پاورپوینت کامل تفکر شاعرانه ایرانیان سدی در مقابل نقد ادبی ۸۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تفکر شاعرانه ایرانیان سدی در مقابل نقد ادبی ۸۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تفکر شاعرانه ایرانیان سدی در مقابل نقد ادبی ۸۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تفکر شاعرانه ایرانیان سدی در مقابل نقد ادبی ۸۲ اسلاید در PowerPoint :
نشست «تجربه ایرانی مواجهه با علوم انسانی مدرن» به همت پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سالن حکمت پژوهشگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.در این نشست علمی، رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، حسینعلی قبادی رئیس و استاد پژوهشگاه علوم انسانی، غلامرضا ذاکرصالحی دانشیار و مدیر گروه مطالعات تطبیقی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی، نعمت الله فاضلی دانشیار انسان شناسی و رئیس پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، حجت الاسلام و المسلمین حمیدپارسانیا استاد حوزه علمیه قم و دانشیار علوم اجتماعی دانشگاه تهران، عبدالرسول خیراندیش استاد تاریخ دانشگاه شیراز، محمد امین قانعی راد دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و رئیس انجمن جامعه شناسی ایران و امیر علی نجومیان دانشیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید بهشتی حضور داشتند و به سخنرانی پرداختند.
معصومه آقاجانپور: نشست «تجربه ایرانی مواجهه با علوم انسانی مدرن» به همت پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سالن حکمت پژوهشگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.در این نشست علمی، رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، حسینعلی قبادی رئیس و استاد پژوهشگاه علوم انسانی، غلامرضا ذاکرصالحی دانشیار و مدیر گروه مطالعات تطبیقی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی، نعمت الله فاضلی دانشیار انسان شناسی و رئیس پژوهشکده مطالعات اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، حجت الاسلام و المسلمین حمیدپارسانیا استاد حوزه علمیه قم و دانشیار علوم اجتماعی دانشگاه تهران، عبدالرسول خیراندیش استاد تاریخ دانشگاه شیراز، محمد امین قانعی راد دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و رئیس انجمن جامعه شناسی ایران و امیر علی نجومیان دانشیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شهید بهشتی حضور داشتند و به سخنرانی پرداختند. گزارش نخست این نشست به سخنان داوری اردکانی اختصاص یافت و گزارش دوم و سوم مشروحی بود از سخنان ذاکر صالحی و قانعی راد. گزارش پیش رو سخنان امیرعلی نجومیان است که به تجربهی ایرانی مواجهه با علوم انسانی مدرن از زاویهی نظریه و نقد ادبی نگریسته است.
علوم انسانی و تفکر اندیشهی انتقادی
به نظرم رسید شروع صحبتم را این قرار بدهم که علوم انسانی بهطورکلی یا علوم انسانی مدرن چه نسبتی با نقد و نظریهی ادبی دارد. پیش از طرح این مسئله باید بگویم گزارهی اول من این است که این رابطه بسیار رابطهی نزدیکی است. شاید در حوزههای علوم انسانی، نقد و نظریهی ادبی یکی از پایهایترین و اصلیترین حوزههایی باشد که با علوم انسانی ارتباط دارد. علت چیست؟ یک نقلقول از ویلهلم دیلتای فیلسوف و مورخ جامعهشناس آلمانی قرن نوزدهم عرض میکنم؛ دیلتای میگوید: علوم انسانی از علوم طبیعی به سبب روششناسی قابل تمایز است، چراکه علوم طبیعی خود را بهواسطهی شاخصهای روش علمی مشخص میکند، روشهایی که از عینیت تبیین دفاع میکند، درحالیکه علوم انسانی به دلیل موضوع مورد مطالعهی خود نیاز به فرم تفصیلی ادراکی یا رویکردی هرمنوتیک دارد. در واقع دیلتای تمایز اصلی خود بین علوم انسانی و تجربی را در حوزهی متدولوژی مطرح میکند؛ البته در همین گزاره، جایی میگوید موضوع مورد مطالعه یعنی
subject matter
را هم فراموش نمیکند.
من میخواهم از این حرف نتیجه بگیرم که علوم انسانی و آنچه که ما از آن بهعنوان علوم انسانی مدرن یاد میکنیم، علومی هستند که درک و تجربهی انسان را در حوزههای متفاوت بررسی میکنند؛ اینها علومی هستند که شاخص انسانی را محور قرار میدهند و تمایزشان در موضوع مورد مطالعه نیست. گرچه دیلتای اینجا موضوع را هم مطرح میکند، اما بیشتر رویکرد ما نسبت به آن موضوع اهمیت دارد؛ مثلاً اگر یک پدیده مثل آب را در نظر بگیرید، آن را بدون در نظر گرفتن انسان در یک پیکرهی مطالعاتی قرار دهیم، آنجا ما با علوم تجربی طرف هستیم؛ اما اگر درک خودمان را از ماهیت آب، نقش آن در زندگی و پرسشهایی ازایندست در نظر بگیریم، با علوم انسانی مواجه هستیم. من اعتقاد دارم که اصولاً در علوم انسانی و علوم تجربی موضوع مورد مطالعه یکی است، اما رویکردشان متفاوت است. وقتی مسئلهی ما قصد درک نیت و هدف انسانی باشد، ما با علوم انسانی طرف هستیم. اینجا همین متدولوژی است که ما را به بحث نظریه و نقد رهنمون میکند که در ادامه توضیح خواهم داد.
علوم انسانی خود را از قرن هجدهم از علوم طبیعی متمایز کرد، چراکه علوم طبیعی داعیهی ابژکتیویته یا نگاه عینی به واقعیت را داشت. علوم انسانی مشاهدهی خود را با درک و قصد انسانی توأم کرد؛ به این تعبیر میتوانیم بگوییم علوم انسانی مطالعهی فرهنگ انسان است (فرهنگ انسان به معنای گستردهی امروز، نه به مفهوم قرن نوزدهم). البته اینکه بتوان پدیدهها را بدون در نظر گرفتن شاخص انسانی مطالعه کرد یک بحث دیگر است؛ به این معنی که علوم تجربی بدون علوم انسانی آیا ممکن است؟ آیا ما میتوانیم یک پدیده را فارغ از نیت درک و قصد انسانی بررسی کنیم؟ اینجا یک بحثی میان ما و علوم تجربی پیش میآید که آیا مثلاً علم شیمی میتواند بدون توجه به علوم انسانی مطرح شود یا خیر، که بحث بسیار مهمی است.
بر اساس این موضوع میخواهم این نتیجه را بگیرم که با این تعبیر علوم انسانی با نوعی اندیشهی انتقادی، نوعی نقد، نوعی درک انسانی از پدیدهها یک رابطهی انداموار و ارگانیک دارد؛ به تعبیر دیگر، علوم انسانی چیزی نیست جز همان نظریه و نقد در حوزهی مشاهدهی پدیدههای انسانی. میدانیم که در عصر روشنگری کسانی چون پیر بل، منتسکیو، ولتر دیدرو به اهمیت نقش ذهن و خرد انسان در درک جهان اجتماعی انسانی توجه کردند؛ اما مهمتر از آن، اینها چه گفتند؟ گفتند خرد باید به خود بیش از هر چیزی توجه کند -این از آن نقاطی است که در پایان سخنانم به آن برمیگردم-. خرد باید به خودش بیشتر توجه کند تا ضعفها و قدرتهای تفکر را بازشناسی کند؛ پس کار خرد بیش از آنکه توجه به پدیدههای عالم باشد، توجه به پروسه و فرایند خود خردورزی است، چیزی که له آن اندیشه انتقادی میگوییم (
critical thinking
). به این تعبیر میتوانیم بگوییم که گزارهها و نظامهای قدرت مورد نقد بررسی و تحلیل دقیق و جدی قرار بگیرند، چراکه این گزارهها و نظامهای قدرت هستند که اول مفاهیم خرد را میسازند و خرد آنها را
take for granted
میگیرد، یعنی آنها را بدیهی فرض میکند و بر اساس آن میخواهد پدیدههای دیگر را بررسی کند، درحالیکه خود خردورزی مورد مناقشه است.
پس به این تعبیر میتوانیم بگوییم که قرن هجدهم بود که اهمیت تفکر اندیشهی انتقادی و ابزار آن که در واقع روششناسی است، محور مشغولیتهای علمی قرار گرفت؛ آدام اسمیت، کانت و در قرن نوزدهم کنت اسپنسر، مارکس، داروین، فروید، نیچه و … در واقع همین مسیر را ادامه دادند.
مواجههی ما ایرانیها با مسئلهی نظریه و نقد ادبی چه بوده است؟
اما از این مقدمه که رد بشویم وارد بحث اصلی میشویم: نظریه و نقد و به طور مشخص نقد ادبی. من نظریه را نوعی مشاهده میدانم (همانطور که از کلمهی
theoria
معنای
observe
برمیآید)؛ هدف نظریه را ایجاد شبکهی نظاممند و هدفمند بین مفاهیم و گزارهها میدانم؛ رویکرد را معمولاً یک استنتاجی از نظریه فرض میکنم، به این معنی که ما بر اساس رویکرد بهسوی یک متن، بهسوی موضوع مورد مطالعهمان نزدیک میشویم و بعد بر اساس آن نوعی روش طراحی میکنیم. اما نقد: اگر ما نقد ادبی را مورد نظر داشته باشیم، یکی از مشکلاتی که ما در ایران داریم -که در جمعبندی به آن برخواهم گشت- این است که نقد ادبی متأسفانه دچار بدفهمیهای زیادی شده است؛ اینکه ما چه چیزی را نقد ادبی میدانیم و چه چیزی نقد ادبی نیست، موضوع بسیار مهمی است. نقد ادبی تعداد زیادی دلالت دارد و این دلالتها به گمان من هیچیک دلالتهای اشتباهی نیست، بستگی دارد که شما از چه نظریهای و از چه رویکردی استفاده میکنید و متن مورد مطالعهتان چیست؛ اینهاست که تعیین میکند نقد چه میکند. نقد از یک طرف میتواند نوعی محکزنی، نوعی سنجش یا ارزیابی فرض شود؛ میتواند نوعی عیبیابی و انتقاد فرض شود؛ نوعی معرفی یا ستایش فرض شود؛ میتواند تحلیل یا افشا فرض شود؛ میتواند توصیف باشد، تغییر یا اصلاح باشد؛ میتواند نقد خوانش متعارض باشد، یعنی اگر در مسیر مخالف آنچه که متن میگوید حرکت کنید، میتواند تخریب باشد؛ میتواند صرف خواندن متن باشد، مثل هر خوانندهای و در نهایت میتواند یک نوع گفتوگو باشد. این مسیری که مطرح کردم تا حدی هم یک سیر تاریخی از مفهوم نقد را به ما ارائه میدهد. نقد بیشتر از همان مفاهیم عیبیابی و انتقادی شروع شد و متأسفانه در ایران همچنان همین معنا را دارد و همچنان وقتی میگوییم نقد، انگار میخواهیم آن اثر را عیبیابی کنیم، درحالیکه عیبیابی یکی از مفاهیمی است که در نقد معاصر کمتر به آن توجه میشود و نقد بیشتر بهسوی توصیف دیالوگ و یک نوع خوانش حرکت کرده است.
سه دوره نقد ادبی در ایران
واقعیت این است که نقد ادبی به آن مفهومی که ما امروز از آن مراد میکنیم به صد سال بیشتر برنمیگردد، حتی کمتر از آن. معمولاً آخوندزاده را بهعنوان اولین نقطهی نقد ادبی معاصر یا مدرن در ایران در نظر میگیرند. اینکه پیش از آخوندزاده ما نقد ادبی داشتیم یا خیر، مسلماً نقد ادبی داشتیم، اما وقتی ما صحبت از آخوندزاده میکنیم به این معنی است که نقد ادبی بعد از او مجموعهای از نظام نظری خاصی شروع به حرکت کرد؛ و ازاینجهت میتوانیم نقد ادبی معاصر را با میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، طالبوف، میرزا ملکم و… در نظر بگیریم.
من شخصاً نقد ادبی را در ایران در این دورهی کوتاه کمتر از صد سال به سه دوره تقسیم میکنم: نقد دورهی اول؛ از آخوندزاده تا زرینکوب که در واقع در این دوره به اعتقاد من نقد بیشتر یک هدف اصلاح اجتماعی داشت، یعنی متن برای نقد لزوماً آنقدر مهم نبود، بیشتر میان جهل و نادانی و اشتباه و اینکه بتواند این جهل را از بین ببرد؛ و منتقد به این تعبیر، یک مصلح اجتماعی خود را فرض میکرد. آخوندزاده تحت تأثیر منتقدین روس بود، نقد منتقد را انتقادگر میدانست، اعتقاد داشت نقد باید از فساد و خرافات و نظایر آن در جامعه جلوگیری کند، جامعه را از این حوزهها دور کند، تعهد نویسنده برایش اهمیت داشت، نقد او بیشتر نقد مضمونی و اجتماعی بود، به دنبال حقوق و آزادی انسانها بود، به دنبال نشر فرهنگ بود و … زندهیاد زرینکوب در مقدمهی کتاب نقد ادبی خود میگوید: «در روزگار ما گمان دارند که در نقادی آنچه پیش از هر چیز مایهی کار منتقد است، دلیری است و آنچه اهلنظر را چنین گمان افتد، آن گزافهگویان و لافزنان، گستاخی و بیشرمی را مایهی دلیری میشمارند.» در واقع زرینکوب به گونهای نقد پیش از خود را مورد نقد قرار میدهد و شروعکنندهی یک حرکت جدیدی در حوزهی نظریه و نقد ادبی است.
دورهی دوم؛ از زرینکوب تا براهنی. در این دوره که خود زرینکوب طلایهدار این حرکت بود، توجه نظری و نقد ادبی به این بود که نقد ادبی را تبدیل به یک علم یا یک رشته دانشگاهی کند. اینجاست که زرینکوب شروعکنندهی این حرکت است و در نهایت به شخصیتی مثل براهنی میانجامد. اما از براهنی تا به امروز که میتوان دورهی سوم نقد ادبی فرض کرد، ما وارد یک تعریف دقیقتری از نقد میشویم، من اسم این دوره را نقد بهمثابه روش میگذارم. پس اگر اولی نقد بهمثابه اصلاح اجتماعی و دومی نقد بهمثابه علم است، سومی نقد بهمثابه روش است. از براهنی به بعد نقد ادبی روش را مهم فرض میگیرد، محور قرار میدهد و منتقدان سعی میکنند بر اساس یک روششناسی مدون سراغ متون بروند. دو اثر مهم براهنی، طلا در مس و قصهنویسی، ممکن است از دیدگاه منتقدان امروز کمی بههمریخته باشد و خیلی نظاممند و روشمند نباشد، اما درعینحال شروع بسیار مهمی برای یک دورهی جدید در حوزهی نقد و نظریهی ادبی است. پس ما از این دوره بهسوی روشمند شدن نقد و نظریه حرکت کردیم، البته این دوره طولانی بود که من نمیخواهم آن را دستهبندی کنم که از براهنی تا امروز در این ۴۰ سال چه اتفاقی افتاد، اما میتوانیم بگوییم مثلاً عبدالعلی دستغیب جزو کسانی است که همان زمان به دنبال براهنی همان مسیر را ادامه میدهد. در دههی ۶۰ ما شاهد ترجمهی نظریه و نقد ادبی به شکل جدی در ایر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 