پاورپوینت کامل اهمیت شهاب‌الدین سهروردی در فلسفه اسلامی ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اهمیت شهاب‌الدین سهروردی در فلسفه اسلامی ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اهمیت شهاب‌الدین سهروردی در فلسفه اسلامی ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اهمیت شهاب‌الدین سهروردی در فلسفه اسلامی ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

سهروردی، صاحب کتاب «‌حکمت‌الاشــراق» و موسس حوزه فلسفه اشراقی است. این فلسفه علی‎رغم قول کسانی مانند نالینو که میان فلسفه مشرقی ابن‌سینا و حکمت اشراقی سهروردی مناسبت ندیده‎اند، دنباله فلسفه مشرقی ابن‌سیناست و به‎تعبیری که سهروردی خود در آغاز قصه «الغربه الغربیه» آورده است او از جایی آغاز می‎کند که ابن‌سینا به آنجا رسیده است. مستند نالینو مطلبی است که سهروردی در کتاب «المشارع و المطارحات» نوشته و در آن فلسفه مشرقی بوعلی را همان فلسفه مشائی، در عبارات و اصطلاحات متفاوت دانسته است. وجود اختلاف میان استاد و شاگرد را تصدیق کنیم، اما آن را حد تقابل ندانیم. ا

سهروردی، صاحب کتاب «‌حکمت‌الاشــراق» و موسس حوزه فلسفه اشراقی است. این فلسفه علی

رغم قول کسانی مانند نالینو که میان فلسفه مشرقی ابن‌سینا و حکمت اشراقی سهروردی مناسبت ندیده

اند، دنباله فلسفه مشرقی ابن‌سیناست و به

تعبیری که سهروردی خود در آغاز قصه «الغربه الغربیه» آورده است او از جایی آغاز می

کند که ابن‌سینا به آنجا رسیده است. مستند نالینو مطلبی است که سهروردی در کتاب «المشارع و المطارحات» نوشته و در آن فلسفه مشرقی بوعلی را همان فلسفه مشائی، در عبارات و اصطلاحات متفاوت دانسته است. وجود اختلاف میان استاد و شاگرد را تصدیق کنیم، اما آن را حد تقابل ندانیم. اختلاف میان ابن‌سینا و سهروردی هرگز به اختلاف میان ارسطو و افلاطون نمی

رسد. اکنون در نظر آوریم که ابن‌سینا گرچه آشنایی چندان با افلاطون نداشته و آثار او را نمی

شناخته است، از افلاطون چندان دور نیست. سهروردی هم که رئیس اشراقیان را افلاطون می

دانسته است اولا دسترسی مستقیم به آثار این فیلسوف نداشته است و ثانیا وقتی در رویا به دیدار فیلسوفی نائل می

شود، این فیلسوف ارسطوست. یعنی ارسطو به خوابش می

آید و او مشکل خود را از ارسطو می

پرسد.

اگر ابن‌سینا با مشائیان اختلاف اساسی و اصولی دارد، سهروردی هم در طراحی فلسفه خود از فارابی و ابن‌سینا نبریده و راه آن

ها را ادامه داده است. این راه را باید شناخت. اگر ابن‌سینا هم در زمان سهروردی یا بعد از او زنده می

شد و آثار خلف خویش را می

خواند شاید همان حکمی را درباره او می

کرد که سهروردی در مورد مشائی بودن صاحب اشارات و تنبیهات کرده است و مگر نه این است که شارحان ابن‌سینا همه یا تقریبا همه با ‌حکمت‌الاشراق سهروردی آشنا بودند و بزرگانشان چون فخررازی، نصیرالدین طوسی، جلال‌الدین دوانی، میرداماد استرآبادی و… تعلقی به آرا و اقوال سهروردی هم داشتند. این

ها گرچه از اختلاف خبر داشتند، در هیچ جا از جدایی و گسست نگفتند و پیوستگی تاریخ میان ابن‌سینا و سهروردی را انکار نکردند. همین که فیلسوفان اشراقی آثار ابن‌سینا را خوانده و شرح کرده و از مطالب و مطاوی آن دفاع کرده

اند، حاکی از توافق

‎‎

های اساسی میان دو فیلسوف است. این توافق را به مرتبه توافق سیاسی نباید تنزل داد. فیلسوف به قصد نتیجه

گیری سیاسی و اجتماعی، فلسفه نمی

گوید، هرچند فلسفه

اش اگر محصور و محدود در تنگنای اغراض ایدئولوژیک و ملاحظات نظایر آن نباشد، چه

بسا که آثار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز بر آن مترتب شود.

علم و ادراک

به ابن‌سینا اعتراض شده که چرا به نفس خودآگاه و باقی معتقد است و چرا در پایان کتاب اشارات از عرفان و تصوف سخن گفته است. سهروردی هم نفس خودآگاه را از سنخ نور و نورانی می

دیده و ادراک او به درجه آزادی و دوری

اش از ظلمات «غربت غربی» بستگی دارد، هرچند در باب علم و ادراک، سهروردی با مشائیان موافق نبود زیرا راه علم را نه صرف تجرد، بلکه عین ظهور می

دانست. سهروردی در قیاس با ابن‌سینا به حکمت قدیم ایرانی و نیز علم کشفی و ذوقی بیشتر توجه داشته است و راهنمایان او هم ـ‌چنان که ارسطو در رویا به او گفته است ـ ابویزید بسطامی و سهل بن عبدالله تستری بوده

اند. اینکه بنیانگذار فلسفه اشراقی، یعنی ارسطو را به خواب می

بیند وجهش این است که او ارسطو را در کتاب

های «اثولوجیا» و «خیرِ محض» شناخته است اما سهروردی نسبت فکری خود را از ارسطو و افلاطون دورتر می

برد. این نسبت فکری گرچه بیشتر یونانی است اما یونانی خالص نیست.

گفته

اند که او اندیشه قومی را که با فلسفه نسبتی نداشته است در فلسفه وارد کرده تا رنگ ایرانی به آن بدهد. فلسفه اشراقی سهروردی در همان جهتی پدید آمده و سیر کرده است که طرح آغازین آن را در کتاب «الجمع» فارابی دیده

ایم. فارابی میان آرای ارسطو و افلاطون الهی جمع کرد تا راه اتحاد دین و فلسفه را بگشاید. سهروردی گفته است که ابن‌سینا راه فلسفه مشرقی را می

جست اما آن را نیافت و به منابع آن دسترسی پیدا نکرد. او خود به آثار حکمای فُرس نه از آن جهت که نیاکان او بودند، بلکه چون حکیم بودند نظر کرد و از آنان درس

ها آموخت اما آن درس

ها به قوم خاصی نسبت ندارد. سلسله نسب حکمت اشراقی از هرمس آغاز می

شود و به آغاثاذیمون (شیث) و از او با واسطه در یک سلسله به شاه‌ موبد ایرانی و کیومرث و فریدون و کیخسرو و ابویزید بسطامی و حسین بن منصور حلاج و ابوالحسن خرقانی و در سلسله دیگر از هرمس و آغاثاذیمون به اسقلبیوس، فیثاغــورث، امپدوکلــس، افلاطون، نویسندگان کتاب

های اثولوجیا و کتاب العلل و… تا ذوالنون مصری و ابوسهل تستری می

رسد.

در این تاریخ از یک سو فلسفه و فیلسوف و از سوی دیگر، حکمت شرق و غرب، یونان، ایران و مصر با هم یگانه شده است. سهروردی با اینکه از «مشکوه الانوار» غزالی بهره

ها برده است، در سلسله پیشروان خود نام نویسنده کتاب «تهافت الفلاسفه» را نیاورده است. یک فیلسوف ممکن است حتی از کتاب تهافت الفلاسفه درس

ها بیاموزد، اما راه آن را دنبال نکند. تاثیر یک فیلسوف بر آرای فیلسوف دیگر صرفا از طریق آموختن جزئیات و مسائل متفرقه و رد و قبول آن

ها نیست. فیلسوفی که به منابع گوناگون و تفاوت فکری رجوع می

کند از هر مرجع و منبع مسائلی نمی

گیرد که آن

ها را در کنار مسائل أخذ شده از منابع دیگر قرار دهد؛ بلکه با فکر و بر اثر نیاز فکری به مرجعی رجوع می

کند و در ابتدای رجوع شاید نوری از مرجع بتابد که راه او را روشن کند و مشکلاتی را از سر راه بردارد و اگر جز این باشد اقتباس عالمانه هم صورت نمی

گیرد. در نظر آورید که اکنون یک استاد فلسفه که با ابن‌سینا و ملاصدرا آشناست به دکارت، کانت، ویلیام جیمز، فرگه، ویتگنشتاین، هوسرل، هایدگر و فوکو مراجعه کند و از هریک چیزی بگیرد و بخواهد آن

ها را در یک اثر گردآورد، پیداست که از عهده بر نمی

آید یا زحمت بیهوده می

کشد و اثر بی

ربط و بی

معنایی پدید می

آورد. سهروردی راه فارابی و ابن‌سینا را ادامه داده و با حفظ صورت فلسفه در تفکر خود این صورت را بیشتر هماهنگ با جهان اسلامی کرده است.

شبهه

‎‎

هایی از این قبیل که سهروردی به حکم علمای دین کشته شده و در آرا و اقوال او بعضی مطالب ناسازگار با مشهورات و مسلمات دین دیده می

شود، ربطی به جوهر تفکر فیلسوف ندارد. وقتی کسی را صاحب تفکر دینی می

شناسند به این معنا نیست که او پایبندی تام و تمام به شریعت دارد. کی‌یر کگارد دانمارکی را نویسنده و متفکر دینی می

شناسند اما بسیاری از هم‌کیشان پروتستان، او را دیندار نمی

دانستند. می

گویند و درست می

گویند که شیخ اشراق متفکر دینی نیست بلکه پیش

برنده طرح فلسفه اسلامی است و علاوه بر این

ها خود را در زمره فیلسوفان متوغل در تاله و استاد در بحث و نظر می

دانسته است. پس این اشکال بی

وجه است زیرا بر این اصل قرار دارد که فیلسوف عالم دینی هرچه می

کند باید به قصد حفظ شریعت باشد. فلسفه مقصودی بیرون از خود ندارد و این نکته مهمی است که اگر به

درستی فهمیده نشود، در درک فلسفه سوء

تفاهم

‎‎

ها پدید می

آید.

تاثیر شاهنامه

سهروردی اگر آثار تمثیلی خود را به زبان فارسی نوشت از آن

رو بود که بینش و دریافت، مجال ترجمه به او نمی

داد و گزارش خود را به زبانی که به

جانش نزدیک

<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.