پاورپوینت کامل ملاحظاتی بر یک کتاب از دکتر سید جواد طباطبایی ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ملاحظاتی بر یک کتاب از دکتر سید جواد طباطبایی ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ملاحظاتی بر یک کتاب از دکتر سید جواد طباطبایی ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ملاحظاتی بر یک کتاب از دکتر سید جواد طباطبایی ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

۱- پاتریشیا کرون و قبل از او عبد الحسین زرین کوب در اصالت بخش دوم کتاب نصیحه الملوک به غزالی به درستی تردید کرده اند. اگر کسی حتی اندکی با‌ آثار غزالی آشنا باشد و خوانده باشد کتاب های او را در این تردید نمی کند که بخش دوم این کتاب حتی یک درصد هم ممکن نیست از غزالی باشد. آقای دکتر سید جواد طباطبایی در ویراست تازه کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ملاحظاتی در مبانی نظری نظر پاتریشیا کرون را درباره عدم اصالت بخش دوم کتاب نصیحه الملوک غزالی به شدت رد کرده اند.

۱- پاتریشیا کرون و قبل از او عبد الحسین زرین کوب در اصالت بخش دوم کتاب نصیحه الملوک به غزالی به درستی تردید کرده اند. اگر کسی حتی اندکی با‌ آثار غزالی آشنا باشد و خوانده باشد کتاب های او را در این تردید نمی کند که بخش دوم این کتاب حتی یک درصد هم ممکن نیست از غزالی باشد. آقای دکتر سید جواد طباطبایی در ویراست تازه کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ملاحظاتی در مبانی نظری نظر پاتریشیا کرون را درباره عدم اصالت بخش دوم کتاب نصیحه الملوک غزالی به شدت رد کرده اند. من در نوشته ای مستقل به این نکته باز خواهم گشت. اگر آثاری از غزالی که در آن بحث هایی درباره سیاست، جایگاه علم فقه، امامت و خلافت را تبیین کرده با بخش دوم کتاب نصیحه الملوک مقایسه کنیم تردیدی نیست که حق با پاتریشیا کرون است. وانگهی بخش اول کتاب نصیحه الملوک اگر عنوانش اصالتی هم داشته باشد (که به نظر من در آن هم تردید هست) تنها یک نوع پندنامه اخلاقی و اعتقادنامه است و ربطی به ادبیات آداب الملوک و یا سیاستنامه نویسی و یا آنچه آن را مرایا الأمراء می خوانند ندارد. آقای دکتر طباطبایی با تصور اینکه این کتاب نمونه ای از ژانر سیاستنامه نویسی است آن را مورد بحث در این چارچوب قرار داده و آنگاه چون بخش دوم کتاب را اصیل می پندارند نتیجه گیریهایی درباره اندیشه سیاسی غزالی ارائه داده اند که به نظر من مطلقاً درست نیست. در این میان جناب طباطبایی عزیز نمی دانم به چه سبب درباره پاتریشیا کرون و آثارش و میزان ‌آشناییش با تاریخ اندیشه سیاسی در ایران با نامهربانی سخن گفته و داوری کرده اند؟ هر چه فکر می کنم دلیلش را نمی فهمم….

۲- مرحوم همایی دو بار نصیحه الملوک غزالی را چاپ کرد و در مقدمه های هر دو چاپ درباره صحت اصالت بخش دوم کتاب مطالبی نوشت که همان اشتباه و اصرار بر آن خطای بسیاری دیگر از نویسندگان و از جمله آقای سید جواد طباطبایی را در تحلیل های خود درباره آرای سیاسی غزالی در پی داشته است. همین اشتباهات در کتاب غزالی نامه مرحوم همایی هم آمده است. نخست اینکه مرحوم همایی گمان برده است غزالی تنها یک سالی و یا کمتر در نیشابور تدریس داشته؛ در حالی که چنین نیست و غزالی از سال ۴۹۹ تا ۵۰۳ ق و حدود آن در نیشابور و طوس تردد و مقام تدریس داشته تا اینکه از سلطان سنجر معافیت از مقام تدریس را طلب کرد. مرحوم همایی همچنین بر اساس همین استنباط اشتباه کتاب نصیحه الملوک را تألیف سال ۴۹۹ ق احتمال داده در حالی که همانطور که مرحوم عباس اقبال به درستی در حواشی نامه های غزالی گفته از عبارات کتاب مجموعه نامه های غزالی به خوبی پیداست که کتاب سال ۵۰۳ و یا حتی بعد از آن نوشته شده است. از دیگر سو، در اشتباهی غریب و بر اساس استنباطی غلط مرحوم همایی متنی مختصر و چند سطری را که غزالی بنا بر گزارش فراهم کننده نامه های غزالی بر پشت جزوی که در آن فصل مربوط به سخنان غزالی در محضر سنجر ( سخنان او در محضرش در همان سال ۵۰۳ ق و حدود آن و به هر حال مدتی قبل از تألیف نصیحه الملوک که آن سخنان به پیشنهاد سنجر توسط خود غزالی در آن فصل مکتوب شده بود) دیده می شده نگاشته بود و سبب نوشتن آن فصل را توضیح می داد مقدمه کتاب نصیحه الملوک فرض کرده و آن را تأکیدی دانسته بر اینکه کتاب نصیحه الملوک سال ۴۹۹ ق نوشته است.

واقعیت این است که نصیحه الملوک مدتی بعد از ملاقات او با سنجر که ظاهراً تنها ملاقات او با سلطان نیز بوده و بعد از آن غزالی تدریس نیشابور را ظاهراً به کلی و با اجازت سلطان رها کرد و به طوس بازگشت و احتمالاً همان سال ۵۰۳ و یا حتی اندکی بعد از آن نوشته شده است و این مطلب از متن کتاب مجموعه نامه های غزالی کاملاً روشن است کما اینکه کاملاً معلوم است که او این کتاب را برخلاف ادعای ترجمه عربی کتاب برای سلطان سنجر نوشته و نه برای سلطان محمد (آن طور که مرحوم همایی آن را تلقی به قبول کرده است).

یکی از ملاک های درست برای تشخیص اینکه بخش دوم نصیحه الملوک از غزالی نیست (که قطعاً نیست و ما ادله خود را بر آن در آینده خواهیم نوشت) مقایسه ای است میان متن های آنچه غزالی در محضر سلطان سنجر سخن گفت (و آن را بعداً در فصل پیشگفته نوشت) و همچنین نامه ای که قبل از ملاقات با سنجر از مشهد الرضا برای او نوشت و در آنها به زبان زاهدانه و عتاب آلود و منتقد سنجر را نصیحت کرد و میان آنچه در خصوص مطالب سیاستنامه ای و شاهی محوری در بخش دوم کتاب نصیحه الملوک دیده می شود. فاصله تألیف آن دو متن و تألیف نصیحه الملوک شاید تنها دو سه ماه بوده (چنانکه از کتاب نامه های غزالی کاملاً روشن است) و تازه آنچه در محضر خود سنجر گفته طبعاً باید محافظه کارانه تر باشد. حال چگونه ممکن است بخش دوم نصیحه الملوک تألیفی باشد از غزالی؟

توضیح: من چاپ اول نصیحه را همینک در جلوی چشم دارم. نمی دانم برخی از نکات بالا شاید در چاپ دوم اصلاح شده باشد؛ گرچه بعید می دانم. نکته دوم اینکه با وجود آنکه مرحوم زرین کوب تحت تأثیر این اشتباهات قرار نگرفته بوده اما آن جزو پیشگفته مشتمل بر فصل نصایح غزالی در محضر سنجر را به غلط جزوی شامل کتاب نصیحه گمان برده است.

۳- مرحوم جلال الدین همایی کتاب نصیحه الملوک را که تصحیح و منتشر کرد در هر دو چاپ آن تلاش کرد ثابت کند بخش اعظم کتاب که در واقع قسمت دوم کتاب است همانند بخش اول از غزالی است. در واقع بخش نخست آن بخش بسیار کوچکی از کل کتاب را شامل می شود و بیشتر آن مطالبی است که جنبه پند نامه ای و اعتقادنامه ای دارد و در آثار دیگر غزالی هم مشابه همان مطالب دیده می شوند. در طول این قسمت غزالی به آثار دیگر خود هم ارجاع می دهد. احتمال اینکه نام کتاب اصلاً بعداً بر آن گذاشته شده باشد و نه اینکه خود غزالی آن را به این نام خوانده باشد وجود دارد اما به هرحال این نام نباید این تصور را ایجاد کند که ما در اینجا با کتابی با قالب و محتوای سیاستنامه ای از نوع سیاستنامه منسوب به خواجه نظام الملک و یا آداب الملوک ثعالبی روبرو هستیم. در واقع بخش دوم کتاب است که چنین ویژگی خاصی دارد؛ بخشی که دقیقاً و درست در آنجایی که مطالب کتاب غزالی پایان می گیرد با ساختار و تبویب کاملاً جدیدی آغاز می شود و بخش عمده کتاب چاپ آقای همایی را تشکیل می دهد. در این بخش ما با نویسنده ای از لونی دیگر روبرو هستیم که دلمشغولیش دلمشغولی بیشتر سیاستنامه نویسان دوران اسلامی است و به احتمال قوی نه از طبقه علما بلکه ادبا و اصحاب قلم دیوانی بوده است (این مطلب را بعداً بیشتر توضیح می دهم). هرچه هست کتابی که در جای خود می بایست بسیار با اهمیت تلقی می شد به دلیل آنکه در کنار کتابی از غزالی و به عنوان بخشی از کتاب او منتشر شده تحت الشعاع شخصیت او قرار گرفته و چون نظر بر آن بوده که این بخش از غزالی نیست کسی به محتوای مهم این اثر دیگر به شکل استقلالی توجه نکرده است. این در حالی است که به نظر ما این کتاب تألیفی است به احتمال زیاد از دوران خواجه نظام الملک و کهنتر از زمان تألیف کتاب غزالی. شاید هم کمی متأخر اما برای یکی از فرزندان وزیر خواجه نوشته شده باشد. هر چه هست اهمیت آن از نقطه نظر اندیشه سیاسی از کتاب غزالی و در مقام انتساب به او بسی مهمتر است. آقای دکتر سید جواد طباطبایی در واقع با عدم توجه به این نکته ارزش کتابی بسیار مهم در ادب سلطانی را بدین ترتیب نادیده گرفته اند و چون ‌آن را از غزالی می دانند در تفسیر و درک سرشت و درونمایه سیاسی این کتاب به نظر من مؤفق نبوده و اهمیت آن را استقلالاً متوجه نشده اند؛ کتابی که اتفاقاً اگر بدان به عنوان نوشته ای مستقل از نویسنده ای دیوانی و به عنوان نمونه ای ارزشمند از آثار سیاستنامه ای دیده شود برای هدف آقای طباطبایی بسی مهمتر جلوه می کرد.

اما اینکه چطور این کتاب به غزالی منسوب شده برای کسی که با نسخه های خطی سر و کار داشته باشد البته معمای لاینحلی نیست. در حقیقت کتاب غزالی در قدیمترین نسخه های خطی این کتاب که می شناسیم شامل این بخش دوم نیست. اما در برخی نسخه های این کتاب که شاید آنها هم اصلی قدیمی داشته اند متن غزالی با آن کتاب دیگر که آن هم شاید در خطاب به سلطان سنجر و یا حتی ملکشاه و یا خواجه نظام الملک و یا یکی از فرزندانش نوشته شده بود (چنانکه بدان اشارات رفت) و جنبه سیاستنامه ای داشت با یکدیگر کتابت شده بوده است (پدیده ای بسیار شایع که دو و یا چند کتاب مرتبط را با هم و در یک مجموعه استنساخ می کرده اند. شاید در همان خزانه سنجر). آنگاه به دلیل اینکه به مرور زمان صفحه آخر و گواهی پایان نسخه کتاب غزالی که بر روی پشت آن آغاز کتاب دوم نوشته شده بوده (یعنی خطبه آغازین کتاب و آنجا که نویسنده دومی چند سطر آغازین کتابش را ارائه می دهد) از میانه نسخه اصل افتاده بوده (پدیده ای بسیار شایع در نسخه های خطی) بنابراین در نسخه های بعدی هویت کتاب دوم ناشناخته مانده و آن را ادامه ای از کتاب اول فرض کرده اند (باز پدیده ای بسیار بسیار شایع در انتساب نسخه های خطی). آقای طباطبایی وجود چنین چیزی را بی سابقه دانسته و این احتمال که صورت ساده اش را آقای زرین کوب مطرح کرده بود رد می کند. به همین سادگی اصرار بی جهت مرحوم همایی برای انتساب کل اثر به غزالی موجب شده است تا در ویراست جدید تاریخ اندیشه سیاسی در ایران آقای طباطبایی کلی به غزالی به دلیل تناقضات درونی فکرش و آشفتگی های فکریش بد و بیراه بگوید که وقتی بدان خواهم پرداخت. این در حالی است که نه تنها ساختار کتاب دوم اساساً ربطی به بخش اول کتاب ندارد بلکه اساساً قلم فارسی و شیوه نگارشی نویسنده بخش دوم به کلی متفاوت با قلم بخش اول و اساساً قلم فارسی و شیوه تألیفی غزالی است. بگذریم که اساساً مطالبی که در بخش دوم کتاب آمده مطلقاً با اندیشه دینی و سیاسی غزالی آنطور که در آثار دیگرش و از جمله احیاء و الاقتصاد و کیمیای سعادت و المستظهری می شناسیم نسبتی ندارد. شگفتا که مرحوم همایی توجهی به این امر واضح و روشن نداشته و بی جهت بر امر واضح البطلانی اصرار ورزیده است.

آقای طباطبایی استدلالات مرحوم همایی از طریق تمسک به قواعد فقهی و اصول عملیه ( قاعده ید و استصحاب) را در تعلق بخش دوم کتاب نصیحه الملوک به غزالی قبول می کند و جدی می گیرد (که طبعاً یکسره با پژوهش تاریخی و سندی نسبتی ندارد و ملاک استدلال و حجیت در این دو زمینه کاملاً متفاوت است) اما استنادات و شواهدی تاریخی را که زرین کوب و پاتریشیا کرون بر عدم اصالت این انتساب فراهم کرده اند به هیچ می گیرد؛ سهل است با بدترین عبارات پاتریشیا کرون را به باد انتقاد می گیرد. نوشتن نیازمند چنین رعد و برق ها نیست. درست بنویسید کتاب به خودی خود جذاب می شود و جای خود را پیدا می کند. اگر چنین نباشد البته اثر ماندگاری را نمی توان توقع داشت. آقای طباطبایی در مقابل اظهار کرده اند چطور صد سال بعد از غزالی بخش دوم کتاب را به نام غزالی ترجمه کرده اند؟ آنان بسی بیش از اهل ادب ما با روح اندیشه غزالی آشنا بوده اند. این سخن دیگر از آن حرف هاست که نمی دانم چه نامی باید بر آن گذاشت؟ در خود عصر غزالی و به تصریح خود او فصل هایی را به کتاب های او می افزوده اند تا بر او راه خرده گیری را هموار کنند. چطور پس از صد سال این کار ممکن نباشد. به عنوان یک متخصص در ادبیات دینی می گویم دهها نمونه کتاب در تاریخ اسلام داریم که در فاصله اندکی پس از مرگ نویسندگان آنها جعل و پرداخته شد و به نام آنها منتشر گردید. چه بسیار آثار منحولی که به فارابی و ابن سینا و بسیاری دیگر و تنها بعد از گذشت چند دهه از مرگ آنها نسبت داده نشد. اگر آقای طباطبایی در این کتاب تنها نیم نگاهی هم به تحلیل تاریخی و ادبی داشتند در رد نظر زرین کوب و پاتریشیا کرون اندکی صبوری پیشه می کردند.

۴-آقای دکتر جواد طباطبایی در کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران ، ص ۲۰۷ چنین نوشته اند: …ولی همین غزالی که چو بید بر سر ایمان خویش می لرزید آن گاه که فتوای قتل عام رافضیان را صادر کرد، گمان نمی کرد که شاید در میان این کرور- کرور رافضی نیز مؤمنی وجود داشته باشد… در نظر این متخلق به اخلاق زاهدانه رافضی مهدور الدم حتی این مایه ارزش نداشت که امام محمد آن جزو از احکام منطق را که او اعتبار آن ها را می پذیرفت در مورد او به کار گیرد. تمام شد کلام ایشان.

من نمی دانم منبع این فتوای غریب چیست؟ کجا ابو حامد غزالی چنین فتوایی در مورد رافضه (یعنی امامیه) داده است؟ غزالی اتفاقاً از کسانی است که درباره تکفیر عقیده متفاوتی داشته است با بسیاری از سنیان دیگر که ساده تر بدان حکم می کرده اند. کتاب فیصل التفرقه غزالی شاهدی است بر این معنا. وانگهی درست است که غزالی گاه و از جمله در المستصفی عقیده ای را کفر می داند اما این به معنی تکفیر عقیده مندان به آن عقیده از نظر او نیست. چرا که اهل اصطلاح می دانند که این دو مسئله جدا از هم است و ارتباطی با هم ندارد. بسیاری از عالمان اهل سنت قائل به کفر بالالزام نبوده اند و کفر بالتأویل را صحیح نمی دانسته اند. در مجموع نظر ابو حامد غزالی نسبت به امامیه در قیاس با بسیاری دیگر از عالمان اشعری و ماتریدی بهتر و مثبت تر بوده و در‌آثارش کمتر تعرض به امامیه داشته است.

۵-آقای دکتر سید جواد طباطبایی در ویراست جدید کتاب تاریخ اندیشه سیاسی در ایران در دو فصل خواجه نظام الملک و غزالی درباره اندیشه سیاسی ایرانشهری به تعبیر خودشان سخن گفته اند. آنچه من می توانم درباره این دو فصل اظهار کنم این است که این دو فصل تنها نوعی بازخوانی دو کتاب سیاستنامه و نصیحه الملوک است از دیدگاهی خاص و با این قصد که با نظریه پردازی نویسنده کتاب درباره تداوم ایران فرهنگی و استمرار سنت شاهی آرمانی و یا اندیشه سیاسی ایرانشه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.