پاورپوینت کامل افق خداشناسی در فلسفه ارسطویی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل افق خداشناسی در فلسفه ارسطویی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افق خداشناسی در فلسفه ارسطویی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل افق خداشناسی در فلسفه ارسطویی و حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

اهمیت سخن گفتن از خدا بر کسی پوشیده نیست و هیچ نظام فلسفی نیست که در این مسئله نفیاً یا اثباتاً سخنی نگفته باشد، از جمله در دو نظام فلسفی ارسطویی و صدرایی درباره ضرورت وجود خدا و اوصاف جلال و جمالش بحث شده و خدا در هر دو نظام فلسفی جایگاه ویژه‌یی دارد.([۱]) بویژه در حکمت صدرایی که در بیشتر آثارش از ذات و صفات و اسماء و افعالش سخن رفته است. وی علاوه بر آنکه آثار مستقلی مانند کتابهای المبدأ و المعاد، المظاهر‌الالهیه و حکمت‌عرشیه در اینباب ارائه نموده در دیگر آثارش نیز در این زمینه مباحث مستوفایی دارد.

غایت هستی؛ وجود متعالی.

اهمیت سخن گفتن از خدا بر کسی پوشیده نیست و هیچ نظام فلسفی نیست که در این مسئله نفیاً یا اثباتاً سخنی نگفته باشد، از جمله در دو نظام فلسفی ارسطویی و صدرایی درباره ضرورت وجود خدا و اوصاف جلال و جمالش بحث شده و خدا در هر دو نظام فلسفی جایگاه ویژه‌یی دارد.([۱]) بویژه در حکمت صدرایی که در بیشتر آثارش از ذات و صفات و اسماء و افعالش سخن رفته است. وی علاوه بر آنکه آثار مستقلی مانند کتابهای المبدأ و المعاد، المظاهر‌الالهیه و حکمت‌عرشیه در اینباب ارائه نموده در دیگر آثارش نیز در این زمینه مباحث مستوفایی دارد. از جمله در اسفار (که مفصلترین اثر علمی ‌اوست و یک سوم آن به مباحث الهیات بالمعنی الاخص، اختصاص یافته است)([۲]) الشواهد الربوبیه، المشاعر، المفاتیح‌الغیب و… . در این مختصر هدف، مقایسه اندیشه‌های دو حکیم شرق و غرب، متعلق به دو دوره متقدم و متأخر در باب شناخت خدا بویژه اوصاف کمالی اوست.

بدیهی است که دیدگاههای هر یک از ایندو حکیم درباره خدا بر مبانی فکری و فلسفی آنها استوار است; از اینرو لازم است ابتدا مبانی هستی‌شناسی و روشهای معرفتی هر یک را بررسی نموده آنگاه به مقایسه فهم و تفسیر آنها درباره خدا بپردازیم.

۱. مقایسه روشهای معرفتی ارسطو و ملاصدرا

از این نظر آنها در بعضی جهات همسویی و در برخی دیگر اختلاف دارند: ارسطو در معرفت، عقلگراست و روش فکری او مبتنی بر براهین عقلی است و از روشهای شهودی و وحیانی بهره ندارد و یا اگر داشته در آثارش کمتر ظهور پیدا کرده است.

صدرالمتألهین گرچه بر مبنای مشرب فلسفیش عقلگراست و دیدگاههایش را بر براهین عقلی استوار میسازد اما از دستمایه‌های عرفانی و شهودی و وحیانی کاملاً بهره‌مند است; گرچه سعی بلیغ دارد تا این یافته‌های شهودی و مستنبط از کتاب مقدس (قرآن) را توجیه عقلانی نماید اما در هر صورت از اینجهت از ارسطو فاصله میگیرد و از انحصار معرفت در روش برهانی عقلی میگریزد چرا که او روش معرفت شهودی بویژه وحیانی را کاملاً معتبر میداند، چنانکه در مقدمه المظاهرالالهیه مینویسد:

حکمت… عنایتی ربانی و موهبتی الهی است که داده نمیشود مگر به کسی که خدای سبحان او را پذیرفته باشد،([۳]) چنانکه خدای تعالی میفرماید: «یؤتی الحکمه من یشاء»(بقره/۲۶۹) و این حکمتی است که از آن، گاه به قرآن و گاه به نور و نزد عرفا به عقل بسیط تعبیر شده است و از فضل الهی و کمال ذات و رشحات وجود اوست که هر که از بندگان خاصش را برگزیند عطا میکند و کسی بدان نمیرسد مگر بعد از آنکه با تقوی و پرهیزکاری و زهدورزی در طریق مقربین از ملائکه الهی و بندگان صالحش درآید. آنگاه خدا او را از نزد خودش دانایی میبخشد و حکمت عطا میکند.

البته لازم بذکر است که صدرالمتألهین در ادامه مطلب از قول ارسطو مینویسد:

من أراد أن یشرع فی علومنا فلیستحدث لنفسه فطره أخری؛ کسی که میخواهد در علوم ما سیر کند باید برای خودش فطرت دیگری جستجو کند.([۴])

ایشان در تفسیر سخن ارسطو مینویسد:

علوم الهی همانند عقول قدسی هستند، از اینرو دریافت آنها به تجرد تام و لطف قریحه نیازمند است و این همان فطرت ثانیه‌یی است که در کلام معلم اول آمده است.([۵])

از نظر ملاصدرا این فطرت ثانیه کسب نمیشود مگر با ریاضتهای علمی ‌و عملی که جمع روشهای برهانی و عرفانی است.([۶]) البته ملاصدرا از منبع عظیم وحیانی چون قرآن نیز بهره‌مند بود که به آثار و افکار او غنای برتری بخشید، اما ارسطو از آن محروم بود.

۲. مبانی هستی شناختی‌ ارسطو و ملاصدرا

با بررسی آثار ایندو حکیم همسویی‌های زیادی در اینباب قابل دریافت است.

۲ ـ ۱: موضوع علم الهی «موجود مطلق» یا «موجود بما هو موجود» است; ارسطو و ملاصدرا بر این سخن متفقند.([۷]) به گفته شرف خراسانی مسئله هستی و موجود برای ارسطو در همه مراحل گسترش فلسفیش مطرح بوده… و آن را بنیادیترین موضوع پژوهش فلسفی میشمارد،([۸]) چنانکه در ترجمه کتاب یازدهم فصل سوم مابعدالطبیعه مینویسد:

دانش فیلسوف با موجود بما هو موجود سروکار دارد.([۹]) در جای دیگر ارسطو گزارش کرده است که فلسفه، شناخت حقیقت نامیده میشود([۱۰]) و در پایان این گزارش آمده که هر چیزی به آن اندازه دارای حقیقت است که دارای «هستی» است و در گزارش کتاب پنجم مابعدالطبیعه آورده که«هستی» (وجود) و «هست» دلالت بر آن دارند که چیزی حقیقی (یا راست) است و «نیستی» بر آن دلالت دارد که چیزی راست یا حقیقیتر نیست.([۱۱])

ملاصدرا نیز مسئله وجود را اساس قواعد حکمت و مبنای مسائل الهی و محور سنگ آسیاب علم توحید و معاد… میداند و در بسیاری از آثار فلسفیش ابتدا به تبیین مسئله وجود و اثبات اصل اصیل اصالت وجود میپردازد.([۱۲])

در مقدمه المشاعر مینویسد:

وجود، اصل ثابت در هر موجود است و «حقیقت»، منحصر در وجود است و غیر وجود همچون عکس و سایه و شبح وجودند. ([۱۳])

و در سفر اول الاسفار الاربعه مینویسد:

مبدأ اثر و اثر مبدأ (اول تعالی) تنها وجودات حقیقی هستند… نه مفاهیم انتزاعی وجود که تنها امری ذهنیند… و نه ماهیات مطلقه که در ذاتشان امری مبهمند و از حقیقت وجود بهره‌یی نبرده‌اند.([۱۴])

پس، از نگاه ارسطو و ملاصدرا فلسفه در پی شناخت حقیقت است و حقیقت هر چیزی به وجود است و هر چیزی آن اندازه بهره از حقیقت دارد که از وجود بهره دارد. چیزی حقیقی است که هستی دارد و آنچه که هستی ندارد حقیقی نیست و عکس، سایه و شبح وجود است یا بطلان و پوچی.

۲ـ۲: اشتراک معنوی وجود: ارسطو و ملاصدرا در این مسئله اتفاق نظر دارند که مفهوم موجود بر همه موجودات به یک معنا اطلاق میشود. ارسطو میگوید:

اگر (موجود) تنها بنحو همنامی‌(اشتراک اسمی) گفته شود نه بحسب معنایی مشترک آنگاه در زیر یک دانش قرار نمیگیرد.([۱۵])

ملاصدرا نیز به اشتراک معنایی مفهوم وجود تصریح میکند و آن را امری بدیهی میداند و ساده‌ترین دلیل آن را این میداند که اگر وجود، قافیه ابیات در شعری قرار گیرد همه آن را به یک معنا میفهمند بخلاف لفظ عین.([۱۶])

۲ـ۳: تشکیک وجود: یکی دیگر از اشتراکات مبانی هستی‌شناختی ارسطو و ملاصدرا مسئله تشکیک وجود است. خراسانی در مقدمه شرح مابعدالطبیعه ارسطو مینویسد:

ارسطو این نکته را در نظر دارد که مفهوم هستی درباره همه موجودات یکسان بکار نمیرود. هسته نظریه تشکیک در وجود نزد وی یافت میشود، برخی چیزها را میتوان نسبت به چیزهای دیگر «موجودتر» دانست; زیرا وجود آنها مقدم و شرط پیشین وجود چیزهای دیگر است. وی این مطلب را اینگونه بیان میکند که اگر صورت، مقدم بر ماده و «موجودتر» از آن است بهمین دلیل بر مرکب (از هر دو آنها) نیز مقدم خواهد بود. ([۱۷])

از گزارشی که کاپلستون میدهد نیز میتوان این رأی را دریافت: کاپلستون مینویسد: ]در مابعدالطبیعه ارسطو[ لفظ وجود دقیقاً به یک معنا بر همه اشیاء موجود حمل نمیشود; زیرا نحوه وجود داشتن یک جوهر با یک کیفیت که حالتی از جوهر است، یکسان نیست. تشکیک وجود نزد ملاصدرا نیز از اصول بنیادین فلسفه اوست، این مسئله در فلسفه صدرایی تبیین روشنتری از فلسفه ارسطویی دارد. از نگاه صدرالمتألهین وجود حقیقت ذومراتبی است که مبدأ آن در قوس صعود از شدیدترین و کاملترین مرتبه وجود آغاز میشود و به ادنی مرتبه وجود پایان مییابد.([۱۸]) چنانکه مینویسد:

وجود در بعضی موجودات مقتضای ذاتشان است اما در بعضی چنین نیست، در بعضی بحسب طبیعت وجود، اقدم از بعضی دیگر و تمامتر و قویتر است. پس وجودی که سبب و علتی برای او نیست اولی و شایسته‌تر به موجود بودن است از غیر خودش. همچنین وجود هر یک از عقول فعاله بر وجودهای مراتب بعد از خودشان اولی‌تر به موجود بودن هستند. همچنین وجود مفارق از ماده از وجود مادی ـ بویژه ماده اولی ـ قویتر و شدیدتر است.([۱۹])

نتیجه اینکه دقت در عبارتهای ارسطو درباره جواهر ثابت و فسادناپذیر و جواهر فسادپذیر، موجودتر دانستن فعل از قوه، تقدم فعل بر قوه و صورت از ماده، مراتب وجود ملاصدرا ما را به این نکته روشن میرساند که نزد هر دو فیلسوف وجود، گرچه برحسب معنا بر وجودات مختلف اطلاق میشود اما برحسب مصداق و حقیقت وجود، دلالت آن بر موجودات مختلف بنحو تشکیکی است نه متواطی.

۲ـ۴: جوهر: جوهر نزد ارسطو جایگاه ویژه‌یی دارد، چنانکه سؤال از «موجود چیست؟» را منعطف به سؤال از «جوهر چیست؟» میداند و مینویسد:

در واقع آنچه که از دیرباز و اکنون و همیشه جستجو شده و خواهد شد و همیشه مایه سرگشتگی است این است که موجود چیست؟ و این بدان معناست که جوهر چیست؟(

tis he ousia

).

ارسطو مباحث زیادی در مابعدالطبیعه در باب جوهر طرح میکند و یکی از مسائل محوری فلسفه اوست. به گزارش کاپلستون ارسطو در کتاب اپسیلن (

E

)مابعدالطبیعه، جواهر را صرفاً به جواهر تغییرپذیر و تغییرناپذیر تقسیم میکند.([۲۰]) اما در کتاب «لامبدا» سه نوع جوهر تشخیص میدهد:

۱. محسوس و فناپذیر;

۲. محسوس و سرمدی، یعنی اجسام سماوی;

۳. نامحسوس و سرمدی.

این تقسیمبندی ارسطو، او را به اینسو میکشاند که خدا را جوهر نامحسوس و سرمدی بداند امّا در آثار صدرالمتألهین گرچه نظیر این تقسیمبندی قابل اثبات است،([۲۱]) اما جواهر دانستن خدا نفی میشود،([۲۲]) همچنانکه ابن‌سینا جوهر دانستن خدا را نفی میکند.([۲۳])

۲ـ۵: علل وجود هر شیء حادث چهار چیز است: علل مادی، صوری، فاعلی و غایی. علل شیء نمیتوانند لایتناهی باشند. این اصلی است که ارسطو و ملاصدرا در آن اتفاق نظر دارند([۲۴]) و یکی از مبانی اثبات وجود مبدأ بحث تناهی علل است.([۲۵])

۲ـ۶: لازمه هر حرکتی داشتن فاعل و غایت است و حرکتها یا مستقیمند یا مستدیر. حرکت مستدیر میتواند بینهایت ادامه داشته باشد اگر علل آن سرمدی باشند و از نظر ارسطو وجود و حرکت سرمدی ضروری است.([۲۶]) ملاصدرا علاوه بر حرکتهای عرضی، حرکت در جوهر را نیز اثبات میکند.([۲۷])

۲ـ۷: تقدم فعلیت بر قوه: ارسطو و ملاصدرا بر این نکته متفقند که در کل، فعلیت باید مقدم بر قوه باشد. ارسطو میگوید اگر قوه مقدم بر فعلیت بود ممکن بود هیچ چیز وجود نداشته باشد.([۲۸]) ملاصدرا نیز میگوید: اگرچه در حوادث زمانی قوه مقدم بر فعلیت است در نهایت باید فعلیت مقدم بر قوه باشد، چون قوه همواره باید قائم به جوهر باشد و آن جوهر باید بالفعل باشد… و برخی اشیاء فعل محضند مثل اول تعالی و عقول.([۲۹])

اینک لازم است با توجه به این مبانی تصور ایندو حکیم از خدا را بررسی نماییم.

تصور ارسطو و ملاصدرا از خدا([۳۰])

بگزارش برخی مترجمان و شارحان ارسطو، خدا در فلسفه ارسطو جایگاه ویژه‌یی دارد([۳۱]) و آن را در پری فیلوسوفیاس (درباره فلسفه) و «فلسفه نخستین» بحث کرده است که بعدها متافیزیک یا مابعدالطبیعه نامیده شد. ملاصدرا نیز در بسیاری از آثارش از خدا سخن گفته است. شایسته است در اینجا این مسئله را در دو فصل بررسی نماییم: اول، اثبات وجود خدا و توحید از نگاه ارسطو و ملاصدرا. دوم، صفاتی که برای او ـ جل جلاله ـ برمیشمارند:

اثبات وجود خدا در فلسفه ارسطو: او در نخستین نوشته‌های همگانی (بیرونی) خودش، در اثبات وجود «مبدأهستی» و هستی خدا میکوشیده است([۳۲]) و بطور کلی از نظر ارسطو رسالت فلسفه، علم به علل نخستین است،([۳۳]) او همچنین دانش الهی (خداشناسی

Theologike

) را بهترین دانش میداند زیرا درباره ارجمندترین (شریفترین) موجود بحث میکند.

ارسطو از دو راه وجود مبدأ را اثبات میکند:

الف. برهان حرکت: وی بر مبنای تناهی علل وجود و غایت داشتن حرکت و وجود حرکتهای سرمدی و تقدم فعلیت بر قوه نتیجه میگیرد که اگر حرکت مستدیر دائم وجود دارد پس همیشه باید علتی ثابت موجود باشد که بنحو واحد به حرکت، فعلیت و تحقق ببخشد.

این علت ثابت که مبدأ حرکت جاویدان است محرک نخستین یا محرک اول نام دارد، که بواسطه کمال خویش در فلک اعلی ایجاد شوق میکند و فلک اعلی برای وصول به کمال معشوق خویش حرکت میکند. پس علت فاعلی و علت غایی در حرکت سرمدی فلک یک چیز است و بقول ابن‌رشد این محرک به حرکت درمی‌آورد فلک را همانگونه که اشیاء لذیذی که مطلوب ما هستند ما را بسوی خویش میکشانند.([۳۴]) این برهان ارسطو علاوه بر مبانی گذشته بر این فرض استوار است که اولاً، جهان سرمدی است و نامخلوق. ثانیاً، فلک دارای نفس است و کمال مبدأ اعلی را درک میکند و این ادراک در او ایجاد شوق میکند و موجب حرکت ارادی فلک میشود. پس حرکت فلک از نوع راندن یک فاعل محرک همچون راندن یک اتومبیل نیست، بلکه مانند حرکتی است که معشوق در عاشق ایجاد میکند و او را به سویش میکشاند.([۳۵])

ب) برهان بهترین (درجات کمال): این برهان ارسطو بر این فرض مبتنی است که «هر جا یک بهتر هست یک بهترین نیز هست» و همه کمالات متناهی نهایتاً از کمال مطلق سرچشمه میگیرند یا از کمال مطلق که منبع همه کمالات متناهی است بهره‌مند هستند. بگفته کاپلستون این برهان ارسطو از نظر زمانی مقدم بر برهان محرک اول است و این مربوط است به دوره نخست زندگانی او یعنی آن هنگام که تحت تأثیر افلاطون بوده است.([۳۶])

البته در مابعدالطبیعه آنجا که در تبیین محرک نخستین و فعالیت او سخن میگوید این نکته را یادآور میشود که «نخستین» همیشه بهترین یا همانند (بهترین) است([۳۷]) و در ادامه برهان حرکت مینویسد:

از آنجا که موجود محرکی است که خودش متحرک نیست و موجود بالفعل است این متحرک ]حرکت مستدیر فلک [را نیز آن موجود به حرکت درمی‌آورد پس آن وجوباً موجود است و تا آنجا که واجب است «وجودش» خیر و جمال است و بدینسان مبدأ است زیرا ضروری (یا واجب) دارای این معناها… ، پس به چنین مبدأ است که آسمان و طبیعت وابسته‌اند.([۳۸])

نتیجه اینکه شارحان افکار ارسطو در مجموع، دو برهان برای اثبات مبدأ از ارسطو نقل کرده‌اند.

اثبات مبدأ از نظر ملاصدرا: ملاصدرا براهین متعددی برای اثبات واجب تعالی نقل می‌کند که برخی ابتکار خودش و برخی طریقه دیگر متفکران است. او برهان حرکت را بر مبنای حرکت جوهری کاملتر و دقیقتر میداند، چرا که بر اساس حرکت جوهری همه طبایع جسمانی ـ فلکی و عنصری ـ وی همواره در حال تغییر و تجددند و نیازمندند به تغییردهنده‌یی که جسم و جسمانی نیست.([۳۹])

برهان دیگر او از راه معرفت نفس است که آن را به طبیعیون نسبت میدهد و آن را برهان با ارزشی میداند اما آن را بعد از مرتبه برهان صدیقین قرار میدهد. سوم، برهان امکان و وجوب است که ملاصدرا تقریرهای مختلف آن را نقل میکند.([۴۰]) چهارم، برهان صدیقین است، این برهان مهمترین برهانی است که صدرالمتألهین بر مبنای اصالت وجود و تشکیک وجود برای اثبات اول تعالی اقامه میکند. باین بیان که وجود حقیقت عینی واحد بسیطی است که بین افراد آن اختلافی نیست مگر بکمال و نقص، شدت و ضعف; نهایت درجه کمال وجود یعنی، درجه‌یی که تمامتر و کاملتر از آن نه وجود دارد و نه قابل تصور است آن مرتبه‌یی است که هیچ وابستگی به غیر ندارد و در ذاتش واجب و مستغنی از غیر است و او وجود صرف و بحت و بسیطی است که تمامتر از او نیست و او واجب‌الوجود است.([۴۱])

در مقایسه برهان درجات کمال ارسطو و برهان صدیقین صدرایی مسامحتاً میتوان گفت این دو برهان قرابتی دارند اما مبانی برهان ارسطو منظم شده نیست و یا آنچه گزارش شده، ناقص است.

توحید

مهمترین مسئله در معرفت خدای تعالی توحید است که لازم است هر حکیمی ‌دیدگاهش را در اینباب بتصریح بیان نماید.

توحید واجب الوجود از نظر ارسطو: سخنان ارسطو در باب توحید مشوش است. چون گاهی او از متحرکهای سرمدی متعدد و بتبع آن از محرکهای سرمدی ثابت سخن میگوید و گاه از محرک نخستین و بهترین، چرا که در یکجا میگوید:

از آنجا که میبینیم غیر از حرکت کل جهان که میگوییم جوهر نخستین نامتحرک آن را به حرکت درمی‌آورد حرکتهای مکانی دیگر هم موجودند مانند حرکتهای جاویدان ستارگان سرگردان (سیارات)، پس هر یک از این حرکات مکانی نیز باید بوسیله یک جوهر بذاته نامتحرک و جاوید به حرکت درآورده شود. پس آشکار است که جوهرها ضرورتاً به همان تعداد (سیارات) وجود دارند.([۴۲])

اما در جای دیگر میگوید: یک آسمان (جهان کیهانی) وجود دارد… پس محرک نخستین که نامتحرک است هم مفهوماً و هم عدداً یکی است.([۴۳])

ابن‌رشد نیز در تفسیرش مینویسد:

غیر از حرکت کلی که برای جواهر هست و آن را جوهر اول که غیر متحرک است حرکت میدهد، حرکات مستدیر دیگری هم هست، پس ناچار هر یک از این حرکات باید محرک ثابت و سرمدی داشته باشد.([۴۴]) درنهایت ارسطو نتیجه میگیرد که تعداد محرکهای ثابت سرمدی باید بتعداد اجرام متحرک باشد.([۴۵])

کاپلستون نیز در گزارش خودش از مابعدالطبیعه مینویسد:

ارسطو بظاهر عقیده کاملاً مشخص درباره تعداد محرکهای نامتحرک نداشته است… در فصول هفت و نه کتاب «لامبدا» ارسطو از یک محرک نامتحرک سخن میگوید اما در فصل هشت آن پنجاه و پنج محرک متعالی ظاهر میشوند.([۴۶])

فلاسفه قرون وسطی فرض میکردند که عقول یا ملائکه افلاک را به حرکت درمی‌آورند. این فلاسفه آنها را تابع محرک اول یا خدا میشمارند.([۴۷])

توحید از نظر ملاصدرا: صدرالمتألهین با برهان صدیقین خویش توحید را نیز ثابت میکند.([۴۸])

فقد ثبت وجود الواجب بهذا البرهان ویثبت به أیضاً توحیده؛ پس با این برهان وجود واجب و همچنین توحید او ثابت شد. البته صدرالمتألهین براهین دیگری برای توحید واجب ذکر میکند.([۴۹])

ملاصدرا در بحث از وحدت اله عالم، سخن ارسطو را مؤید بر دیدگاه خویش می‌آورد و آن استدلال ارسطو از وحدت عالم بر وحدت اله است.([۵۰]) خلاصه اینکه کلام صدرالمتألهین در باب وحدت واجب و وحدت رب و وحدت اله صریح و روشن است اما همانگونه که اشاره شد توحید رب، به گفته شارحان، نزد ارسطو تبیین روشنی ندارد.

مقایسه دیدگاههای ارسطو و ملاصدرا در اثبات خدا و توحید:

۱. برهانهای ارسطو برهانهای جهانشناختی و زیباشناختی هستند که در هر دو برهان، ارسطو از پدیده ها و معلولها بعلت راه یافته است و اینها برهان انّی نامیده میشوند که از نظر حکما با اینها نه وحدت شخصی و علت معین بلکه علت نوعی ثابت میشود، اما برهان صدیقین صدرایی از نظر به معلولها بینیاز بوده و با نظر به وجود، وجوب آن ثابت میشود و آن را برهان لمی‌ یا شبه ‌لم مینامند. که از احدالمتلازمین به لازم دیگر پی میبرند و نیازی نیست که به معلولها نظر نمایند و ابتدا علت و سپس توحید آن را ثابت کنند بلکه با یک برهان هم واجب تعالی و هم توحید او ثابت میشود.

۲. بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.