پاورپوینت کامل اندیشه های مارتین هایدگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اندیشه های مارتین هایدگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اندیشه های مارتین هایدگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اندیشه های مارتین هایدگر ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

شکی نیست ک در میان مجموعه علوم بشری، فلسفه از جایگاهی خاص و ویژه برخوردار است و به خاطر همین ویژگی است که قدمت آن به بیش از دو هزار و پانصد سال پیش باز می‏گردد.

باید اذعان نمود که مهد اصلی فلسفه در یونان بوده و اساسا نیروهای فکری بشر نیز در آنجا بسط و توسعه پیدا کرده‏اند.در حقیقت شناخت فلسفه (غرب)با موجودیت یونان معنا پیدا می‏کند و خود هایدگر نیز در بعضی از آثارش از جمله در مقدمات «فلسفه چیست»، به آن اشاره می‏کند.همه انسانها یک دید کلی درباره این جهانی که در آن زندگی می‏کنند دارند.و باید گفت تفکر پایه و اساس آن چهان بینی خاص است.

مقدمه

شکی نیست ک در میان مجموعه علوم بشری، فلسفه از جایگاهی خاص و ویژه برخوردار است و به خاطر همین ویژگی است که قدمت آن به بیش از دو هزار و پانصد سال پیش باز می‏گردد.

باید اذعان نمود که مهد اصلی فلسفه در یونان بوده و اساسا نیروهای فکری بشر نیز در آنجا بسط و توسعه پیدا کرده‏اند.در حقیقت شناخت فلسفه (غرب)با موجودیت یونان معنا پیدا می‏کند و خود هایدگر نیز در بعضی از آثارش از جمله در مقدمات «فلسفه چیست»، به آن اشاره می‏کند.همه انسانها یک دید کلی درباره این جهانی که در آن زندگی می‏کنند دارند.و باید گفت تفکر پایه و اساس آن چهان بینی خاص است.

صرف نظر از تصورات گوناگونی که درباره فیلسوف و فلسفه وجود دارد، باید از نظر دور نداشت که فیلسوف همواره خود را موظف می‏داند درباره آنچه در جهان اطراف او می‏گذرد، تعقل کند و واقعیتها را از چیزهای بی پایه واساس دور سازد.در حقیقت فیلسوف با مطالعه انتقادی دقیق خود می‏کوشد تا آگاهی و عقاید انسانها را درباره جهان بطور کلی و درباره انسان به طور خاصی مورد ارزش‏یابی قرار دهد.فیلسوف درباره مسایل و امور معین به شکل معین و خاصی فکر می‏کند و با بهره گیری از همان اصول معین و دقیق به کشفیاتی نیز دست پیدا خواهد کرد.

نگارنده با در نظر گرفتن اینکه«کوشش برای فهمیدن یک فیلسوف، کوششی است برای تشخیص انگیزه‏هایی که او را به تفکر واداشته است» (۱) سعی دارد کنکاشی هر چند کوتاه و گذرا بر اندیشه و آراء مارتین هایدگر، فیلسوف و متفکر آلمانی داشته‏ باشد.هرچند خود واقف است که این تأمل کوتاه چندان موفق نخواهد بود، تا چه در نظرآید و چگونه مقبول افتد.

به طور قطع این وجیزه ناچیز از طوفان خطا و لغزش مصون نبوده و شاید در معرض تسامحات نگارنده نیز باشد.نکته دیگر اینکه ابعاد تئوریک و نقلی آن بر جنبه ‏های تحلیلی و نقدی آن ترجیح دارد.

نگاهی کلی به فلسفه درغرب

جهت اصلی در فلسفه قرن بیستم عبارت است از مکتب نوکانتی، فلسفه زندگی، پدیده شناسی، فلسفه وجودی و اصالت فردی.ادموند هوسرل (۱۹۳۸-۱۸۵۹)فیلسوف بنیان گذار پدیده شناسی در غرب است.این علم از جانب او به عنوان علمی در مقابل علوم اثباتی طرح شد و ورش او بعدها در فلسفه و رشته‏های دیگر نیز قابل استفاده گردید.در حقیقت پدیدار شناسی کوششی است برای بازگرداندن تمام علوم بر مبنای یک سیستم فلسفی، از این رو موضوعات رشته‏های مختلف یک هستی شناسی خاصی که ماهیت موضوعات تجربی را نیز در بر داشته باشد طلب می‏کند.

در این قسمت به خاطر اینکه هادیگر خود یک پدیدار شناس است و در بعد تفکر فلسفی تحت تأثیر هوسرل نیز بوده است، به موضوع پدیدار شناسی اشاره گردید.هوسرل با تأسیس پدیدار شناسی و فنومنولوژی، خود را هم آهنگ با دکارت می‏دانست و شاید کی از دلایل آن که می‏توان گفت با درکارت شبیه است، این است که سعی او در قوام بخشیدن به فلسفه‏ای بود که درست مانند علم به تمام معنی، مبتین بر اصولی باشد مطلقا متیقن. (۲)

در قرن بیستم مکاتب عمده‏ای در فلسفه عرض اندام کرده‏ اند.مکتب آنگولاساکسون پوزیتویسم منطقی تحلیل زبان، مکتب و فلسفه وجودی و پدیدار شناسی، و فلسفه مارکس.

صرف نظر از دو مکتب پوزیتویسم و فلسفه مارکس که پیروانی را در گوشه و کنار جهان پیدا کرد، مکتب و فلسفه وجودری و یا اگزیستانیسالیزم و نیز پدیدار شناسی از جمله مکاتبی است که در اروپامتفکرانی را به خود مشغول داشته و بل خود آنان پایه گذار آن بودند.

در فرانسه ژان پل سارتر و در آلمان هوسرل و هایدگر پایه گذار این مکتب بوده‏ اند.ولی به طور قطع، فلسفه در آلمان واج خصوصیاتی است که از نظر تاریخی و فرهنگی از فلسفه‏ های دیگر غرب متمایز است و در این میان هایدگر از کسانی است که اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته است.

تولد و تحصیلات هایدگر

مارتین هایدگر در ۲۶سپتامبر سال ۱۸۸۹ در شهر کوچک مسکیرش، واقع در جنوب غربی آلمان متولد شد.پدرش به نم فریدریش هایدگر (۱۹۲۴-۱۸۵۱)چلیک ساز بود و در ضمن با عنوان خازن کلیسای کوچک سن مارتین شهر مسکیرش، در خدمت کلیسا بود.مادرش یوهانا کمف از روستازادگان همان ناحیه بود.پدر و مادر هایدگر بر حسب شرح حالی که هایدگر از خود به رساله شایستگی برای تدریس پیوست کرده بود، هر دو کاتولیک بودند.خواهرش ماریل نام داشت و در جوانی در گذشت، یگانه بردارش به نام فریتس که هایدگر یکی از آثار خود را به او هدیه کرده است، وی را در دوران سیر فکریش همراهی کرد و شاید یکی از نزدیکترین محرم های مورد اطمینان او بود.کودکی را هایدگر در همان زادگاهش به تحصیل در دبستان تا سال(۱۹۰۳)گذراند.تحصیلات دبیرستانی را ابتدا به سال ۱۹۰۶ در دبیرستان ادبی شهر کنستانس و سپس در دبیرستان بر تولد شهر فرایبورگ آلمان انجام داد.

در تابستان سال ۱۹۰۷ یکی ازدوستان پدرش به نام کنراد گروبر که بعدها اسقف شهر فرایبورگ شد، رساله‏ای فرانز برنتانو را که درباره معانی متعدد موجود در فلسفه ارسطو عنوان داشت به او بخشید. مطالعه این رساله در تقوم فکر هایدگر تأثیر قاطعی داشت.در ۱۹۰۸ هایدگر با شعر هولدرلین آشنا شد.در ۱۹۰۹ آخرین امتحانان دبیرستانی را با موفقیت گذراند و در دانشکده الهیات دانشگاه فرایبورگ اسم نوشت.

پس از گذراندن چهار نیم سال در آن دانشکده (۱۹۱۱)تحصیل رشته الهیات را ترک گفت و تمام وقت خود را صرف تحصیل و مطالعه فلسفه کرد.با این همه درسر درس های اصول عقاید و خداشناسی که کارل برایک تدریس می‏کرد حاضر می‏شد.این استاد وی را به اهمیت آراء هگل و شلینگ از لحاظ خداشناسی نظری آگاه کرده بود.همچنین درسهای ریاضیات و علوم طبیعی را تا سال ۱۹۱۳ دنبال می‏کرد.

در این دوره در درس های هاینریش ریکرت سر حلقه دار نوکانتی های فرایبورگ نیز حضور داشت و در آنجا نیز با نوشته ‏های امیل لاسک آشناشد.در سال ۱۹۱۳ رساله دکتری خود را گذراند. (۳)

شکی نیست که بخشی از فلسفه جدید در غرب توسط مارتین هایدگر بسط و گسترش یافته است، این گسترش در حقیقت در امتداد جریان فکری عصر جدید است که در فرانسه با دکارت آغاز شده و در آلمان توسط کانت به اوج خود رسیده است.فلسفه جدید در غرب با تأکید بسیار بر نوعی خود آگاهی * آن را متعالی دانسته تمام استنتاجات از واقعیت‏ها را مبتنی بر نگرش فلسفی می‏داند که بر شناخت خود آگاه استوار باشد. (۴)

البته این نکته قابل تأمل است که خود هایدگر تحت تأثیر کانت و حتی هگل نیز بوده به نحوی که وی در جایی گفته کانت بر زندگی همه ما سایه افکنده است. (۵) و ازطرفی بسیاری معتقدند هایدگر به سبب اینکه احیاء کننده فلسفه نیستی و هگلی بود توانست کسب نام کند!بعضی از متخصصان معتقد بودند که فلسفه کانت فقط به مدد و یاری فلاسفه بعد از کانت انسجام پذیر و مستحکم شده است.یعنی برای رسیدن به یک نتیجه نسبتا قطعی در جریان تفکر فلسفی کانت می‏ بایست هایدگر را که در جریان این تفکر است، بازشناسی کرد.

ژان هیپولیت)

J.Hppolite

(استاد فرانسوی در مورد فلسفه کانت به دانشجویان خود می‏گفته است:برای بدست آوردن انسجام چاره‏ای نیست جز اینکه فلسفه نقادی کانت را به سبک هگل و هایدگر تفسیر کنیم. (۶)

اندیشه و آراء هایدگر

باید اذعان نمود هایدگر درست بر مسأل ه‏ای در فلسفه یعنی وجود دست گذارده که اصل و پایه کل فلسفه است، یعنی بحث از وجود از آن جهت که وجود است.مبنای تفکر هایدگر در سراسر آثارش به این نکته بسیار مهم تکیه کرده و اساس اندیشه او بر این نظریه استوار است.گرچه هایدگر برای تفکر در وجود به همه آنچه که در اطرافش هست نظر دارد، ولی او می‏گوید باید اول از خود شروع کرد.یعنی او انسان را قابل طرح دانسته و می‏گوید این انسان است که قابلیت این را دارد که راجع به وجود خود سؤال و فکر کند.

فکر غربی از ابتدای فلسفه در نزد یونانیان تا نیچه و بعد از آن تماما بدون اینکه بداند وجود را در افق زمان نیز تعبیر کرده و می‏کند.یعنی وجود را حاضر بودن و به طور ثابت و دائم دانسته و می‏داند، هایدگر این مفهوم سنتی وجود را همچون حضور دائم و ثابت در اصطلاح وجود شناسی متعارف و مخصوصا در تعیین سنتی وجود به عنوان جوهر یافته است.چه جوهر در واقع نشان دهنده آن امری است که در زیر تعدد تعینات عارضی وجود باقی می‏ماند و ثابت است. (۷)

در بینش هایدگر گر چه رویدادها گذرا و زمانمند (*)

Reflexive philosphy

، فلسفه خودآگاهی، ترجمه آقای اباذری و فرهادپور. هستند، لیکن اشیاء باقی می‏مانند.این همان مفهوم فلسفی است که هایدگر سعی دارد با توسل به آن جهان اطراف خویش را معنا کند.

در این میان نقش زبان در فلسفه هایدگر برجسته است، اما بکارگیری سخت و دشواری معناهایی که وی بدانها متمسک می‏شود او را در یک بعد متافیزیکی خاصی قرار می‏دهد.و شاید پناه بردن وی به شعر به همین دلیل باشد.

به عبارتی هایدگر به جای آنکه شی‏ء را بازتاب تصور بداند که در چنین حالتی هرگز قابل ردیابی نیست، آن را گردهمایی یک جهان تلقی می‏کند. در این حالت مفهوم یک شی‏ء منوط به چیزی است که آن را گرد هم می‏آورد.برای هایدگر جهان صرفا به معنی آنچه که حضور دارد، یعنی موضوع پژوهش متافیزیکی سنتی نیست.بلکه به منزله چیزی داده شده است توأم با آنچه در خفاء مانده (۸) است.

وجود

اساسا در فلسفه اگزیستانسیالیزم وجود، به نوعی دارای اصالت است.یعنی اساس تعقل انسان در مفهوم این مکتب حول محور وجود در گردش است.وجود از پیچیده ‏ترین و مشکل ‏ترین مسایلی است که در فلسفه اگزیستانس مطرح شده و متفکرانی چون سارتر، هایدگر، ادموند هوسرل و دیگر رهبران این مکتب را به خود مشغول داشته است.و حتی به نظر هایدگر، تمامی فلسفه غربی هستی را به یک معنا به فراموشی سپرده و خود را در پژوهش(وجود) غرق کرده است. (۹)

قبل از ادامه بحث توجه به یک نکته ضروری می‏نماید.علی رغم آنکه بعضی از متفکران شرقی و نیز غربی قائل به ارتباط فلسفه وجودی صدرائی با فلسفه مارتین هایدگر هستند، در ملاقاتی که یکی از متفکران مسلمان ایرانی با هایدگر داشته وی این ارتباط با دیگر مکاتب شرقی را نفی نموده است. پروفسور عبد الجواد فلاطوری در جایی می‏گوید: در ملاقاتی که با شاخص فلسفه اگزیتنس فیلسوف آلمانی مارتین هایدگر داشتم صحبت از فلسفه وجود صدرائی اسلامی و ربط یا عدم ربط آن با فلسفه ایشان شد.گفتگو زیاد بود، نتیجه اینکه بر خلاف آنچه شایقان هر دو فلسفه رایج کرده و یا واقعا بدان گرویده‏اند ربطی بین فلسفه ایشان با فلسفه وجودی صدرائی نیست.به منظور روشن شدن آن در اینجا به یک نکته اساسی فارق اشاره می‏کنم، فلسفه وجود صدرائی پدیده‏ای است صد درصد اسلامی که از فلسفه ارسطو گرفته تا نو افلاطونیان نیز از بعضی فلاسفه اسلامی سرچشمه گرفته است و از منبع وحی سیراب شده به صورتی ویژه پایه‏ای نوین برای اندیشه فلسفی در اسلام تأسیس نموده است.فلسفه وجودی وی بدون ربط به حضرت باری و سیلان وجود ناشی از قدرت وی و واقعیت(کلّ یوم هو فی شأن)نه معنایی دارد و نه بقایی، در صورتی که در فلسفه اگزیتنس هایدگر آنچه وجود ندارد ربط و پیوند با خداست.لازم نیست فکر ضد خدایی باشد، ولی این هست که هستی مورد نظر وی یعنی آنگونه هستی که مبدأ نداشته و نمی‏تواند داشته باشد، با فلسفه وجود صدرائی ناشی از پیوند با رب العالمین، به همان اندازه فرق دارد که بین خدا و انسان فرق و جدایی است.

حتی هایدگر برای فرق قائل شدن بین دیدگاه فلسفه وجودی خود با دیگر افراد، مذاهب و یا مکاتب دیگر مثالی آورده و می‏گوید:من(هایدگر)هر وقت با این افراد به صحبت نشسته‏ام با لمآل این احساس را داشته‏ام که گویی میان من و آنان دیواری از شیشه ضخیم تعبیه شده است و ما هم از پس این دیوار صحبت می‏کنیم، یعنی چهره یکدیگر را می‏بینیم تکان خوردن دهان یکدیگر می‏کنیم، ولی صدیا یکدیگر را نمی‏شنویم. (۱۰) پی یر دو کاسه نیز فلسفه وجود مارتین هایدگر را هستیگری بی خدا می‏نامد که در آن فلسفه، محلی برای حضور عالم غیب و ربوبیت تصور نمی‏شود و امیدی نیز فراهم نخواهد شد و انسان با(نیستی)یا (پایان بی‏پایان)طبیعت و آزمایش های خویشتن تماس می‏گیرد. (۱۱) به عبارتی اینگونه تصور می‏شود که فکر هایدگر مقدمه ‏ای گردیده است برای صورت هایی از مذهب وجود که به نام بی ‏خدایی خوانده می‏شود. در یک شکل اینگونه می‏توان گفت که در آثار هایدگر بررسیها تحلیهای طولانی از ریشه‏ های لغات یونانی و لاتین، جایگزین آشکار تعینات ذاتی مفهوم وجود می‏گردد، اما در انتها این کافی نبوده و هایدگر از بیان وجود، به هر شکل و با هر زبانی مأیوس می‏گردد. شاید کتاب فلسفه چیست هایدگر نمونه‏ ای از این دست باشد.هنگامی که این یأس به اوج خود می‏رسد، مفهوم عدم بسیار هراس انگیز خواهد شد.

عدم از جمله مسائل مهمی ست که در مرکز تفکرات اگزیستانسیالیستهای معاصر قرار دارد. پل تیلیش(۱۹۶۵-۱۸۸۶)که خود اگزیستانسیالیزم و در عین حال حکیمی از متألهین پروتستان است، می‏گوید:عدم یکی از دشوارترین مفاهیم و رایج ترین مباحث است و حتی مسأله تناهی و شر در تفکر لایب نیتس و همچنین تحلیل کانت را از تناهی صور مطلق، متضمن مفهوم عدم می‏داند. (۱۲)

وی در جایی دیگر می‏گوید:عدم نفی هر مفهومی است، اما در عین حال عدم همواره مضمون و متعلق تفکر بوده و همان طور که تاریخ تفکر فلسفی نشان داده، پس از خود وجود، مهمترین مضمون تفکر است.و اگر سؤال شود عدم چگونه با خود وجود مربوط می‏شود تنها می‏توان گفت، وجود خود و عدم را در بر می‏گیرد، وجود عدم را به منزله آنکه در فرآیند حیات الوهی جاودانه حضور دارد و جاودانه مسخر است در درون خود دارد. (۱۳)

اضطراب ناشی از عدم مقدمه طرح پرسش وجود است که هایدگر به نحوی کوشش می‏کند این اضطراب با به فلسفه‏ ای هستی شناسانه که متکی بر وجود نیز هست منطبق کند.هایدگر و شاید بتوان گفت اگزیستانسیالیزم در مجموع در بعضی از مفاهیم خود از بسیاری مفاهیم و نمادهای دینی نیز استفاده می‏کند، ولی نسبت به حقیقت و ذات آنها بی‏تفاوت و بی‏توجه است.در نظر هایدگر کل انسان به وسیله بودن برای مردم تجربه می‏شود.از طرفی نیز هایدگر به نحوی سعی دارد انسان را از وجود غیر حقیقی‏اش، از گرفتار شدن در اعمال معمولی و رایج از پای بند بودن به رسومهای خرافی و از دو گونگی و کنجکاوی به وجود حقیقی‏اش باز گرداند. به عبارتی او از(در-جهان-بودن)انسان سخن می‏راند که همراه با ترس و نگرانی است.احساس اصلی ترس از نظر وی بیشتر از تجربه هیچی سرچشمه می‏گیرد. (۱۴)

هایدگر در ساختار و شالوده فلسفه خود، تا حد زیادی مدیون الهیات مسیحی نیز هست، پرسش حقیقت دین هیچ گاه بطور مستقیم طرح نمی‏شود، دین و اسطوره هر دو به منزله مجموعه‏ای از نمادها یا همان گنجینه معنا مورد استفاده یا بهتر بگوییم مورد سوءاستفاده قرار می‏گیرد. (۱۵)

مفاهیمی مانند ترس، شک ، تردید، تهدید مرگ، امید، تنهایی، پوچی، انکار همه چیز، انکار خدا نیاز درونی به تحقق پذیرفتن مذهبی و به نوعی متافیزیکی شالوده تفکرو فلسفه هایدگر است.

اینها دقیقا همان مفاهیمی است که مکتب اگزیستانسیالیزم با آن دست و پنجه نرم می‏کند و سعی دارد آنها را از معناهای قالبی و سنتی خویش خارج گرداند، ولی خود به نوعی متمسک به فلسفه‏ ای متافیزیکی می‏گردد.

برای هایدگر توصیف هستی انسانی بطور کلی درآمدی است به مسائل هستی.همانگونه که در اصلی ترین اثر خود یعنی(هستی و زمان * )روشن می‏گرد.هر اندازه به شیوه عقلی و ماشینی شناسایی (*)معادل انگلیسی آلمانی آن:

(

Being and Time)-(Sein und zeit

) جهان و غلبه بر آن به بودن دسترسی پیدا می‏شود، به همان اندازه بودن به فراموشی سپرده می‏شود. (۱۶)

دازاین)

Dasein

( *

اصل این واژه، آلمانی است ه هانری کربن آن را به واقعیت بشری ترجمه کرده است.این واژه به معنای وجود نیز معنا شده است.هستی هم از دیگر معناهایی است که برای آن می‏شناسند.

دازاین(دزاین)مرکزیت موجودی است که وجود را می‏فهمد.داشتن یک پیش فهم هستی شناسانه از وجود، بخشی از ساختار دزاین به منزله یک وجود است.از این رو عیان کردن ساختمان دازاین به هیچ وچه به معنی استقرار مبانی از طریق استنتاج، نظیر آنچه در روش شناسی علوم انسانی دیده می‏شود نیست.بلکه منظور از آن جدان کردن و متمایز کردن ساختار بنیادین از طریق نمایش دادن است. (۱۷)

به گفته هایدگر این امر که زبان تنها موضوع تحقیق ما شده است نشان می‏دهد که این پدیده در ساختمان وجود گشودگی یا نافرو بستگی دازاین ریشه دارد. (۱۸)

به اعتقاد هایدگر ظهور فلسفه زبان گر چه در نمایان ساختن ابعاد وجودی نقش مؤثری دارد، ولی وی فلسفه متأخر را فلسفه‏ای می‏داند که نقش اصلی دازاین را نادیده گرفته است.در یک مفهوم دازاین و بودن به معنای اتمّ کلمه و خارج از تحلیل زبان شناسیک مطرح است.با تجلی بودن، در حقیقت گفتن و زبان بی‏معناست.به عبارتی نه که گفتن بلکه صحبت کردن بی‏هویت است.

در نگاه هایدگر این بودن یا دزاین به معنای حقیقت انسان است که فلسفه جدید زبان شناسی از کشف وجود آن سرباز زده است.در حقیقت هایدگر با نشان دادن اینکه حقیقت بشری بطور علاج ناپذیری متأثر از عدم نیز هست، به یک معنی بر واقعیت بشری و انسانی تأکید کرده است.تأکید هایدگر بر دازاین در حقیقت به خود انسان است به عنوان وجود ذاتی. فرضی که بر اساس واژه آلمانی دزاین انتخاب شده، این است که انسان هرگز محدود و محتوم نیست بلکه ذاتا در پیشاپیش وجود خود است.به تعبیر متعارف هایدگر، ذات انسان در اگزیستانس(وجود) است. (۱۹)

به تعبیر لودویگ ویتگنشتاین مرگ رویدادی در زندگی نیست، ما زندگی نمی‏کنیم تا مرگ را تجربه کنیم.اما از نظر هایدگر این گونه نگاه کردن به مرگ یک دیدگاه سطحی نگری است.

به تعبیر هایدگر در اینجا مرگ در ساحتی صرفا وجودی(اگزیستانسیل)به عنوان نقطه پایانی خط زندگی تلقی شده است.مرگ یک رویداد واقعی است که ناگهان اتفاق می‏افتد و تاریخچه زندگی انسان را از هم می‏گسلد.به تعبیر هایدگر چنین نظری به مرگ داشتن دازاین را می‏فریبد.در حقیقت انسان را از یک دغدغه اضطراب آمیز که فلسفه اگزیستانسیال با آنکه سرو کار دارد، رها می‏سازد و این آن چیزی نیست که هایدگر آن را معنا کند.

از لحاظ وجودی، مرگ نه تنها رویدادی نیست که صرفا پایان بخش حیات و یا شرط زیستی تجزیه و تحلیل بدن باشد، بلکه نحوه‏ای از وجود است.و در واقع تنها نحوه وجود است که مشخصه انسان است. چنانکه یک ضرب المثل آلمانی می‏گوید:انسان به (*)

DASEIN

این اصطلاح که به تحقیق، مفهومی بسیار وسیع‏تر و پرمحتوی‏تر از آنچه که بعضی از آن مراد کرده‏اند و تحت اللفظی ترجمه می‏کنند در خود دارد و مباحث مستقلی را به خود اختصاص می‏دهد، ولی از مجموع آنچه که پیداست این است که ذات بشری، وجود و واقعیت انسانی از جمله مترادفهایی است که برای آن می‏شناسند.خود هایدگر نیز ترجمه واقعیت انسانی را پذیرفته و پسندیده است(گرچه این واژه در فلسفه متعارف در نزد کانت و هگل و یا سپرس بر هست بودن اشیایی که آنجا در برابر فاعل ادارک به عنوان متعلق باشند دلالت دارد، ولی در اصطلاح فلسفی هایدگر منحصرا بر انسان اطلاق می‏شودپدیدار شناسی، ص ۲۲۳، ترجمه یحیی مهدوی). محض آنکه به دنیا می‏آید برای مردن پیر است.مرگ به ذات مقوم انسان ارتباط دارد.و از این لحاظ جزئی از حیات است و جزء دائمی موجود در نظام وجودی دزاین است.

به تعبیر هایدگر مرگ، نحوه‏ای از هستی است که دزاین به محض موجودیتش آن را می‏پذیرد.و یا دزاین عبارت از مرگ است، مادامی که وجود دارد.مرگ امکان همه امکانهاست، زیرا به طرز یگانه‏ای مقدم بر دزاین است و امکان غائی وجود آن را تشکیل می‏دهد. هایدگر در یکی از تعبیرات بحث انگیز خود مرگ را (امکان امتناع تام دزاین)نامیده است. (۲۰)

از نظر هایدگر اصرار بر جاودان بودن زندگی پس از مرگ امری بیهوده تلقی می‏شود.در نگاه او و در زندگی پس از مرگ آیا دزاین می‏تواند وجود داشته باشد یا نه؟و اساسا مفهوم وجودی و ذاتی مرگ فقط استمرار این زندگی(اگزیستانسیالیستی)است!اگر همین معنا را داشته باشد، او آن را می‏پذیرد و الاّ آن را رد می‏کند.به یک معنا این هم نمی‏تواند قابل قبول باشد، چون اساسا مفهوم ترس در اگزیستانسیالیسم به معنای تنهایی انسان پس از مرگ است که در امتداد این عالم نیز است.مرگ در نظر هایدگر فقط برای انسان است و به یک تعبیر حیوانات صرفا نابود می‏شوند و این انسان است که می‏میرد و در مرگ نیز تنهاست.

نظریه مرگ

مهمترین عامل تشدید اضطراب هایدگر، دریافت تهی بودن جهان درنظر گاه فلسفی اوست.این امر مزید بر علت گردیده و جهان در یک معنا به محیطی هراس انگیز مبدل خواهد شد.این دیدگاه در مرگ نیز تسری پیدا کرده و موجودیت می‏یابد.

در فلسفه هایدگر هراس است که هستی موجود، شیوه وجود انسان را بر فرد آشکار می‏کند و احساس موقعیت و برخورد حیاتی با آن را بنیان می‏نهد.مرگ امکانی است که بر تمام امکانهای دیگر فرمان می‏راند مارتین هایدگر

و به ناگاه آنها را فرو می‏نشاند، بلکه در همان حال که مورد انتخابند نیز سنگینی می‏کند، پس بنابراین حادث بودن آنها را آشکار می‏سازد اگر ممکن است بمیرم پس لازم نبود به وجود بیایم، وجود شخص در میان دو نیستی قرار می‏گیرد و این نیستی است که واقعیت دارد هر چیز دیگری پوچ است.امکان ناپذیری وجود، امکانپذیری می‏شود و نیستی ضروری. (۲۱)

مرگ امتداد یافتن نوعی زندگی و وجود است، یعنی مرگ امتداد می‏یابد با زندگی، و وجود نیز در حضور مرگ.هراس در نزد هایدگر از یک سو برای نفوذ در سخت‏ترین لایه‏های وجودی انسانی بکار می‏رود و از سویی دیگر نیز بی‏علت می‏گردد و این مسأله موجب پوشاندن آسانتر آن نیز خواهد بود. ویژگی تعیین کننده اضطراب، آن است که نمی‏توان به محل خاصی محدودش نمود و با تهی کردن هر چیزی در جهان از تمام دلبستگی‏اش برای من از تعلق داشتن به هر آنچه ما به آن دلبسته‏ایم و احساس می‏کنیم مورد تهدید قرار گرفته است. (۲۲)

وقتی وجود انسان با واقعیت هستی متمایز شود، مسأله مرگ دلهره‏آور می‏گردد و اضطراب دلهره انگیزی به همراه دارد.تصور مرگ یعنی هیچ بودن یا عدم را نه به عنوان امر منفی، بلکه به صورت یک واقعیت غیر قابل انکار در حیات انسان مجسم می‏سازد.مثل اینکه هستی نیز برای انسان مرگ است.تجربه نیستی عبارت است از در تاریکی فرو رفتن جهان معقول و سقوط تا سطح آنچه هست.در نزد هایدگر مفهومها برای بیان هستی ناتوان و ضعیفند.در فلسفه هایدگر هراس است که هستی موجود، شیوه وجود انسان را بر فرد آشکار می‏کند و احساس موقعیت و برخورد حیاتی با آن را بنیان می‏نهد.وقتی که واقعیت شخصی(من)هویدا می‏گردد، لحظه انتخاب من در این جهان فرا می‏رسد و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.