پاورپوینت کامل فصلی درباره احوال و اشعار دو شاعر پیش کسوت عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فصلی درباره احوال و اشعار دو شاعر پیش کسوت عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فصلی درباره احوال و اشعار دو شاعر پیش کسوت عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فصلی درباره احوال و اشعار دو شاعر پیش کسوت عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
در این فصل، میباید از دو پیشکسوت و آغازگر طنزسرایی در دوره رضاشاه یاد کنم که در ادوار بعد نیز همچنان در زمره خلاقترین طنزآوران پارسی گوی بودند. هر دو شاعرانی زبده و آگاه به ادبیات کهن و در عین حال چابک سخن و نقّاد و بذلهگو، و در میان طنزپردازان، استادانی برجسته محسوب میشدند. بیآنکه قصد داوری داشته باشم، از میان این دو تن، یکی مؤثرتر و نقّادتر بود و آثار و سرودههای شیرینش هنوز از یادها نرفته و به امثال و لطایف مردم وارد شده است. این دو عبارتاند از عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی که هر دو از معاریف طنزسرایان معاصر ایران بودهاند.
سید مسعود رضوی
در این فصل، میباید از دو پیشکسوت و آغازگر طنزسرایی در دوره رضاشاه یاد کنم که در ادوار بعد نیز همچنان در زمره خلاقترین طنزآوران پارسی گوی بودند. هر دو شاعرانی زبده و آگاه به ادبیات کهن و در عین حال چابک سخن و نقّاد و بذلهگو، و در میان طنزپردازان، استادانی برجسته محسوب میشدند. بیآنکه قصد داوری داشته باشم، از میان این دو تن، یکی مؤثرتر و نقّادتر بود و آثار و سرودههای شیرینش هنوز از یادها نرفته و به امثال و لطایف مردم وارد شده است. این دو عبارتاند از عباس فرات و سیدغلامرضا روحانی که هر دو از معاریف طنزسرایان معاصر ایران بودهاند.
حجم اشعار فرات و کمیت اشعار طنز و جدّی او نشاندهنده تسلّط و قدرت او بر نظم فارسی است و بیگمان در دورههایی بسیار مورد توجه و احترام اهل ادب و فرهنگ بوده است. استاد شفیعی کدکنی، ضمن یادکردِ انجمن معروف ادبی افسر، او را بزرگترین شاعر آن انجمن میخواند، اما این مدیحه را نباید دلیل ستایش اشعار فرات قلمداد کرد. سکون و تکرار در نظمپردازی این شاعران کهنگرا، در روزگار پس از مشروطیت، جای را بر تجدّد و ابداع نمیگشود و به تدریج آثاری مکرر و بارِد، به صورت تضمین و مسابقه و بداههگویی و شعرهای محفلی و مجلسی و روزنامهای، رواج تام یافته و برون دادِ اغلب محافل ادبی به حساب میآمد. در این عرصه، هر استعدادی میشکفت، برای چند سالی در معرض دید و مضمون ستایش دیگران قرار میگرفت، ولی زود هم میپژمرد و از یادها میرفت. تنها معدودی شاعران بزرگِ کلاسیک نظیر ملکالشعرای بهار، محمدحسین شهریار و رهی معیری، بقایی داشتند و ساختار اشعارشان از چنان کیفیت والایی برخوردار بود که تاریخ ادبیات نمیتواند نادیده بگیرد.
در چنین احوالی، گرایش برخی شاعران به طنز را بهتر میتوان درک کرد. طنز و فکاهه، فرصتی بود تا شاعرانی همچون فُرات، از تکرار و نظمپردازیهای متوسط الاحوالی که بسیار میسرودند فراتر رفته و دایره وسیعی از مخاطبان را متوجه آثار خود سازند. عباس فرات، یک خصوصیت جالب داشت و آن پیگیری و حضور مداوم در عرصههایی بود که قلم میزد و میسرود. به ویژه در انجمنها و محافل ادبی، و یا مجلّات و مطبوعاتی که آثار وی را مرتباً منتشر میکردند. بر پایه همین حضور طولانی مدّت و متداوم بود که خاطرات زیادی از او نقل شده و در این یادکردها، همگان بر چند نکته اتفاق نظر دارند . اینکه مردی بذلهگو و سریع الانتقال بود و هیچگاه در پاسخ و بذلهگویی درمانده نمیشد. و نیز ابراز نظر و نقد آثار جوانان و تازهکاران که به طنز و جدّ درباره شکل و محتوای اشعارشان نظر میداد و برخی نکات و ضعفها را به ایشان گوشزد میکرد. ولی به رغم تمام خاطراتی که از قول او نقل شده و شیرینی پاسخهای طنزآلود و بدیههگویی فکاهی در آن موج میزند، چندان از اشعارش یاد نمیشود و گویی نظم فرات، با رودخانه تاریخ رفته و متعلق به مخاطبان همان روزگاران بوده و بس.
اما سید غلامرضا روحانی، طنزسرایی را به مثابه حرفه اصلی خود در ادبیات دنبال کرد و با پرورش و پیرایش اشعارش، به سبک و شیوهای ممتاز دست یافت. روحانی را در کنار حالت میتوان دومین رکن مهم طنزسرایی در مطبوعات عصر پهلوی قلمداد کرد. «بسیاری از اشعار روحانی به صورت ضربالمثل، فولکلور و شعر ضربی در بین مردم رایج است و غالباً نمیدانند این شعر از چه کسی است.»۱
در این فصل، مروری بر زندگی و فکاهیات عباس فرات که به یک معنا شیخالشعرای طنزپردازان مطبوعاتی در طی سالیانی دراز بود، و سپس به تفصیل بیشتر درباره سیدغلامرضا روحانی، شاعر برجسته و صاحب سبک، که او نیز همواره از سرآمدان طنز در مطبوعات همان دوره بود و هر دو از یاران باوفای توفیق و بانیان مکتب طنز توفیق بودند، مطالبی آوردهایم. در واقع مدخلی برای شناخت زندگی و آثار و زمینههای فعالیت این دو شاعر در عرصه طنز و مطبوعات فکاهی است و زمانه ناآرامی که این دو در آن میزیستند و به یک معنا، پیشکسوت بودند و از بنیانگذاران جریانِ طنز نوین مطبوعاتی و مکتب توفیق شمرده میشوند.
عباس فرات، شاعر انجمن های ادبی
عباس فرات، از آغازگران طنز در دوران پس از ناآرامیهای مشروطه بود و به دلیل حاضرجوابیهایش به «برنارد شاوِ ایران» معروف شده بود. او اسم مستعار «ابن جنّی» را در طنزهایش برگزید و در اشعار متعارف، به تخلّصِ «فرات» شناخته میشد. عباس در سال ۱۳۱۴هـ .ق متولد شد و از همان ابتدای جوانی در محافل و مجامع ادبی شناخته و معروف بود. زنده یاد استاد سعید نفیسی در این باره نوشتهها و خاطراتی دارد که دلالت بر قدمتِ فعالیتها و علایق و ارتباطهای ادبی فرات دارد: «در ۱۲۹۹، انجمن ادبی ایران تشکیل شد. نخست انجمن کوچکی از شاعران بود که در محلّه عربها، در خانه محقّری که وحید دستگردی اجاره کرده بود تشکیل شد. کمکم انجمن وسعت گرفت. اعضای آن حسن وحید دستگردی، محمدعلی عبرت نائینی، تقی بینش، محمدعلی بامداد، حاج ندیمباشی خوشبین، محمدهاشم میرزا افسر شیخالرئیس، مایل تویسرکانی، غلامرضا رشید یاسمی، علیاصغر حکمت، علیرضا صبا، محمدعلی ناصح، غلامرضا روحانی و عباس فرات، کسانی بودند که همیشه حاضر میشدند. گاهی حسین سمیعی ادیبالسلطنه، رضوانی شیرازی، و شکوهی یزدی امیرالشعراء هم در جلسات ما شرکت میکردند.
… تا مدتی در هر جلسه غزلی از سرایندگان بزرگ را طرح میکردند، به همه تکلیف میکردند به همان وزن و قافیه چیزی بسازند. این کار چندان پسندیده نبود… هفت هشت سال ما هم این کار را کردیم تا این که پی بردیم باید روش دیگری در پیش گرفت. باید با همان کلمات و اوزان و قوافی، که هزار سال در زبان فارسی معمول بود، مضمون تازه آورد و فکر نو کرد و حرف تازه زد و چیزی گفت که معرّفِ این عصر و زمانه ما باشد. البته پیران و سالخوردگانِ آن روزِ ما، چندان با این روش دلیرانه و گستاخانه ما موافق نبودند…
پس از چندی، افسر به ریاست انجمن انتخاب شد. این مردِ شریف پشتکار و شوق و ذوق عجیبی در اینگونه کارها داشت…. سالها تا افسر زنده بود، هفتهای یک بار جلسات انجمن در خانه وی تشکیل میشد. از کسانی که در آن زمان به ما پیوستند، صادق سرمد، پارسا تویسرکانی، علیاکبر قویم، محمدعلی نجاتی و گلچین معانی بودند.
در ضمن، گاه گاهی در خانههای یکدیگر جلسات ادبی داشتیم. شب جمعه یا روز جمعه شام و ناهار را با هم میخوردیم و چند ساعتی با هم مینشستیم. گاهی در خانه روحانی، گاهی در خانه ناصح، گاهی در خانه فرات و گاهی در خانه پدرِ من گرد میآمدیم…»۲
این تصویر گویای ادبیات محافظهکار در یک دوران پرتلاطم است که هنوز پس لرزههای عظیم مشروطیت، تجدّد فرهنگی را در ادبیات نمایان نساخته و عصر تازه شعر ایران، نخستین تجربهها را به صورت پنهان و با مخاطبانی اندک آغاز کرده بود. با این همه، این انجمنها و محافل، ثمرات و فایدههای زیادی هم در بر داشت و ضمن کسب اخبار و رویدادهای فرهنگی، شرکتکنندگان به نقد و نظر درباره آخرین کتب و اشعار نیز میپرداختند. فرات، یک پای ثابت تمام انجمنهای مهم ادبی بود. نصرتالله نوح از انجمن ادبی ایران ـ پاکستان خبر داده است، «که از سال ۱۳۳۶ تشکیل شد و پاتوق شعرای معروف آن روزگار مانند رهی معیری، غلامرضا روحانی، عباس فرات، هادی رنجی، صادق سرمد، دکتر مهدی حمیدی و سایرین بود و هر شاعری، شعر خود را برای حضار میخواند…» ۳
او همچنین از انجمن دانشوران، که «بعد از انجمن ادبی ایران، قدیمترین انجمن ادبی تهران بود و ریاست آن را عادل خلعتبری مدیر روزنامه آینده ایران برعهده داشت» یاد کرده و نوشته است: «اعضای اولیه انجمن دانشوران، چهرههای برجسته شعر و ادب ایران، از جمله ملکالشعرای بهار، پروین اعتصامی، رهی معیری، هادی رنجی، امیری فیروزکوهی و… بودند. زمانی که من و دوستانم به انجمن ادبی دانشوران میرفتیم، چهرههای معروف آن غلامرضا روحانی، عباس فرات، ابوالقاسم حالت، سیمین بهبهانی و… بودند.»۴
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی مینویسد: «باید او را شاعر انجمنهای ادبی خواند، زیرا آرایش بیشتر مجالس ادبی تهران و انجمنهای هفتگی و ماهانه بود. وی ریاست چندین انجمن ادبی را داشت، و در جلسات انجمنهای ادبی، شاعران انجمنها احترام خاصی برای او قایل بودند.
فرات مردی بسیار خوش محضر بود و نکتههایی که وی درباره شاعران و دیگر مردمان این سوی و آن سوی گفته و در خاطرهها مانده، اگر جمع شود، شاید ارزش آن کمتر از دیوانهای شعر وی نباشد.
در طول مدت شاعری او، که از پنجاه سال تجاوز نمیکند، چنان که شنیدهام، نه کسی را هجو گفته و نه کسی را ستوده و اگر چنین باشد، همین مایه بزرگواری او را بس است. میتوان او را یکی از پرشورترین شاعران قرن اخیر به شمار آورد.»۵
کنگره سوسیالیستی
عباس فرات در نخستن کنگره نویسندگان ایران در تیرماه ۱۳۲۵ شرکت کرد و برخی شعرهای خود را برای حاضران خواند. از معرفینامه مختصری که درباره او ارائه شد، معلوم است که در آن زمان شاعر معتبر و مطرحی بوده است. نوشته بودند: «آقای فرات تا به حال چهل هزار بیت از قبیل غزل، قصیده، مثنوی، رباعی، ماده تاریخ و غیره جمعآوری کرده و اخیراً مجموعهای به اسم «دیوان عباس فرات» منتشر نمودهاند. قسمتی از این آثار فکاهی است که به امضای «ابن جنّی» در مطبوعات انتشاریافته است.» ۶
شعرهایی که فرات خواند، تلخیصی از ذوق و مسلک ادبی او بود و انصافاً اشعار زیبا و جالبی است، ولی ابداع و ابتکاری در آن دیده نمیشود. از جمله مثنوی چهل بیتیای با عنوان «ژاله و لاله» که دربردارنده حکایتی نمادین و بهرههایی اخلاقی است و شاید فرم مناسب برای چنین شعری، در سنن شعر پارسی، قطعه باشد. با این حال، مثنوی شیرینی است و ابیات مطلع آن:
با دلـی پـردرد، فـصل نوبـهار صبحدم رفتم به سوی لالهزار
کز می عـشرت دماغی تر کنم پیـش لاله یادی از دلـبر کـنم
و سه بیت آخر این مثنوی، که فرجامی تعلیمی دارد و اندرز میدهد، چنین است:
هر که شد مغرور در دارِ غرور زود گـردد از ره مقصــود دور
سـربلندان را نماید کـبر پست هیچ کس از زحمتِ رخوت نرست
تا توانی خاکـساری پیشه کـن ای فرات، از کید دهر اندیشه کن
باری، بهترین چیزی که فرات در آن محفل روشنفکرانه، که حادثهای در تاریخ ادب معاصر ایران محسوب میشود، قرائت کرد، شعری بود با موضوع شاعران:
شعرا، یکسره هم مسلک و هم کیش هماند
در همه جا، همگی یار هم و خویش هماند
حقپرستی بود آئین و همه مذهب و کیش
شـعرا نیز از این رو، همه هم کـیش هماند
بر سرِ صلح و صفایند به بیگانه و خویش
چون همه خویش هم و مصلحت اندیش هماند
گـر پـراکنـده و دورانـد ز هـم در ظاهـر
در حقیقت تو به هر جا نگری پیش هماند
از کم و بیش جهان، رنجه نـگردد دلـشان
چون به هر حال نه در بندِ کم و بیش هماند
شخص درویش به عالم بود آسوده خیـال
اغنـیا روز و شـب اندر پی تشویش هماند
می کشان را به دل از هم نبود هیـچ غبـار
لیـک زهّـاد ریـایی هـمه دلریـش هـماند
رازشان زود شود فاش به نـزدِ هـمه کس
اهل غفلت که همی در پی تفـتیش هـماند
بـینـیاز اسـت فقـط خالـق دادار، فـرات
خلق، از شاه و گدا، یک سره درویش هماند۷
مفردات و امثال
چیزی که در چنین محافل روشنفکرانه و مجالس ادیبانهای جلب نظر میکرد، نه چنین شعرهایی، بلکه نکتهگویی، شیرین سرایی و تکّهپرانیهای فرات بوده است و در صفحات بعد، تعدادی از همین گزینگویهها و حاضرجوابیهای نکتهسنجانه را نقل کردهام. این خصوصیت را در شعر او نیز میتوان جُست. یعنی از میان سرودههای پرشمارش، برخی بیتها شیرینتر و ماندگارتر است. حتی فراتر رفته و به نظرم قابلیت استشهاد عمومی به عنوان ضربالمثل و تمثیلات عبرتآموز عامیانه را دارد. برخی نمونههایی که فرات خود علاقه داشته و جمعآوری و عرضه کرده است را در اینجا ذکر میکنم:
کلاغی به باغـی شبـی میسـرود بدو گفتم این طرز گفتار نیست
بگفتا مکن عیب و خاموش باش که اهلِ تمیزی به گلزار نیست
***
شتر را خطایی گرفتند، گفت: خطا بر بزرگان سزاوار نیست
***
زاهد به فرشِ بوریـا، در عـین ذلّـت ساخته
نکبت بدو رو کرده است از بس ریاکاری کند
***
ما هـمه در گذر استیم و جـهان پابرجـاست
هست فرض غلطی این که جهان میگذرد
***
فساد و فتنـه و آشـوب و شـورش و غـوغـا
تمام بر اثر احتیاج و بیکاری است
تویی به خواب، نه بختت، مکن شکایت ازو
چرا که بخت مبرّا ز خواب و بیداری است
***
چه حقیقت و چه معنی است به صورتت نگارا
که به صدق سجده آرد به تو زاهد ریایی
***
به ذکر باد بر اندام شیخ لرزه فتد
ولی به خوردن خون من و تو چالاک است
***
آسمانگــر ثابـت و سیـّار دارد، گـو منــاز
عزم ثابت، فکر سائر، ثابت و سیار ماست
***
دور گردون، گر نمردی از غم ای سـرمایهدار
کـم کمـک آگه زحـال رنجبر سازد تو را
***
نکتــههـای دلکـش و انـدرزهـای دلپسنــد
دوش در پایان مستی گفت پیر می فروش
قـوّتی بخـشید جـان را صحبـت پیـر مغـان
آری آری آدمی فربه شود از راه گوش
***
گر عیب زاهد و شیخ، گفـتم به پیـش یاران
بر من خـطا مگـیرید، من هم شنفته بودم
***
بعد از این از شیخ و زاهد نشنوی از ما حدیث
زانکه ذکر مردم عاری ز دانش، عارِ ماست
***
میکنی بس رخنه در ترکیب شعر از راه معر
پای در کفـش مجرّد میکنی ـ بد میکنی
***
دو چیز انداخت ما را ای فرات از اعتبار آخر
یکی بیجا نشستنها، یکی بیجا دویدنها۸
ویژگیهای شخصی و سبک ادبی
به نظر میرسد که مفردات و تمثیلها، در طنز و پند و نکتهگویی، بسیار مفیدتر از برخی شعرها و منظومههای مفصل عباس فرات بوده است. اطناب در سرایش و کمیتگرایی، یکی از عیوب و بیماریهای دوران رونق انجمنهای ادبی بود و گویی اگر در کارنامه شاعری، دیوان اشعار قطوری نباشد، اعتبار نخواهد یافت. حال آن که شعر باید مخاطب را برانگیزد؛ به ویژه شعر فکاهی، که مأموریت اصلی و آشکارش جایگزینی “امید و شادکامی و تبسم” با “یأس و اندوه و گریه” است و وظیفه فرعی و مستورش نقد و آگاه سازی و کمک به تحول اجتماعی و فرهنگی. چنین نظمی باید حال و روح مخاطب را انبساط بخشد، سپس چیزی بیاموزد.
اشعار فرات، از حیث گرایش و سبک، به شعرهای بازگشت میماند، اما سادگی مضامین و تشبیهات در سرودههایش، بیتردید از اثر مکتب مشروطیت است. او اغلب شعرهایش را در انجمنهای ادبی میخواند و بسیاری را در مطبوعات منتشر میکرد. لطایف زیادی از قول او نقل شده که مضمون و موضوع آن شعر و شاعر است، اما نکته یا نظریهای که دلالت بر نقدالشعر یا مباحث ادبی داشته باشد، از او نقل نشده است.
«فرات در یزد به دنیا آمد. خاندان او، یعنی پدرش، آقا محمدکاظم یزدی، عمویش، حسین عطار، و داییاش، مضطر، و کسانِ دیگر او، از اهل علم و ادب به شمار میآمدند. حدود دو سالگی پدرش را از دست داد و سرپرستی او را مادر و داییهایش به عهده گرفتند. از همان اوان کودکی، به همراه دایی خود در انجمن ادبی یزد، که در منزل فرخی یزدی شاعر آزادیخواه تشکیل میشد، حضور مییافت. فرات تحصیل علوم ابتدایی را در آن شهر به پایان رسانید و برای فراگرفتن فقه و اصول راهی اصفهان و خراسان شد. چندی بعد به تهران آمد و دوره دبیرستان را در مدرسه دارالفنون به پایان برد، سپس به تدریس و نظامت در مدارس اشتغال ورزید.
فرات در سال ۱۲۹۸ش، که انجمن ادبی ایران تأسیس یافت، منشی انجمن شد و بعد به عضویت انجمن ادبی حکیم نظامی و انجمن ادبی فرهنگستان درآمد. در ۱۳۰۵، به استخدام اداره کل ژاندارمری درآمد و در قسمت قضایی و فرهنگی آن اداره کل به کار پرداخت تا آن که با درجه سرگردی از ارتش بازنشسته شد. او تا پایان عمر ازدواج نکرد.
جرج برنارد شاوِ ایران
فرات در انواع شعر، بیشتر به غزل تمایل داشت… او از پرکارترین شاعران روزنامه توفیق طی چهل و هفت سال انتشار آن بود. در ۱۳۳۷، روزنامه توفیق طی ده شماره متوالی از او تجلیل کرد و به او لقب «برنارد شاو ایران» داد. فرات به تدریج به نشر قسمتهایی از اشعار خود، که کلیه آنها را حدود چهل هزار بیت ذکر کرده است، مبادرت کرد.»۹ دیوان شش جلدی او شامل این کتابهاست: ثمرات، رشحات، نغمات، قطرات، لمعات، نفحات. مرحوم عباس فرات در سال ۱۳۴۷ش، خرقه تهی کرد و رخ در نقاب خاک کشید.۱۰
مطایبات فرات
بیشترین نقلقولها و خاطرات و نکته پرانیها در محافل فکاهی، مربوط به مرحوم فرات است. عمران صلاحی نوشته است: «پس از درگذشت استاد فرات، روزنامه توفیق مراسم بزرگداشت او را در سالن مدرسه دارالفنون برگزار کرد. در این مراسم از نگارنده این سطور خواستند پشت تریبون بیاید و چند کلمهای درباره آن شادروان سخنرانی کند. نگارنده پشت تریبون رفت و گفت: «استاد از بزرگترین مشوقان من در شعر بودند.»
حسین توفیق که در ردیف جلو نشسته بود، با صدای بلند گفت: «برای همین است که هیچی نشدهای!»۱۱
در اینجا چند نمونه از مطایبات و لطیفههای مرحوم فرات و قطعاتی از شعر او را میآوریم:
عباس فرات میگفت: «روزنامهای پول آگهی را به تعداد حروف کلمه میگرفت. مثلاً هر حرفی ده تومن.»
حسن نامی که میخواست اسمش را در این روزنامه درج کند، به مسئول آگهیها گفت: شما بنویسید «خَس» بعداً نقطه «خ» را بگذارید روی «س» یک حرف هم غنیمت است!
انجمنی تعطیل شده بود و استاد فرات به اتفاق جمعی از شاعران از آنجا بیرون میآمد. در پیادهرو، یکی از شاعران با شتاب و نگرانی گفت: استاد میبخشید، من دفتر شعرم را در انجمن جا گذاشتهام، یک دقیقه صبر کنید تا بروم آن را بردارم و بیاورم.
استاد فرات گفت: نترس، کسی به آن مزخرفات دست نمیزند، هفته دیگر میآیی آن را برمیداری!
یک نفر از فرات پرسید: استاد، شغل شما چیست؟
فرات گفت: بیشغل هم نیستم!
در یکی از انجمنهای ادبی از شاعری دعوت کردند که شعری بخواند. شاعر، پشت تریبون قرار گرفت و شروع کرد به ورق زدن دفتر شعرش. این کار، چند دقیقه به طول انجامید، دبیر انجمن که حوصلهاش سر رفته بود، گفت: «آقا لفتش ندهید، زودتر شعرتان را بخوانید…»
شاعر، بادی به غبغب انداخت و گفت: «میخواهم چیزی بخوانم که تا حالا نخواندهام.»
استاد فرات بلافاصله گفت: «نماز بخوان!»
روزی در انجمن ادبی صائب، یکی به استاد فرات گفت: «استاد! موهایتان حسابی ریخته.»
فرات گفت: «سرم برای موهایم گشاد شده.»
استاد «عباس فرات» هزاران بیت شعر ساخت و هشت دیوان منتشر کرد. از میان آن همه شعر، این بیت در یادها مانده است:
«فرقی میان زاهد و ما، نی، جز اندکی
کاو ساخته به نان جو و ما به آب جو!»
و این مصرع:
«رسیده کار به جایی که من چه عرض کنم.»
سرودن شعر برای استاد فرات نوعی کار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 