پاورپوینت کامل امکان حقوق شهروندی در جامعه دینی ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امکان حقوق شهروندی در جامعه دینی ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امکان حقوق شهروندی در جامعه دینی ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امکان حقوق شهروندی در جامعه دینی ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
حقوق به عنوان نظامی دستوری- تجویزی
مسائلی که قصد دارم در این جلسه مطرح کنم مسائل بنیادینی است که فکر میکنم قبل از پرداختن به موضوع حقوق شهروندی باید به عنوان مسائل پایه با آن آشنا شد. کار ما در این جلسه بیش از اینکه پاسخ دادن باشد طرح پرسش است و من آن را ضروری میدانم زیرا ما هنوز در مرحله اکتشاف و تلاش برای راهیابی و نزدیک شدن به موضوع حقوق شهروندی، با توجه به نیازها و اقتضائات جامعه خود هستیم.
عاطفه شمس: در دومین جلسه از سلسله درسگفتارهای «حقوق شهروندی؛ جستاری در طریق پرچالش علوم انسانی»، محمدرضا بهشتی، استاد دانشگاه تهران، با تاکید بر اینکه هدف او بیشتر طرح پرسش است تا پاسخ دادن، به طرح مباحثی چون تعریف حق، رابطه میان اخلاق و حقوق و تفاوت عمده آنها، رابطه حق و مفهوم عدالت و مواجههای متفاوت با مساله حقوق و همچنین چالشهای مطرح در بحث حقوق بشر و حقوق شهروندی پرداخت. این درسگفتارها طی هفته اخیر، با حضور اساتید حوزه و دانشگاه و دبیر کمیسیون حقوق بشر اسلامی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد که در آنها، محوریت بحث بر فقه سیاسی شیعه و حقوق شهروندی، چالشهای شکلگیری حقوق شهروندی در دیدگاه فلاسفه، بیگانگی ایرانیان با حقوق شهروندی و امکان اخلاقی حقوق شهروندی در جامعه دینی، قرار داشت.
****
حقوق به عنوان نظامی دستوری- تجویزی
مسائلی که قصد دارم در این جلسه مطرح کنم مسائل بنیادینی است که فکر میکنم قبل از پرداختن به موضوع حقوق شهروندی باید به عنوان مسائل پایه با آن آشنا شد. کار ما در این جلسه بیش از اینکه پاسخ دادن باشد طرح پرسش است و من آن را ضروری میدانم زیرا ما هنوز در مرحله اکتشاف و تلاش برای راهیابی و نزدیک شدن به موضوع حقوق شهروندی، با توجه به نیازها و اقتضائات جامعه خود هستیم. سنت علمی ما چنین بوده که در ابتدا تلاش میکردیم بتوانیم یک فهم از حق و حقوق به دست بیاوریم اما ارایه یک تعریف جامع و مانع از مفهوم حق کار بسیار دشواری است زیرا اکنون رشتههای علمی گوناگونی هستند که به مفهوم حق و حقوق میپردازند. به علاوه در نتیجه تفاوتی که در روش و رویکرد ما وجود دارد به فهم متفاوتی از این مفهوم میرسیم. دلیل دیگر اینکه، ما با مفهومی رو به رو هستیم که مثل بقیه مفاهیم سرگذشتی دارد و به عنوان یک پدیده تاریخی، در معرض دگرگونیهای تاریخی بوده و هست. بنابراین من از ارایه تعریفی تصنعی صرف نظر میکنم و به این میپردازم که چه مفاهیمی با مفهوم حق گره خورده و مقوم آن است. حق را به ویژه آن گونه که در حقوق شناخته میشود به عنوان یک نظام دستوری- تجویزی برای حیات مشترک بشری میشناسیم؛ نظامی که ذیل عنوان مجموعه قوانین در کشورها وجود دارد. در این حالت ما با دو نوع قانون مواجه هستیم؛ یکی قوانین طبیعی که تلاش میکنند جهان موجودات را تحت یک نظام و انتظام بفهمند و باور نیز بر این بوده که طبیعت تعین خود را از ناحیه این قوانین پیدا کرده است. دوم، قوانین حقوقی است که در آنها با بایدها و نبایدها رو به رو هستیم. این قوانین دربردارنده مطالبهای برای نظم بخشی رفتار انسانها در جمع و جامعه هستند و معمولا نیز تلقی بر این بوده که منشا آنها اراده انسانی است.
تفاوت عمده اخلاق و حقوق
یکی از مسائلی که در طول تاریخ اندیشه فلسفی در حوزه عقل عملی وجود داشته، تفاوت میان اخلاق و حقوق است که بحث بسیار مهمی است. آیا فصلی ممیز بین حقوق و اخلاق میتوان یافت؟ برخی میگویند میتوان آن را در مفهوم الزام پیدا کرد. ما مطالبهای را به شکل باید و نباید در هر دو عرصه اخلاق و حقوق داریم با این تفاوت که اگر فردی که مخاطب این دستورالعمل ما است از آنچه از او مطالبه میشود تخطی کند و ما ناچار شویم در حد درخواست و مطالبه از او متوقف شویم و انجام آن را به اراده و تصمیم خود فرد واگذار کنیم و نخواهیم الزامی را بر گردن او از بیرون سوار کنیم، با دستورالعملهایی از نوع اخلاقی رو به رو هستیم. به عبارت دیگر، مولفهای که در حقوق علاوه بر اخلاق داریم، مولفه الزام است. پیروی از ضابطه در اخلاق با الزامی از بیرون رو به رو نیست در حالی که در حقوق، با یک الزام و جبر نیز رو به رو هستیم و باید آنچه را با عنوان تکلیف بر گردن فرد آورده شده با توسل به الزام و جبر محقق نیز بکنیم. میتوان پرسید که آیا الزام تنها اختصاص به حقوق دارد؟ آیا به طور مثال در آداب و رسوم یا در اخلاق ما با نوعی الزام مواجه نیستیم؟ شاید بتوان گفت در هر دوی این مطالبات نیز الزام وجود دارد با این تفاوت که در اخلاق الزامی که مطرح میشود یک الزام درونی است، در حالی که در حقوق علاوه بر این الزام درونی، الزام بیرونی نیز وجود دارد. از یک سو، هر دو بایدها و نبایدهایی در خصوص فعل انسان هستند اما این وجه مشترک باعث نمیشود در تمام خصوصیات مشابه یکدیگر باشند. آیا ممکن است موضوعی از لحاظ اخلاقی ناموجه اما از لحاظ حقوقی موجه باشد؟ بله برای مثال، فردی مالک یک نیروگاه برق است که در عین کارایی آلودگی محیط زیست را نیز در پی دارد. ممکن است از لحاظ حقوقی تمام مجوزهای لازم را نیز دریافت کرده باشد اما آیا به لحاظ اخلاقی کار او درست است؟ عکس این موضوع نیز ممکن است. ممکن است افراد در زندگی، به مرتبه و حدی از شناخت و عمل برسند که یک فعل واحد آنها ارزش حقوقی و اخلاقی را توأمان داشته باشد.
یکی دیگر از تفاوتهایی که بین احکام اخلاقی و حقوقی وجود دارد این است که معمولا اعتبار احکام حقوقی از یک زمان معین شروع میشود و امکان دگرگونی و ملغی شدن آنها وجود دارد. در مقابل، احکام اخلاقی دارای اعتبار طولانی هستند، به علاوه تغییر و الغای آنها یا ناممکن است یا در یک فرآیند طولانی و در پی دگرگونیهای عمیق فکری و فرهنگی ممکن است تغییر کنند یا حتی ملغا شوند. به علاوه، در احکام حقوقی با یک سلسله مراتب روبهرو هستیم؛ احکام راجح و مرجوح و مقدم و موخر وجود دارد اما ممکن است بین تکالیفی که برآمده از یک مطالبه است تزاحم پیش آید در این صورت تصمیمگیری در این باره، تابع سنجه یک فرد نیست، تابع موقعیت یک فرد نیز نیست و از قبل تعیین شده که کدام راجح است و کدام مرجوح و گویا نقش فرد و تصمیم او نقش بسیار بالاتری است، در حالی که در اخلاق، این گونه نیست. پس در عین حال که بین احکاام حقوقی و اخلاقی نزدیکی وجود دارد تفاوتهایی نیز دیده میشود.
حق و استلزامات مفهوم عدالت
اما آیا وقتی سخن از حق و حقوق و نظام حقوق میگوییم لزوما به معنای نظام درست یا عادلانه است؟ آیا مفهوم حق با مفهوم عدالت گره خورده است؟ این یکی از مباحث مهم در تاریخچه فلسفه حق است. اینکه آیا مفهوم حق تابع استلزامات مفهوم عدالت است؟ اینجا معمولا با دو پاسخ رو به رو هستیم؛ یک پاسخ این است که بله، حق صرفا آن چیزی نیست که در جوامع به عنوان حق شناخته میشود بلکه حق آن چیزی است که درست و عادلانه است. این طور نیست که حق، بدون ارتباط با مفاهیم دیگر مثل حقیقت، درستی و عدالت یک محتوای دلخواه داشته باشد بلکه به نظر میرسد ذیل مبناها و اصول برتری قرار میگیرد که ممکن است اخلاقی نیز باشند. پاسخ دیگر این است که خیر، لزوما وقتی صحبت از حق میشود مقصود آن چیزی نیست که درست و عادلانه است، حقوق همواره حقوق عادلانه به این معنا که باید دید چگونه به دست میآیند، نیست. مواجه گرایش تحصیلی معمولا این است که باید دید در یک جامعه چه چیزی حق شمرده میشود و آن را ملاک قرار میدهیم، فارغ از درستی یا نادرستی و تطابق آن با حقیقت و عدالت و نیازی به توجیه اخلاقی نیز ندارد. پیشتر اشاره کردیم که در حقوق با الزام مواجه هستیم که به نظر میرسد در رابطه با احکام حقوقی، یک الزام بیرونی است که موجب میشود تحقق آنها به نحوی نه فقط ممکن بلکه واجب و عینی شود. در واقع الزام بیرونی تحقق حقوق را به دو صورت تضمین میکند؛ یکی به صورت پیشگیرانه یعنی افراد آگاه باشند و بدانند عدول از احکام حقوقی پیامدهای ناخوشایندی را برای آنها به دنبال خواهد داشت و دیگر اینکه با طرح کیفر و مجازات تحقق احکام را در جامعه تضمین میکند. درست است که در وهله نخست یک مطالبه است و افراد با اراده آزاد تصمیم میگیرند در یک جهت حرکت کنند اما اگر نکردند نیز عنصر الزام افراد را به تبعیت از حکم حقوقی وادار میکند، در حالی که در احکام اخلاقی چنین چیزی نیست. یک سلسله از مباحث فلسفه حق و حقوق به این مسائل اختصاص دارد.
چهار مواجهه تاریخی با مساله حقوق
پرسش دیگری که در فلسفه حق مطرح میشود این است که اساسا آیا نسبتی میان طرح مساله حق و مساله حیات مشترک انسانی وجود دارد؟ به لحاظ تاریخی، ما با چهار مواجه با مساله حق رو به رو هستیم که من برای هر یک، نمونهای تاریخی انتخاب کردهام. تلقی چهرههایی مثل افلاطون و ارسطو این است که بدون حقوق، زندگی سعادتمندانه برای انسانها میسر نخواهد شد. در گرایش دوم، کسانی مثل هابز معتقدند که بدون حقوق شانسی برای بقای حیات جمعی وجود ندارد و با تصادم و اصطکاک مواجه خواهیم شد. گرایش سوم معتقد است حقوق مستقیما نه برای نیل به سعادتمندی است و نه در جهت حفظ زندگی جمعی انسانهاست، بلکه حقوق برآمده از شان انسانی و برای ادای تکلیف انسانی است و در گرایش چهارم، چهرهای مثل مارکس میگوید حقوق صرفا ابزاری است برای تسلط یک جمع بر جمعی دیگر. توضیح مختصری درباره هر یک ارایه میکنم. انسان در دیدگاه ارسطو دو تعریف دارد؛ یکی، انسان موجودی است ناطق و تعریف دیگری که با تعریف اول عمیقا گره خورده این است که انسان موجودی اجتماعی است. البته این نکته را بگویم که مدنی بودن وجه اختصاصی انسان نیست بلکه برآمده از جاندار بودن اوست و به همین دلیل شاید مدنی بودن فصل ممیز انسان نباشد. پس مدنی بالطبع بودن انسان، تحت راهبری مولفهای است به نام «نطق» و نطق نیز هم به معنای اندیشه و هم به معنای سخن گفتن است. انسان مدنی است و تا وقتی در جمع نباشد در طبیعت انسانی او اختلالی وجود دارد، پولیس نیز نیازمند نظام و نظم است که به وسیله حقوق برآورده میشود و حقوق خود را در قانون نشان میدهد. طبق باور عهد باستان، انسان مدنی است و فرد و جامعه به نحوی با یکدیگر جوش خوردهاند که سعادت فرد عین سعادت جامعه و برعکس است. تمام تلاش فلسفه بر این بود که بگوید حقوق تابع انسان یا جوامع یا فرهنگهای مختلف نیست بلکه مفاهیمی وجود دارد که قابل ثابت و قابل توجیه هستند و معیارهایی وجود دارد که برای همگان از آن جهت که انسان هستند، یکسان است. حقوق در اندیشه باستان برای برپا نگه داشتن پولیس است و بدون قانون و حقوق، پولیس وجود نخواهد داشت و بدون پولیس نیز انسان سعادتمند نخواهد شد. در عهد باستان، اخلاق و حقوق در امتداد یکدیگر قرار دارند و هر دو نیز بر پایه مفهوم عدالت گسترده شدهاند.
هابز و ضرورت قراداد انسانی
هابز تجربهگرا بوده و معتقد است به مدد عقل نمیتوان کنه و طبیعت اشیا را یافت بلکه باید از آنچه به مدد تجربه حاصل میشود تلاش کرد که دریافتی از موجودات و اشیا از جمله انسان داشت. اگر به این انسان که سعی کردیم از طریق تجربی اوصافی از او را به دست آوریم نگاه کنیم و طبیعت را به عنوان همان چیزهایی که میتوان از طریق تجربه و تعمیم به آنها دست یافت ببینیم، دو مولفه وجود دارد که فعل انسانی را موجب میشود. یکی تلاش یک موجود است برای حفظ خود که از این جهت شبیه سایر جانداران است و دیگری به ظهور رساندن آنچه را به عنوان توانمندی و قوت در خود میبیند بدون اینکه مانعی سر راه او وجود داشته باشد. وضعیت طبیعی برای هر تک انسان به این شکل است، به همین دلیل اگر انسانی به انسان دیگر برخورد کند مواجهه طبیعی اولیه آنها تصادم و برخورد خواهد بود. هابز وضعیت طبیعی انسان را اینگونه توصیف میکند که «انسان، گرگ انسان است» زیرا انسان در راه به ظهور رساندن توانمندیهای خود هر موجود به ویژه انسانی دیگر را مزاحم تلقی میکند. او وضعیت طبیعی را وضعیت جنگ همگان علیه همگان میداند. اگر انسانها بخواهند در این وضعیت طبیعی باقی بمانند نتیجه آن جنگ و از بین رفتن نسل بشر است. اما این موجود برخلاف بقیه موجودات «عقل» دارد و عقل یک مرتبه پیشرفته غریزه است. بنابراین انسانها با یکدیگر وارد توافق، تفاهم و قرارداد میشوند و از بخشی از حق خود میگذرند که حاصل آن ایجاد حکومت، دولت و امثال آن است که کار آن جلوگیری از همین تصادم است. وظیفه حکومت تضمین بقا و بهزیستی مقدور برای مردم است و حکومت نیز نیازمند تعیین حق و حقوق است. اصل در این موجود، آزادی بیحد و حصر است اما چون این آزادی منجر به تصادم و تخریب و تباهی انسانها میشود همان غریزهای که انسان را به سمت آزادی میراند، او را در شکل عقل، به سمت نوعی تفاهم و توافق، ضامنی برای اجرای قرارداد و نحوه این ضمانت از طریق قوانین و حقوق و امثال آن میکشاند. بنابراین بحث بر سر درست و نادرست و عادلانه و غیرعادلانه بودن نیست، بحث بر سر یک اضطرار، غریزه و مکانیسم است و وقتی قراردادی باشد هم وضع آن تابع انسان است و هم لغو آن.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 