پاورپوینت کامل هگل و فلسفه‌ تاریخ ۷۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هگل و فلسفه‌ تاریخ ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هگل و فلسفه‌ تاریخ ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هگل و فلسفه‌ تاریخ ۷۴ اسلاید در PowerPoint :

تاکنون از جایگاه ایران در فلسفه تاریخ هگل و نقشی که هگل برای ایران در نخستین دقایق تاریخ بشری یا نخستین دقیقه ظهور آگاهی قایل می‌شود، سخن بسیار گفته شده است. اما مساله مهم، درک نسبتی است که هگل میان ایران و اروپا، یا به طور کلی میان شرق و غرب برقرار می‌سازد. هگل ایران را در ابتدای مسیر تکوین روح و به تعبیری، پیش‌درآمدی بر تمدن غرب معرفی می‌کند. آیا بدین وسیله می‌توان ادعا کرد که تمدن غرب و شرق ماهیتاً یکی‌اند و یکی از دل دیگری برآمده است، یا برعکس، آیا می‌توان به این بهانه نشان داد که از منظر هگل، روح دیگر از جهان شرقی رخت بربسته ولذا جهان امروز، بازنمایی کننده همان دوگانه کهن یونانی (اروپایی) متمدن/ غیر یونانی (غیراروپایی) بربر است؟ آیا در این میان می‌توان سخن از نوعی راه سوم گفت؟

طلوع تاریخ از شرق ایران

شرق می‌دانست و تا امروز هم می‌داند که تنها یک «تن آزاد» است؛ دنیای یونانی و رومی می‌دانست که «بعضی» آزادند؛ جهان ژرمنی می‌داند که «همه» آزادند.

هگل:درس گفتارهای فلسفه تاریخ

تاکنون از جایگاه ایران در فلسفه تاریخ هگل و نقشی که هگل برای ایران در نخستین دقایق تاریخ بشری یا نخستین دقیقه ظهور آگاهی قایل می‌شود، سخن بسیار گفته شده است. اما مساله مهم، درک نسبتی است که هگل میان ایران و اروپا، یا به طور کلی میان شرق و غرب برقرار می‌سازد. هگل ایران را در ابتدای مسیر تکوین روح و به تعبیری، پیش‌درآمدی بر تمدن غرب معرفی می‌کند. آیا بدین وسیله می‌توان ادعا کرد که تمدن غرب و شرق ماهیتاً یکی‌اند و یکی از دل دیگری برآمده است، یا برعکس، آیا می‌توان به این بهانه نشان داد که از منظر هگل، روح دیگر از جهان شرقی رخت بربسته ولذا جهان امروز، بازنمایی کننده همان دوگانه کهن یونانی (اروپایی) متمدن/ غیر یونانی (غیراروپایی) بربر است؟ آیا در این میان می‌توان سخن از نوعی راه سوم گفت؟

***

امانوئل کانت در جستار «ایده‌ای برای یک تاریخ جهانی با غایتی جهان‌وطن»۱(۱۷۸۴) این پرسش را پیش کشیده بود که آیا اساسا می‌توان برای تاریخ غایت مشخصی در نظر گرفت که با وجود همه فرازوفرودهای ظاهری‌ای که در کار است تاریخ با «پیشرفتی قانونمند»در جهت آن در حرکت باشد؟ پاسخ کانت به این پرسش با احتیاطی که خاص اندیشه‌ورزی اوست، مثبت است،اما کانت پیشرفت تاریخ را بیش از آنکه به چیزی چون گسترش تدریجی خودآگاهی یا فعلیت‌یابی گام‌به‌گام قابلیت‌های عقل یا بسط زمانمند قوای اخلاقی نسبت بدهد به تکمیل تاریخی یک نظام سیاسی حق‌مدار منتسب می‌کند که تنها در جوار آن تکامل اخلاقی و عقلانی انسان ممکن می‌شود. کانت در جستار مذکور مدعی است، «تاریخ نوع انسان را می‌توان در مجموع به عنوان تحقق طرح پنهان طبیعت برای یک نظام سیاسی کامل داخلی، و به همین منظور خارجی، در نظر گرفت که به عنوان تنها وضعیت ممکن می‌تواند استعدادهای خود را از این طریق در وجود انسان به نحو کامل بپروراند.» (کانت، ۱۳۸۴: ۲۲) چنانکه پیداست پیشرفت تاریخ به زعم کانت بیش از هر چیز در قلمرو عقل عملی اتفاق می‌افتد، آنهم بیشتر در ساحت سیاست تا اخلاق. سیاست ساحتِ «بیرونی» روابط انسانی است، همان قلمرویی که در آن مناسبات میان آدمیان به دست دولت وساطت و توسط ضوابط حقوقی تنظیم می‌شوند. اما اخلاق، قلمرو «درونی» اراده خیر و نیات نیک است. اگر پیشرفتی اتفاق افتاده باشد بیش از هر چیز در ساحت خارجی همزیستی انسان‌ها در جامعه سیاسی مبتنی بر بنیان‌های عقلانی محقق شده است تا در قلمرو درونی بلوغ اخلاقی یکایک آدمیان. اُتفرید هوفه، در مقام یکی از جدی‌ترین مفسران فلسفه عملی کانت، این موضوع را به روشنی توضیح می‌دهد: «کانت پیشرفت را تنها محدود به عدالت سیاسی و مناسبات حقوقی در سطح ملی و بین‌المللی می‌کند؛ مناسباتی که از لحاظ خصلت حقوقی‌شان متضمن کاربرد مشروع اجبارند. از آنجایی که موضوع تاریخ حوادث واقع در جهان خارج است، اساسا ممکن هم نیست که معنای غایی تاریخ در پیشرفت «درونی»، در تکامل باور و نیات اخلاقی نهفته باشد. تنها در امر خارجی [برون‌ذهنی] است که می‌توان [به معنای تاریخی] انتظار پیشرفت داشت یعنی تأسیس مناسبات حقوقی مبتنی بر معیار عقل عملی محض. پایه‌گذاری دولت‌های مبتنی بر حق و قانون و همزیستی آنها در جامعه جهانی صلح‌محور، بالاترین وظیفه و غایت واپسین نوع انسان است.» (هوفه، ۱۳۹۲: ۲۹۰) اما کانت در جستار یادشده روایتش را از پیشرفت تاریخی به اروپا محدود می‌کند. به باور او اگر از یونان که «تمام تاریخ گذشته و معاصر در آن حضور دارد» آغاز کنیم و در ادامه به نظام سیاسی روم که عمیقاً از فرهنگ و سیاست یونانی متأثر بود و در واقع یونان را در خود جذب و ادغام کرد، نظر کنیم و سپس تاثیر روم را بر اقوامی که آن را برانداختند از نظر بگذرانیم «در این صورت جریان قانونمند و منظمی از اصلاح و بهبود در تشکیلات سیاسی این قاره کشف می‌شود». (کانت، ۱۳۸۴: ۲۶) روایت کانت در اینجا عمیقاً هگلی است: هر برهه تاریخی به حکم «نواقص و کاستی‌هایش» پایان می‌گیرد اما همیشه «خمیرمایه‌ای» از حقیقت آن باقی می‌ماند که «راه را برای مرحله بالاتری از رشد و تکامل» باز می‌کند. چنین فهمی از تاریخ امکان می‌دهد تا به آینده امیدوار باقی بمانیم و دلگرم باشیم که سرانجام انسان در آینده‌ای که از راه خواهد رسید در فعلیت «تمام استعدادهای طبیعی» خود کامیاب می‌شود؛ آینده‌ای که «مقدر است او بر سطح زمین به کمال و تمامیت خود» برسد. اما روایت امیدوارانه کانت از پیشرفت تاریخی در نهایت تنها ناظر بر تجربه اروپاست. صرفاً آنجایی که از کشف جریان قانومندِ پیشرفت تشکیلات سیاسی و حقوقی اروپا حرف می‌زند، به نحوی گذرا اشاره می‌کند که چنین پیشرفتی «احتمالاً باید در مورد قاره‌های دیگر نیز صادق باشد». (همان) با هگل و در فلسفه تاریخ اوست که پای «قاره‌های دیگر» نیز به میان می‌آید و اگر پیشرفتی در کار باشد دیگر قاره‌ها نیز، بیشتر یا کمتر، در آن سهیم می‌شوند.

فلسفه تاریخ به روایت هگل

تاریخ برای هگل چیزی بیش از موضوعی صرف برای اندیشیدن است. نزد او تاریخ هم فُرم تفکر را و هم محتوای آن را تعیین می‌کند. تفکری که تاریخ به آن فرم داده باشد چگونه تفکری است؟ پاسخ روشن است: تفکری که جهان را از منظر برهه‌های تاریخمندش بازمی‌خواند. تاریخی‌اندیشی یا به تعبیر ساده‌تر، مواجهه با جهان از نظرگاهی تاریخی در واقع به چیزها از افق تعین‌های درزمانی‌شان نظر می‌کند، از منظر شدن‌های پیاپی و ترفیع۲‌ههای دیالکتیکی‌شان. هگل چه آنجایی که تاریخ دگرگشت‌های درونی آگاهی را می‌نویسد (پدیدارشناسی روح)، چه آنجایی که به سراغ سیاست و اخلاق می‌رود و شرحی از تکامل تاریخی این دو به دست می‌دهد (عناصر فلسفه حق) و چه آنجایی که خود تاریخ به محتوای تفکرش بدل می‌شود (درس گفتارهای فلسفه تاریخ) از حیث روش‌شناختی، یعنی تا آنجایی که پای فُرم تفکر در میان است، کارش را به اتکای قسمی روایت تاریخی پیش می‌برد. این روایت، چنانکه خودِ هگل بارها به صراحت مدعی شده است، اساسا پیشرفت‌باورانه است. اگر نزد کانت پیشرفت تاریخی را تنها می‌شد در ساحت نظام سیاسی ردیابی کرد – پیشرفتی که برای تکمیل هنوز راه درازی در پیش دارد۳– برای هگل پیشرفت، که در واقع چیزی کمتر از شکوفایی ایده آزادی نیست، اساسِ تاریخ است و ردش را می‌توان در تمامی سطوح، از آگاهی گرفته تا دولت، دنبال کرد. تا جایی که به خودِ تاریخ مربوط می‌شود هگل به چیزی کمتر از «تاریخِ جهان» رضایت نمی‌دهد. سودای جاه‌طلبانه او این است که در فلسفه تاریخش داستانی منطقی را روایت کند که بر کل جهان حاکم است. اگر کانت صرفاً پیشرفت تاریخی را در محدوده اروپا پی گرفته بود، هگل می‌کوشد تکلیف «دیگر قاره‌ها» را نیز در صیرورت تاریخ روشن کند و توضیح دهد که سهم دیگران در این میان چیست. در حالی که اغلب فلسفه‌های تاریخ روزگار هگل از یونان آغاز می‌شوند و آن را آغازگاه تاریخ معرفی می‌کنند، هگل به سراغ شرق و مشخصا ایران می‌رود و مدعی می‌شود که «با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنه تاریخ می‌گذاریم.» (هگل، ۱۳۸۵: ۳۰۱) چرا ایران و نه مثلاً چین یا هند که آنها نیز تمدن‌های بزرگی تأسیس کردند، آغاز تاریخ است؟ به این دلیل ساده که در ایران برای نخستین بار روح – که قلمرو آزادی است – از طبیعت – که چیزی بیش از اجبار بیرونی نیست – جدا می‌شود و شأنی مستقل به خود می‌گیرد. در چین و هند روح و طبیعت این همان هستند و از همین رو انسان همواره تابع اتوریته‌های بیرون از خود بوده و در مقام یک هستی مستقل، که واجد آگاهی است و از همین رو باید به اتکای اراده و خواست ذهنی‌اش عمل کند و نه به حکم اقتداری فرادست که هنوز شکل نگرفته است. اما در ایران به اتکای آیین زرتشت، برای نخستین بار جوانه‌های جدایی این دو سر بلند می‌کنند: «یگانگی روح و طبیعت در چین، به صورت نظام پدرشاهی نمودار می‌شود. انسان در اینجا آزاد نیست و هیچ‌گونه عنصر اخلاقی ندارد، زیرا پیرو فرمان بیرونی است، یعنی به حکم طبیعت محض آن را به جای می‌آورد، همچون فرزندی که از پدر فرمان برد، نه آنکه از روی اندیشه و آیین چنین می‌کند. در آیین ایرانی، یگانگی روح و طبیعت نخست خود را به پایگاهی برمی‌کشد که در آن جدایی روح از طبیعت محض آشکار می‌شود بدین‌گونه آن رابطه نیندیشیده‌ای که مثلاً در فرمانبرداری فرزند از پدر به اندیشه مجال نمی‌دهد تا میان شنیدن فرمان و به جای آوردن آن از روی خواست و آگاهی دخالت کند در اینجا نفی می‌شود.» (همان: ۳۰۳) علاوه بر این از حیث سیاسی نیز ایران «زادگاه نخستین امپراتوری راستین و حکومت کامل است». دلیل هگل برای طرح چنین ادعایی آن است که امپراتوری ایران از عناصری ناهمگن تشکیل شده است و از بسیاری مردمان که فردیت خود را ذیل حاکمیت یگانه‌ای که بر آنها سروری دارد حفاظت می‌کنند. به این معنا، امپراتوری ایران اولین تشکیلات سیاسی در تاریخ است که به نوعی جزئیت و کلیت را با هم آشتی داده است. از این حیث نه با نظام پدرشاهی امپراتوری چین و نه با ایستایی و بی‌جنبشی امپراتوری هند قابل مقایسه است و نه همچنین با امپراتوری زودگذر مغول و ستمگری امپراتوری ترکان. برخلاف همه اینها، «در اینجا ملت‌های گوناگون در عین آنکه استقلال خود را نگاه می‌دارند به کانون یگانگی‌بخشی وابسته هستند که می‌تواند آنان را خشنود کند. از این رو امپراتوری ایران روزگاری دراز و درخشان را پشت سر گذارده است. شیوه پیوستگی بخش‌های آن چنان است که با مفهوم راستین کشور یا دولت بیشتر از امپراتوری‌های دیگر مطابقت دارد.» (همان: ۳۰۴) با وجود این، نباید از یاد برد که ایران در نهایت بخشی از شرق است. آنچه در ایران اتفاق ‌می‌افتد– ‌نخستین جوانه‌های آگاهی، جدایی مقدماتی روح از طبیعت، آشتی ابتدایی جزئیت و کلیت در کسوت دولت امپراتوریایی – جملگی صرفاً در حکم مقدماتی هستند که تنها به دست اقلیم‌های دیگر روح به نتیجه خواهند رسید. در واقع جوانه‌هایی که در ایران سر بر آورده‌اند تنها در زمین بارور یونان و روم و جهان ژرمنی- مسیحی (که روح در ادامه سفرش به ترتیب در هر یک از آنها سکنی می‌گزیند) شکوفا خواهند شد. از این حیث، ایران چیزی بیش از حد نهایی شکوفایی شرق نیست، منتهی‌الیه اقلیمی که هرچه باشد برهه کودکی روح است. هگل در بسیاری مواقع حتی تکلیف ایران را از شرق جدا نمی‌کند و از کلیتی به نام «شرق» حرف می‌زند که ویژگی‌های سرشت‌نمای خودش را دارد: ساختارش مبتنی بر کشاورزی است، قدرتی پدرسالا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.