پاورپوینت کامل ماهیت علوم انسانی و روششناسی آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ماهیت علوم انسانی و روششناسی آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ماهیت علوم انسانی و روششناسی آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ماهیت علوم انسانی و روششناسی آن ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
علوم انسانی معارفی است که موضوع تحقیق آنها فعالیتهای مختلف بشری است، یعنی فعالیتهایی که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر و روابط این اشیاء، آثار، نهادها و مناسبات ناشی از آنهاست. تنوع و گستردگی علومیکه از آن به عنوان علوم انسانی یاد میشود به گونهای است که کمتر محقق و صاحب نظری توانسته است درباره تمام علوم نظریه جامع و روشنی عرضه کند و حدود آن را از معرفت تجربی به طور دقیق تمیز دهد.در اروپا، پس از رنسانس روش علوم طبیعی دستخوش تحول عمیق شد؛ تجربه گرایی و اثبات گرایی شاخصه اصلی علوم طبیعی شد و کشفیات پی در پی و موفقیتهای بزرگ علوم طبیعی این تلقی را بهوجود آورد که تجربه و عینیت، تنها ابزار قابل قبول در هر نوع فعالیت علمیاست.
چکیده: علوم انسانی معارفی است که موضوع تحقیق آنها فعالیتهای مختلف بشری است، یعنی فعالیتهایی که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر و روابط این اشیاء، آثار، نهادها و مناسبات ناشی از آنهاست. تنوع و گستردگی علومیکه از آن به عنوان علوم انسانی یاد میشود به گونهای است که کمتر محقق و صاحب نظری توانسته است درباره تمام علوم نظریه جامع و روشنی عرضه کند و حدود آن را از معرفت تجربی به طور دقیق تمیز دهد.در اروپا، پس از رنسانس روش علوم طبیعی دستخوش تحول عمیق شد؛ تجربه گرایی و اثبات گرایی شاخصه اصلی علوم طبیعی شد و کشفیات پی در پی و موفقیتهای بزرگ علوم طبیعی این تلقی را بهوجود آورد که تجربه و عینیت، تنها ابزار قابل قبول در هر نوع فعالیت علمیاست. علوم انسانی و اجتماعی نیز برای کسب اعتبار ناچار به پذیرش تام تجربه و عینیت شد. غافل از اینکه موضوع در علوم انسانی با موضوع در علوم طبیعی تفاوت جوهری دارد. رشد پوزیتیویسم و امپریسم که کشفیات علوم طبیعی آن را تقویت میکرد بر همه شاخههای علوم انسانی سایه افکند و توجه به دادههای حسیاندکاندک تحلیلهای ذهنی را کم رنگ کرد. فلسفه تجربه گرای بیکن، لاک، هیوم و دیگران عموماً با مثالهای علوم طبیعی تبیین شده است و با مثالهای علوم تجربی نتایجی در علوم انسانی گرفته شده است. روش علوم تجربی به علوم انسانی نیز تعمیم داده شده است تا جایی که امروزه در علوم انسانی نیاز به رنسانس دیگری پیدا شده است؛ زیرا امروزه در بسیاری از شاخههای علوم انسانی مانند جامعه شناسی به دنیای درونی انسانها و روابط پیچیده آن با فرهنگ و تاریخ توجهی نمیشود؛ به این معنا که هیچ معیار کمیبرای سنجش درستی و نادرستی آن وجود ندارد.
روش شناسی اثباتی، مدعی لزوم بهکارگیری روشهای علوم طبیعی در علوم انسانی است. اما مشکلی که امروزه بیش از پیش دامنگیر علوم انسانی شده است، تمیز ندادن میان ماهیت علوم انسانی و علوم طبیعی است که آثار آن در روششناسی علوم انسانی هویداست و این سؤال مطرح میشود: اکنون که علوم انسانی اعتبار و استقلال مورد نظر خود را بهدست آورده است آیا باز هم لازم است که ماهیت انسانی این علوم را با علوم طبیعی یکسان پنداریم و شیوه تحقیق علوم طبیعی را به کار بریم. این مقاله بر اساس روش اسنادی کتابخانه ای با هدف شناخت ماهیت و روش علوم انسانی تدوین گشته است.
در این مقاله به سؤالات زیر میپردازیم:
ماهیت علوم انسانی چیست و به چه موضوعاتی میپردازد؟
روش شناسی علوم انسانی چه تحولاتی داشته است؟
مزایا و معایب بهکارگیری روشهای علوم تجربی در علوم انسانی چیست؟
مقدمه
فلاسفه و دانشمندان برای آگاهی از حقایق و واقعیتهای جهان هستی و کشف حقیقت پدیدهها به منابع مختلفی متوسل میشوند. عدهای عقل را با استدلال و برهان عدهای تجربه را با حواس و عدهای قلب و دل را با تزکیه آن و عدهای وحی را از طریق کتب آسمانی و عدهای هم همه اینها را منبع شناخت میدانند(مطهری،۱۳۶۸ :۵۰ ). تا قبل از رنسانس عقل گرایی سنتی عمدتاً بر پایه روش ارسطویی به عنوان مبنای شناخت تلقی میشد ولی پس از رنسانس نهضت جدیدی علیه عقل گرایی سنتی آغاز شد که تجربه و آزمایش و مشاهده را به عنوان مبنای کار پذیرفت در تفکر عقل گرایان روش قیاسی مبنای کار است. بدین معنی که با استدلال و روش منطقی و تحلیل عقلانی فرد میتواند حقایق را کشف نماید، اما در تفکر تجربی روش استقرایی مبنای کار است؛ بدین معنی که با مشاهده و آزمایش و شناخت ماهیت پدیدهها میتوان با شناخت جزئیها و ارتباط آنها با یکدیگر به کلی پی برد و قوانین و نظامات کلی را نتیجه گیری کرد. هر کدام از این دیدگاهها اجزایی داشته و دارد ولی نکتهای که باید توجه داشت این است که میزان درستی هر یک از آنها بستگی به درجه اعتبار و درستی ابزار شناخت این دیدگاهها دارد، یعنی اینکه عقل به عنوان ابزار شناخت دیدگاه عقل گرا حس به عنوان ابزار شناخت دیدگاه تجربه گرا تا چهاندازه قادر به کشف حقیقت اشیاء و پدیدههاست و تا چهاندازه خطا و اشتباه در آن را ه ندارد. (حافظ نیا، ۱۳۶۸ :۵ـ۱۰)
هویت معرفت علمیکه متمایز از دیگر معرفتها است با روششناسی علمیکه زیربنای فلسفی معرفت را در دو قسمت بسیار مهم هستی شناسی و معرفتشناسی تعریف میکند تعیین میگردد. روش شناسی مجموعه گفتارهای منطقی است که در ارتباط بین ذهنی اجتماعات اندیشمندان پذیرش میشود و هدایتگر نظری تحقیقات به شمار میآید. روششناسی به عنوان الگوی منطقی در تحقیقات، ضمن ترسیم مسیر حرکت اندیشمند سعی در هدایت چگونگی عبور در مسیر و بهکارگیری روشهای مناسب در طول تحقیق دارد. طی سالهای گذشته معرفت علوم انسانی تحت رویکردهای مختلف روش شناسی سعی در تحلیل و ارزیابی نظری و علمیاز پدیدهها بر اساس نظریههای مختلف داشته است و در این جهت علوم انسانی سادگی دیرین خویش را از دست داده است. مشکلی که امروزه بیش از پیش دامنگیر تحقیقات علوم انسانی شده است، تمیز ندادن میان ماهیت علوم انسانی و علوم طبیعی است که آثار آن در روششناسی علوم انسانی هویداست.
نصر اختلاف بین علم سنتی و جدید را اختلاف مبنایی میداند و معتقد است که دانش سنتی بر پایه ی اعتقاد به متافیزیک؛ اسطوره و دین مبتنی بود. اما دانش مدرن بر پایه ی قیاس و تجربه استوار است. به باور نصر این روش قیاس و تجربه به زدودن معرفت باطنی همت گمارده و آدمیرا از کنه معرفت متعالی خویش دور کرده است. نصر دانش سنتی را رهیافتی برای وصول به حق و باری تعالی میدآن است. در حالی که علم مدرن به طبیعت به عنوان شیء قابل تجزیه و تحلیل مینگرد نه حق متعالی( نصر؛۱۳۸۳ :۴۶ ).
درباره رابطه میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی؛ در فلسفه علم دو نظر متفاوت وجود دارد: یکی یگانه گرایی و دیگری دو گانه گرایی. دو گانه گرایی میان علوم طبیعی و اجتماعی به وجود انقطاع ریشهای باور دارد؛ بر خلاف یگانه انگاری که یگانگی علوم طبیعی و اجتماعی را یا مانند کانت از لحاظ موضوع و یا مانند پوپر از لحاظ روش اعلام میدارد. هایک (۱۹۵۲) کسانی را که سعی دارند، روشهای علوم طبیعی را در علوم اجتماعی بهکار برند، علم گرا مینامند. حال آنکه پوپر (۱۹۷۵) این گروه را طبیعت گرایی ستیز میخواند. گروه اول که پوپر نیز در زمره آنان است، بیشتر تجربه گرایان گوناگونی هستند که معتقدند معیارهای اعتبار یابی واحد و یکسانی وجود دارد که در همه حوزههای علوم اعمال میشود؛ یعنی رویارویی نتایج مستقیم و غیر مستقیم آنها با تجربه گروه دوم، اساساً تشکیل شده است از الف ـ پیشینی باوران و فرهنگ باورآنکه به امکان درک مستقیم پدیدههای اجتماعی باور دارند ب ـ مداخله جویآنکه بر کاربرد الگوهای اقتصادی و اجتماعی در تصمیم گیریها تأکید میورزند. (فرجی دانا،۱۳۸۰: ۳)
در این مقاله پس از تعریف علوم انسانی به بررسی دیدگاههای شناختی و روش شناسیهای غالب و مطرح درعلوم انسانی از جمله روش شناسی اثبات گرایی، روش شناسی تفسیری، روش شناسی انتقادی خواهیم پرداخت.
تعریف علوم انسانی
در قدیم علوم انسانی نسبتاً با علوم غیر طبیعی مترادف بود که تحت عنوان حکمت عملی طبقه بندی شده بود. با وجود اینکه در معارف اسلامیبا علومیچون علم النفس، اخلاق و تدبیر منزل برخورد میکنیم که میتوان آنها را به عنوان علوم انسانی قلمداد کرد ولی اصطلاح علوم انسانی همانند اصطلاح علوم طبیعی بحث برانگیز است. نویسندگان گوناگون ترجیح دادهاند این علوم را با علوم اخلاقی یا علوم مربوط به فرهنگ، علوم مربوط به روح (نفس ناطقه)، علوم مربوط به انسان و یا علوم دستوری یا هنجاری همسان بنامند. (فروند، ۱۳۷۵).
علوم انسانی علمیاست که در آن از نهادها و امور اجتماعی بحث میشود. به هر حال در علوم انسانی، انسان را از این حیث که موجودی مشخص و ممتاز از دیگر موجودات است و حالات و آثار مخصوص به خود دارد بررسی میکندو در علوم انسانی نه تنها در باره جهان، بلکه درباره انسان بحث میشود و نه تنها حیات مادی انسان و بدن او موضوع علم قرار میگیرد، بلکه علمینیز هست که در آن ذهن و حیات درونی و حالات روانی انسان مورد مطالعه قرار میگیرد (مجتبوی، ۱۰۰:۱۳۷۳ـ۶۳ ).
علوم انسانی معارفی است که موضوع تحقیق آنها فعالیتهای مختلف بشری است، یعنی فعالیتهایی که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر و روابط این اشیاء و آثار و نهادها و مناسبات ناشی از آنهاست. اصطلاح علوم انسانی به طور معمول به دانشهایی اطلاق میشود که موضوع تحقیق آنها فعالیت انسانی است، یعنی کوششهایی که در بر دارنده رفتار فردی انسان، روابط افراد بشر با یکدیگراست. علوم انسانی علومیهستند که به انسان مربوط میشوند و مجموعه روابط انسان با محیط و فعالیتهای وی را از جنبههای مختلف فرهنگی، دینی، روحی و روانی، سیاسی اقتصادی اجتماعی مطالعه میکنند.
برخی معتقدند علوم انسانی چند اصطلاح دارد: یکی از اصطلاحات علوم انسانی در واقع علوم انسانی به معنای علومیدر برابر علوم طبیعی، تجربی و زیستی و ریاضی و امثال اینها است. به این معنا، علوم انسانی یک گستره فراوانی دارد و شامل فلسفه، ادبیات و مثل اینها از علوم عقلی هم میشود. دیگر در برابر علوم عقلی نیست؛ دربرابر علوم تجربی به معنای همان علوم طبیعی است. هرچند علومانسانی هم به یک معنا خودش جزء علوم تجربی است. این یک اصطلاح است که شامل فلسفه و ادبیات و مانند اینها میشود. علوم انسانی در واقع علومیاست که به رفتارهای آدمیمیپردازد و قوانین و قواعد حاکم بر رفتارهای فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان را بررسی میکند. به این معنا، فلسفه، ادبیات و مانند اینها به یک معنا خارج میشود و شامل مجموعهای از علوم میشود؛ مثل روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، مدیریت و مانند اینها. البته در این مجموعه نیز بعضی از اینها باز آن روشهای غیرتجربی را دارند؛ مثل حقوق و در پارهای از موارد، در بعضی از شاخهها و گرایشهای علوم سیاسی یا مثلاً تعلیم و تربیت. گاهی ما علوم انسانی میگوییم و منظورمان دقیقاً مجموعهای از دانشهایی است که به رفتارهای فردی و اجتماعی انسان میپردازد و قاعدتاً روش آن هم تجربی است. (اعرافی، ۱۳۸۲)
در اینجا تعریفی از هر یک از حیطههای شناختی و معرفتی علوم عرضه میشود:
الف. حیطه شناختی علوم طبیعی و مادی این حیطه شامل معلومات و معارفی میشود که به هر نحو درباره طبیعت و موضوعات طبیعی که دارای خواص مادی و قابل حس است حاصل میآید و شامل علوم پایه؛ علوم پزشکی و علوم مهندسی میشود.
ب. حیطه شناختی علوم الهی یا الهیات، این حیطه شامل معلوماتی میشود که خارج از عالم ماده و محسوسات قرار دارد و میتوان از آن به شناخت دینی نیز تعبیر نمود. برای مثال خداشناسی و فقه و حقوق در این حیطه قرار دارد
ج. حیطه شناختی علوم انسانی، این حیطه شامل معلوماتی است که به خصلتها، ویژگیها، فعالیتها و رفتارهای نوع انسان مربوط میشود و آگاهی و معلومات مربوط به هر یک از موارد مزبور میتواند موضوع یکی از رشتههای مختلف علوم انسانی باشد. علوم انسانی را در یک طبقه بندی کلی میتوان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول شامل معلوماتی است که منشأ تشکیل آنها را عقل و فکر و احساس انسان تشکیل میدهد. این معلومات عبارتاند از: فلسفه، منطق، ریاضیات، ادبیات، موسیقی، هنرهای غیر تجسمیو نظایر اینها. گروه دوم شامل معلوماتی است که منشأ آنها را رفتار انسان تشکیل میدهد. این گروه عبارتاند از: روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، مدیریت، جغرافیای انسانی، علوم سیاسی، زبانشناسی، حقوق، تعلیم و تربیت، مردم شناسی، تاریخ، باستانشناسی، علوم دفاعی و مانند اینها (
Wartofsky,1968:371
).
بنابراین، علوم انسانی علومیاست که به مطالعه خصلتها، ویژگیها، فعالیتها و رفتارهای انسان میپردازد. و معارفی است که موضوع تحقیق آنها فعالیتهای مختلف بشری است، یعنی فعالیتهایی که متضمن روابط افراد بشر با یکدیگر و روابط این اشیاء و آثار و نهادها و مناسبات ناشی از آنهاست.
دیدگاههای شناختی
از جمله دیدگاههای شناختی که دانشمندان و فلاسفه آن را روشهای شناخت و آگاهی نسبت به اشیاء تلقی میکنند، دیدگاه تجربه گرایی و پوزیتیویسم است که در مقابل عقلگرایی سنتی و ارسطویی شکل گرفت و سابقه آن به دوره رنسانس علمیقرن ۱۴ تا ۱۶ باز میگردد. بانی این طرز تفکر فرانسیس بیکن است که بعدها افرادی چون توماس هابز، جان لاک، جرج برکلی، دیوید هیوم، جان استوارت میل، ارنست باخ، برتراند راسل آن را دنبال کردند. از آنجا که بعداً انتقاداتی به این مکتب فلسفی وارد گردید افرادی نظیر راسل، ماخ،
ویتگنشتاین حلقه وین را تشکیل دادند. این دیدگاه با به کار گرفتن منطق نوین جهت تحلیل منطقی تغییر مسیر داد. سپس با برقراری ارتباط با انجمن فلسفه تجربی برلن و نظایر آن و نیز ارتباط با مکتب پراگماتیسم آمریکا جیمز دیویی با نام تجربه گرایی نوین گسترش یافت و تجربه گرایی نوین نیز نقد شد. (رفیع پور، ۱۳۷۴ :۳۵ـ۷۳ ). این مکتب فلسفی وسیله شناخت را حواس انسان میداند و به تجربه و آزمایش و مشاهده اصالت میدهد و روش استقرایی را برای دستیابی به کل ها و به عبارتی به قوانین کلی و علی میپسندد و دیدگاه پوزیتیویستی و تجربی در حوزه علوم طبیعی دستاوردهای علمیزیادی نائل آمده
و پشتوانه محکمیبرای اثبات حقانیت دیدگاه خود پیدا نمود. از این رو در ادعا نسبت به قلمرو کارایی شناختی این دیدگاه زیاده روی نمود.
دیدگاه عقل گرا براساس روش استدلال قیاسی استوار است واعتقاد دارد که حواس انسان هیچگاه کلیت و ضرورت اصول و مفاهیم را در نمییابد و لذا منشأ دیگری به نام عقل دارد. سابقه این دیدگاه به دوره یونانیها بهویژه به ارسطو بازمیگردد. که در آن رابطه منطقی بین کبری و صغری و نتیجه برقرار میگردد کبری فرض مسلمیتلقی میشد که بر حقایق ماوراء الطبیعه یا قضایای بدیهی و کلی یا عقاید جزمیشناخته شده استوار بود.
دیدگاه استباطی، استنباط یا تفهم را به عنوان روش خاص علوم اجتماعی میپذیرد. از اواخر سده نوزدهم میلادی یا طبقه بندی و تفکیک علوم، روش استنباطی در برابر روشهای توضیحی علوم طبیعی شکل گرفت. بر اساس این دیدگاه فهمیدن زندگی یا استنباط تنها یااندیشه امکان پذیر نیست، بلکه باید از استنباط و کلیه نیروهای اساسی برای درک استفاده نمود؛ زیرا موضوع مورد مطالعه علوم اجتماعی بر عکس موضوع علوم طبیعی ملموس نیست. از مدعیان این روش میتوان از ماکس وبر و ویلهلم دیلتای نام برد. دیدگاه ساختاری نیز شامل دو رویکرد به شرح زیر است: نظریه لاکاتوش درباره برنامههای پژوهشی و نظریه توماس کوهن درباره پارادایم و انقلابهای علمی (چالمرز، ۱۳۷۸: ۹۸)
گرچه در دیدگاههای این دو تفاوتهایی وجود دارد، هر دو در مشاهده، نظریه را مقدم میدارند و از استقرا گرایی انتقاد میکنند. بنابراین، سه دیدگاه و مکتب فکری مهم، دیدگاه پوزیتیوستی، دیدگاه هرمنوتیک و انتقادی است که به نفضیل درباره آنها بحث قرار میشود.
روششناسی اثباتی (پوزیتیویسم)
قبل از شروع بحث روش شناسی اثباتی لازم است ذکر شود که روش شناسی مجموعه طرق، شیوهها و روشهایی است که در زمینههای مختلف دانش ها و علوم جهت شناخت ویژگیهای قوانین حاکم بر پدیده ها بهکار برده میشود. روش شناسی فن درستاندیشیدن و شیوه تحقیق و اسلوب علمیبررسی امور و پدیده هاست.( گلابی؛۱۳۶۹ :۱۱۳).
روش شناسی اثباتی، مدعی لزوم بهکارگیری روشهای علوم طبیعی در علوم انسانی است. اثبات گرایی که دارای شاخههای متفاوتی از جمله تجربه گرایی منطقی، طبیعت گرایی و رفتارگرایی است،تاریخچهای طولانی در فلسفه علم و در میان محققان دارد. اثبات گرایی در علوم انسانی به تفکر فلسفی ابتدای قرن نوزده باز میگردد که بهدست آگوست کنت پایه گذاری گردید واندیشمندان دیگری نظیر امیل دورکیم، آن را بسط و گسترش دادند. در این رویکرد با بهکارگیری نگرش و روشهای علوم طبیعی اقدام به طراحی و انجام تحقیقات علوم انسانی براساس روشهای کمیکرد. اثبات گرایان معتقدند صرفاً یک منطق وجود دارد و آن منطق علوم طبیعی است. بر این اساس، تفاوت علوم طبیعی از جمله علوم انسانی، به جوانی علوم انسانی و موضوعات مربوط به آن برمیگردد. علوم انسانی اثباتی به منزله مجموعه سازمان یافته ای از روشهایی است که در پی ترکیب منطق قیاس با مشاهدات تجربی دقیقی از رفتار فردی برای کشف و تائید قوانین احتمالی با هدف پیش بینی الگوهای عمومیرفتار انسان است. این روش بیشتر به متغیرهای بیرونی و ابزاری تکیه دارد و به انسان به عنوان یک سازواره مکانیکی نگاه میکند که رفتار او تابع نیروهای اجتماعی و انگیزههای بیرونی است. اثبات گرایی سعی در عرضه الگوی مکانیکی از انسان دارد. دورکهایم در تأیید این الگو معتقد است که پدیدههای اجتماعی به مثابه اشیاء مطالعه میشوند، چون واقعا اشیاء هستند. وقایع و رویدادهای اجتماعی براساس قوانین علی که در آنها علل و معلول توضیح داده میشود، مطالعه میشوند. بر این اساس، رفتار اجتماعی انسانها تحت تأثیر نیروهای اجتماعی که خارج از اشخاص قرار دارند، تعیین میگردند. در تحلیل رفتار اجتماعی انسانها، اختیار و اراده آزاد جایگاهی ندارد؛ چون آنچه بر این اساس مرضه میگردد، هویتی غیر علمیدارد. ((
neuman,1991
در اثبات گرایی آنچه محوریت دارد، استفاده از روشهای علم مبتنی بر مشاهده است. معرفت علمیکه به صورت قیاس و با استفاده از روشهای علمیحاصل میشود سعی درتبیین علمیپدیده ها بر اساس قوانین جهانی دارد. در الگوی اثباتی، مکتب تجربه گرایی بر آن است که دادههای حسی تنها ریشههای دانش ما هستند. پس مفاهیم متافیزیکی را باید از جمیع نظریههای علمیزدود، زیرا اینها جایی در تجارب حسی ندارند. در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، اسلوبهای مختلفی از تجربه گرایی رایج شد، وجه اشتراک تمامیاین مکاتب، توجه صرف به تجارب حسی و نفی متافیزیک بود ازدید آنها دانش تجربی تنها وسیله رسیدن به حقیقت است و حقیقت معادل است با آنچه از طریق این دانش بهدست میآید. (گلشنی،۱۳۷۷ :۸۶ـ۸۳). مکاتب تجربی افراطی ای چون پوزیتیویسم شناخت علمیانسان را به شناخت حسی و تجربی محدود نموده و دخالت هرگونه شناخت فلسفی و فرا تجربی را در فرایند علم انکار میکنند. بنابر نظریه پوزیتیویسم جای بحث و پژوهش علمیو یقین آور پیرامون مسائل ماوراء الطبیعت باقی نمیماند و همه مسایل فلسفی پوچ و بی ارزش تلقی میگردد. (مصباح، ۱۳۶۴ :۱۸۹). و با ورود ایدههای تجربه گرایانه وابسته به علم جدید، بعضی از علمای مسلمان مدعی شدند که حتی الهیات هم باید از روشهای علوم تجربی تبعیت کند و تنها راه شناخت خداوند مطالعه طبیعت از طریق روش علمیاست. استدلال قرآن بر پدیدههای طبیعی به عنوان دلیلی بر کفایت علم تجربی تلقی میشود. بعضی حتی حکمت قرآنی را با فلسفه پوزیتیویسم تطبیق دادند. (عبدالفتاح طبار، ۱۹۸۲ :۲۷۰).
بدین ترتیب فرهنگ مسلط در غرب که علوم انسانی را به شکل پوزیتیویستی میبیند واقعیات ارزش شناسه وحی را کنار میگذارد. این پارادایم محدود باعث شده که انسان وارد مبحث دوگانگی تعارض آفرین تصوف و پوزیتیویسم شود که در این روند جایگاه خود انسانی در ازاء ارزشهای مذهبی و اخلاقی گسترش و توسعه مییابد. این موضوع به نوبه خود گسترش لیبرالیسم فردی و آشوب اجتماعی متعاقب آن منجر شد. در واقع اغلب رویکردهایی که در علوم تجربی یافت میشود، از طریق موارد خاصی صلاحیت مییابند تا اینکه به وسیله جنبههای عام مشخص گردند، اما جنبه عام و جهان شمول جنبهای است که با وحی قرآنی بیان میشود. (طاها الالوانی، ۱۳۷۴ :۴۷ـ۳۷ ). همچنین آینده گرایان به طور نسبی رهنموداندکی برای مطالعه آینده بهتر مییابند؛ چرا که علوم، از جمله علوم انسانی، به طور قابل توجهی مسئله ارزش را نادیده میگیرند. این نکته ثابت شده که علوم انسانی در آغاز، جنبه اخلاقی را در بر میگرفت. کنت، توکویل، دورکیم، مارکس و حتی وبر نیز چنین جنبهای را در نوشتههای خود جای میدادند. این جنبه اخلاقی تا دوره اخیر نیز باقی بود، اما از حدود آغاز جنگ جهانی اول به بعد بهدست کسانی که طرفدار دخالت ندادن اخلاقیات در مطالعه جامعهای مبتنی بر الگوهای علوم طبیعی بودند ارزشها به نحو روزافزونی از علوم انسانی کنار زده شد. (وندل بل، ۱۳۷۴ :۲۵ـ۱۶ ).
ناقدان اثبات گرایی
عدهای از علماء فلسفه علوم معتقدند که دو نوع مختلف علم (طبیعی و انسانی) با یکدیگر تناسب و همخوانی ندارند، از این رو، نمیتوانند بهصورت یکپارچه درآیند. البته این گفته، دلیل بر رد اهمیت مطالعه در بهره گیری از نظامهای طبیعی و نقش طبیعت در نظامهای اجتماعی نیست، بلکه موضوع کاملاً بر عکس است. هدف این است که نمیتوان دو نوع مختلف علم را بهصورت یکپارچه درآورد. جهان طبیعی میتواند در نظامهای بسته عمل کند، اما جهان علوم اجتماعی در نظامهای باز عملی میکند. از این رو به گفته اندره سایر، برای جهان علوم اجتماعی و فلسفه، روشهای اثباتی نامربوط است. (شکویی، ۱۳۷۵: ۱۹۳ ـ۱۹۰، ۵۲). ماکس پلانک فیزیکدان معروف، به تفاوت ذاتی علوم طبیعی با علوم انسانی پی برده بود و از اینکه دانشمندان علوم انسانی در به کارگیری روش تجربه گرایی و دنباله روی از شیوه علوم طبیعی اصرار داشتهاند، اظهار شگفتی کرده است. او اعتقاد دارد که به کار بردن قوانین آماری علیت و روشهای عینی محض در علوم فیزیک، شیمینجوم و معدن شناسی کاملاً منطقی است، زیرا موضوع این علوم اشیای بی جان تحت قوانین عام است. ماکس پلانک تطبیق قوانین آماری علیت و روشهای عینی محض را بر علوم انسانی امکان ناپذیر میداند (مارکوزه،۱۳۶۲: ۱۳۰ـ۱۳۱). هایک از جدیترین مخالفان تعمیم دادن شیوههای علوم طبیعی به علوم اجتماعی است؛ چرا که موضوع علوم اجتماعی و دادههایش ذهنی هستند؛ یعنی نه بر اساس مادیات، بلکه بر اساس نحوه تفکر انسانها نسبت به مادیات تعریف میشوند. (فونهایک؛ ۱۳۷۹: ۱۷ـ۲۳). همچنین اوپنهایمر تبیین پدیدههای انسانی به کمک شیوههای علوم طبیعی را ناکافی میداند. (ریکور، ۱۳۶۸ :۲۷۱ـ۲۷۰).
شهید مطهری نیز قبول داشت که تجربه و آزمایش ابزاری ضروری برای شناخت طبیعت است، اما قبول نداشت که فهم طبیعت صرفاً به حواس وابسته است. از نظر ایشان فعالیت عقلانی روی یافتههای علم لازم است تا بتوان تعبیری خداباورانه از جهان عرضه کرد. علم تجربی میتواند ما را با آثار خداوند آشنا سازد، اما استنتاج وجود خدا از آثارش مستلزم فعالیتی عقلانی است (مطهری، ۱۳۷۴ ج۴: ۲۰۹ـ۲۱۷)
ناقدان اثبات گرائی طرفداران مکتب نوکانتی در آلمان بودهاند؛ از مهمتریناندیشمندان این جریان فکری ویندلباند، ریکوت، زیمل و دیلتای بودند که معتقد بودند:
الف ـ بین جهان پدیدارها و عالم انسانی، شکافی پر نشدنی وجود دارد و لازم است میان علوم طبیعی و انسانی و تاریخی و اجتماعی فرق گذاشت.
ب ـ بر خلاف تصور اثبات گرایان، امکان ندارد کسی در علوم فرهنگی بتواند از علوم طبیعی تبعیت کند و در صدد کشف قوانین کلی برآید (گلشنی، ۱۳۷۷: ۸۲ ـ۷۷ ).
پوزیتیویسم از جنبههای مختلفی نقد و ارزیابی شده است. از جمله اینکه، بدون مجموعهای از مفاهیم و معارف فلسفی و متافیزیکی هیچگونه شناخت متقن تجربی ممکن نیست. خود پوزیتیویستها نیز در عمل از انبوه عظیمیاز پیش فرضهای فلسفی و متافیزیکی استفاده کردهاند و میکنند. مثلاً پوچ انگاری مفاهیم متافیزیکی و اعتبار شناختهای تجربی که از اولیترین ادعاهای آنان به شمار میروند، بدون ورود به حوزه متافیزیکی و تخطی از اصول پوزیتیویستی امکان پذیر نیست. بنابراین، تلاش برای بنیانگذاری یک علم تجربی محض کار بیهودهای است و علوم تجربی از انبان غنی و گسترده فرهنگی جامعه خود تغذیه میکنند؛ هر چند ریشههای فرهنگی و اجتماعی آن پنهان نگه داشته میشوند(توسلی؛ ۱۳۶۹: ۵۱).
از طرفی نیز عدهای از صاحب نظرآنکه علوم انسانی را با گرایش اثباتی تجربی مطالعه میکنند، آراء واندیشهها را بی توجه به زمینههای سیاسی، اجتماعی و تطور تاریخی آنها بررسی کردهاند. میتوان گفت طرح دیدگاه اثباتی زمینه ساز جهت گیریهای عمدهای در تاریخاندیشه و تفکر بوده است. اولاً؛ اثبات گرایی عامل تسلط تجربه گرایان بر جریان اصلی علوم انسانی و اجتماعی بوده است. ثانیاً؛ با تسلط تجربه گرایان از اهمیت تاریخیاندیشه بشری و نقش آراء و عقاید متفکران گذشته براندیشههای معاصر کاسته شده است و به همین دلیل بررسی میزان اثرگذاری بزرگان فکری و نظری نظم علوم بر جایگاه فعلی آن اجتناب ناپذیر شده است. ثالثا؛ً محققان و دانشمندان امکان مطالعه آثار گذشتگان و بیان ضعف و قوتهای آنها را کمتر دارند. در نتیجه از بازسازی و توسعه تفکرات گذشته غفلت شده است. رابعاً؛ تسلط دیدگاه تجربی از طرح میزان اثرگذاری فرهنگها و ملتهایی که در گذشته نقش عمدهای دراندیشه سازی بشریت داشتهاند ولی از ابزار مطرح شده در علوم تجربی بهره نگرفتهاند خودداری شده است. خامساً؛ تسلط تجربهگرایان بر علوم انسانی موجب محدودیت حوزه دانش بشری بر چارچوب مطالعات تجربی و آزمایشگاهی شده است. بالاخره این تسلط زمینه ساز انحصاری شدن علم یاغرب محوری شده است. تسلط تفکر اثباتی بر علوم انسانی موجب یکسونگری و سطحینگری شده و نقش فرهنگهای دیگر در شکل دهی بینشهای انسانی نادیده گرفته شده است فرهنگ واندیشه غربی نیز اصالت یافتهاند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که غرب زدگی بیش از آنکه یک پدیده سیاسی و یا فرهنگی باشد، پدیدهای علمیتلقی شده که در جهت نفی دیگر فرهنگها و اصالت دادن به فرهنگ غرب عمل نموده است (آزاد ارمکی؛۲۰:۱۳۷۶).
بسیاری از علماء به محدودیت علوم تجربی در نشان دادن تمام ابعاد طبیعت پی بردهاند، بعضی گفتهاند که ریاضیات و فیزیک تنها راه دستیابی به دانش طبیعت نیست. هنرمند، فیلسوف، متکلم، شاعر و… همگی بصیرتهایی در باره طبیعت به ما میدهند. بعضی هم گفتهاند که ساز وکار، تکلیف علوم زیستی و روانشناختی و اخلاق را تعیین نمیکند. انسان بیش از جمع اجزاء مادی آن است. در چند دهه اخیر بعضی از متفکران غربی به این نتیجه رسیدهاند که اولا؛ً اکتفا به علوم تجربی انسان را یک بعدی به بار آورده و از دستیابی انسان به یک تصویر جامع از طبیعت محروم ساخته است و ثانیاً؛ علوم تجربی خود فاقد جهتگیری علمیاست، برای اینکه از علم در جهت سعادت افراد و جوامع انسانی، استفاده مطلوب شود. باید از بیرون به آن جهت داد. علوم تجربی تمام ابعاد طبیعت را به ما نشان نمیدهد. با تور علم تجربی تنها چیزهای خاصی را میتوان صید کرد. اشیاء ظریفتر از دسترس علوم تجربی بیروناند و در واقع جهان تک بعدی نیست و بیش از یک راه برای نظر کردن وجود ندارد. چند مطلب باید در باره نقش دادههای حسی در دانش انسانی در نظر گرفت : الف ـ دانش ما در باره جهان خارجی صرفاً از دادههای حسی بهدست نمیآید. ب ـ دانش انسان محدود است. ج ـ ما باید به واقعیات فوق طبیعی (غیر محسوس) اعتقاد داشته باشیم. (گلشنی، ۱۳۷۷ : ۸۲ ـ۷۷). اصلاً جواب بعضى از سؤالات را نمىتوان از علم گرفت. مسئله زیبایى، مسئله اخلاق. بُعد دیگر مسئله معرفتشناسى است که متوجه شدند شما با ذهن خالى با طبیعت روبهرو نمىشوید. علم مبناى متافیزیکى دارد و متافیزیک مىتواند انواع مختلفى داشته باشد و تفاوت متافیزیک دینى با غیردینى آن است که در دیدگاه حسگرا و پوزیتیویسم جهان فقط سطح است، اما متافیزیک دینى مىگوید جهان یک زیربنایى هم دارد. تصویر سادهانگارانه قرن نوزدهمى که علم فقط محصول تجربه است، در سال۱۹۳۰ یا۱۹۳۲ بهدست انیشتین در سخنرانى خیلى مهمى در مورد روشهای فیزیک نظرى در دانشگاه آکسفورد رد شد. اینکه در علم، ثابتاتى وجود دارد، اگر بدان معناست که علم توان اثبات معارف ثابتى را دارد، این با توجه به ابزار معرفتى و روش کسب معرفت علم، یعنى تکیه بر تجربه و آزمون، درست به نظر نمىآید. علم خودش توان اثبات هیچ ثابتى را ندارد، زیرا استقرا و تجربه مفید ظن است. (گلشنی، ۱۳۷۹).
البته استفاده از دیدگاه اصالت تجربه، کیفیت آمادگی جوامع انسانی را در شناخت آینده شان کمک میکند. علم تجربی به عنوان یک ایدئولوژی در جوامع جدید و پیشرفته مطرح است و به منزله وسیله و ابزاری پر قدرت در امر رفاه اجتماعی در نظامهای مختلف سیاسی به خدمت گرفته میشود. عدهای از محققین عقیده دارند که روش تجربی علم تجربی در داخل جوامع انسانی از طریق گروههای متنفذ و پرتوان جامعه، در جهت افزایش سودیابی ونفع طلبی گروههای ویژه بهکار گرفته میشود؛ زیرا روش تجربی این امکان را فراهم میکند که قدرتهای پرنفوذ جامعه هر چه بیشتر بر جامعه خود مسلط گردند و کنترل جامعه را در دست گیرند. از این رو در جوامع سوداگر تخریب محیطی بیشتر صورت میگیرد. (شکویی، ۱۳۸۲) و همچنین برخیاندیشمندان نیز معتقدند که تأکید بیش ازاندازه بر روشهای کمیباعث تثبیت وضع موجود جامعه میشود و جامعه را از حرکت و تحول در جهت ساخت محیط زندگی باز میدارد، زیرا روشهای کمیتنها بر قوانین پراکنده پدیدهها تأکید میکند، بدون اینکه در عمل نارسائیها و کم و کاستیها را ریشه یابی کند. همچنین بیشتر الگوهای ریاضی که امروزه ازآن در منابع استفاده میشود، ویژه جهان سرمایه داری پیشرفته تدوین شده است و نمیتواند در کشورهای جهان سوم به کار آید.(شکویی، ۱۳۷۳: ۱۱۴). در مجموع جدایی علم از فلسفه و تقلیل علوم اجتماعی به تحقیقات اجتماعی آماری باعث میشود تا متفکران اجتماعی هم از تفکر عمیق نسبت به ماهیت موضوع مورد مطالعه باز بماند و هم از تأملات نظری نسبت به ارتباط پیچیده موضوع مورد بررسی با سطوح دیگر لایههای اجتماعی و با سایر موضوعاتی که الزاماً در حیطه توانائی و چارچوب روش شناسی محقق نیستند، محروم شود. حاصل نوعی سطحی نگری و ساده کردن بیش از حد پدیدههای اجتماعی و تقلیل آنها به پدیدههای طبیعی و غفلت از لایههای تو در تو و پنهانی آنهاست. اگر در غرب در کنار این گرایش و جریان غالب، شاهد رگههایی از فلسفهاندیشی و توجه به لایههای عمیق بر ارتباطات پیچیده بین موضوعی و بین رشتهای هستیم، در جهان سوم با رشد پر شتاب و گرته برداری از علم گرائی تجربی و نادیده انگاشتن ابعاد نظری، ارزشی و ایدئولوژیک آن مواجهیم. به گونهای که همواره شاهد سیل عظیمیاز کارهای پراکنده آماری در زمینههای مختلف بدون اطلاع از چرایی متغیرها و روابط بین آنها هستیم. کارهائی که به دلیل بی توجهی یا کم توجهی به مبانی نظری، اثر کاربردی شان نیز بسیار مخدوش است(افروغ، ۱۳۷۷ : ۵).
روش شناسی اثباتی در غرب پس از رنسانس متناسب با مقتضیات اجتماعی اقتصادی و سیاسی آن کشورها بوده و درخدمت ساختار نظام اجتماعی غرب گسترش یافته است. در جهان سوم با رشد پر شتاب و گرته برداری از علم گرائی تجربی و نادیده انگاشتن ابعاد نظری، ارزشی و ایدئولوژیک آن مواجهیم. با تسلط تجربه گرایان از اهمیت تاریخیاندیشه بشری و نقش آراء و عقاید متفکران گذشته براندیشههای معاصر کاسته شده است. روش تجربی در داخل جوامع انسانی از طریق گروههای متنفذ و پرتوان جامعه، در جهت افزایش سودیابی ونفع طلبی گروههای ویژه بهکار گرفته میشود؛ زیرا روش تجربی این امکان را فراهم میکند که قدرتهای پرنفوذ جامعه هر چه بیشتر بر جامعه خود مسلط گردند و کنترل جامعه را در دست گیرند. درروش اثباتی در تحلیل رفتار اجتماعی انسانها اختیار و ارداه آزاد جایگاهی ندارد.
روش شناسی تفسیری (هرمنوتیک)
هرمنوتیک به معنای تفسیر متون مذهبی و ادبی به ادبیات و زبان یونانی بر میگردد و از این نظر دارای سابقه طولانی است. هرمنوتیک از اوایل قرن نوزدهم از حالت مطالعه و جمع آوری قواعد تخصصی تفسیر در خدمت متکلمان خارج شده و به منزله مکتبی فلسفی و نطریه ای عمومیبرای علوم انسانی و اجتماعی مطرح شده. امروزه هرمنوتیک روش تفسیر و تاویل متن برای کشف حقیقت محسوب میشود و به بسیاری از حوزههای علوم انسانی مانند فلسفه جامعه شناسی، تاریخ، کلام، الهیات، روانشناسی، حقوق، زبانشناسی و ادبیات راه یافته است در روش شناسی هرمنوتیک یا تفسیر متن یعنی معنی و مفهو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 