پاورپوینت کامل واقع گرایی و ناواقع گرایی دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل واقع گرایی و ناواقع گرایی دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل واقع گرایی و ناواقع گرایی دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل واقع گرایی و ناواقع گرایی دینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

طی دو قرن اخیر نگرش واقع گرایانه به دین، که مدت ها تنها نحوه نگرش به دین شمرده می شد، تحت الشعاع شماری از اندیشه های نوظهور قرار گرفته است که می توان از میان آنها به واقع گرایی انتقادی و ناواقع گرایی دینی اشاره داشت. هیک در این نوشتار که فصل اول کتاب او تحت عنوان “مسائل مورد مناقشه در الهیات و فلسفه دین” را به خود اختصاص داده است، درصدد تشریح این شیوه های تفکر نوین به دین و رابطه میان آنها است با روشن ساختن این مطلب که روایت های ناواقع گرایانه دینی معاصر، متشکل از تفسیرهایی دینی هستند نه تفسیرهای ضد دینی.

طی دو قرن اخیر نگرش واقع گرایانه به دین، که مدت ها تنها نحوه نگرش به دین شمرده می شد، تحت الشعاع شماری از اندیشه های نوظهور قرار گرفته است که می توان از میان آنها به واقع گرایی انتقادی و ناواقع گرایی دینی اشاره داشت. هیک در این نوشتار که فصل اول کتاب او تحت عنوان “مسائل مورد مناقشه در الهیات و فلسفه دین” را به خود اختصاص داده است، درصدد تشریح این شیوه های تفکر نوین به دین و رابطه میان آنها است با روشن ساختن این مطلب که روایت های ناواقع گرایانه دینی معاصر، متشکل از تفسیرهایی دینی هستند نه تفسیرهای ضد دینی.

***

I

بحث و جدل میان استنباط های واقع گرایانه(

realist

) و ناواقع گرایانه(

non-realist

) از زبان دینی آشکار کننده اساسیهترین مسائل در فلسفه دین امروز است. من تعبیر “امروز” را به کار می برم زیرا، گرچه به لحاظ منطقی این بحث و جدل به مفهومی فرازمانی اساسی به شمار می آید، اما تنها درحدود ۱۵۰ سال اخیر – حدوداً، از زمان آثار پیشگامانه لودویگ فویرباخ(

Ludwig Feuerbach

)– است که در نظر عموم اساساً یک مسأله پدیدار گشته است و صرفاً در طی دهه های اخیر درآگاهی دینی غربی آشکارا بر آن تمرکز شده است. در سراسر قرون پیشین، و در واقع هزارهههای پیشین، خودشناسی دینی تلویحاً یا تصریحاً واقع گرا بوده است. شاید تنها استثنای در خور توجه در یک گرایش از چیزی جای داشته باشد که ما اکنون یگانه سنت بسیار متنوع بودایی اش می دانیم. اما امروزه، تفسیرهای ناواقع گرایانه مطمئنی از مسیحیت و یهودیت، و علاوه بر آیین بودا، در دست است که از جاذبه وسیعی در جوامع غربی صنعتی شده و علم محور ضد ماورالطبیعه معاصر ما برخوردار است.

به نظر من، بحث فلسفی نمی تواند پایان بخش مناقشه میان واقع گرایان و ناواقع گرایان دینی باشد. گرچه می تواند در روشن ساختن ماهیت این مسأله کمک کند؛ و این کار محدودی است که من اکنون می خواهم آن را به انجام رسانم.

من عمدتاً بررسی این موضوع را در چارچوب یکتاپرستی یهودی – مسیحی- اسلامی دنبال خواهم کرد که چارچوب مناقشهههای غربی آن را تا اینجا فراهم ساخته است، اما با یادآوری های گاه و بیگاه اینکه همین مسأله اساسی در سنت های شرقی نیز پدید می آید.

II

نخستین نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که شایسته نیست از واقع گرایی، یا ناواقع گرایی چنان فراگیر سخن گفت، که گویی انسان موظف است در تفسیر همه انواع زبان – ادراکی، اخلاقی، زیباشناختی، شاعرانه، علمی، دینی– پیوسته واقع گرا یا پیوسته ناواقع گرا باشد. در حقیقت احتمالاً هیچ واقع گرای تمام عیاری وجود ندارد که به واقعیت پریزادها و حیوانات تخیلی نیز مانند واقعیت میزها و الکترون ها باور داشته باشد؛ و به همین نحو اگر نگوییم هیچ، تنها شمار اندکی از ناواقع گرایان مطلق وجود دارند که واقعیت عینی یک عالم مادی و دیگر مردمان را نیز مانند واقعیت عینی نیروی گرانش و خداوند انکار می کنند. پس ما با دو مجموعه به لحاظ منطقی تجزیه ناپذیر– یا حتی تضایف های تغییرناپذیر – مواجه نیستیم.

بنابراین درست این است که مناقشه واقع گرایی/ ناواقع گرایی معاصر درباره دین خود را با بحث های واقع گرایی- ناواقع گرایی دیگر خلط نکنیم. برای مثال، این مطلب ازبحث بین واقع گرایان و نام گرایان(

nomalists

) درقرون وسطا کاملاً متمایز است. بحث آن زمان به جایگاه کلیات– خیر، سرخی، گردی و غیره – مربوط می شد؛بدان معنا که واقع گرایان معتقد بودند که کلیات، به عنوان صور مجرد افلاطونی، مستقل از تصوری که ما از آنها داریم وجود دارند، و نام گرایان به خلاف این عقیده معتقد بودند.اما مسأله آنها کاملاً از مسأله ای که ناواقع گرایان و واقع گرایان دینی معاصر دل مشغول آن اند متمایز است. این معاصران مختار اند که در بحث قرون وسطایی جهت گیری کنند یا نکنند. برخی ازناواقع گرایان دینی در بحث در باب کلیات و حقایق و اعیان و ذوات ریاضی و منطقی نیز ناواقع گرا هستند. اما عدههای دیگر تنها در باب موضوعات گفتمان دینی ناواقع گرا هستند. به همین نحو، واقع گرایان دینی می توانند به نحو یکسانی به معنای قرون وسطایی نام گرا یا واقع گرا باشند. برخی(برای مثال، مانند ریچارد سوئینبرن(

Richard Swinburne

)) تمایل دارند که در ارتباط با حداقل برخی از کلیات و نیز در ارتباط حقایق منطقی واقع گرا باشند، حال آنکه دیگران(مثل خودمن) ترجیح می دهند در این موضوع ناواقع گرا باشند.

مناقشه دینی کنونی ما اصطلاحات خود را از مباحث معرفت شناسانه غربی به عاریت گرفته است که در نیمه نخست قرن بیستم در اوج خود بودند. نگرش واقع گرایی معمول آن بود که در ادراک حسی ما در تماس با عالم احاطه گری هستیم که مستقل از تمامی ادراک کنندگان وجود دارد. قطب مخالف این نگرش ایده آلیستی بود که عالم محسوس تنها به منزله مجموعه ای از انحاء آگاهی خود ما وجود دارد، یعنی بودن به معنای ادراک شدن است. سپس واقع گرایی تقسیم شد به واقع گرایی ساده(

na

ه

ve realism

)، که قائل بود به این که عالم درست همان گونه است که ما آن را درک می کنیم، و واقع گرایی انتقادی(

critical realism

) که سهم ذهنی مهمی برای ادراک ما قائل است، به طوری که عالم، آن گونه که به تجربه ما درمی آید بر ساخته شاخصاً انسانیهای است که از تأثیراتی که محیط واقعی بر اندام های حسی ما حاصل می شود، اما در حیطه آگاهی و زبان در قالب های به لحاظ فرهنگی شکل یافته مفهوم سازی می شود.

III

گرچه به لحاظ منطقی موضوعات فلسفه دین و فلسفه ادراک حسی از یکدیگر مستقل هستند، تمایز میان واقع گرایی ساده و واقع گرایی انتقادی در ارتباط با عالم مشابهی به همین اندازه مهم در دین دارد. در ارتباط با ادراک حسی آن نوع از واقع گرایی انتقادی مد نظر من قرار دارد که از سوی فلاسفه امریکایی ای چون آر. دابلیو. سلرز(

R.W.Sellars

)، آرتور لاوجوی(

Arthur Lovjoy

)، ای. کی.راجرز(

A.K. Rogers

) و جی.بی.پرات(

J.B. Pratt

) ارائه شد. آنها عنصرتفسیری و مفهومی در ادراک حسی را به طور کامل در نظر گرفتند، و درک متعارف ما را یک آگاهی به طور پیچیده ای با واسطه از یک دنیای فیزیکی واقعی تلقی کردند که ما، به مثابه اورگانیسم های جسمانی، بخشی از آن هستیم. آنها معتقد بودند که مضمون حسی که ما مستقیماً از آن آگاه ایم(یا به گونه ای که اغلب می گفتند، که شهود می کنیم) مختص به آگاهی ادراکی است اما با این وصف از این طریق قادرخواهیم بود در یک عالم فیزیکی واقعی که از آگاهی خود ما فراتر است به طور موفقیت آمیز زندگی کنیم. برای مثال، سلرز قطعه هایی این گونه می نوشت:

«درک کردن شامل چیزی بیش از احساس کردن است . . .باور، برساختن و تفسیر وجود دارد، وهمه اینها به آنچه آن را آگاهی از امور می دانیم منتهی می شود. . . ، [ما نیازمندیم] بین شهود ظواهر حسی، که یگانه داده است، و انتخاب صریح چیز- متعلق (

thing-object

) که به آن اعتقاد وجود دارد و توصیف می شود تمایز قائل شویم. . . به طور خلاصه، همه انواع حقایق درباره چیزی که به ادراک درمی آید . . . تجربه ادراکی ما را تحت تأثیر قرار می دهند . . . نگرش ها، آرزوها، خاطره ها، حقایق پذیرفته شده، همه به شیوه تفسیری عمل می کنند. یا به تعبیری، محرک و پاسخ تفسیری پیچیده وجود دارد.»

از آن زمان، یعنی دو یا سه نسل پیشتر، که واقع گرایان انتقادی دست اندرکار نوشتن بودند، به بعد از سهمی که تفسیر ذهنی در هر گونه وقوف به محیط اطرافمان بازی می کند حتی آگاه تر شده ایم، از جمله آن محیط نهایی که ادیان از آن سخن می گویند؛ درصورتی که چنین محیطی وجود داشته باشد. طبیعتا هنوز نوعی واقع گرایی ساده در دین نیز همانند زندگی روزمره وجود دارد، و احتمالاً همواره نیز وجود خواهد داشت. یک شخص به لحاظ فلسفی نافرهیخته که دغدغه انواع سؤالات مطروحه معرفت شناسان را نداشته است، هر چند احتمالا ًبدون مواجهه با این مفهوم یا مفاهیم بدیل آن، درارتباط با عالم مادی یک واقع گرای ساده شمرده می شود. این شخص صرفاً می پندارد که عالم اطراف ما همان گونه است که به نظر می آید؛ و به همین نحو شخص دیندار نافرهیختهعادی، از هر سنتی که باشد، معمولاً یک واقع گرای دینی ساده بوده است. البته آنچه بدین شیوه به اعتقاد درمی آید، تقریباً بی نهایت قابل تغییر است، زیرا واقع گرایی دینی ساده یک اعتقاد دینی نیست بلکه یک طرز تفکر است – به عبارت دیگر، فرض می کند که چیزی که در زبان دینی ای که انسان آن را آموخته و از آن سخن گفته می شود دقیقاً همان گونه است که دراین زبان توصیف می شود، و این زبان به معنای حقیقی فهمیده می شود. و منظور من از واژه”به معنای حقیقی” فقط “به طور ساده، نه استعاره یا اسطوره”است. همان طور که امروزه بسیاری استدلال می کنند، ممکن است واقعاً این طور باشد که کاربردهای حقیقی و غیر حقیقی زبان نوعاً متمایز نباشند بلکه زنجیره ای از کاربردهای مشروع را تشکیل دهند. اما یک زنجیره می تواند تفاوت های عمده ای را دربر بگیرد، و برای مثال، اغلب میان فهم حقیقی داستانی از کتاب مقدس و فهم آن به عنوان اسطوره تفاوت عمده ای وجود دارد. مثلاً یک واقع گرای ساده مسیحی، با خواندن باب سوم سفر پیدایش و تلقی آن در حکم متنی موثق، ممکن است معتقد شود که نوع انسان در اصل از یک جفت واحد تشکیل شده است که در محلی به نام باغ عدن زندگی می کردند تا زمانی که به خاطر نافرمانی بیرون رانده شدند. در مقابل این، یک واقع گرای انتقادی مسیحی ممکن است باب سوم سفر پیدایش را داستانی اسطوره ای تلقی کند که حالت اختلال اخلاقی و روحی را که همه نسل ها در آن تولد می یابند به تصویر می کشد. همچنین واقع گرای ساده مسیحی شاید خدا را شخص فوق انسانی عظیم الشأنی تصور کند که از آسمان به ما می نگرد. واقع گرایی دینی انتقادی که در برابر واقع گرایی ساده است می تواند دارای اشکال متعددی باشد. شکلی که خود من می پسندم، یهوه بنی اسرائیل را پرسونای تاریخی خاصی تصور می کند که مشترکاً به واسطهحضور عام حقیقت الحقائق و اشکال فکری ای که از لحاظ فرهنگی خاص امت یهود بوده اند شکل گرفته است. پرسونای یهوه در طول قرون از خدای جنگجوی قبیله ای لایه های نخستین سنت به ذات مقدس یگانه یهودیت خاخامیه که نامش متبرک باده تبدیل شد. در نتیجه، هم حضور الهی و هم فرافکنی انسانی در کنار هم در شکل گیری شخصیت یهوه دست اندرکار بوده اند،؛ و به همین نحو در مورد پدر آسمانی عهد جدید، الله وحی قرآنی، شیوا، ویشنو و غیره نیز عمل شده است؛ ونیز با نگاهی وسیع تر، در شکل گیری بی صورتی های گوناگون حق- چون برهمن، دارماکایا، تائو و غیره – به همین صورت عمل شده است.

اگرما، همانطور که باید، میان بینش های انسان شناختی، روان شناختی و اجتماعی روان شناسان، انسان شناسان و جامعه شناسان دین، از یک طرف و از طرف دیگر، پیش فرض های طبیعت گرایانه ای که اغلب با آنها توأم بوده است تمایز قائل شویم، بینش ها(هرچند نه پیش فرض ها) را می توان کاملاً در واقع گرایی دینی معاصر جای داد.به عنوان یک نمونه ساده و بنیادی، این تفکیک به راحتی می تواند بپذیرد که تصور خدا به مثابه پدر آسمانی، آشکارا تصوری از خدا در چارچوب مفاهیم بشری است؛ اما عقیده جزمی طبیعت گرایانه ای را که مؤید این استنباط در اذهان بسیاری از دانشمندان اجتماعی است که پدر آسمانی چیزی نیست به جز یک فرافکنی انسانی، مردود خواهد دانست.

بنابراین، نوعی واقع گرایی دینی انتقادی حقیقت متعالی الهی راکه ادیان خداپرست آن را خدا می نامند تأئید می کند؛ اما آگاه است که ما همواره این حقیقت را به شیوه هایی که مفاهیم و تصورات بشری به آن شکل و رنگ بخشیده اند به تصور در می آوریم و تجربه می کنیم. حق را همواره و فقط ازطریق عینک مقولات دینی خود مشاهده می کنیم؛ و همانگونه که امروزه عمیقاً آگاهیم این مقولات، به طرز معنی داری از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر می کنند.

بنابراین واقع گرایی دینی انتقادی با هر دوی این شقوق تفاوت عمده دارد؛ هم با واقع گرایی دینی ساده که می پذیرد که واقعیت الهی دقیقا چنان است که در زبان یک سنت واحد درباره اش سخن گفته شده است، و هم با ناواقع گرایی یا ضد واقع گرایی دینی (

anti-realism

)که تصور وجود یک واقعیت الاهی متعالی، افزون بر و مستقل از ما انسان ها را انکار می کند.

IV

اکنون وقت آن است که دیدگاه دینی ناواقع گرایانه را با تفصیل بیشتر مشخص کنیم. این دیدگاه نیز می تواند اشکالی بسیار متنوع به خود بگیرد اما عمدتا ًبه تفسیر زبان دینی می پردازد، نه به عنوان زبانی که به واقعیت یا واقعیت های متعالی ای اشاره می کند بلکه به عنوان زبانی که احساسات، یا بینش ها و نیات اخلاقی اساسی ما، یا طرز نگاه ما به عالم را بیان می کند، یا به آرمان های اخلاقی و معنوی ما اشاره دارد. فرضی که آشکار یا پنهان در پس فهم های ناواقع گرایانه از دین وجود دارد این عقیده-یا در واقع ایمان- طبیعت گرایانه است که تنها قلمرو موجود قلمرو اشیاء مادی و موجودات زنده، از جمله ارگانیسم انسانی با مغز بی اندازه پیچیده آن است، و خداوند تنها تصوری در ذهن/ مغز انسان است؛ در ذهن و نه در واقعیت. بیان کلاسیک آن همچنان متعلق به لودویک فویرباخ است، که کتاب گوهر مسیحیت (

Essence of Cristianity

) او نخستین بار در سال ۱۸۴۱ به زبان آلمانی به چاپ رسید. او اندیشه یک خدای مهربان را فرافکنی آرمان عشق ما به درون جهان می دانست. پدر آسمانی عشقی است که در تخیل دینی تشخص می یابد و خدا انگاشته می شود. به همین نحو، امروزه فرزندان معنوی فویرباخ از انکار “خداپرستی عینی” آغاز می کنند؛ یعنی ازانکار اعتقاد به خداوند به عنوان واقعیتی مستقل بالذات (

reality a se

)که، در نتیجه، فارغ از اینکه انسان ها بتوانند یا نتوانند آن را درک یا تصور کنند وجود دارد و سپس به بسط روایت بدیل خود از دین می پردازند که در یکی از دو مسیر زیر جریان می یابد. برخی که به شدت از ویتگنشتاین متأثر بودند، و امروزه دوی فیلیپس(

Dewi Philips

)نماینده آنان است، بیش از آن که خداوند را اندیشههای در اذهان ما بدانند او را عنصری در زبان ما، و درواقع، عنصر اصلی قلمرو زبان خداپرستانه می دانند. این به نوبه خود یک بعد از چیزی است که دارای ابعادی بسیار بیشتر است، یعنی شیوه یا شکل زندگی خداپرستانه است. از این دیدگاه، اینکه خدا وجود دارد به معنی آن است که مفهوم خدا به گونه ای ثمربخش در تعابیر و ارتباطات ویژه دین داران منشأ اثر است. دیگران، که دان کیوپیت(

Don Cupitt

) نماینده برجسته آنها به شمار می رود، خداوند را تشخص خیالی آرمان های معنوی انسان می دانند. این آرمان ها دارای اعتبار ذاتی هستند و باید در خدمت آنها باشیم، آن هم به خاطر خود آنها و با همه توان. با این حال، شخصیت خدای خیالی، هرچند گاهی به این نیازهای آرمانی نیروی تازه روان شناختی می بخشد، همچنین در همه انواع شیوه های مضر و محدود کننده منشأ اثر بوده است و امروزه بهتر است کنارگذاشته شود. با آنکه فیلیپس، در آثار خود، بر پیامدهای منفی این موضع تأکید نکرده است، کیوپیت در صدد مواجه ساختن ما با همه آنها بوده است بدان منظور که بتوانیم آگاهانه به زندگی در یک عالم دینی پسا واقع گرا ادامه دهیم.

مطابق این عبارت آخر، درک این نکته مهم است که این روایت های ناواقع گرایانه معاصر از دین، تفسیرهای دینی را تشکیل می دهند و نه تفسیرهای ضد دینی را. گرچه این تفسیرها به یک معنای مهم الحادی هستند اما با الحاد فلاسفه ای چون ای. جی. آیر(

A.J. Ayer

)، آنتونی فلو(

Antony Flew

)، پل ادواردز(

Paul Edwards

) و بسیاری دیگر متفاوت اندکه کل قلمرو اعمال و زبان دینی را، در بهترین حالت به عنوان تجربه یک توهم و از این رو بی ارزش، یا با نظری کمتر مساعد، به عنوان پدیده ای قطعاً مضر، مورد انکار قرار می دهند. در مقابل این دیدگاه، جریانی که از فویرباخ تا متفکرانی مانند سانتایانا(

Santayana

)، دیوئی(

Dewey

) و رندال(

Randall

) در ایالات متحده، وجولیان هاکسلی(

Julian Huxley

)، آر. ام. هیر(

R. M. Hare

) و اکنون دوی فیلیپس و دان کیوپیت در بریتانیا ادامه می یابد، زبان دینی را بیان گرامری بسیار ارزشمند تلقی می کند، هر چند ارزش آن اساساً متفاوت با ارزشی است که مردم دین دار معمولا ًتصور کرده اند. یک شیوه مفید برای آشکار ساختن خصوصیت مثبت تفکر دینی ناواقع گرا این است که شباهت آن را با اقدام کانت در بیان مستقل بودن اخلاق مورد توجه قرار دهیم. نزد کانت، مطالبه اخلاق از ما، مستقل از هر منبع یا نیروی خارجی، حتی خداوند، از حجیت ذاتی برخوردار است. ما به انجام عمل صواب فقط و فقط از آن رو که صواب است التزام داریم. عملی که به خاطر کسب پاداش یا اجتناب از کیفر انجام گیرد عملی مادون اخلاقی است. به همین قیاس، متفکران دینی ناواقع گرا معتقد اند که حیات دینی، از جمله اعمال و زبان متمایزش، از ارزش و اعتبار ذاتی برخوردار است. به خاطر خودش، به منزله امری که ذاتا ًبهترین شیوه حیات است باید به آن پرداخت و ارزش آن وابسته به هیچ عامل یا وضع و حالی در ورای خود آن نیست. برای مثال عمل “پرستش خداوند”،حتی تا حدی ناچیز، به خاطر وجود(خارج از ذهن)خداوندی که باید پرستش شود، ارزش خود را به دست نمی آورد بلکه با “پرستش خداوند” ما آرمان هایی را می ستاییم که در تخیل خود به آنها تشخص بخشیده و به مقام خدایی شان رسانده ایم. واقعیت خداوند واقعیت آرمان های ما است، و “حیات خداوند”عبارت است از جامه عمل پوشاندن به آن آرمان ها. و بنابر این در می یابیم که ناواقع گرای دینی می تواند کل گستره زبان دینی را مورد استفاده قرار دهد، و می تواند در نیایش های مقرر شرکت جوید، به تلاوت اعتقادنامه ها و دعاها بپردازد، به متون مقدس گوش سپارد، نغمه های دینی سر دهد و مراسم مذهبی را به جا آورد اما همه در پرانتز نامرئی این باور که این عمل به خودی خود هدفی مستقل شمرده می شود، نه پاسخ به یک واقعیت متعالی نهایی که خیرنهایی ما در پیوند با آن قرار دارد. چه چیزی ناواقع گرایان دینی را به این تفسیر دوباره افراطی سوق داده است؟

از وجه سلبی، آنها به اعتبار نقد پوزیتیویستی دین در قرن بیستم متقاعد شده اند. آنهاسخن گفتن از خداوند یا از حیات ابدی را، اگر واقع گرایانه قلمداد شود، بی معنا یا کاملاً غیر معقول تلقی می کنند. مثلاً فصل نخست کتاب مرگ و جاودانگی(

Death and Immortality

) فیلیپس تا حد ز

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.