللغه یا مطالعه زبان انسان به عنوان وسیله ای برای ادبیات باشد. بدین طریق هرمنوتیک می تواند به تفسیر همه محصولات زبانی، خصوصاً آنهایی که ریشه در مکان ها و زمان های دور دارند، تعمیم یابد. بنابرین به طور کلی تر، نظریه تفسیر با شرح متون ناآشنای تاریخی ارتباط داشته و آنها را به بیانی آشناتر برمی گرداند.

هرمنوتیک یا نظریه تفسیر، علمی مذهبی بود که تلاش می کرد متون مذهبی و عبارات وحیانی را قابل فهم سازد. واژ هرمنیا(

hermeneia

) که گمان می رود مرتبط با هرمس یعنی خدای پیغامبر باشد، معادل هنر واسطه گری بین آسمان و زمین یا خدا و انسان است. از آنجا که هرمنوتیک گفتار را قابل فهم می کند، می تواند مرتبط با فقه اللغه یا مطالعه زبان انسان به عنوان وسیله ای برای ادبیات باشد. بدین طریق هرمنوتیک می تواند به تفسیر همه محصولات زبانی، خصوصاً آنهایی که ریشه در مکان ها و زمان های دور دارند، تعمیم یابد. بنابرین به طور کلی تر، نظریه تفسیر با شرح متون ناآشنای تاریخی ارتباط داشته و آنها را به بیانی آشناتر برمی گرداند.

با ظهور مسیحیت به عنوان دینی جهانی، تفسیر متن کارکرد اولیه عقیدتی خود را پیدا کرد یعنی تعیین اینکه کدام قسمت از انجیل آیات محکم بوده و ادعاهای متعارض در این مورد باید چگونه با هم سازگار گردند. در اینجا مسأله نه صرفاً بازیافتن معنای اصلی انجیل بلکه اطمینان از کارایی مستدام و تاریخی آن بود. در حالی که کلیسای کاتولیک از قدرت سنت های نهادی در تعیین معنای عبارات کتاب مقدس دفاع می کرد، پروتستانیسم کوشید تفسیر را از این محدودیت ها رها سازد. آنها معتقد بودند افراد باید بتوانند انجیل را در پرتو ایمان خود تفسیر کنند. با این جریان بر روح بیشتر تأکید شد؛ روحی که متون مقدس را به صورت یک کلّ نشان می داد و بر حلّ مشکلات ادبی و لفظی آن کمتر متمرکز بود. کتاب های راهنمای پایتیستها برای تفسیر انجیل کمتر به حفظ سنت تاریخی می پرداختند و بیشتر بر عشق که متمایز کننده نجات یافتگان و دوزخیان بود، تأکید می کردند. در این میان روش های لغت شناسنانه(فیلولوژیک) و تاریخی همچنان در کار باقی ماند تا به تعریف و توضیح سیاق متن کمک کند. نویسندگان اناجیل، از قبیل حواریون، و خوانندگان اصلی شان در استفاده از این روش ها مشترک بودند. این روش ها هم چنین می توانستند آن قسمت های انجیل را که در انطباق با شرایط تاریخی تحریف شده بودند نشان دهند. یعنی هر چه بیشتر تصدیق شود که وحی آسمانی کتاب مقدس با وساطت ابنای بشر و در زمان آنها صورت گرفته، ضروری تر است که مشروعیت ادعاهای واسطه گری بشر بیشتر مورد ارزیابی قرار گیرد. خوانندگان انجیل در عصر روشنگری مانند جی. اس. اسمیلر و کانت می توانستند با استخراج یک روح اخلاقی ثابت از نص گذرای متن انجیل اعتبار جدیدی به آن بدهند.

فردریش شلایرماخر(۱۸۳۴-۱۷۶۸) هرمنوتیک را از یک قاعده درباره موانع خاص موجود بر سر راه فهم، به یک دانش عمومی درباره خود فهم، تبدیل کرد. این امر باعث شد تا هرمنوتیک اهمیت فلسفی بیابد. با این حساب تفسیر تنها برای جلوگیری از سوء فهم نیست بلکه برای ژرفا بخشیدن به فهم و بسط آگاهی نیز لازم است. تفسیر وظیفه بهتر کردن فهم را بر عهده دارد و متضمن بازسازی عینی، ذهنی، تاریخی و پیشگویانه گفتار مورد نظر می باشد.(شلایر ماخر۱۹۷۷

a:93, 1977b:111

) به نظر می رسد این مسأله به تفسیر تاریخی در سیستم فکری شلایر ماخر اولویت می دهد اما او در ادامه نشان می دهد که تفسیر تاریخی عمدتاً مربوط به زبان است. رویکرد «عینی-تاریخی» گفتارِ زبانی را به عنوان یک کلّ در نظر می گیرد و دانش مکنون در آن را یک محصول زبانی می داند.(شلایر ماخر ۱۹۷۷

a: 94

) تفسیر تاریخی در واقع بخشی از آن چیزی است که شلایرماخر آن را «تفسیر نحوی» می خواند که به همه جنبه های زبان(نه صرفاً دستور زبان) می پردازد. رویکرد تاریخی تنها بخشی از رویکرد عینی است و مکمل خود را در[ترکیب] «عینی-پیشگویانه» دارد. این رویکرد چنین تعریف شده است: ظرفیتِ «نشان دادن اینکه چگونه گفتار می تواند گسترش بیشتری در زبان ایجاد کند.»(شلایرماخر ۱۹۷۷

b:112

) او رویکرد عینی-تاریخی زبان به گذشته را یک محصول تولید شده در نظر می گیرد و رویکرد عینی-پیشگویانه زبان را قابلیت تولیدی زبان لحاظ می کند. از آنجا که شلایرماخر در واقع یک منطق دان است، رویکردهای «ذهنی-تاریخی» و «ذهنی-پیشگویانه» را نیز مطرح می کند. رویکرد اول گفتار را به عنوان یک واقعیت در زندگی ذهنی فرد تلقی می کند و دومی محتوی اندیشمندانه[گفتار] را از جهت تأثیرات دیگرش مورد ملاحظه قرار می دهد. این رویکردها متضمن آن چیزی هستند که شلایرماخر آن را، چه در حالت تاریخی ناظر به گذشته یا در حالت پیشگویانه ناظر به آینده، «تفسیر روانشناسانه» می نامد.

تفسیر نحوی به زبان مشترک به عنوان پیش فرض ارتباط می نگرد. از لحاظ تفسیر گرامری «هر فرد نمایانگر جایی است که زبان مزبور در آن به طرز خاصّی شکل می گیرد و گفتار او تنها در کانتکس تمامیت زبان قابل فهم می شود.»(شلایر ماخر ۱۹۷۷

a:78, 1977b:98

) بالعکس تفسیر روانشناسانه، متوجه چگونگی بسط خلاقانه زبان توسط سوژه های فردی است. این تمایز به شلایرماخر امکان می دهد که دو روش متباین ارزیابی گفتار بشری را درپیش گیرد. «تفسیر نحوی، گفتار را از جهت خلاقیت و تکراری(کلاسیک) نبودن بررسی می کند و تفسیر روانشناسانه گفتار را از لحاظ خاص و منحصر به فرد(اصیل) بودن.»(شلایرماخر ۱۹۷۷

a:83, 1977b:102

) خلاقیت یک ایده آل کلاسیک است که در محدود زبان مشترک قرار می گیرد تا به کمال ارتباط دست یابد. در مقابل اصالت از واری استفاده می کند تا به آگاهی عمیق روانشناسانه دست یابد. ایده آل مطلق از نظر شلایرماخر از آن گفتار سنتز یعنی گفتار خلاق و اصیل است که نبوغ و صور مثالی نامیده می شود. از نگاه رمانتیک، رویکرد تاریخی صرفاً به احیاء رویکرد کلاسیک می انجامد. وظیفه فهمِ یکه بودن یک متن به تفسیر روانشناسانه بر می گردد که هدفش قرار دادن اصل تکوینی متن در زندگی ذهنی پدیدآور است. شلایرماخر به این لحظه تکوین عنوان «تصمیم تعیین کنند پدیدآور»(شلایرماخر ۱۹۷۷:

a 189

) می دهد یعنی لحظه ای که توانسته مانند یک دانه بروید و رشد کند. تفسیر روانشناسانه برای بازسازی تصمیم تعیین کننده، آن را عملی آزادانه تلقی می کند که می تواند صرفاً «مسیر کار»(۱۹۷۷

a:138

) را نشان دهد اما نتیجه یا هدف نهایی آن نیست. برای بررسی نتیجه یا هدف نهایی، شلایرماخر به تفسیر تکنیکی متوسل می شود که از تفسیر صرفاً روانشناسانه محاسبه پذیرتر است.

تفسیر تکنیکی بین آغاز متفکرانه یک کار یا جوانه زدن آن و تکمیل تألیفی آن تفاوت قائل می شود. تفسیر تکنیکی در نظر می گیرد که چگونه ممکن است تلاش مؤلف برای تألیف-یعنی تلاش او برای سامان دادن اندیشه هایی که در فکر او به سوی یک کل سامان یافته حرکت دارند- اندیشه های متفکرانه را تغییر دهد.(۱۹۷۷

a: 215

) بنابرین تفسیر تکنیکی می تواند به عنوان یک نوعِ تمرکز یافته از تفسیر روانشناسانه در نظر گرفته شود.(۱۹۷۷

a:179

) در حالی که تفسیر روانشناسانه، خلق یک اثر را در ارتباط با غنای محفوظ و حتی ناآگاهانه زندگی و تغییرات خودانگیخته آن می داند، تفسیر تکنیکی با اندیشه های صریح و آشکار شروع می کند و آنها را به طور روشمند تا نتایجشان دنبال می کند. تفسیر تکنیکی هم چنین خلق یک اثر را با ریشه های تاریخی آن مرتبط می داند.

هدف هر دو تفسیر تکنیکی و روانشناسانه فهم روش فردی یک اثر است. اگرچه باز در اینجا روش پیشگویی مورد استفاده قرار می گیرد ولی این بار توسط روش مقایسه ای متوازن می گردد. درحالی که پیشگویی متضمن شناسایی بی واسطه یک فرد از دیگری است، مقایسه دیگری را از طریق مفاهیم کلی تعریف می کند. پیشگویی، بدون توسل به نوع کلی انسان، سازگاری انسان های خاص را به ذهن متبادر می کند. این[امر] مبتنی بر این فرض است که هر فرد «علاوه بر آنکه خود متمایز است، قابلیت پذیرش تمایز دیگران را نیز داراست. «به نظر می رسد در اینجا فرض شده که هر فرد حداقلی از هر فرد دیگر را داراست. به همین نحو، پیشگویی از طریق مقایسه با خویشتن رخ می دهد.»(۱۹۷۷

a:167-70

) اگر مفسران یک اثر تاریخی باید آن را بهتر از مؤلف بفهمند، آنگاه آنها باید بذرهای متناسب با آن را در خود بیابند. بذرهایی که با بذر نخستین، یعنی تصمیم تعیین کننده اثر قابل مقایسه هستند.

آگوست ویلهلم بوئخ(۱۸۶۷-۱۷۸۵) با شلایرماخر هم کلاس بود اما به تفسیر تاریخی اهمیت بیشتری می داد و برای تفسیر روان- منطقی اهمیت کمتری قائل بود. بخشی از اثر او به هرمنوتیک اختصاص داده شده و بین تفسیر و فهم تمایز قائل می شود. منظور او از فهم «آگاهی از آن چیزی است که از طریق آن معنا و مفهوم یک چیز انتقال یافته، تعریف شده و معین می گردد.»(بوئخ ۱۹۸۶: ۴۹) به نظر او هرمنوتیک در نگاه به شرایط فهم حالت انتقادی دارد و به عنوان بخشی از فقه اللغه(فیلولوژی) متضمن یک آنِ شناختی، یعنی آگاهی از چیزی که از پیش معلوم است.(بوئخ ۱۹۶۸: ۹)

بوئخ چهار نوع تفسیر را از هم تمییز می دهد، دو نوع اول بر شرایط عینی موضوع ارتباط مبتنی است و دو نوع دیگر بر شرایط ذهنی. ۱- تفسیر نحوی که از معنای ادبی فهم متون عینی آغاز می شود ۲- تفسیر تاریخی که از معنای کلمات با ارجاع به ارتباطات بنیادی و سیاق متن آغاز می شود ۳- تفسیر فردی که با «خود سوژه» آغاز می شود و نهایتاً ۴- تفسیر خلاق که به خود این سوژه «با رجوع به روابط بین سوژه ها در راستای هدف و جهت اثر» می پردازد.(بوئخ ۱۹۶۸:۵۱) تفسیر تاریخی در مرتبه بالاتری از تفسیر نحوی قرار دارد زیرا معنای یک متن از خود کلمات استخراج نمی شود بلکه در ایده هایی نهفته است که به شرایط واقعی ارجاع می دهند. بوئخ مدعی است که نویسنده چنین پیش فرض می گیرد که مخاطبان او سخنانش را نه صرفاً به طور نحوی و گرامری بلکه بیشتر با توجه به مقصود خود سخن درک می کنند زیرا محتوای سخن ارتباط واقعی با شرایط تاریخی داشته و بنابرین آن شرایط را برای هر فرد اندیشه ورزی یادآوری می کند.(بوئخ ۱۹۶۸:۷۷) او معتقد است که نقد، هرمنوتیک را با بررسی تناسب و اصالت اثر تکمیل می کند و حقیقت تاریخی تنها از طریق همکاری هرمنوتیک و نقد قابل حصول می شود.

دیلتای(۱۹۱۱-۱۸۳۳) هرمنوتیک را به نحوی گسترش داد تا نه تنها کارهای ادبی بلکه همچنین همه تعینات بشری، از جمله اسناد تاریخ، را مورد ملاحظه قرار دهد. مقاله سال ۱۸۶۰ دیلتای «سیستم هرمنوتیک شلایرماخر در ارتباط با هرمنوتیک متقدم پروتستان» آن نوع از علم هرمنوتیک را به بحث می گذارد که به سوی «ایجاد[نوعی] قضاوت» حرکت کرده و می تواند مفاهیم را نه تنها به یکدیگر بلکه به اجزای واقعی زندگی تاریخی ارتباط دهد.(دیلتای ۱۹۶۶:۱۳۳) این اولین جایی است که دیلتای می گوید هرمنوتیک تنها به بازسازی معنای مورد نظر مؤلف محدود نیست بلکه می تواند در فهم تاریخی و علوم انسانی به طور عام به کار آید. قصد او در بین سال های ۱۸۶۰ تا ۱۹۰۰ این بود که فهم تاریخی را با تمرکز بیشتر بر بنیان تجربی علوم انسانی و نه با تمرکز بر چارچوب تفسیری آنها توسعه دهد. فرض مسلم کارهایی مانند مقدمه بر علوم انسانی(۱۸۸۳) و ایده هایی مربوط به روانشناسی تحلیلی و توصیفی(۱۸۹۴) آن است که تجربه گذشته، ارتباطی درونی فراهم می کند تا دسترسی به جهان انسانی–تاریخی میسر شود.

درحالی که وظیفه اصلی علوم طبیعی یافتن قوانین فرضی است که ارتباط عناصر ذاتاً نامرتبط را توضیح می دهند، علوم انسانی باید ارتباط نامعینی را تحلیل کنند که توسط تجربه گذشته به قالب ساختار معین تری ریخته می شود. دیلتای در(فیلولوژی) خود از فهم به عنوان پروسه ای برای توضیح توالی تجربه گذشته سخن می گوید. هر زمان که ما به یک موقعیت برمی خوریم، اهمیت آن را در سایه تجربه ای که در خلال زمان به دست آورده ایم، می سنجیم. تجربه گذشته در زمان پرداخته می شود و یک فهم ضمنی از حضور در یک عرصه تاریخی بزرگتر برای ما فراهم می کند. از این طریق فهم تاریخی به عنوان تبیین فهم ضمنی تجربه گذشته تلقی می شود.

دیلتای کلیت پروژه اش را نقد عقل تاریخی می دانست. فرمول بندی نهایی تفکراتش در کتاب شکل گیری جهان تاریخی در علوم انسانی(۱۹۱۰) نمایان است. این اثر حاوی مهمترین تحقیق هرمنوتیکی او یعنی «فهم دیگر اشخاص و تجلیات زندگی آنان» است. هدف این تحقیق آن است که بیان کند چگونه فهم دیگران به فهم تاریخ نگاری کمک می کند. این اثر با بیان این نکته آغاز می شود که داده های تاریخی همیشه تجلیات زندگی هستند، اما لزوماً بیانگر تجربه گذشته دیگران نیستند. دیلتای می نویسد: منظورم از تجلیات زندگی صرفاً عباراتی نیست که چیزی را مدنظر دارند یا به معنای چیزی گرفته می شوند بلکه منظور آن عباراتی است که بدون قصد بیان روح فرد، آن را قابل فهم می کنند. نوع و حوزه فهم بسته به طبقات مختلف تجلیات زندگی تفاوت خواهد کرد.(دیلتای ۲۰۰۲:۲۲۶)

دیلتای بین سه طبقه از تجلیات زندگی تمایز قائل می شود که ما در بدو امر آنها را نظری، عملی و آشکار کننده می نامیم. اولین طبقه از مفاهیم، احکام و شکل های اندیشه صرف تشکیل شده است. هر چیزی در این تجلیات نظری بیان شود، چیزی بیش از معنای منطقی نخواهد داشت. «اینجا فهم تنها در محتوای منطقی اش لحاظ می شود، یعنی در هر زمینه ای همان باقی می ماند. این تجلی در مقایسه با تجلیات دیگر زندگی مهم تر از آنها است.» این تجلیات زندگی تا آنجایی عبارت تلقی می شوند که قصد دارند محتوای مهمی را انتقال دهند اما بیانگر دیگربودگی گوینده آنها نیستند. شکل های اندیشه «از تجربه گذشته که از آن برآمده اند، جدا شده و این خصوصیت مشترک اساسی را دارا هستند که در نُرم های منطقی پذیرفته شده اند. این امر به آنها یک این همانی مستقل از موقعیتشان در زمینه اندیشه اعطا می کند.»

کنش ها، طبقه دوم تجلیات زندگی هستند. آنها به منظور انتقال ایده ها صورت نگرفته اند بنابرین روشی که آنها را با اهداف عملی زندگی انسان مرتبط می کند، می تواند ایده ای را به دیگران انتقال دهد. کنش ها تنها بخشی از زندگی درونی کنشگر را نشان می دهند. اهمیت کنش ها در یک جانبه بودن است زیرا آنها پاسخ های عملی به موقعیت های خاصّ هستند. سومین طبقه از تجلیات زندگی چنین است:

بیان تجربه گذشته، یعنی یک ارتباط خاص بین آن زندگی ای که از آن تجربه نشأت گرفته و فهمی که از آن به دست آمده است. بیان تجربه گذشته می تواند بیشتر حاوی حالات زندگی روحی باشد تا حاوی هر درون نگری دیگر که می تواند به دیدگاهی از آن زندگی منجر شود. این بیان از عمقی برمی آید که توسط آگاهی دریافت نمی شود… ارتباط[بیان] با محتوای انسانی یا روحی مندرج در آن می تواند صرفاً برای فهمی در چارچوب آن قابل دسترس گردد.(۲۰۰۲:۲۲۷)

یک یادداشت به هم ریخته یا یک نکته تصادفی در یک یادداشت خصوصی می تواند نگرانی های فرد را کاملاً آشکار کند. ما حتی ممکن است از گفته های ناآگاهانه خود متعجب شویم چرا که آنها اغلب خصوصیات غیرمنتظره ما را آشکار می کنند. این گفته ها قادرند نه تنها دیگربودگی دیگری را آشکار کنند بلکه قادرند دیگربودگی خودمان را نیز آشکار کنند. در اینجا خود و دیگری در یک چرخه هرمنوتیکی «به هم وابسته» می شوند.

از آنجا که بیان تجربه گذشته ملهم از تمام حوزه زندگی روحی است، می تواند بزرگترین چالش را نسبت به فهم و بیشترین مجال را برای سوء فهم ایجاد کند، و تفسیر آن مشکل تر از دو نوع دیگر تجلیات زندگی است زیرا آن بیان توسط علایق عملی و نظری زندگی عادی کنترل نمی شود. بیان تجربه گذشته جذابیت زندگی را به روش های بازتری انعکاس می دهد.

دیلتای مفهوم روح عینی را از هگل گرفت اما خصوصیت کلی و نظری آن را -که در یک فلسفه ایدئالیستی تاریخی تحت عنوان اشتراک تجربی و قابل قبول برای آن فرض می شد- بازسازی کرد. روح عینی معانی مهمی که میراث سنت هستند، در خود دارد. روح عینی زمینه ای ایجاد می کند که به وسیله آن گذشته تبدیل به یک «حال ماندگار» می گردد.(۲۰۰۲:۲۲۹) حتی اثر یک نابغه، ذخیره مشترک ایده ها، طرز تلقی ها[و] الگوهایی است که خصوصیت یک نسل و یک منطقه[می باشند]. از ابتدای کودکی، خویشتن هر کس توسط روح عینی تربیت می شود.[روح عینی] همچنین واسطه ای است که در آن فهم دیگر اشخاص و تجلیات زندگی آنها میسر می شود، چون هر چیزی که در آن روح عینیت یافته است، خود حاوی چیزی است که در من و شما مشترک است. روح عینی واسطه اشتراکاتی است که به وسیله آنها آن چیزی که دیلتای «فهم اولیه» می نامد، هدایت می شود. این واسطه عام ولی محلی، معنی اولیه ای را فراهم می کند که ما با آن رشد می کنیم. فهم اولیه مستلزم «استنباط آگاهانه» یا حداکثر یک «استنباط تحلیلی» نیست. ادعای مهم دیلتای در اینجا این است که تجلی زندگی می تواند «چیزی درباره روح آدمی بیان کند» زیرا جایگاهش را در «نظم روشن»[و] پیشینِ روح عینی یافته است.

این روش درک معنی به ما اجازه می دهد تا سرشت فهم و تفسیر را بازبینی کنیم. دیلتای همچنان از فهم به عنوان روندی سخن می گوید که از چیزی خارجی شروع می شود[و] نهایتاً به چیزی درونی می رسد اما این مسأله نباید به عنوان برگشت به وضعیت روانشناسانه ذهن مؤلف تفسیر شود. معنای اولیه امر درونی در حوزه معنی، ارتباط ذاتی بخش هایی است که کلیت بیان را می سازند. ارتباط بیان با آنچه که بیان می گردد یک ارتباط درونی و وابسته به جایگاه ذاتی بیان در نظم منسجم روح عینی است. تمام آنچه فهم اولیه به دنبال آن است معنای عمومی(مشترک) بیان است. برای اطمینان، تفسیر به ندرت در اینجا متوقف می شود اما اشتراک روح عینی جهت گیری اولیه فهم انسانی را فراهم می کند.

وقتی معنای عمومی یا مشترک یک بیان کافی به نظر نمی رسد ما به[سطح] بالاتر فهم حرکت می کنیم. فهم بالاتر صرفاً با معنا مرتبط نیست بلکه حقیقت را مطرح می کند. این اتفاق وقتی رخ می دهد که ما با ابهامات و عدم هماهنگی در متن رو به رو می شویم یا اینکه به احتمال وجود انحرافی در متن مظنون می شویم. آنگاه ما باید بیان مورد بحث را با بیان های مشابه اعم از آنکه در آن متن یا دیگر متن ها باشد یا در صورت اقتضاء در ارتباط با دیگر متن ها، مقایسه کنیم.

از نظر دیلتای علوم انسانی برای هدایت فهم به سمت زمینه های نظری کلی تر ضروری هستند، اعم از اینکه این علوم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی یا سکولار باشند. بنابرین مکاتب ادبی می توانند یک عبارت شاعرانه مبهم را بررسی کنند و تلاش کنند تا معنای آن و تفسیرش را همچون یک راهنمای ادبی، به ادبیا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.